شناسهٔ خبر: 50054276 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

نقش ترکیه در تنش‌آفرینی‌های اخیر باکو در قفقاز جنوبی

هرچند قوم‌گرایی و اخوانیسم دو بال جهان‌بینی اردوغان است اما عمل‌گرایی خاص او که از آن به عنوان برند و امضای شخصی وی یاد می‌کنند، سبب شده تا این دو اندیشه به فراخور هر موقعیت به گونه‌ای ویژه به اجرا در آید.

صاحب‌خبر -

گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، امیرحسین رجبی معمار؛ چند هفته‌ای است که رژیم مستقر در باکو دور نوینی از تنش‌آفرینی در منطقه قفقاز جنوبی را کلید زده است. ماجرا از آن‌جایی آغاز شد که کارشکنی‌های مقامات باکو سبب گردید تا به بهانه دریافت عوارض جاده‌ای، در مسیر رفت‌و‌آمد کامیون‌ها و تریلرهای ایرانی راهی ارمنستان اخلال ایجاد شده تا جایی که این شرایط به بازداشت چند تن از رانندگان ایرانی انجامید. دلیل ظاهری آن هم تصرف بخشی از راه دسترسی به ایروان به دست ارتش باکو در جریان جنگ سال گذشته قره باغ است.

البته آنچه بیان شد تنها بخش کوچک و در واقع پیش‌پرده‌ای از آن چیزی است که علی اف در سر می‌پروراند و آن هم قطع مرز زمینی تهران با ایروان از راه اشغال استان سیونیک ارمنستان، برقراری پیوند با جمهوری خودمختار نخجوان –بخش جداافتاده از سرزمین اصلی جمهوری باکو- و در نهایت دگرگونی ژئوپلیتیک منطقه است.

هرچند در نگاه نخست این رخدادها در پیوند با اختلاف‌های سرزمینی باکو و ایروان به نظر می‌رسد اما روشن است که علی اف بدون برخورداری از پشتیبانی رسمی آنکارا و کمک‌های پیدا و پنهان تل آویو توانایی جنگ‌افروزی علیه ایروان و به طریق اولی جسارت به ساحت منافع و امنیت مرزهای ایران را نداشت. در یادداشت پیش‌رو تلاش خواهیم کرد بخشی از دلایل و چگونگی نقش‌آفرینی ترکیه را در بحران اخیر قره باغ واکاوی کنیم.

نوعثمانی‌گرایی و سودای الحاق‌گری

زمامداری حزب عدالت و توسعه در ترکیه در آغاز قرن جاری میلادی سرچشمه بسیاری از تحولات و بحران‌هایی است که یک دهه پس از آن در سپهر سیاست، اقتصاد و جغرافیای غرب آسیا رخ داده و همچنان در جریان است. در همان سال‌ها بود که مفهوم «نوعثمانی‌گرایی» بر سر زبان‌ها افتاد و با نقش‌آفرینی داوداوغلو در مقام وزیر خارجه و سپس نخست وزیر ترکیه و به یاری تئوری عمق راهبردی وی به چراغ راهنمای سیاست خارجی آنکارا تبدیل شد.

در بادی امر، نوعثمانی‌گرایی پیگیری و گسترش کنشگری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی (قدرت نرم) ترکیه در سرزمین‌هایی بود که روزگاری بخشی از امپراتوری عثمانی و حوزه نفوذ آن به شمار آمده و به دنبال دهه‌ها غرب‌گرایی آنکارا و سودای پیوستن به اروپا چندان توجهی به آن‌ها نشده بود. پیشرفت‌های چشمگیر اقتصاد ترکیه در نیمه نخست حکمرانی عدالت و توسعه -که بررسی دلایل رخداد آن از حوصله این یادداشت خارج است- و بهبود وضعیت رفاهی مردم این کشور و همچنین روابط خوب آنکارا با کشورهای دور و نزدیک که پیامد سیاست «تنش صفر با همسایگان» بود در چشم آنانی که به جای خشت خام در آینه پیگیر رفتار ترکیه بودند مثبت و نویدبخش به نظر می‌آمد.

این وضعیت از یک سو گروهی را بر آن داشت تا گمشده خود را در به‌ اصطلاح پیوند اسلام و لیبرالیسم در اندیشه عدالت و توسعه ببینند و گروهی دیگر سودای اتحاد جهان اسلام را در ناصیه اسلام‌گرایانه اردوغان جستجو کنند اما چندی نگذشت که با آغاز انقلاب‌های عربی در سال ۲۰۱۱ روی دیگر نوعثمانی‌گرایی که در پیوند با گرایش اخوانی اردوغان قابل فهم بود از پرده برون افتاد و این بار الحاق‌گری مستقیم یا نیابتی بود که به سیاست اعلای آنکارا بدل شد.

اما آنچه از این پیش‌درآمد بسیار کوتاه تاریخی به کار ما برای رفتارشناسی ترکیه در بحران اخیر قره باغ می‌آید رویه قوم‌گرایانه‌ای است که از پیوند نوعثمانی‌گرایی و اخوانیسم و سیاست پراگماتیستی اردوغان برای دستیابی به نفوذ راهبردی و دگرگونی ژئوپلیتیک مرزهای ایران در شمال غرب و همچنین شمال شرق کشور پیگیری می‌شود.

بسترسازی ایدئولوژیک برای اهداف ژئوپلیتیک

هرچند قوم‌گرایی و اخوانیسم دو بال جهان‌بینی اردوغان است اما عمل‌گرایی خاص او که شاید بیراه نباشد اگر از آن به عنوان برند و امضای شخصی وی یاد کنیم سبب شده تا این دو اندیشه به فراخور هر موقعیت به گونه‌ای ویژه به اجرا در آید. در مورد قفقاز جنوبی قرار بر این است تا با تقویت سویه‌های قوم‌گرایانه و با تحریک باکو به اتصال نخجوان به خاک اصلی این جمهوری، ترکیه را از راه زمینی به دریای کاسپین رسانده و از آنجا در نهایت به ترکمنستان و ازبکستان رسیده و با یک تیر چند هدف راهبردی بزند.

از یک سو اردوغان با بال قوم‌گرایی به آرمان شوونیستی قدیمی رهبران ترک‌های جوان و کمیته اتحاد و ترقی در اوایل قرن بیستم مبنی بر یکپارچگی جهان ادعایی ترکی جامه عمل می‌پوشاند. از دیگر سو با ایجاد یک کمربند در جنوب مرزهای روسیه و رسیدن به نزدیکی چین در شمال شرق ایران وزن ژئوپلیتیک خود را به‌شدت افزایش داده و ضمن بهره‌مندی از امکانات اقتصادی عظیم ناشی از تسلط بر بخش مهمی از راه‌‌های زمینی بازرگانی در منطقه برگ برنده‌ای در برابر غرب به دست آورده و جایگاه خود را در چشم هم‌پیمانان اروپایی و آمریکایی نیز بالا می‌برد.

همچنین دسترسی آسان‌تر به منابع نفت و گاز باکو و ترکمنستان در کنار تلاش‌های آنکارا برای اکتشاف گاز در مدیترانه شرقی در رفع دغدغه همیشگی ترکیه پیرامون تامین امنیت انرژی خود و صدالبته نقش‌آفرینی در انتقال انرژی به اروپا تاثیر دیرپایی خواهد داشت و در نهایت می‌توان به روشنی دریافت که موفقیت ترکیه در دسترسی به همه یا بخشی از آنچه بیان شد جز زیان و خسران جبران‌ناپذیر سیاسی، نظامی، اقتصادی و ژئوپلیتیک که شاید برای همیشه نقش و وزن ایران را دستخوش دگرگونی ناگواری قرار دهد پیامد دیگری برای کشورمان ندارد.

قطع راه دسترسی زمینی تهران به اروپا، محاصره شمال ایران، دسترسی به کاسپین و فرارود با همه منابع اقتصادی، راه‌های تجاری و منابع انرژی نهفته در آن، دست‌درازی به حوزه فرهنگی-تمدنی ایران بزرگ و در یک کلام تضعیف همه‌جانبه جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت تاثیرگذار و الهام‌بخش در منطقه راهبردی غرب آسیا، پیامدهای قابل پیش‌بینی بسیار خطرناک برای منافع ملی و نسل‌های آینده ایران است.

نتیجه‌گیری

آنچه این روزها در قفقاز جنوبی جریان دارد نه اختلاف بر سر یک جاده و پرداخت عوارض گذر از آن است و نه طرف مقابل ایران، علی اف و جمهوری باکو است. ستیز بنیادین امروز نبرد بر سر اراده‌هاست اینکه ترکیه به سودای خیال‌های شوم خود و در واقع به نمایندگی از اسرائیل و آمریکا در پی تحمیل یک اراده سیاسی و دگرگونی چهره ژئوپلیتیک پیرامونی جمهوری اسلامی ایران است. این طرح را نه به تنهایی بلکه باید بخشی از یک پازل بزرگ‌تر در راستای سیاست سد نفوذ ایران در منطقه دید.

جاه‌طلبی‌ها و بلندپروازی‌های امروز اردوغان بی‌شباهت به رفتارهای صدام حسین نیست با این تفاوت مهم که اگر ناسیونالیسم بعثی انگیزه بنیادین رفتارهای دیکتاتور پیشین عراق بود، سلطان خودخوانده ترکیه ادعاهای موهوم قومی، اندیشه‌های امت‌گرایی اخوانی و سودجویی‌های اقتصادی را با هم آمیخته و اگر امروز در برابر آن ایستادگی محکم و معناداری رخ ندهد فردا بسیار دیر خواهد بود. واکنش ایران نسبت به باکو در دیگر کشورهای همسایه ما نیز رصد می‌شود و اگر بازدارندگی و قاطعیت لازم را نداشته باشد دیگران را نیز گستاخ خواهد کرد، در واقع باید به در گفت تا دیوارهای چهارگوشه منطقه بشنوند.

به نظر می‌رسد در کنار اقدام بجا و درست کشورمان در گسیل نیروهای رزمی به مرزهای شمال غرب و برگزاری رزمایش و ماندگاری و گسترش نیروها در منطقه که بخش سخت‌افزاری واکنش تهران به شمار می آید، باید هرچه سریع‌تر و با فعال شدن هرچه بیشتر بازوی دیپلماتیک ایران در منطقه و جهان نقشه‌های شوم پیش‌گفته را بی‌اثر کرد. همچنین باید از ظرفیت همکاری نظامی و امنیتی با ایروان به‌ویژه در استان مرزی سیونیک نیز بهره برد. رفتارهای غیردوستانه و مغایر با حسن همجواری از سوی باکو باید پاسخ درخور در پی داشته باشد تا بازدارنده و اثرگذار باشد.

همانگونه که رهبر معظم انقلاب هم فرمودند تکیه به دیگران برای تامین امنیت نه‌تنها کارساز نیست بلکه پیامدهای ناخوشایندی نیز برای مجریانش خواهد داشت. امیدواری به رانت برآمده از فروش انرژی، توهم نسبت به وزن و جایگاه خود و دمیدن بر آتش فتنه‌انگیزی‌های قومی آن هم از سوی رژیم علی‌اف که با کوهی از شکلات ساختاری در روند دولت-ملت سازی روبروست به‌سان نشستن در خانه شیشه‌ای و سنگ انداختن به سوی همسایه وبرادر بزرگتر است. پس از گذر از شرایط خطرناک کنونی و با پندآموزی از آن باید در پی اقدامی بود که از پرداختن ایران در سال‌های گذشته به اولویت‌های اصلی و منطقه‌ای و مهم خود موجب سوء استفاده باکو و ترکیه نگردد.

انتهای پیام/م

نظر شما