شناسهٔ خبر: 49783992 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: باشگاه خبرنگاران جوان | لینک خبر

به مناسبت هفته دفاع مقدس بخوانید؛

شعر مرتضی امیری اسفندقه برای شهید محسن حججی

مرتضی امیری اسفندقه شعری برای محسن حججی شهید مدافع حرم سروده است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، خرداد ۹۷ مصادف با ولادت امام حسن (ع) در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری بود که مرتضی امیری اسفندقه از شاعران آیینی کشورمان فرصت نکرد شعری که برای محسن حججی، شهید مدافع حرم سروده بود قرائت کند. در اینجا آن شعر را می آوریم:

 

آه این سر بریده ماه است در پگاه
یا نه! سر بریده خورشیدِ شامگاه؟

خورشید بی‌حفاظ نشسته به روی خاک
یا ماه بی‌ملاحظه افتاده بین راه؟

در رفته است پاک حساب زمان ز دست
ماتند لحظه‌ها همه آگاه و نابگاه

ماه آمده به دیدن خورشید، صبح زود
خورشید رفته است سر شب سراغ ماه

این سر، سر بریده یحیی به تشت نیست؟
این سر، سری که رفت به مهمانی اله

حُسن شهادت از همه حسنی فراتر است
ای محسن شهید من، ای حسن بی‌گناه

ترسم تو را ببیند و شرمندگی کشد
یوسف بگو که هیچ نیاید برون ز چاه

عالم تمام سائل کوی شهادت است
در بارگاه او چه گدا و چه پادشاه

ای چشم‌های تو حجج بالغ سحر
نام تو دلپذیر و نشان تو دلبخواه

آیینه‌دار غیرت تنهاترین شهید
یادآور شهادت سردار بی‌سپاه

شاهد نیاز نیست که در محضر آورند
در دادگاه عشق، رگ گردنت گواه

خنجر، کدام شمر کشیدت به رو، دریغ!
کنج تنور کیست سر روشن تو آه؟

دارد اسارت تو به زینب اشارتی
از اشتیاق کیست که چشمت کشیده راه؟

از دور دست می‌رسد آیا کدام پیک
ای مسلم شرف به کجا می‌کنی نگاه؟

تسمه کشیده اسب تو از گرده ی فلک
با دیدنت سپهر برانداخته کلاه

تا هفت پشت کفر به لرزه درآمده
از جلوه و جلال تو گیج اند اهل جاه

مسجد نشسته است به سوگت غریب‌وار
دف می‌زند بلند به عشق تو خانقاه

گریان شده ست خنده ز داغ تو زار زار
خندان شده است گریه به شور تو قاه قاه

هوش و حواس عقل به هم ریخته تمام
افتاده عشق از نفس تو به اشتباه

لبریز زندگی است نفس‌های آخرت
آورده مرگ، گرم به آغوش تو پناه

خونم به جوش آمده، ای غربت قریب
بگذار یک دو بیت ندارم ادب نگاه

پشت سر تو این شبح نانجیب کسیت؟
نامرد امرد این جلب، این سایه، این سیاه

حیف از جلب، دریغ ز سایه که هیچ نیست
این بی‌تبار، این تلف، این تیره، این تباه

گاهی به مسلخی نفست باغ باغ باز
با دستِ بسته رو به خدا پشت بر گناه

یک کربلا شکوه به چشمت نهفته است
ای روضه ی مجسّمِ گودال قتلگاه

انتهای پیام/ 

نظر شما