شناسهٔ خبر: 49117040 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: بهار | لینک خبر

رویش تروریست‌ها در زمین شوره‌زار

صاحب‌خبر -
رضا صادقیان
اشغال افغانستان توسط تروریست‌های طالبان در کمترین زمان ممکن و عدم مقابله و مقاومت نیروهای سیاسی و نظامی وابسته به دولت مرکزی نشان داد آنچه به عنوان «بنیان‌های جدید حکومت» و «نظم نوین حکمرانی» در سال‌های گذشته درباره شکل جدید حکمرانی در کشور افغانستان بیان شده است، سرابی بیش نبوده است.
اول: تجربه سال‌های گذشته و خصوصا پس از حمله نظامی آمریکا به بهانه دستگیری بن لادن و سرکوب کردن نیروهای القاعده در کشور افغانستان به فروپاشی دولت طالبان منجر شد. این فروپاشی به دلیل آنکه متکی به قدرت نیروهای نظامی خارجی بود، بیشتر از هر مسئله‌ای نظم جدیدی را فراهم آورد که ریشه در تاریخ، فرهنگ چند قومیتی و در نظر گرفتن فرهنگ‌های اقوام افغان نبود، از همین‌رو بنیان نظم مستقر به صورت وارداتی انجام شد. تشکیل دولت در افغانستان نه تنها برآمده از توان نیروهای سیاسی در داخل کشور نبود، بلکه با نگاهی به چهره‌های سیاسی که طی دوره پس از فروپاشی طالبان در افغانستان بخش گسترده‌ای از نظم دولت را در اختیار داشتند به این نکته پی می‌بریم که افراد اصلی تحصیل کردگان کشورهای غربی و بخشی از سیستم سیاسی آمریکا بودند؛ حامد کرزاری و اشرف غنی دو مثال عمده در همین مورد هستند. بنابراین این نیروها به جای آنکه اتکای اصلی خود را به استحکام بخشیدن در داخل کشور متمرکز کنند، کمک گرفتن و دخالت بیشتر آمریکای‌ها در داخل افغانستان را دنبال کردند.
دوم: وزیدن نسیم آزادی، فراهم کردن تحصیل زنان، گشایش‌های اجتماعی در سپهر عمومی، ایجاد کلوپ‌های تفریحی برای جوانان، برگزاری رویدادهای فرهنگی از قبیل مُد و لباس در کابل و تشکیل تیم‌های ورزشی زنان و... دقیقا توسط نیرویی اتفاق افتاد که خود را متکی و وامدار نیروهای خارجی می‌دانستند. تجربه سال‌های اخیر در کشورهای مختلف خاورمیانه نشان داده است در صورتی که جوشش‌های تغییر و اصلاح از درون نیروهای سیاسی داخلی و براساس نیازهای مطالبه و انباشت شده شهروندان نباشد، شاید بتوان با تکیه به قدرت و اهرم‌های فشار پیدا و پنهان خارجی امکان تغییرات را میسر ساخت، اما این همه تغییر در نهایت امر با وزیدن بادی از میان می‌رود و شرایط به گونه‌ای دگرگون خواهد شد که گویی از روز نخست این همه افت و خیر برای تغییر در میان نبوده است.
سوم:  افغانستان در دوره زمام‌داری غنی بیش از قبل به کانون توطئه و کنترل نیروهای سیاسی داخلی پیش رفت؛ گویا بحث تامین امنیت و مقابله با نیروهای واپس‌گرا برای همیشه در تاریخ افغانستان از یاد رفته بود که چنین شد. خانه نشین شدن برخی چهره‌های جهادی سابق و افرادی که دل در گرو آبادی این کشور داشتند فقط از عهده شخصیتی چون غنی برمی‌آمد؛ او بود که دامنه اختلاف در انتخابات ریاست جمهوری را آنقدر بزرگ و بزرگتر کرد تا راهی نماند مگر دخالت و مذاکره سیاسیون آمریکا و از جمله وزیر امور خارجه وقت، او بود که از توان برخی چهره‌ها از جمله محمدعطا نور، یوسف قانونی و حتی خود عبدالله عبدالله و رییس جمهور سابق نتوانست استفاده کند و به جای این همه تمرکز خود را به کمک گرفتن از نیروهای خارجی گذاشت. در واقع غنی و همراهان او تا زمانی چشم به قدرت داشتند که خارجی‌ها از آنان حمایت کنند و با کمترین بی‌مهری که از سوی آمریکا روبرو شدند کرسی قدرت را رها کردند و در نقطه‌ای نامشخص مخفی شدند.
چهارم: ایجاد حاکمیت قانون، برقرار ساختن نظم، تامین امنیت کشور و شهروندان، استقرار ارتش منظم و برآمده از باورهای ملی و باورمندی اهل سیاست به کنش و واکنش‌های تعریف شده در میدان سیاست زمانی به صورت واقعی رشد و نمو پیدا می‌کند که این همه ریشه در تغییرات و تحولات طبیعی و گام به گام در داخل کشور داشته باشد. وگرنه در هیچ کشوری با توسل جستن به موشک، توان نیروهای نظامی خارجی، کمک گرفتن از دلار و یورو کشور آمریکا و اتحادیه اروپا و چسبیدن به بمب‌های ریز و درشت برای تامین امنیت و تزیین کردن نمایی کاذب و نادرست از ویترین تغییرات فرهنگی در داخل کشور هیچ وقت راه به جایی نخواهد برد. بازگشت طالبان به افغانستان و مقاومت نکردن نیروهای نظامی و حتی مردم در برابر پیشروی برق‌آسا طالبان نشان داد وقتی تغییرات از دل جامعه و برآمده از مطالبات شهروندان شکل نگرفته باشد، تمام تلاش‌ها و حتی ساختن ساختارهای جدید حکمرانی مانند کاشتن بذری در دل شوره‌زار است.

 

نظر شما