رابرت راب، تحلیلگر یو.اس.ای تودی در تحلیلی در این نشریه در خصوص ۲۰ سال مداخله آمریکا در افغانستان و ورود آمریکا به این کشور و خروجش از آن مینویسد: "جو بایدن رئیس جمهوری آمریکا شایسته این نیست که مقصر به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان دانسته شود. با این حال تقصیر او در اعمال یک پایان بینظم، خطرناک و پر آشوب بر مداخله آمریکا در افغانستان بود.
محاسبه غلط غم انگیز و راهبردی اصلی در افغانستان را جورج دبلیو. بوش رئیس جمهور اسبق آمریکا مرتکب شد. او این اشتباه را در عراق تکرار کرد.
آمریکا بعد از حملات ۱۱ سپتامبر تصمیم به کنار زدن طالبان از قدرت از آنجا که آنها به القاعده پناه داده بودند، گرفت. ما سریعا با حداقل هزینه و بدون فرود آوردن یک نیروی مهاجم زمینی موفقیت کسب کردیم. ما از طریق پشتیبانی هوایی، اطلاعاتی و پولی توازن قدرت را در جنگ داخلی سطح پایین از پیش موجود علیه طالبان تغییر دادیم.
دولت بوش به این تصمیم رسید که صدام در عراق در بردارنده تهدید اجازه به استفاده از تسلیحات کشتار جمعی علیه آمریکا است. ما یک نیروی مهاجم زمینی را در عراق فرود آوردیم که توانست سریعا صدام را، مجددا با حداقل هزینه و تلفات بسیار محدود برای آمریکا خلع کند.
در آن مقاطع آمریکا به اهداف امنیتی خود در هر دو کشور رسید. پس از آن چیزی که بیشترین خدمت را به منفعت ملی آمریکا میکرد این بود که آنها را به سازمان ملل که خودش را دخیل در بیزینس آشتی و بازسازی تلقی میکند، واگذار کند.
سازمان ملل بیکفایت است اما سخت میتوان تصور کرد که میتوانسته نتیجهای بدتر از شرایط فعلی به بار بیاورد.
دولت بوش با این حال در قبال عراق و افغانستان دستور کار دیگری نیز داشت: تبدیل کردن هر دو کشور به کشورهای کاپیتالیست دموکراتیک دارای کارکرد و همینطور تبدیل آنها به یک الگو و مدل تغییر شکل برای مابقی منطقه.
آمریکا در هر دو کشور در تصمیمات و ساختارهای سیاسی داخلی مداخله کرد. ما صدها میلیارد دلار را برای ایجاد زیرساخت و جامعه مدنی سرمایه گذاری کردیم. ما به تامین اعتبار، آموزش و تجهیزات و ارائه پشتیبانی عملیاتی برای نیروهای امنیتی آنها پرداختیم.
هدف فرعی در هر دو کشور یک شکست کامل بود. هر دو کشور به لحاظ سیاسی بیثبات، خطرناک و فاسد شدند.
بایدن از بابت مقصر اعلام کردن افغانها در شکست در جنگیدن برای کشورشان در یک سخنرانی دارای لحن شدیدا دفاعی مورد انتقاد قرار گرفت. اما این یک تحول خاموش و گویا است.
به طور ساده، آمریکا در جریان دو دهه به افغانها فرصتی گسترده به منظور توسعه یک نیروی امنیتی مایل به جنگیدن و یک دولتی که ارزش جنگیدن را داشته باشد، داد. کوتاهی آنها در انجام آن تقصیر آمریکا یا هیچ رهبر تصمیم مشخص دیگر آمریکا نیست.
دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا کشورش را در توافقی که با طالبان برقرار کرد متعهد به خروج نظامی کامل از افغانستان کرد.
بایدن تلاش کرده این طور جلوه کند که این توافق گزینههای محدودی دارد اما این مهمل است. طالبان از قبل به شدت این توافق را نقض میکردند. بایدن اگر که میخواست دستش برای انعقاد سیاست خودش در قبال افغانستان باز بود.
او خواستار خروج بود و بنابراین تصمیم خودش را برای خروج اعلام کرد.
حذف خودمان از هر گونه دخالت نظامی مداوم در افغانستان تصمیمی درست بود. افغانها باید خیلی وقت پیش یا روی پای خودشان میایستادند یا سقوط میکردند.
با این حال تصرف افغانستان توسط طالبان قابل پیش بینی و حتی محتمل بود.
طالبان کنترلشان را از قبل در این کشور گسترش داده بودند. نیروهای امنیتی افغان پیش از آن هم سابقهای چشمگیر در ناپدید شدن در یک رویارویی با طالبان داشته است. طالبان مایل به جنگیدن بود. نیروهای امنیتی افغان مایل به آن نبودند. پیش بینی این که چه اتفاقی بدون حضور آمریکا همراه با چماقی بزرگتر در دستش میافتد، سخت نبود.
راه درست خروج این بود که یک نیروی نظامی مکفی به منظور مهار طالبان تا زمان فرصت پیدا کردن همه افراد دسته بندی شده مایل به خروج، خارج شوند مستقر بماند. ارتش باید آخرین طرفی بود که خارج میشد نه اولین طرف.
اشتباه بوش در نحوه ماندن در افغانستان بود و اشتباه بایدن در نحوه خروج از آن.