شناسهٔ خبر: 47835155 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه‌ آسیا‌نیوز | لینک خبر

یادداشت/شایان اویسی

اسلامی تر شدن ایران «بدون» «انقلاب ۵۷»؟!

در مقاله پیشین با عنوان «افکار ایرانی برای خاورمیانه» به این موضوع پرداخته‌ شد که ایدئولوژی‌ها منجر به ایجاد دوستی و دشمنی واقعی میان حکومت‌ها نمی‌شوند؛ و در این مقاله که به دنبال مطلب پیشین است، هدف این است که آیا ایران بدون انقلاب ۵۷ شبیه ایران پیش از انقلاب باقی می‌ماند؟

صاحب‌خبر -

در مقاله《افکار ایرانی برای خاورمیانه》به این پرداخته‌شد که ایدئولوژی‌ها منجر به ایجاد دوستی و دشمنی واقعی میان حکومت‌ها نمی‌شوند و ملت‌های بسیاری در طول تاریخ با فرم حکومت، ایدئولوژی و مذهب یکسان بر اثر تضاد منافع ملی با هم دشمن بوده و همین طور حکومت‌های با ایدئولوژی‌های کاملا متخاصم با هم متحد و دوست بوده‌اند و ایران نیز ازین حیث مستثنی نیست و اگر انقلاب سال ۵۷ رخ نمی‌داد بی‌شک بابت اتمی شدن اسرائیل و سقوط شوروی تضاد منافع ایران با امریکا و اسرائیل حتمی و اتحاد ایران با چین و روسیه قطعی بود.

در این مقاله که ادامه همان مقاله است هدف بررسی این است که اگر در سال ۵۷ انقلابی رخ نمی‌داد آیا در مسائل قانون‌گذاری و فرهنگی ایران وضعیتش متفاوت با وضع فعلی بود یا همانند روابط خارجه که در مقاله قبل بررسی شد روند فعلی را طی میکرد؟ آیا ایران بدون انقلاب ۵۷ شبیه ایران پیش از انقلاب باقی می‌ماند؟ یا روند اسلامی شدن قانون و فرهنگ را طی می‌کرد؟

ذهنیت عمومی این است که ایران، سکولار و مشابه پیش از ۵۷ باقی می‌ماند اما شواهدی وجود دارد که چیز دیگری را ثابت می‌کند. جهت یافتن پاسخ این پرسش بهترین روش بررسی کشورهای مجاور ایران در کمی پیش از انقلاب سال ۵۷ و پس از آن است. بهترین گزینه‌ها هم حکومت‌های پادشاهی منطقه از جمله عربستان است. اما پیش از آن گفتن یک مقدمه‌ جهت فهم مطلب ضروری است.

امواج اجتماعی همواره جزوی جدانشدنی در تاریخ بشر بوده‌اند. مردم هر ملت و منطقه‌ای در هر مقطعی از تاریخ درگیر موج‌های فرهنگی، مذهبی و سیاسی می‌شوند و به اموری گرایش پیدا می‌کنند. این امواج هر چه بر وسعت و شدتش افزوده شود حاکمان مجبور هستند با آن تعامل برقرار کرده و آن را تا حدودی جذب و کنترل کنند در غیر آن هم خودشان دچار مشکل با جامعه می‌شوند و هم ممکن است جنگ عقیدتی و حتی نظامی و فروپاشی و سقوط را تجربه کنند و هم قلمرو آن‌ها درگیر جنگ با حمله خارجی و هرج و مرج می‌شود.

امواج اجتماعی و سیاسی به شکل انقلاب و کودتا با ایدئولوژی‌های مختلف به قدرت می‌رسیدند و در کشورهای مختلف گسترش می‌یافتند و منجر به صدور جنبش و قیام می‌شدند. موج اول پس از جنگ دوم جهانی در خاورمیانه و خصوصا جهان عرب موج ناسیونال سوسیال جمال عبدالناصر بود. در بسیاری از نقاط جهان عرب این موج منجر به انقلاب و حتی کودتا نظامی شد و یکی از نقاطی که با وجود رکود سیاسی و فکری منجر به تحولش شد عربستان بود و حتی گروهی از خاندان آل‌سعود را نیز تحت تاثیر قرار داد.

《وقتی پایان دهه پنجاه میلادی به دلیل چالش‌های ناسیونالیسم عربی و جمال عبدالناصر دیدگاه‌ها در بین خاندان سعود متکثر شد گروهی از جوانان پر شور به قاهره رفتند و خواستار یک حکومت مشروطه سلطنتی شدند‌. طلال بن عبدالعزیز گفت: در کشور ما قانونی نیست که آزادی و حقوق شهروندان را تعیین کند. طلال یک فرد لیبرال و آرمان‌خواه بود که از خانواده جدا شد》
(عربستان از درون/رابرت لیسی/ص۲۶۶)

این موج به بحرانی برای ملک فیصل تبدیل شده‌بود و حتی با شکست جمال عبدالناصر در جنگ شش روزه هم خاتمه نیافت و ملک فیصل مجبور به سرکوب آن شد.

《عبدالناصر بر اثر شکست در جنگ ۱۹۶۷ در برابر اسرائیل ضعیف شده‌بود اما جنبش پان‌عرب او و ترکش‌های این جنبش مانند بعثی‌گرایی، همچنان برای آل‌سعود تهدیدی به حساب می‌آمد. در سال ۱۹۶۹ دولت عربستان چند صد شهروند سعودی از جمله شصت الی هفتاد افسر ارتش را دستگیر کرد. این افراد مظنون به توطئه جهت قتل فیصل و براندازی رژیم سلطنتی بودند.》
(بن‌لادن‌ها/استیو کل/ص۲۲۸)

بابت همین فیصل پس از سرکوب موج ژنرال‌های بعثی و ناصریست مجبور شد اقدام به اصلاحات بسیاری در راستای مدرن کردن عربستان بزند. از تاسیس رادیو و تلویزیون که باعث شد ملک فیصل جانش را از دست بدهد تا تاسیس مدارس دخترانه با همراهی همسرش.

《در اوایل دهه شصت میلادی، شاهدخت عفت، همسر شاه فیصل موفق شد متعصبین وهابی را شکست دهد و اولین مدرسه دخترانه را در عربستان به نام دارالحنا تاسیس کند.》
(در قلمرو پادشاهان/ص۱۸۳)

دکتر عبدالله العبید مدیر دانشگاه اسلامی در مدینه منوره و وزیر تربیت عربستان و رشد یافته عصر ملک فیصل درباره اولین مدرسه دخترانه اطلاعات خوبی می‌دهد.

《او زندگی تربیتی خود را در دهه شصت میلادی با گشایش مدارس دخترانه‌ای شروع کرد که ملک فیصل دستور افتتاح‌شان را داد و حتی با حضور نیروهای مسلح باز شد. العبید به یاد می‌آورد که می‌بایست بر مدرسه‌ای با دو دانش‌آموز نظارت می‌کرد؛ یکی دختر مدیر و دیگری دختر نگهبان مدرسه. العبید می‌گوید: سپس ناگهان همه تمایل پیدا کردند دختران‌شان را آموزش دهند.》
(عربستان از درون/ص۳۴۱)

در تمام این مدت بسیاری از علما عربستان مخالف اقدامات پادشاهان عربستان بودند و به مظاهر مدرن با تردید و به عنوان خطر نگاه می‌کردند اما چون موج به نحوی خلاف عقاید آن‌ها بود چندان کاری از پیش نمی‌بردند

《پذیرش مظاهر فناوری در زندگی روزمره، برخلاف عادت تاریخی روحانیون وهابی بود، چون در هر دوره‌ای با هر گونه نوآوری به این عنوان که تهدیدی برای اسلام است مخالفت می‌کردند. در طول تاریخ عربستان، روحانیون همه ‌چیز را ممنوع کرده‌ بودند: تلگراف، رادیو، دوربین، سینما، فوتبال، آموزش دختران و تلویزیون که ورود آن به کشور در دهه ۱۹۶۰ باعث هیاهوی بسیاری شده‌ بود》
(محمدبن‌سلمان/بن‌هوبارد/ص۷۷)

در اواخر دهه شصت قرن گذشته میلادی با شکست اعراب در جنگ با اسرائیل و اعدام سید قطب کمی پیش از آن و سپس شکست دوباره اعراب ناسیونال سوسیالیست از اسرائیل در دهه هفتاد موج عظیم اسلامگرایی و گرایش به اسلام سیاسی خاورمیانه را فراگرفت.

《بیداری[اسلامی] پس از آن آغاز شد که مصر، سوریه و اردن در ۱۹۶۷ در جنگ با اسرائیل به سختی شکست خوردند در نتیجه راه برای ورشکستگی ناسیونالیسم سوسیالیسم عرب که از دهه ۱۹۵۰ به بعد به جریان حاکم روشنفکری در خاورمیانه تبدیل گشته‌بود، باز شد. این شکست هنگامی به وقوع پیوست که یک سال از اعدام سید قطب می‌گذشت؛ نوشته‌های او و شهادتش نیز نقش مهمی در شکوفایی جنبش اسلامی ایفا کرد》
(اسامه بن لادن/پیتر ال برگن/ص۴۳) 

گرایش به اسلام سیاسی و اثرگذاری بر آن نسل از همین شکست آغاز شد و اسلامگرایی جای ناسیونال سوسیال عرب و ناصریسم را گرفت.

《در پی جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳،که ظاهرا کمک‌های نظامی آمریکا به اسرائیل شکلی پررنگ‌تر پیدا کرده‌ بود، اسامه بن لادن در سالن‌های اجتماعات، مساجد و کلاس‌های درس جده، نطق‌های سیاسی شدیداللحنی بر ضد آمریکا و یهودیان می‌شنید…اشاره مداوم اسامه (در سال‌های شهرت او) به نبرد ۱۹۷۳ به عنوان نقطه عطف زندگی او و علت اصلی تفکرات ضدیهودی و ضدصهیونیستی‌اش موید این نکته است که سال ۱۹۷۳ تاثیر شدیدی بر ذهن او گذاشته‌ بود.》
(بن‌لادن‌ها/استیو کل/ص۲۹۶)

این موج اسلامگرایی در کل جهان اسلام به وجود آمده‌بود و نسل نویی از منتقدان و اسلامگراها را به وجود آورده‌بود. یکی از کشورهای مهم جهان اسلام که درگیر این موج شد ترکیه بود.

《در کشورهای بزرگ اسلامی پیام متفاوتی شنیده‌ می‌شد. ایدئولوژی جدیدی شکل می‌گرفت. نظریه‌پردازانی مانند سید قطب در مصر و علی شریعتی در ایران می‌گفتند که دنیای اسلام وقتی به ایدئولوژی سکولار روی آورده، وضع اسفناکی پیدا کرده و نمی‌تواند مسائل جامعه را حل و فصل کند. در دهه‌های بعد از جنگ این ایدئولوژی‌ها جز فقر و مصیبت و تنگدستی چیزی نصیب کشورهای اسلامی نکرده‌اند. به اعتقاد این ایدئولوژیست‌ها، بازگشت به اسلام تنها راه نجات این کشورها بود. و البته نیازی به گفتن نیست که این ایدئولوژی‌ها هرگز با آنچه دولت سکولار ترکیه از آن حمایت می‌کرد، همخوانی نداشت》
(سلطان جدید[اردوغان و بحران ترکیه مدرن]/سونر کاگابتای/نسخه الکترونیکی طاقچه/ص۶۹و۷۰)

این نسل از متفکران به غرب و شرق به طور کلی نقد داشتند و اسلام را نجات‌بخش بشریت معرفی می‌کردند زیرا جهان دو جنگ جهانی ویرانگر را که غرب باعث آن بود تجربه کرده‌بود و در میانه جنگ سرد همه جهان نگران وقوع یک جنگ اتمی میان امریکا و شوروی بودند.

《شبح خطرناک مرگ و نابودی و کابوس جنگ جهانی دیگر، در همه جا سایه افکنده‌است و تا کی می‌توان میراث ارزشمند انسانیت را در قبضه قدرت انسان‌های شهوت پرست غرب رها ساخت که همه چیز را فدای سود و سلطه‌گری و تامین شهوات خود می‌سازند》
(حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام/راشد الغنوشی/ص۵۶)

این موج در ایران منجر به انقلاب شد اما محدود به ایران نشد و مانند هر انقلابی کل منطقه را فراگرفت و موج ایجاد کرد. در اواخر دهه ۷۰ م و خصوصا پس از انقلاب اسلامی ایران جریان‌های اسلامی فعال‌تر شدند و مطالبات فرهنگی وسیعی را از حاکم درخواست کردند و گاه بدون هماهنگی و اجازه آن‌ها اقدام به مقابله با چیزهایی که کفر و غیرشرعی می‌دانستند، کردند.

《جریان بیداری[صحوه] به شکلی مطلوب پیش می‌رفت. دهه هشتاد میلادی صدای اسلام‌گرایان سعودی بر فراز منبرها لحن تندتری به خود گرفت. خطبه‌های نماز از طریق رسانه‌های جدید از جمله نوارهای ضبط صوت منتشر می‌شد. نوارهای شنیداری مستهجن که از طریق ترانه‌های غربی ترویج می‌شد از مد افتاد و جای آن‌ها را انتشار کلمه الله گرفت. خطبه‌های مشهور در مقادیر زیادی که به هزاران نسخه می‌رسید تکثیر شده و از طریق مغازه‌ها در بازارهای عمومی به فروش می‌رسید‌. در کنارش داستان‌های مربوط به سیره پیامبر و مسلمانان در دوران صدر اسلام مشتریان بسیاری داشت. جوانان پر شور این نوارها را تهیه و بین خود رد و بدل می‌کردند》
(عربستان از درون/رابرت لیسی/ص۱۸۴)

این جریان محدود به مطالبات فرهنگی و اجتماعی هم باقی نماند و به شکل جنبش‌های سیاسی چریکی نیز درآمد. نمونه بارز آن قیام جهیمان العتیبی در عربستان بود که در سال ۱۹۷۹م در مسجد الحرام علیه آل سعود قیام کرد. هرچند او سواد چندانی نداشت اما یکی از اصلی‌ترین پایگاه‌های اجتماعی‌اش جهت تبلیغ و جذب نیرو دانشگاه بود. روایت دانشجویان عربستان از نامه‌های جهیمان به آن‌ها در همین باره گویای ماجراست

《این نامه‌ها با رنگ‌های سبز، زرد و آبی به صورت مخفی چاپ و به طور قاچاق از طریق مرزهای کویت به داخل عربستان انتقال پیدا می‌کرد. گاه لابه‌لای قرآن‌هایی می‌گذاشتند که در انتهای مسجد خوابگاه قرار داشت》
(عربستان از درون/ص۵۳)

جهیمان منتقد فساد بود و بحران‌های عربستان را ناشی از فاصله گرفتن حکومت از اسلام می‌دانست و در مسیر جنبشش از مهدویت نیز جهت تهییج یارانش و جذب نیرو بهره برد.

《جهیمان در ابتدای نامه‌هایش روشن می‌کرد شرایط و حوادثی که شبه جزیره عربستان شاهد آن است همه نشانه‌هایی مبنی بر نزدیک بودن ظهورالمهدی است. زیرا فتنه‌ها گسترش پیدا کرده و چنانکه پیش‌گویی‌ها می‌گویند مسلمانان به تدریج از دین فاصله گرفته‌اند》(عربستان از درون/ص۵۵)

حاکمان کشورهای اسلامی خاورمیانه خود را در خطری مشابه انقلاب ایران دیدند و جهت بدست آوردن رضایت اسلامگرایان و کنترل این موج، دست به یکسری از اصلاحات سیاسی و فرهنگی زندند و جامعه را بیش از پیش اسلامی کردند. با این وجود مدام با اقدامات انقلابی گروه‌های اسلامی روبرو شدند.

《خاندان سلطنتی خیلی زود همان آزادی‌های مدنی را که جهیمیان آن‌ها را نکوهش کرده‌بود محدود کرد. گویندگان زن از تلویزیون اخراج شدند، زنان ملزم به پوشیدن نقاب شدند و سینماها(به جز در آرامکو) تعطیل شدند. خلاصه آل‌سعود جهیمیان و سپاهیانش را به قتل رساند، اما سیاست نابردباری آن‌ها در برابر آزادی‌ها و اعتقادات دیگران را اتخاذ کرد و حتی اسلام‌گراهای افراطی‌تری را پرورش داد》
(هزارتوی سعودی/ص۴۰)

هر چند قیام جهیمان در بعد نظامی و سیاسی شکست خورد اما تمام مطالبات فرهنگی‌اش برآورده شد و با وجود مرگش تمام آنچه می‌خواست انجام شد!

《ملک خالد بعد از ممنوع کردن انتشار تصاویر زنان در روزنامه‌ها، بسته‌ای از تغییرات را اعلام کرد که بنا به درخواست روحانیون به خصوص در زمینه آموزش و پرورش بود. مهدی العصفور مشاور برنامه ریزی شرکت آرامکو می‌گوید علوم جدید، زمین شناسی و جغرافیا، تاریخ تمدن و تاریخ اروپا همه حذف شد》
(عربستان از درون/ص۹۲)

درین دوره برخورد با تخلفاتی که غیرشرعی دانسته‌می‌شد بیشتر گردید و پلیس مذهبی موارد بسیاری را جزو موارد ممنوعه اعلام و با آن برخورد کرد.

《پلیس مذهبی حق داشت خانه افراد مشکوک را بدون اجازه‌نامه رسمی تفتیش کند. آن‌ها ضبط صوت‌ها را خرد می‌کردند. اگر الکل در خانه می‌یافتند صاحب‌خانه را با کتک می‌بردند و به زندان می‌انداختند و قطعا حکم شلاق برایش صادر می‌کردند. آن‌ها با عروسک‌ بچه‌ها نیز مشکل داشتند و تمام عروسک‌ها را از مغازه‌ها جمع کردند. برای آن‌ها عروسک حکم ویسکی را داشت و حرام بود، چرا که در آیین وهابیت هر نوع چهره‌پردازی هنری رقابت با خدا محسوب می‌شد》
(در قلمرو پادشاهان/ص۱۶۰)

بسیاری از سیاست‌های دهه ۷۰م در دهه ۸۰م توسط پادشاهان عربستان کنار گذاشته‌شد از جمله سیر فرستادن دانشجو به دانشگاه‌های غربی

《سعودی‌ها در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ برای تحصیلات دانشگاهی به ایالات متحده می‌آمدند اما در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ دولت با اعمال فشار محافظه‌کاران مذهبی، پرداخت کمک هزینه برای تحصیل در خارج را متوقف کرد و تعداد سعودی‌هایی را که در خارج از کشور تحصیل می‌کردند کاهش داد پس از یازده سپتامبر این عدد از این هم کمتر شد. ویزاها ته کشید و سعودی‌ها از رفتن به خارج از کشور واهمه پیدا کردند.》
(هزارتوی سعودی/ص۲۲۰)

کارمن بن لادن، همسر ایرانی برادر اسامه بن لادن در کتابی که درباره زندگی خود نوشته شرح مفصلی از اثرات فرهنگی انقلاب اسلامی ایران و موج اسلامگرایی بر حکومت و مردم عربستان ارائه کرده. وی درباره وضعیت زنان در عربستان می‌گوید

《برخی زنان سعودی حتی به خود اجازه می‌دادند بدون روبند در خیابان‌ها قدم بزنند. همه‌چیز برای پیشرفت مهیا بود. چگونه می‌شود تصور کرد عربستان راهی را که به سرعت رو به دنیای مدرن طی کرده به عقب بازگردد؟ وقایعی که در سال ۱۹۷۹ در ایران رخ دادانقلاب مردمی و اسلامی علیه شاه در این کشوربلافاصله چهره دنیای عرب را دگرگون کرد. کسانی که سال‌ها در عربستان سکوت کرده‌بودند و با غرب‌گرایی روبه‌رشد این کشور مخالف بودند ناگهان عرصه را برای مبارزه و قیام آماده دیدند》
(در قلمرو پادشاهان/ص۱۵۷)

این موج اسلامگرایی و تحقق آن در ایران اثرات عمیقی بر جوامع مسلمان گذاشت و مشهودترین آن اثرش بر وضعیت زنان بود.

《انقلاب اسلامی ایران نقش آن‌ها را در عالم اسلامی به کلی زیر سوال برده بود و تاثیرات آن حتی در مردم کوچه و خیابان نیز مشهود بود. زن‌هایی که روبنده‌های خود را برداشته‌بودند دوباره آن‌ها را به چهره می‌زدند. پلیس مذهبی بسیار سختگیرتر از قبل شده‌بود. مسجدها آوای اذان خود را بلندتر کرده‌بودند و مردم بیشتری را به نماز جماعت دعوت می‌کردند‌. همه جا تابلوی هشداردهنده درباره رعایت حجاب و پوشاندن دست و پاها نصب شده‌بود》
(در قلمرو پادشاهان/ص۱۵۹)

روندی که عربستان در زمان ملک فیصل و متاثر از جریان ناصریسم دریافت کرد ناگهان در زمان ملک خالد و اواخر دوران پادشاهی‌اش سیر متفاوتی را طی کرد و برآوردها را از وضعیت زنان در آنجا دچار خطا کرد.

《فکر می‌کردم به زودی مثل ایران، در عربستان هم حجاب اختیاری خواهدشد و زن‌ها می‌توانند خودشان انتخاب کنند و البته در آن اوضاع ما هم قادر خواهیم‌بود، به هر شکلی که می‌خواهیم در خیابان‌ها قدم بزنیم، رانندگی کنیم و از مغازه‌ها هر آنچه لازم داریم بخریم. حتی کار کردن برای زن‌ها نیز آزاد می‌شود》
(در قلمرو پادشاهان/کارمن بن لادن/ص۷۸)

این موج به حدی سریع وضع را از حالت زمان ملک فیصل دچار تغییر کرد که کمتر کسی تصورش را می‌کرد که روند عربستان بدین گونه و با این سرعت متحول شود.

《در آن زمان کمتر کسی فکر می‌کرد که عربستان عقب‌گرد کند و یا بدتر از گذشته شود. اما متاسفانه با گذشت زمان، این کشور بیشتر و بیشتر در لایه‌های وهابیت خشک و خشن فرورفت و همه چیز به سکون کشیده‌شد》
(در قلمرو پادشاهان/ص۱۰۷)

اثرات این موج صرفا دستوری و از جانب حکومت نبود و جنبه انتخابی هم در ایران داشت و همین بر اثرگذاری آن در سایر نقاط افزود.

《اگر زنان ایرانی انتخاب کرده‌اند که چادر به سر کنند پس زنان عرب هرگز چادرهای خود را برنخواهندداشت و امیدهای من برای دیدن عربستانی شبیه اروپا نقش برآب خواهدشد》
(در قلمرو پادشاهان/ص۱۵۸)

این جنبش اسلامی صرفا محدود به افراد مسن نبود و جوانان زیادی به آن گرایش پیدا کردند.

《آن‌هایی که مرا بیش از همه می‌ترساندند جوان‌ها بودند؛ کسانی که قرار بود آینده‌ساز این سرزمین باشند و کشور را به جلو هدایت کنند. متاسفانه آن‌ها از همه بدتر عمل می‌کردند و من می‌دیدم که هر روز قدمی بزرگ‌تر رو به عقب برمی‌دارند》
(در قلمرو پادشاهان/ص۱۶۱)

البته نباید این‌ها را دال بر انفعال سیاسی و اجتماعی زنان تصور کرد. هرچند زنان هر چه بیشتر به سنت‌های اسلامی مقید شدند اما شور جهاد و مبارزه در راه خدا آن‌ها را هم تحت تاثیر قرار داد

《بعضی از خواهرها که من همیشه آن‌ها را زنانی تسلیم شده و بی‌تحرک دیده‌بودم حالا که پای ارزش‌های اسلامی در میان بود چنان مرا حیرت زده می‌کردند که نمی‌توانستم باورکنم آن همه پتانسیل و انرژی در آن‌ها وجود داشته‌است. شیخه یکی از خواهران بزرگتر یسلام به افغانستان رفت و کمک‌هایی را که جمع‌آوری کرده‌بود شخصا به دست مجاهدین رساند》
(در قلمرو پادشاهان/ص۱۶۷)

این روند توسط سران دین و دولت توجیه و تقدیر می‌شد و آن را مایه حفظ شان زنان می‌دانستند و نه مانع پیشرفت و موفقیت.

《می‌گفتند زن در عربستان با هیچ‌گونه مانعی که جلوی پیشرفتش را بگیرد مواجه نیست. یکی از کارمندان مجموعه‌ای که همه‌شان مرد بودند گفت: زنان با هر مشکلی مواجه شوند دین راه حل مناسب را برای آن میدا خواهد کرد...افراط‌گرایی دینی وهابیت با ورزش زنان مخالف بود. این مساله کاملا روشن بود. به همین دلیل هیچ‌گونه فعالیت ورزشی برای دختران در مدارس رسمی عربستان که ملک فیصل اوایل دهه شصت آن‌ها را در اختیار نهادهای دینی گذاشت، ممنوع بود. به نظر آن‌ها فعالیت بدنی خشن برای زنان خوب نبود و با اندام یک زن تناسب نداشت》
(عربستان از درون/ص۱۳۶و۱۳۷)

این جریان هرچند به حدی نبود که کل جامعه عربستان به آن روی خوش نشان دهند اما توانست کل سیاست‌گذاری فرهنگی و اجتماعی و تا حدودی دیپلماسی را بدست آورد. زیرا هوادارانی داشت که از فدا کردن جانشان در راه عقیده‌شان دریغ نمی‌کردند.

《از سعودی‌های عادی تعداد زیادی به این جریان بیداری افراط‌گرا ملحق نشدند...و دولت هیچ نشانه‌ای مبنی بر عدم علاقمندی به این رویکرد مبهم و قوی در زندگی اجتماعی عربستان نشان نمی‌داد. بلکه کاملا برعکس ملک فهد حضور جوانان گمراه در غرب را به تمسخر می‌گرفت. به این معنا که او فقط می‌پذیرفت یک جوان سعودی پرهیزگار باشد》
(عربستان از درون/الیوت هاوس/ص۱۸۷)

تا اینجای کار شرحی درباره سرگذشت موج اسلامگرایی در عربستان ارائه شد. در عراق بعثی صدام هم داستان همان‌گونه بود که در عربستان جریان داشت. صدام نیز بعد از این موج کل سیاست‌گذاری فرهنگی و اجتماعیش را تغییر داد و رو به اسلامی‌تر شدن جامعه عراق آورد.

«وقتی اواخر دهه هفتاد میلادی، سلفی‌های عراق دست به کار شدند و تشکیلاتی راه انداختند و برای تبلیغ‌هایشان به میان جامعه آمدند، صدام آن‌ها را به خاطر ایجاد تشکیلات غیرقانونی به زندان انداخت. البته دهه هشتاد میلادی و در میانه جنگ با ایران شیعی آن‌ها را آزاد کرد چون به بازسازی حمایت اقلیت سنی‌های عراق، شامل همین سلفی‌ها نیاز داشت... صدام با تاسیس دانشگاه مطالعات اسلامی در ۱۹۸۹ که به افتخار خودش آن‌را صدام نامیده‌بود، دنبال جذب شهروندان متدین بود... صدام سال ۱۹۹۳ کمپینی راه انداخته‌بود که آن‌را کمپین ایمان نامیده‌بود و در آن با بستن کلوب‌های شبانه، ممنوع کردن شرب خمر در ملا عام و اعمال مجازات‌های سنگین ذکر شده در متون دینی مانند قطع ید سارق کوشید حمایت محافظه‌کاران متدین را جلب کند»
(کتاب رستاخیز داعش/ویلیام مک کنتس/ص۳۹۸)

در سوریه نیز داستان به همان گونه بود که در عراق و عربستان بود. حافظ اسد نیز که در ۱۹۸۲ جنگی ویرانگر و پرتلفات با اخوان‌المسلمین در حما داشت هم بعد از پیروزی درین جنگ مشابه پیروزی خالد در جنگ با جهیمان رو به اسلامی‌سازی جامعه و قوانین سوریه آورد.

《حافظ اسد با استفاده از مدل اسلام وراثتی امپراتوری عثمانی و همچنین گوشه‌چشمی به نظام مدیریت ناصر بر الازهر و محافل اخوانی صوفی، خیلی زود از گفتمان لائیک که یکی از اصول بعث بود فاصله می‌گیرد و با استفاده از هر موقعیت احترام خود را به زیرساخت‌های اسلام سنی به نمایش می‌گذارد و آزادی‌هایی را نیز برای این مؤسسه‌ها فراهم می‌کند. از مهم‌ترین موسسه‌های رسمی اسلام در سوریه می‌توان به بنیاد اسلامی ابوالنور و همچنین موسسه معتبر العقائد و الادیان وابسته به دانشکده شریعت دمشق اشاره کرد.》
(کتاب در دام داعش/پی‌یرژان لوییزار/ص۸۵)

ترکیه نیز داستانش به همان گونه رفتار کرد که کشورهای عربی نامبرده شده ماجرایشان با اسلام سیاسی پیش رفت. کنان اورن نیز همانند ملک خالد، صدام و حافظ اسد اقدام به اسلامی‌سازی سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی دولت ترکیه کرد.

《ژنرال‌ها در ترکیه به فکر تجدیدنظر در کمالیسم و اسلامیزه کردن آن افتادند. در واقع جذابیت کمالیسم به عنوان ایدئولوژی حاکم بر جمهوری از دهه ۱۹۵۰ به بعد به طرز چشمگیری دچار فرسایش شده‌بود. بنابراین گونه محلی این سیاست حامی اسلام‌گرایی به زودی بر برنامه‌های درسی، سخنرانی‌های عمومی کنعان اورن و ایدئولوژی رسمی جمهوری ترکیه مسلط شد. نسل بعدی دانش‌آموزان مدارس دولتی تحت تاثیر این ایدئولوژی شکل گرفتند و زمینه نقش‌آفرینی برجسته‌تر اسلام در فضای عمومی فراهم شد...در طول سه سال نخست پس از کودتا، هزاران مسجد ساخته شد تا ایده یک ترکیه مسلمان از نظر اقتصادی نئولیبرال و از نظر اجتماعی محافظه‌کار تحقق یابد، بودجه اداره امور مذهبی یا همان دیانت نیز بیش از ۵۰ درصد افزایش یافت. در نتیجه این اقدام، دیامت به بزرگ‌ترین کارگزاری‌ها در بخش خدمات دولتی و بازیگری مهم در عرصه عمومی تبدیل شد. دیانت به صندوق بازنشستگی نیروهای مسلح در دهه ۱۹۶۰ شبیه شده‌بود و به همراه شمار زیاد سازمان‌های زیرمجموعه‌اش، انگیزه‌ای قوی برای افراد مذهبی که تعدادشان در حال افزایش بود در حمایت از وضع موجود جدید ایجاد کرد. ژنرال‌ها، نقش برجسته‌تر مذهب را در دانشگاه‌ها با تاسیس ۲۳ دانشکده الهیات و معارف اسلامی تضمین کردند.》
(دیروز و امروز یک ملت/کرم اکتم/ص۱۱۲و۱۱۳)

و پس از این نیز نسل مدیریتی هم در ترکیه تغییر کرد و افرادی با عقایدی اسلامی و مغایر با تفکرات آتاترک به ادارات دولتی و سطوح مختلف ندیریتی راه یافتند.

《در دهه ۱۹۸۰، کمالیسم که تا آن زمان دکترین رسمی حکومت ترکیه بود، رو به افول گذاشت. پیروان پروپاقرص کمالیسم در کوتاه زمانی در اقلیت قرار گرفتند. در شروع کار کمالیست‌ها و رهبران آن خواهان زندگی به رسم اروپاییان بودند، اما در دهه ۱۹۷۰ موجودیت آن‌ها به خطر افتاده‌بود. وقتی ترکیه رشد و توسعه یافت و مدرنیزه شد، بروکراسی این کشور درهای خود را به روی جوانان، ترک‌های بلندپرواز اغلب سنی که بیشتر اهل شهرهای آناتولی مرکزی و شرقی بودند، گشود. این جوان‌ها اغلب به دور از شهرهای بزرگ اروپا در روستاها و شبکه‌های مذهبی تربیت شده‌بودند و وقتی پایشان به دستگاه دولتی باز شد، رسم و رسوم و آداب خود را به حکومت آورند. در میان آن‌ها بودند کسانی که در امریکا تحصیل کرده‌بودند اما علاقه چندانی به فرهنگ اروپا نداشتند.》
(سلطان جدید[اردوغان و بحران ترکیه مدرن]/سونر کاگابتای/نسخه الکترونیکی طاقچه/ص۱۱۳و۱۱۴)

سوال اصلی اکنون این است که اگر در ایران سال ۵۷ انقلابی رخ نمی‌داد ایران چگونه کشوری بود؟ آیا به حالت کشوری با سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی سکولار باقی می‌ماند؟ پاسخ قطعا خیر بود. کمی پیش از انقلاب، شاه همانند هم‌قطارانش در منطقه و البته زودتر از همه جهت کاهش تنش با موج اسلامگرایی اقدام به انتخاب نخست‌وزیری کرد تا اسلامی‌سازی جامعه را پیش ببرد.

«یکی از نخستین اقدامات وی(جعفر شریف امامی) بازگرداندن تقویم اسلامی به جای تاریخ شاهنشاهی بود. وی پست وزارت زنان را در کابینه حذف کرد و بخش اوقاف را ارتقا بخشید و آن را به صورت مقامی در داخل کابینه آورد. شریف‌امامی دستور داد تا همه قمارخانه‌ها را در ایران ببندند و مقامات بلندپایه بهایی را که مصدر امور بودند از کار برکنار کنند از جمله سرلشگر ایادی پزشک ویژه شاه که از سال پیش این مقام را برعهده داشت. مهرداد پهلبد شوهر خواهر شاه نیز از مقام وزارت فرهنگ و هنر کنار رفت. ژستی که نشان می‌داد از نفوذ خاندان سلطنتی کاسته‌خواهدشد. اما روحانیون از این اقدامات راضی نشدند و خواستار نقش مهم‌تری در امور دولتی بودند. بستن «نهادهای غیر اخلاقی» برچیدن تمام قوانین مغایر با تعالیم عالیه قرآن، آزادی همه زندانیان سیاسی، اخراج همه بهاییان از ادارات، بازگشت همه روحانیون تبعیدی و تضمین اینکه همه اعضا کابینه باید شیعیان متقی باشند»
(دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی/خاویر گررو/ص۱۷۲و۱۷۳)

با وضعیت فوق می‌توان فهمید اگر در سال ۵۷ انقلاب اسلامی در ایران رخ نمی‌داد باز ایران از حیث فرهنگی، اجتماعی و قانون‌گذاری مسیر اسلامی‌تر شدن را می‌پیمود. جالب است بدانیم پادشاهان اسلامگرای عربستان همانند شاه ایران عقاید و تفکری مدرن و غربی داشتند و از همه بیشتر ملک فهد به این شهرت داشت که با این وجود بیش از همه پادشاهان عربستان رو به اسلامی سازی جامعه عربستان آورد و می‌توان فهمید این اصلاحات اسلامی ربطی به عقاید شخصی حاکمان نداشت. از طرفی دیگر همانند ترکیه کنان اورن در دهه هشتاد، جامعه ایران اواخر دهه هفتاد هم مشتاق تغییر نسل مدیریتی بود. قطعا اگر شاه سقوط نمی‌کرد همانند ترکیه نسلی از مدیران و کارمندان دولتی با گرایش‌های اسلامی به استخدام دولت درمی‌آمدند.

《گزارش‌هایی که در مورد ایران به من (کارتر) رسیده‌ بود، حکایت از این داشت که با وجود بالا رفتن سطح زندگی به علت افزایش درآمد سرشار نفت، بلندپروازی‌های شاه و تصمیم‌گیری‌های یک‌جانبه‌ی او در نحوه‌ی مصرف این درآمد بسیار، موجبات نارضایتی گروه روشنفکر و سایر گروه‌هایی را فراهم آورده‌ بود که میل داشتند در تصمیمات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور خویش مشارکت بیشتری داشته‌ باشند…
برداشت من(کارتر) این است که بیشتر ناآرامی‌های موجود بین روحانیون و دیگر رهبران مذهبی و نیز ناآرامی‌های موجود بین طبقه‌ متوسط جدید که در جست‌وجوی دخالت بیشتر در امور سیاسی هستند.》
(ایران در خاطرات جیمی کارتر/ص۱۷و۱۹)

با این حال اما عربستان بعد از عبور با موفقیت از دو موج عظیم اجتماعی و سیاسی در خاورمیانه یعنی موج جمال عبدالناصر و سید قطب و کنترل آن به نحوی که نه کشورش درگیر جنگ داخلی و یا انقلاب‌ها و کودتاهای پیاپی و بی‌ثباتی شود؛ در دهه اخیر هم توانست موج بهار عربی را نیز به خوبی مهار کند. اصلاحات شاهزاده محمد بن سلمان بعد از مدتی کوتاه پس از بهار عربی باعث شد عربستان درگیر انقلاب بی‌پایان و یا جنگ داخلی نشود و توانست همانند ملک فیصل و ملک خالد این موج عظیم عصر شبکه‌های اجتماعی را کنترل کند. زیرا مقامات سعودی به سرعت فهمیدند سران مذهبی وهابی دیگر مقبولیت سابق را نزد مردم ندارند و زمانه تغییر کرده است.

《مردم احساس می‌کردند روحانیون و ائمه جماعات از ابتدای دهه هشتاد ثروت زیادی به هم زده‌اند. دلارهای نفتی از طریق انعامی که به روحانیون داده می‌شد پاک می‌گردید. پلیس دینی به شکلی آشکار از کمک‌های دولتی استفاده می‌کرد》
(عربستان از درون/ص۹۵)

و این موضوع باعث خشم و سرخوردگی عمومی سعودی‌ها نسبت به دین گشته و ادامه این روند به هیچ وجه به نفع پادشاهی عربستان نخواهدبود.

《دین که زمانی ستون ثبات بود، به منشا تفرقه میان سعودی‌ها بدل شده‌است. بسیاری از سعودی‌ها چه سعودی‌های مدرن و چه سنتی‌های مذهبی، از این ناراحت‌اند که آل‌سعود از دین برای حمایت از امتیازات ویژه مطلقا سیاسی سواستفاده می‌کند. انعطاف سازش‌کارانه علمای دینی دارد هم مشروعیت آل‌سعود را از بین می‌برد و هم مشروعیت همدستان دینی‌شان را که بر سر قدرت هستند》
(هزارتوی سعودی/ص۲۶)

دلیل هم تغییر نسلی و از همه مهم‌تر تحولات ارتباطی بود. فضای مجازی باعث آگاهی سعودی‌های جوان از وضع امور کشور خودشان و ملل دیگر شد

《برای اولین بار اینترنت به این نسل جوان این امکان را داد که بفهمند در کشورشان و در خارج چه اتفاقی می‌افتد. این جوانان از بی‌کفایتی دولت و فساد شاهزادگان آگاه‌اند. و باخبرند که چهل درصد سعودی‌ها در فقر زندگی می‌کنند و حداقل شصت درصد آن‌ها بضاعت تهیه خانه را ندارند. آن‌ها می‌دانند که حدود چهل درصد سعودی‌های جوان بیست تا بیست‌وچهار ساله بیکار هستند و این همان سنی است که بیشتر مردان اگر از عهده مخارج عروسی بربیایند، دوست دارند ازدواج کنند. آن‌ها می‌دانند که نود درصد از کل کارمندان بخش خصوصی اقتصادشان کارگران خارجی وارداتی هستند که صاحبان کسب ‌و کار که اغلب از شاهزادگان آل‌سعودند در مقابل دستمزد پایین از آن‌ها بهره‌ کشی می‌کنند. سعودی‌ها که تحصیلات پایینی دارند و اغلب تنبل‌اند، به جای کار کردن در ازای آن‌چه به نظرشان دستمزد بیگاری در شغل‌های پست است، با تنبلی دست روی دست می‌گذارند》
(هزارتوی سعودی/ص۲۲)

اما چرا عربستان چنین مهارتی در کنترل امواج اجتماعی و سیاسی دارد؟ ریشه این مهارت در تجربه تاریخی آل سعود است. آل سعود این را دریافته که روابطش با مردم باید بر روی اصول منعطفی باشد

《 رژیم سعودی پیوسته در حال اجرای حرکات ظریف رقص منوئه است؛ یک ‌بار خود را به سمت تشکیلات مذهبی نزدیک ‌تر می‌کند و یک ‌بار به سمت تجدد خواهان، اما همیشه توجه خود را به حفظ قدرت آل‌ سعود معطوف کرده ‌است.》
(هزارتوی سعودی/کارن الیوت هاوس/ص۴۵)

آل سعود به خوبی این را دریافته که رابطه‌اش را نباید با مردم کاملا قطع کند و همزمان نباید کاملا منفعل عمل کند زیرا بر مبنا یک ایدئولوژی شکل نگرفته که هر تغییر به منزله خروج از مسیر آرمان‌هایش تلقی شود بابت همین رابطه‌اش با مردم همیشه برقرار است.

《مانند یک ساختمان ضد زلزله، آل‌سعود سالیان متمادی ذکاوت آن را داشته ‌است که در زمان فشار شدید اندکی منعطف شود و سپس با گذشت زمان، بیشتر چیزی را که واگذار کرده پس بگیرد. بدین ترتیب، این رقص ظریف میان کاخ‌نشینان و افراد مذهبی، گاهی موزون و گاهی ناجور، ادامه دارد اما همیشه این آل ‌سعود است که دست بالا را دارد. آل‌سعود از معاویه درس گرفته‌اند. وقتی از معاویه خواستند که راز حکومت طولانی بیست ساله‌ی خود را توضیح دهد حال آنکه سه خلیفه از چهار خلیفه پیش از او کشته شده بودند پاسخ داد: اگر از رابطه من با مردم جز تار مویی باقی نماند، نمی‌گذارم آن تار موقطع شود. اگر آن‌ها تار مو را بکشند من رهایش می‌کنم (تا پاره نشود) و اگر رها کنند من می‌کشم. این نکته به وضوح نشان می‌دهد که چرا تصمیمات دولت مانند دادن حق رای در نوسان است و می‌تواند تغییر کند》
(هزارتوی سعودی/ص۵۳و۵۴)

توصیه فهد به فرزندش که امیر الشرقیه بود گویای کامل مطلب قبل است. پادشاهان عربستان هیچگاه نگران از دست دادن مقامات نبودند و همواره جانب مردم را می‌گیرند.

《اگر یک شهروندی آمد و از دولت شکایت داشت، در درجه اول در کنار آن شهروند بایست و به مامور حکومتی سخت بگیر. دولت هرگز کمبود کارمند نخواهدداشت که تو بخواهی به جای آن‌ها حرف بزنی》
(عربستان از درون/ص۱۵۷)

فارغ از همه آنچه گفته‌شد در عربستان مردم هم تمایلی به اقدامات رادیکال ندارند. نه افسران سعودی با موج جمال عبدالناصر همراه شدند و نه علما مذهبی‌اش با جهیمان العتیبی و نه مردمش با بهار عربی. اما سران سعودی اصلاحاتی را همسو با ناصر، جهیمان و بهار عربی ارائه کردند.

《بیشتر سعودی‌ها با وجود همه سرخوردگی‌هایشان، مشتاق دموکراسی نیستند...سعودی‌های امروزی و میانه‌روتر هم چون می‌دانند آل‌سعود هرگونه سازمان سیاسی و تقریبا هرگونه سازمان اجتماعیحتی جاهایی مثل کانون‌های عکاسی که تا این حد غیرسیاسی‌اندرا ممنوع اعلام کرده‌است، می‌ترسند که بدون حاکمیت آل‌سعود، کشور یا با دعواهای قبیله‌ای، محلی و طبقاتی مواجه شود یا با تسلط تندروهای مذهبی. با وجود هفتاد هزار مسجدی که در سرتاسر پادشاهی عربستان پراکنده هستند، تنها نیروی سازمان‌یافته مذهبی‌ها هستند و میانه‌روها می‌ترسند که قدرت به ناچار دست تندروترین بیفتد.》
(هزارتوی سعودی/ص۲۷)

ایران بدون انقلاب اسلامی قطعا بعد از سال ۵۷ روند اسلامی شدن را طی می‌کرد اما بی شک در جریان بهار عربی نیز رفتاری مشابه آل سعود را دنبال کرده همان طور که پیش از سال ۵۷ با هر موج اجتماعی مشابه آل سعود برخورد می‌کرد./

نظر شما