شناسهٔ خبر: 47085750 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: ایلنا | لینک خبر

سردبیر سایت «باریکادا» در گفت‌وگو با ایلنا:

تنش‌ها در روابط روسیه و بلغارستان در چارچوب روابط بین‌المللی دو کشور معنا پیدا می‌کند/ دولت بایدن در حال افزایش حیطه نفوذ خود در اروپای شرقی و مرکزی است

سردبیر سایت «باریکادا» گفت: چه‌بسا عنصر پیش‌برنده اصلی در اتحادیه اروپا منافع اقتصادی باشد، اما زمانی که کشوری به عضویت اتحادیه درمی‌آید درگیر فرآیندی پیچیده از ایجاد هویت اروپایی می‌شود که به دیگر عناصر گذشته گره خورده است.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایلنا، اروپا طی روزها و هفته‌های اخیر شاهد تنش‌های بسیاری بود. کشورهایی چون بلغارستان، استونی و جمهوری چک چندین دیپلمات روس را عنصر نامطلوب خوانده و آن‌ها را از کشور اخراج کردند. از سوی دیگر، روسیه نیز ضمن انتقاد از چنین اقدام‌هایی به آن واکنش نشان داد. به نظر می‌رسد که این نبرد دیپلماتیک بدل به عادتی نوین در شرق اروپا شده باشد. 

«ولادیمیر میتف» روزنامه‌نگار، ایران‌شناس اهل بلغارستان و سردبیر سایت تحلیلی خبری باریکادا است. آنچه ذیل می‌‌آید، مشروح گفت‌وگوی او با ایلنا به بهانه تنش‌های اخیر میان روسیه و بلغارستان است. 

 

برخی باور دارند که روسیه و بلغارستان در حال حاضر بدترین و پایین‌ترین سطح از روابط دوجانبه را تجربه می‌کنند. این تحلیل تا چه اندازه درست است؟ 

سطح روابط بلغارستان و روسیه بسیار پایین است. با این حال، این امر ارتباط چندانی به دینامیک درونی نداشته و بیشتر در چارچوب روابط بین‌المللی دو کشور معنا پیدا می‌کند. در آمریکا، رئیس کاخ سفید تغییر کرده است. «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهوری سابق آمریکا به نحوی از منافع آمریکا دفاع می‌کرد که تنش‌ها در روسیه و جنوب شرقی اروپا را بر هم نمی‌زد و روابط خوبی با اسرائیل داشت. «جو بایدن»، رئیس‌جمهوری جدید آمریکا اما درک متفاوتی از روابط بین‌الملل دارد. به نظر من دولت بایدن اکنون در حال افزایش حیطه نفوذ خود در اروپای شرقی و مرکزی است که طی سال‌‌های اخیر از آن عقب‌نشینی کرده بود. 

تحت زمامداری ترامپ، بلغارستان از آمریکا جنگنده خرید که نوعی تغییر رویکرد محسوب می‌شد چراکه گزینه اولیه خرید این جنگنده‌ها از سوئد بود. بلغارستان همچنین توانست خط لوله گاز ترکیه را وارد حوزه سرزمینی خود کند؛ پروژه‌ای که روسیه و صربستان از آن حمایت می‌کنند. 

دولت جدید آمریکا نسبت به روسیه گذشت کمتری دارد. دولت بایدن نشان داده که بنا دارد سازوکارهای مبارزه با فساد و حقوق بشر را به عنوان ابزاری مهم و مهم در سیاست خارجه خود اختیار کند. چه‌بسا این امر بتواند توضیح دهد که چرا پس از برگزاری انتخابات پارلمانی بلغارستان در چهارم آوریل چنین آشوب سیاسی‌ای روی داد. «بویکو بوریسوف»، نخست‌وزیری که به مدت ۱۱ سال بر اریکه قدرت بود (البته با چند وقفه کوتاه) خلع شد. در حال حاضر، جامعه بلغارستان بسیار سیاسی و چندپاره است. گرچه دولت جدید تشکیل نشده و رئیس‌جمهوری، کابینه سرپرست را مستقر خواهد کرد، دیگر مؤسسات بلغاری، مانند دفتر دادستانی در حال پر کردن این خلاء و پیگیری دستورالعمل‌های ژئوپولتیکی هستند. آنچه در روابط میان بلغارستان و روسیه روی می‌دهد نشانه‌ای آشکار از این‌ است که کدام سفارتخانه و نیروهای ژئوپولتیکی در حال حاضر بر این کشور حکمرانی می‌کنند. 

کشورهای بلغارستان، لیتوانی، جمهوری چک و استونی، طی هفته‌های اخیر دیپلمات‌های روسیه را اخراج کرده‌اند. روسیه نیز در واکنش شماری از دیپلمات‌های این کشورها را اخراج کرد. این اقدام‌ها تا چه حد و اندازه‌ای ادامه خواهد یافت؟ 

گرچه این افزایش تنش جدی به نظر می‌رسد، به نظرم می‌توان اطمینان حاصل کرد که قضیه به جنگ بکشد. عواقب چنین جنگی برای تمامی کشورها بسیار گران خواهد بود. آشکار است که قدرت‌های غربی آماده نبودند که برای اوکراین وارد درگیری با روسیه شوند. روسیه نیز در ماه آوریل اعلام کرد که شروع به عقب کشیدن نیروهایش از مرز با اوکراین کرده است. در عوض شاهد مانورها و بازآرایی تعادل بودیم، چه در سطح داخلی و چه بین‌المللی تا منطقه وارد دوره بایدن شود. 

تا جایی که من می‌دانم، آمریکا و روسیه علیه یکدیگر جنگ تمام‌عیار راه نینداختند، حتی به‌رغم این موضوع که طی جنگ سرد کل جهان عرصه نزاع میان دو کشور بود. تنش فعلی میان بخش آمریکا-محور جهان و بخش روسیه-محور آن هم چیز چندان تازه‌ای نیست. به گمان من، هدف از این منازعات اخیر قرار دادن قدرت در دست نیروهای مرکزی و جنوب شرقی اروپا خواهد بود که به سود دولت جدید حاضر در کاخ سفید است. درک من از وضعیت کشورهای رومانی و بلغارستان این است که هواداران کسانی چون ترامپ و ویکتور اوربان در این اقلیم‌ها اثری سنتی و قدیمی دارند. این گرایش‌ها ممکن است فرآیند فوق‌الذکر را برای دولت فعلی آمریکا دشوار کند. در هر حال، این دو کشور عضو اتحادیه اروپا و ناتو هستند که این یعنی نوعی تعادل قدرت در جامعه و امتیاز دادن به متحدان اروپایی-آتلانتیک و مهار رقبا. 

آیا ممکن است اتحادیه اروپا با اخراج دیپلمات‌های روسیه بنا دارد از طریق کشورهایی چون بلغارستان به کرملین فشار وارد کند؟ آیا می‌توان گفت که این کشورها بدل به مرز جدید تنش‌ها میان بروکسل و مسکو شده‌اند؟ 

می‌خواهم به خوانندگان این مصاحبه توصیه کنم که یادداشت بی‌‌نظیر کارلو اسپاگنولو، تاریخ‌دان ایتالیایی را مطالعه کنند که در آن درباره وضعیت پیچیده اتحادیه اروپا توضیح می‌دهد. چه‌بسا عنصر پیش‌برنده اصلی در اتحادیه اروپا منافع اقتصادی باشد، اما زمانی که کشوری به عضویت اتحادیه درمی‌آید درگیر فرآیندی پیچیده از ایجاد هویت اروپایی می‌شود که به دیگر عناصر گذشته گره خورده است. اینجاست که مشخص می‌شود که اتحادیه اروپا مجموعه‌ای است از هویت‌های گوناگون با حافظه‌های مختلف. برای مثال،‌ کشورهای حوزه مدیترانه گرایش ضدفاشیستی داشته و برای آن‌ها اروپایی‌سازی و دموکراسی یعنی پایان دیکتاتوری فاشیستی. در مرکز و جنوب شرقی اروپا، رویکرد مبتنی بر ضدیت با سوسیالیسم است. در چنین مناطقی نیروهای چپ‌گرا ضعیف بوده و از سوی دیگر ایدئولوژی‌های دست‌راستی لیبرالی و ناسیونالیستی دست بالا را دارند. 

به نظرم این‌ها بدان معنی است که اتحادیه اروپا یک چیز یک‌دست نیست. بر همین قرار، واکنشش به چالش‌های سیاست خارجه نیز متفاوت و حتی متناقض است. در حال حاضر، به نظر می‌رسد که برای نخبگان اروپایی اهمیت دارد که رابطه‌ای روشن با آمریکا داشته باشند و این امر دلایل گوناگون دارد. اما نیروهایی هم در اتحادیه اروپا وجود دارد که به طور سنتی هوادار رابطه بهتر با روسیه هستند. باید به یاد آورد که پیشنهاد حل دیپلماتیک بحران اوکراین از سوی کشورهای فرانسه و آلمان صورت گرفت که عضو گروه نرماندی بودند؛ گروهی که روسیه نیز در آن حضور دارد. این کشورها همچنین از سهامداران اصلی پروژه نوررد استریم-۲ هستند که بدل به یکی از موضوع‌های داغ در روابط بین‌الملل شده است. 

به نظر من، اتحادیه اروپا، تا جایی که به سازوکار کشورهای غرب مربوط می‌شود، طرفدار بهبود روابط و نفوذ خود در اروپای مرکزی و جنوب غربی است یعنی جایی که نفوذ آمریکا در آن اساسا قوی است. منطقه ما از منظر سیاسی بسیار چندپاره است و چه‌بسا همواره نیز چنین بماند. اما به نظر من در سه قطب سیاست خارجه (آمریکا،‌اتحادیه اروپا و روسیه) روابطی پیچیده وجود دارد و هر طرف تلاش دارد وارد رابطه‌ای با طرف دیگر شده تا رقبا را منزوی کند. پس از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، وضعیت بسیار پیچیده‌تر شد. بنابراین، فرضیه من این است که اتحادیه اروپا نمی‌خواهد در مناطقع داخلی خود شاهد نفوذ از سوی نیروهای خارجی باشد. بگذارید یادآور شوم که اوایل سال جاری میلادی تنش‌های بسیاری میان بریتانیا و اتحادیه اروپا بر سر واکسن آسترازنکا وجود داشت. به نظر من، اتحادیه اروپا آنقدر پیچیده است که نمی‌توان گفت طرفدار یا ضد یک کشور یا شخص خاص است. این موضوعی است ژئوپولتیکی و در حال ساخت که از اهمیت بسیاری هم برخوردار است و در جهت تحکیم، سازماندهی و حل مشکلات داخلی صورت می‌گیرد. در این راستا، هر یک از نیروهای خارجی می‌تواند مفید باشد و نه صرفا یک مانع. 

 

نظر شما