اعتمادآنلاین| عفیفه عابدی در سالنامه اعتماد نوشت: اواسط قرن 20 به نظر میرسید چیزی به تبدیل سرزمین تزارها به سرزمین موعود سوسیالیسم باقی نمانده است. اما زمان کوتاهی بعد، رویاهای خدایگان لنین رنگ باخت. اکنون مردی فرمانروای یگانه این سرزمین موعود شده که همه چیز را در خدمت هدف دیگری گرفته است؛ روسها امپراتوری کنند.
بیراه نیست برای بسیاری از ناظران روسیه همچنان پس از دههها یادآور اتحاد جماهیر شوروی است به ویژه وقتی نام روسیه مترادف میشود با نام پوتین و سیاستهای سرسختانه او چه در داخل روسیه و چه در روابط خارجی. هر چند نظام سیاسی روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تغییر کرده اما به لحاظ عمومی روسیه پوتین هنوز وارث شاخصهایی از سیستم سابق است.
3 دهه پیش تصور میشد با سقوط دومینویی جمهوریهای تحت سلطه شوروی، روسیه نیز در مسیر غیرقابل بازگشت دموکراسی قرار گرفته است. اما گویا پس از یک دهه تغییرات و بحرانهای پیدرپی و ناامیدکننده، دستان نامریی یک مامور سابق ک.گ.ب را به کرملین فرستاد تا از روسیه ققنوس دیگری بسازد که از خاکسترهای بازمانده شوروی سر برمیآورد. پر بیراه نیست که پوتین در تحقق این هدف موفق بود تا به یک معمای پیچیده تبدیل شود.
حالا پس از دو دهه قدرتنمایی پوتین میتوان از روسیه با نام «روسیه پوتین» یاد کرد. زمانی که سال 2000 ولادیمیر پوتین قدرت را در اختیار گرفت، رهبری جوان برای وارث اصلی امپراتوری شوروی محسوب میشد. اما اکنون که موهای طلاییاش، نقرهای رنگ شده به رغم تحویل قدرت در سالهای 2008 تا 2012 و ریاستجمهوری دمیتری مدودف، تغییر رهبری روسیه به سختی قابل تصور است. پوتین در دو دهه اخیر بارها توانست به روسها حس فاتح بودن دهد. هنوز هم به شهادت نظرسنجیها حدود 60 درصد از جمعیت 144 میلیونی روسیه مطیع بودن در برابر او را به چرخش نخبگان ترجیح میدهند. با این حال نسل جوان روسیه که رابطه عاطفی با امپراتوری سابق ندارند، قضاوت سختگیرانهتری میان آرمانهای پوتین و واقعیتهای میدانی سیاسی و اقتصادی دارند.
اولین بار زنگ خطر برای پوتین در انتخابات ریاستجمهوری 2012 و اعتراضات خیابانی مخالفین نواخته شد. در یک دهه اخیر روسیه بارها شاهد اعتراضات جسته و گریخته علیه پوتین بوده است. در واقع حوادثی که در آغاز سال 2021 رخ داد و زنجیره اعتراضات مخالفان ولادیمیر پوتین در خیابانهای منجمد شهرهای مختلف، حوادث تازهای نبودند. پوتین توانسته در دو دهه اخیر بسیاری از رقبا و مخالفان خود را حذف و یا از توجه عمومی خارج کند. اما الکسی ناوالنی جوان رقیب سرسختتر به نظر میرسد. در حوادث اخیر نیز بازداشت ناوالنی که پس از دوره درمان از آلمان به روسیه بازگشته بود، جرقه این اعتراضات را در سرمای زیر 50 درجه سرزمین تزارها روشن و بار دیگر این گمانهزنی را ایجاد کرد که آیا خشم مخالفان رییسجمهوری روسیه آنقدر عمیقتر شده که بتواند سیلی به پا کند و آخرین روزهای امپراتوری پوتین را رقم بزند؟ یا این توفان سرخ و سرد دوباره آرام گرفته و آفتاب اقبال از نو برای پوتین طلوع خواهد کرد؟
در حالی که تصویر چهرههای جوانان روسی با ژالههای یخزده یادآور داستان تاریخی دکتر ژیواگور است باید گفت، واقعیت این است که به حوادث روسیه میتوان از دو زاویه متفاوت با احساسات متفاوت نگریست؛ یکی از منظر بیطرفی و تحلیل مبتنی بر متغیرها و عوامل کلی سیاسی و دیگری از منظر رمانتیک و عاطفی که با یک طرف همدلی ایجاد میکند.
به عبارت دیگر احساس شما به پوتین و تحلیلتان از حوادث روسیه نسبت زیادی به موقعیت و جغرافیایی دارد که در آن قرار دارید. بر اساس قانون اساسی فعلی ولادیمیر پوتین برای 3 سال دیگر همچنان رییسجمهور قانونی روسیه است. شاید در سالهای اخیر تلاش داشته، نگاه جدیدی به سیاست داخلی نشان دهد اما موقعیت او به ویژه بعد از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری 18 مارس 2018 به رغم کسب 67.54 درصد آرای رایدهندگان به دلایل گوناگون تضعیف شده است. اما اوضاع برای او خیلی هم وخیم نیست. پوتین سیاستمدار عملگرایی است که در مدیریت بحرانها هوش و ذکاوت زیادی از خود نشان میدهد. البته این شرایط مانع از رخدادهای غیرمنتظره داخلی و بینالمللی نیست. ولادیمیر پوتین تا سال 2014 و بحران اوکراین و حتی پس از آن اقتدارگرایی خود را با آرمان احیای قدرت روسها توجیه میکرد و آمارها و نظرسنجیها نشان میدادند، بخش قابل توجهی از روسها از او حمایت میکردند. در واقع نظام سیاسی فعلی روسیه را همان اندازه که نمیتوان دموکراتیک خواند، نمیتوان غیردموکراتیک دانست.
با این حال تداوم تحریمهای غرب علیه روسیه و پیامدهای آن افزون بر مطالبات سرکوب شده داخلی در حال متحول کردن نظر سیاسی روسهاست. بر این اساس احتمالا از این پس هر بار اعتراضات علیه پوتین شعلهور شود، بیش از پیش سخن از امپراتوری استبدادی پوتین گفته میشود و در دورنمای آن آتشفشانی تجسم میشود که میتواند کاخ قدرت او را خاکستر کند.
دموکراسی در روسیه کامل نیست اما گذار کشورهای شرقی به دموکراسی بیش از اینکه یک روند داخلی باشد یک تحمیل از بیرون است که مسلما با مقاومت دست راستیها مواجه میشود. یک بار ولادیمیر پوتین در پاسخ به منتقدان خود گفته بود، میدانم شما انتظار چرخش قدرت را دارید اما برای روسیه فعلا این امکان وجود ندارد. این سخن دقیقا نمایان کننده نگاه امنیتی او به قدرت برای ایدهآل روسی است که در نظر دارد. شاید به لحاظ تئوریک دموکراتیزاسیون وسیلهای برای نیل به اهداف اجتماعی- سیاسی و اقتصادی متعالی باشد اما برای رهبران شرقی از جمله پوتین این نظام وسیلهای برای تضعیف این کشورها و استثمار نوین از سوی غرب محسوب میشود. با این حال نظر به اهمیت و اولویتهای اقتصادی اجتماعی، این کشورها به دنبال تلفیقی از نظام سرمایهداری با نظام سیاسی خود هستند. یکی از شاخصترین نمونههای آن چین است که اکنون به کابوسی برای غرب و نظام سیاسی مطلوب آن محسوب میشود. به همین ترتیب نیز شاهد انواع تحریمهای سیاسی و اقتصادی سازمانیافته غربی علیه نظامهای سیاسی رقیب از جمله روسیه هستیم. اما پیامد این تحریمها بیش از آنکه به تضعیف سیاستمداران بینجامد به افت کیفیت زندگی ملتها میانجامد تا آنها را در مقابل حکومتها قرار دهند.
نظر شما