عماد جمارانی، از اعضای بخش تحلیلی انصاف نیوز، در پاسخ به یادداشت دیگر عضو این بخش دربارهی نقدی به میرحسین موسوی و مهدی کروبی، نوشت:
پس از مطالعه یادداشت آقای حدیدی در نقد محصورین، بسیار متعجب شدم چرا که باشناختی که از نویسنده و انتقادات وی از اقتدارگرایان داشتم بسیار بعید است با نادیده گرفتن تحولات و تغییر وضعیتهای جمهوری اسلامی ناخواسته موجب توجیه عملکرد و تطهیر آنان شود. عمده انتقادات آن یادداشت در یک بستر بی زمان مطرح شده بود یعنی بدون دیدن تحولات ساختار قدرت در جمهوری اسلامی عملکرد پیش از ۸۸ محصورین را مورد نقد قرار داده است. از همین رو لازم میبنیم پیش از ورود به نقد این یادداشت تحولات تاریخی مدنظر را کمی شرح بدهم.
در تاریخ سیاسی جهموری اسلامی از سالهای میانی جنگ میتوان شکل گیری دو جریان فکری و اجرایی در میان انقلابیون و کارگزاران نظام جدید مشاهده کرد. جریان اول که با نگاه سنتی اساسا فهم بسیطی از توسعه و پیشرفت داشتند و نگاه عموما منفی به دستاوردهای دنیای جدید چه در نوع غربی چه در نوع شرقی خود داشتند و به این خیال بودند که میتوان بدون سایر الزامات دنیای مدرن به دستاوردهای تکنولوژیک دنیای مدرن رسید. در طرف دیگر افرادی بودند که عموما به دلیل تحصیلات خارج از کشور و یا نقش اجرایی خود در نهادهای حاکمیتی درک غامضتری از جهان جدید و الزامات توسعه داشتند و حتی برخی از آنها به نوعی نمایندگان فکری دو جبهه دنیای مدرن در مختصات انقلاب اسلامی بودند.
در سالهای پس از جنگ با کوچ دسته اول به جایگاه نهادهای فرهنگی و امنیتی و حضور بیشتر دسته دوم در جایگاه های اجرایی در دولت و سایر نهادهای تصمیم گیر خط افتراق این دو جریان پررنگتر شد تا حدی که میتوان دوم خرداد ۷۶ را حاصل اتفاق نظر و نقطهی اتحاد این جریانها دانست. تعادل موجود بین این دو جریان همواره رفتار و حرکت جمهوری اسلامی را تنظیم میکرد و از ایجاد مشکلات طولانی مدت که منجر به ظهور بحران شوند جلوگیری مینمود. اما روزهای آخر دوره اصلاحات و پیروزی محمود احمدی نژاد سودایی دیگر در سر گروه اول ایجاد کرد که با خروج از نهادهای فرهنگی و امنیتی کنترل سایر بخشهای نظام را در دست گرفته و کشور را به دروازههای درخشان تمدن ایرانی اسلامی برسانند؛ از همین رو با رسیدن به دولت به سرعت دست به تخریب نهادهای دولت مدرن چون سازمان برنامه و بودجه زدند، سیاست خارجه کشور را از حالت متعادل خود خارج به دستگاه پروپاگاندای یک حکومت بدوی تبدیل کردند و ….
این بهم خوردن تعادل بین دو تیپ از کارگزاران حکومت و یکدست سازی حکومت به مرور تمام نهادهای ایجاد شده توسط مردم و انقلابیون در سالهای پس از انقلاب را در معرض خطر انداخته بود و دقیقا پس از این فهم این نقطهی اساسی در تاریخ جمهوری اسلامی است که میتوان تفاوت رفتار محصورین را تا پیش از دوران احمدی نژاد فهم کرد. پیش بینی چنین وضعیتی پیش از سال ۸۴ بسیار بعید بود و حتی پیش بینی عمومی بر پیشرفت اصلاحات متمرکز بود به شکلی که مهندس موسوی در همان سال در برابر پیشنهاد کاندیداتوری در انتخابات پیش شرطهایی برای پیشرفت پروژه اصلاحات قرار داد ولی تغییر وضعیت در سال ۸۸ باعث شد برای جلوگیری از ادامهی روند غیرمتعادل سازی حاکمیت به همان جایگاه حداقلی ریاست جمهوری اکتفا کند. که قطعا این انتخاب در کفه ترازوی نفع عمومی برای جامعه مفیدتر بوده است و دقیقا از همین دریچه نفع عمومی محصورین و بسیاری دیگر از کنشگران سیاسی پیش از سال ۸۴ سکوت جهت حفظ راههای “تقلیل مرارت” و بهبود اوضاع را ترجیح دادند و پس از سال ۸۴ که توازن سابق از دست رفت و تمام نهادهای جمهوریت در معرض خطر قرار گرفت راه برای بهبود را بسته دیده و “تقریر حقیقت” را برگزیدند. تنها نکته آن یادداشت که در مقام توصیف واقعیت درست بود همان نکته اول و برآورد اشتباه از خط قرمز نظام در حمایت از برهمزنندگان توازن بود؛ گویی که وضعیت فعلی برای بسیاری شیرینتر از آن بود که تبعات امتداد این وضعیت را بببنید.
در آخر هم باید نکته آخر آن یادداشت و تاریخ موازی خیالی رسم شده که در آن محصورین نسبت به انتخابات سکوت کرده و بازدارندگی اصلاحات حفظ شده پرداخت. واقعیت این است که تمام این تاریخ پردازیهای موازی و اما و اگر انداختنها در تاریخ به لحاظ روش شناسی تا حد زیادی فارغ از معنا بوده و محلی از اعراب ندارند. اما اگر بر اساس شرایط ترسیم شده بخواهیم این ادعا را داوری کنیم باید بگوییم که پس از سال ۸۴ و بهم خوردن توازن بین نیروهای مختلف در جمهوری اسلامی این بازدارندگی از بین رفته بود و اتفاقا قدرت نمایی خیابانی اصلاحات در ۸۸ باعث بازگشت بخشی از این بازدارندگی شد.
انتهای پیام
∎
نظر شما