سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
عراق، پخت و پز سفارتخانه منحوس
سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:
پس از آنکه سفارت آمریکا در بغداد مورد حمله چندباره قرار گرفت، مصطفی الکاظمی نخستوزیر و محمد الحلبوسی رئیس پارلمان عراق روز پنجشنبه گذشته با یکدیگر ملاقات و اعلام کردند با عاملان حمله به هیئتهای دیپلماتیک برخورد خواهد شد. الکاظمی با فراخواندن رهبران گروههای شیعه در منزل «حیدر العبادی» نخستوزیر اسبق عراق که با حضور رؤسای جمهور و مجلس توأم شد، نیز تلاش کرد تا موضع منسجمی علیه اقداماتی که بر ضد آمریکاییها در عراق صورت میگیرد، پدید آورد. در این جلسه «برهم صالح» پیام شدیداللحن و تهدیدآمیز «مایک پمپئو» را بهاطلاع جمع رساند. براساس گزارش «عراق 24» وزیر خارجه آمریکا در پیام خود از ادامه حملات به سفارت و کاروانهای نظامی آمریکا انتقاد کرده و به رئیسجمهور عراق گفته است که در صورت ادامه پیدا کردن این حملات، سفارت آمریکا در بغداد را تعطیل کرده و رأساً علیه عوامل این حملات وارد عمل خواهد شد. او در این پیام همه گروههای عراقی از جمله «کتائب حزبالله» و «عصائب اهلحق» را به «اقدامات بیرحمانه» تهدید کرده است. پمپئو در این تماس تلفنی به صالح گفته است این آخرین هشدار به دولت عراق برای اقدام جدی در برخورد با گروههای حملهکننده به سفارت و کاروانهای نظامی آمریکا میباشد.
پس از آن، کاظمی در بیانیهای اعلام کرد حاضران در جلسه به شدت همه حملات به تأسیسات عراقی و خارجی از جمله راکتهایی که هیئتهای دیپلماتیک رسمی و خانههای شهروندان بیگناه را هدف قرار داده محکوم کرده و آن را تعرض به حاکمیت و منافع عراق دانستهاند. در این خصوص نکات گفتنی زیادی وجود دارد:
1- تهدید آمریکا به بستن سفارتش در عراق و در عین حال گسترش اقدامات نظامی علیه گروهها و طوایف عراقی، نوعی ریاکاری است چرا که بسته شدن سفارت یک کشور در کشور دیگر به معنای پایان روابط سیاسی است چه رسد به حضور نظامی. در واقع وزیر خارجه آمریکا با ژست سیاسی تلاش کرده تا از گسترش اقدامات نظامی خود علیه عراق خبر دهد و این در حالی است که این فصل جدیدی در اقدامات نظامی آمریکا علیه مردم عراق و گروههای آن نیست. آمریکاییها پیش از این در آذر ماه 1398 به همین دو گروهی که در گفتوگوی تلفنی پمپئو با صالح به آن اشاره شده، یعنی در زمانی که هیچ اقدامی علیه سفارت آمریکا صورت نگرفته بود و به هیچ کاروان نظامی آمریکا هم حمله نشده بود، در منطقه مرزی القائم واقع در غرب استان الانبار حمله کردند و 15 نفر از اعضای آن را به شهادت رساندند. پس از یکسو مسئول شناختن کتائب و عصائب یادشده در حملات راکتی به سفارت و کاروان نظامی آمریکا -که هیچ سندی برای آن ارائه نشده است- وجهی ندارد و حتی با فرض اینکه چنین اقدامی از سوی آنان صورت گرفته باشد، اقدام آنان اقدامی تدافعی و در واکنش به جنایات است. از سوی دیگر عدم توانایی آمریکا در حفاظت از سفارت و کاروان نظامی خود چیزی نیست که با تهدید به بستن سفارت قابل حل و فصل باشد. سفارت آمریکا اگر تهدید میشود به خاطر اقدامات دیپلماتیک نیست، بلکه به خاطر عملکرد جنایتبار نظامی آمریکا در عراق است و بسته و باز بودن سفارت دخلی به اتفاقاتی که علیه نظامیان این کشور در عراق روی میدهد، ندارد.
2- اقدام الکاظمی به جمع کردن رهبران عراقی و نقل سخنان پمپئو توسط برهم صالح در این جلسه بیانگر آن است که این دو مقام عالیرتبه عراقی به جای عمل کردن به مسئولیت خود که فشار بر آمریکا برای خروج سریعتر از عراق -وفق مصوبه دی ماه پارلمان این کشور- است، برای ادامه حضور نظامی آمریکا زمینهسازی و در واقع زیر ورقه ادامه اتفاقات امنیتی را امضا میکنند. اگر این مقامات برای دلسوزی نسبت به اقتدار دولت عراق گردهم آمده باشند، راه اقتدار این کشور در قطع مداخلات امنیتی آمریکا در این کشور است، نه اینکه در جلسه مذکور پیام اقدامات بیشتر نظامی آمریکا علیه شهروندان عراقی را قرائت و در این خصوص به دیگران بیم دهند. امروز اقتدار دولت مرکزی عراق بهخاطر این نحو مداخلات آمریکایی شکسته شده و ترمیم این اقتدار هم جز با بیرون کردن عامل این شکستن میسر نیست. الکاظمی و صالح با توجه به شرایط عراق قطعاً قادر نیستند کمک چندانی به آمریکاییها برای به دست آوردن امنیت کاروانهای نظامیشان بنمایند. چون در عراقی که گروههای مختلف و حتی عشایر آن مسلح میباشند، کنترل وقایع امنیتی میسر نیست و انتساب رجماً بالغیب حوادث به دو یا چند گروه شناخته شده، مشکل آمریکا را حل نمیکند.
3- مسئله آمریکا و عوامل آن هم در عراق نه گروههایی هستند که در اظهارات پمپئو آمده و نه چند حادثهای است که طی 9 ماه گذشته علیه سفارت و کاروانهای نظامی آمریکا روی داده است. مشکل آمریکا مردم هوشیار عراق است چرا که آنان به خوبی میدانند آمریکا یک هدف شناخته شده در عراق دارد و آن «سیطره دائمی» بر این کشور است که در اظهارات سه سال پیش دونالد ترامپ در پایگاه نظامی عینالاسد به صراحت بیان گردید. آمریکا در بحث سیطره دائمی خود، به امنیت کامل نیروهایش احتیاج دارد؛ چرا که براساس فرمول پنتاگون، شرط حضور نظامیان آن در یک کشور، برخوردار شدن از امنیت (مورد حمله واقع نشدن) و مصونیت قضایی (کاپیتولاسیون) است. آمریکا در عراق دومی را با مذاکرات سیاسی به دست آورده و چنین مصونیتی از سوی صالح و کاظمی پذیرفته شده است و حالا دنبال به دست آوردن مصونیت امنیتی میباشد. مشکل آمریکا این است که اعطای مصونیت امنیتی در توان مقامات رسمی عراق نیست و این مصونیتی است که با وجود مخالفت گروههای عراقی و مردم این کشور دست نیافتنی میباشد. آمریکاییها با به شهادت رساندن پهلوانان مبارزه با تروریزم در عراق (شهیدان سلیمانی، ابومهدی المهندس و...) نمیتوانند در این کشور امنیت داشته باشند. کمااینکه جمهوری اسلامی رسماً اعلام کرده است، پس از شهادت سردار سلیمانی، حضور نظامی آمریکا را نه فقط در عراق بلکه در منطقه تحمل نخواهد کرد.
4- عملکرد آمریکا در کشورهایی که حضور نظامی دارد، مبتنی بر تضعیف اقتدار آن کشور از طریق ممانعت از روی کار آمدن «دولتی قدرتمند» است که روی تمامیت ارضی و حاکمیت ملی حساسیت داشته باشد و از اینرو میبینیم نخستوزیران آلمان و ژاپن که کشورشان 75 سال در تیول نظامی آمریکاست، هیچ اشارهای به مزاحمت نظامیان آمریکا علیه شهروندان خود نمیکنند و در برابر خبرهای محدودی که از اقدامات فراوان نظامیان فاسد آمریکا علیه شهروندانشان به رسانهها راه مییابد، هیچ واکنشی نشان نمیدهند.
براساس سند رسمی 2030 که توسط NIC منتشر گردیده، آمریکا عراقی ضعیف و فروپاشیده را طلب میکند. عراقی که نتواند هیچ واکنشی به اقدامات آمریکا علیه منافع و مصالح عراق انجام دهد و نیز عراقی که نتواند مانع استفاده آمریکا از خاک عراق علیه کشورهای همسایه باشد. این عراق قاعدتاً نباید هیچ «ماده قدرتمندی» در چنته داشته باشد. در این عراق دولت و دستگاه سیاسی باید ضعیف باشند، نیروهای نظامی و امنیتی آن باید تابع سیاستهای نظامی آمریکا باشند و حتی مرجعیت محترم عراق باید منزوی باشد. اقتصاد عراق در این روند نباید پا بگیرد و عراق در «هویتی وابسته در منطقه» هزم شود؛ یعنی عراقی در سایه عربستان سعودی.
به همین منظور در همین ماههای اخیر، آمریکاییها برای جدا افتادن عراق از محور مستقل مقاومت کارهای زیادی انجام و از جمله نیروهای مقاومت عراقی را زیر ضربات دائمی خود قرار دادهاند. سؤال این است که آیا عراقیها این تحقیر را قبول میکنند؟ تاریخ عراق میگوید اگر حتی دولتمردان زیر بلیت قدرتی استعمارگر و هژمونی نظیر آمریکا بروند، مردم زیر بار آن نمیروند. اگر غیر از این بود عراقیها بعد از سقوط صدام حسین، اشغال کشورشان را میپذیرفتند و با اشغالگران درگیر نمیشدند. مقاومت عراقیها سبب شد مقامات پنتاگون در سال 2007 یعنی 4 سال پس از اشغال نظامی این کشور، عراق را جهنم خود خوانده و در دوره نخستوزیر نوری مالکی پا به فرار بگذارند. پس مشکل امنیتی آمریکا نه برهم صالح و نه کاظمی است و نه امثال این دو میتوانند امنیت نظامیان آمریکایی را در عراق تأمین نمایند.
5- شواهد و قرائن میگویند، اجتماع اخیر بعضی از رهبران احزاب عراقی برای رفع مشکلات امنیتی آمریکا در عراق صورت نگرفته چرا که همانطور که شرح داده شد، مشکل عدم امنیت نیروهای آمریکایی در این حلقه پدید نیامده و توسط این حلقه نیز قابل حل و فصل نیست، بلکه این یک اجتماع انتخاباتی بوده و عدهای از آنان برای زدن یک رقیب تمرکز کردهاند و آن «رقیب جهادی» است. همان رقیبی که در انتخابات اردیبهشت 97 توانست برنامهای که با محوریت سفیر آمریکا در هتل بابل برای تصرف دولت شکل گرفته بود را برهم بزند. براین اساس میبینیم برای زمین زدن جهادیها، رخدادی به آنان منتسب میشود و امضای ضدآمریکاییترینها -جریان صدر- هم پای آن گذاشته میشود. نتیجه این جلسه انحراف عراق از مسیر سیادت خود است و پیشکشیدن بحث حمله به سفارت آمریکا برای انحراف اذهان عراقیها از مسایل اصلی صورت گرفته تا در خماری آنان انتخابات آینده عراق در این سفارتخانه منحوس پخت و پز شود.
کرونا و نیاز به سازگاری اجتماعی
حسین میرزایی در روزنامه ایران نوشت:
آنچه به تجربه ثابت شده است، این است که رفتار انسانها در مواقع بحران تشدید میشود. همان طور که ملاحظه شد، در بسیاری از کشورهای دنیا از روزهای اول مهار ویروس، مردم برای ذخیره موادغذایی به فروشگاهها هجوم آوردند. درواقع، آنها افرادی بودند که از کمبود مواد ضروری زندگی نگران بودند. در عین حال، ما شاهد ظهور انواع مختلفی از رفتار در مقابل تصمیم فاصلهگذاری جمعی هستیم: آنها که رعایت میکنند و نمیکنند.
ترس، اضطراب و کنترل خود در جامعه
ترس و اضطراب جمعی در شرایط همهگیریها بیش از پیش خود را نشان میدهد. این واکنشهای پایه، ریشه بسیاری از رفتارهایی است که ما در وضعیت کرونایی از خود بروز میدهیم. یکی از راههای غلبه بر این هیجانها، استفاده از ارتباطات اجتماعی است، اما این ارتباط برای کمک به کنترل ترس و اضطراب، درشرایط کرونایی باید شفاف، مشخص و محدود باشد. به طور دقیق، این بدان معناست که آنچه ستاد ملی مقابله با کرونا به عنوان پروتکلهای بهداشتی تدوین کرده، رعایت شود.با این حال، هنگامی که یک فرد مضطرب است، تمایل دارد منابع اطلاعاتی خود را حتی به صورت غیررسمی و غیرقابل اعتماد افزایش دهد، مثلاً نظر یک «متخصص» در شبکههای مجازی، اطلاعات «محرمانه»ای که توسط یک پرستار –به درست یا غلط- فاش شده، و غیره. این منابع اطلاعاتی نامعتبر اضطراب و ترس را در افراد افزایش میدهد. البته در درک و تفسیر محتوای این پیامها، باید تواناییهای فردی را نیز در نظر گرفت. داشتن یک ذهنیت خوب و انتقادی به جداسازی اطلاعات درست از نادرست کمک میکند و میتواند در کاهش ترس و اضطراب مؤثر باشد. به نظر میرسد داشتن یک شبکه تحلیلی عینی باعث کاهش ترس در مورد یک رویداد این چنینی میشود. حال اگر این شرایط و ظرفیتها وجود نداشته باشد، ترس و اضطراب بر منطق اولویت پیدا خواهند کرد. همچنین خستگی ذهنی باعث کاهش توانایی در مواجهه با وسواسها و فشارها میشود. اینجاست که ممکن است بسیاری از افراد برای کنترل خود، به رفتارهای غیراخلاقی دست بزنند. در نتیجه، حتی اگر در شرایط کرونایی، از نظر درآمد در تنگنا باشیم، با عجله به فروشگاهها هجوم میبریم و به اجبار خرید میکنیم. اما این دیوانگی مصرف از کجا میآید؟ از آنجا که تهیه کالاها ترس را کاهش میدهد، مصرف بیش از حد، اضطراب را تسکین میدهد. این زمانی است که خودکنترلی دیگر پاسخ ندهد. اما این امر تنها از روی ترس نیست، بلکه ما کالاهایی را برای اطمینان از ادامه حیات جمع میکنیم. رفتار اجباری یا حتی اضطراری خرید، یک مکانیسم محافظ است. در این رابطه، همچنین باید توجه داشته باشیم که بسیاری از افراد در کشورهای مختلف، سلاح گرم (با یا بدون مجوز) خریداری کردهاند که بدون شک از نظر آنها وسیله نهایی برای محافظت است.
اطاعت یا مقاومت؟
رعایت دستورالعملهای اعلام شده از سوی ستاد ملی مقابله با کرونا، با توجه به افراد متفاوت است، برخی تصمیم میگیرند از قوانین پیروی کنند و برخی دیگر آنها را رد میکنند. در اینجا دو عامل اصلی وجود دارد: اطاعت و انطباق. با عامل دوم، از مردم خواسته میشود تا به شواهد علمی پایبند باشند، شواهدی که نشان میدهد با محصور کردن خود، محدود کردن جابهجاییها (سفرهای غیرضروری) و شستن دستها به طور مرتب، میتوانیم زندگی خود را نجات دهیم.
با وجود این، برخی از مردم در برابر رعایت پروتکلها مقاومت میکنند و حتی از ابراز علنی عدم رعایت پروتکلها ابائی ندارند. از نظر اجتماعی، سه دسته افراد این پروتکلها را رعایت نمیکنند: دسته اول، کسانی که برای امرار معاش، به طور روزانه نیاز به خروج از منزل دارند، (نقش دولت در تأمین نیازهای اولیه این افراد قابل تأمل است) دوم، کسانی که برای تفریح (و یا سفرهای غیرضروری) از منزل خارج میشوند (که عمدتاً انتقال ویروس و تبعات آن را کم اهمیت، نادیده یا حتی دروغ میپندارند) و دسته سوم، کسانی که با نوع نگاه تقدیرگرایی، برای ماندن در منزل مقاومت میکنند. از دیدگاه فردی، جنبههای رفتاری خاصی میتواند این عدم تمکین از دستورالعملها را توضیح دهد. به عنوان مثال، شخصیت فردگرا و رد کننده اقتدار ممکن است در دوران کودکی به دست آمده و در طول زمان تقویت شده باشد. بنابراین پیوستن چنین افرادی به پویایی جمعی و پیروی از این حرکت پیشگیرانه بسیار دشوار خواهد بود.
با وجود این، در این دوره عدم اطمینان، یک چیز قطعی است: فاصلهگذاری شخصی بین دو فرد که البته در فرهنگهای مختلف، متفاوت بوده و با شرایط کرونایی تشدید شده است و احتمالاً در آینده حتی بعد از شکست این ویروس گسترش خواهد یافت: یعنی آیا ما هنوز هم میخواهیم دستدادن را ادامه دهیم یا یکدیگر را ببوسیم؟ اجتماعات ورزشی یا فرهنگی و یا حتی جلسات دوستانه چه وضعیتی پیدا خواهند کرد؟
علاوه بر این، به نظر من، آنچه ما در حال حاضر تجربه میکنیم «بحران» نیست، زیرا ممکن نیست که پس از این ماجرا، دوباره مثل گذشته زندگی را از سر بگیریم. هنوز شش ماه نگذشته، تغییراتی اساسی در روابط انسانی، در رابطه با فناوری و... برای ما ایجاد شده است. ما برای موفقیت، بیش از هر زمانی، به سازگاری و انعطاف اجتماعی نیاز خواهیم داشت.
تقلب در انتخابات آمریکا چقدر ممکن است؟
فؤاد ایزدی در روزنامه وطن امروز نوشت:
سخنان هفته گذشته رئیسجمهوری آمریکا نشان داد او نگران شکست در انتخابات است؛ از این رو در حال آمادهسازی طرفدارانش برای تحولات پس از انتخابات و رویدادهای مهمی است که احتمال بروز آن زیاد است. ترامپ که تنها راه شکست خوردن در انتخابات را تقلب دموکراتها عنوان کرده با بسیج طرفداران خود و مقامات جمهوریخواه در ایالتها و شهرهای مختلف از هماکنون وارد فضای تنظیم شکایتهای رسمی علیه روند برگزاری انتخابات زودهنگام و انتخابات پستی در آمریکا شده است.
این مجموعه شکایتها در نهایت منجر به این خواهد شد که دادگاه عالی قضایی آمریکا به عنوان مرجع اصلی و نهایی این دادرسی وارد عمل شده و نقش خود را که در حال حاضر به دلیل ترکیب اکثریتی جمهوریخواهان در آن به بازوی قضایی این حزب مبدل شده ایفا کند؛ تجربهای که سال 2000 و در جریان انتخابات آمریکا بین جورج واکر بوش و الگور به کمک آنها آمد. این در حالی است که در آن زمان ترکیب دادگاه عالی قضایی 5 به 4 به نفع جمهوریخواهان بود و به احتمال خیلی زیاد در زمان انتخابات نوامبر این ترکیب 6 به 3 به نفع جناح جمهوریخواه خواهد بود. استدلال ترامپ در جریان این شکایتها تقلبهای با بازه چند هزار رای در بعضی ایالتهای اثرگذار است.
از آنجا که سیستم فدرال در جریان انتخابات حکمفرما نیست، ترامپ میتواند شهرداران و فرمانداران ایالتهای مهم بویژه آن دسته از شهرها و ایالتهایی را که توسط مقامات دموکرات اداره میشوند، متهم به تقلب کند.
از آنجا که در سازوکار انتخابات آمریکا مرجع بیطرف وجود ندارد و مجریان انتخابات همیشه گرایش سیاسی خود را حفظ کردهاند احتمال بروز تقلب بشدت وجود دارد. این احتمال عطف به تجربه تاریخی ترامپ در انتخابات 2016 و انتخابات سال 2000 هم دارد.
سال 2016 ترامپ در حالی که 3 میلیون رای عمومی کمتر داشت اما با داشتن تنها 78 رای بیشتر در سیستم الکترال کالج، رئیسجمهور شد. سال 2000 هم جورج بوش با رای دیوان عالی قضایی آمریکا با تصاحب 500 رای بیشتر در فلوریدا به پیروزی رسید. از این منظر میتوان انتظار داشت ترامپ با عبور از صندوقهای رای به دنبال پیروزی در روندهای قضایی است.
مراقب باشیم طاقت فقرا طاق نشود
سیدحسن موسویچلک در روزنامه آرمان ملی نوشت:
یکی از وظایف دولتها، توجه به اقشار دارای نیازهای خاص است؛ اقشاری که در تامین هزینههای زندگیشان ناتوانند، که خودش میتواند دلایل متعددی داشته باشد از ظلم و تبعیض گرفته تا عدمامکان دسترسی برابر به فرصتها و... . اما وظیفه دولتها توجه ویژهتر به این افراد است. بهعنوان مثال در عهدنامه مالکاشتر زمانی که مالک به فرمانداری مصر نامه مینویسد به این موضوع تاکید میکند که حواست به این گروه از مردم باشد و مبادا از آنان غفلت کنید! ضمن اینکه محلها یا منابع تامین هزینههای افراد دارای نیازهای خاص یا نیازمندان و فقرا، خمس و زکات است لذا این موضوع علاوه بر اینکه از منظر اندیشمندان و صاحبنظران حوزههای اقتصادی و اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد در مبانی دینی ما و تمام ادیان الهی هم وجود دارد.
یکی از مهمترین دلایل تاکید روی حمایت از این گروهها به دلیل نگرانی از تبعات اجتماعی این شرایط است. به همین دلیل باز در مبانی دینی ما تاکید میشود زمانی که فقر از دری بیاید، ایمان میرود. نکتهای که نباید درمورد این گروهها از آن غافل شویم، نابرابریها یا عدمتحقق عدالت اجتماعی است که یکی از مهمترین پیامهای ادیان الهی است و میتواند آزردگیهایی در این گروهها بهوجود آورد؛ آزردگیهایی که احتمال اینکه بتواند منجر به بروز اعتراضات اجتماعی شود را داراست.
نیمنگاهی به آنچه در چند سال اخیر در قالب اعتراضات شاهد بودیم، عموما برگرفته از محیطها یا گروههایی بوده است که از فقر و ناتوانی در تامین هزینههای زندگی رنج میبردند و فشارهای اقتصادیای که این روزها مردم تجربه میکنند اگرچه ممکن است برای قشری از مردم که ما از آنها به عنوان دهکهای بالا یاد میکنیم، قابل تحمل باشد ولی برای مردم در طبقات پایین این تحمل دشوار یا خیلی جاها غیرممکن است. مراقب باشیم طاقتشان طاق نشود؛ چراکه میتواند آثار اجتماعی و امنیتی را هم بهدنبال داشته باشد. معاون رفاه اجتماعی وزارت کار و رفاه اجتماعی آماری را مبنی بر اینکه حدود پنج میلیون نفر از مردم در سه دهک پایین از هیچگونه چتر حمایت بیمههای اجتماعی برخوردار نیستند، منتشر کرده و به نظرم همین یک عدد کافی است که بگوییم چه وضعیتی داریم.
گرچه این عدد شامل همه مردم نیازمند و محیطهای کمبرخوردار از خدمات عمومی نیست. اقامتگاههای غیررسمی با جمعیت قابلتوجه- براساس آمار وزارت راه و شهرسازی- چون عموما از خدمات عمومی حداقلی هم برخوردار نیستند، اگر در حوزه اقتصاد بتوانیم با تغییر سیاستها نه در کوتاهمدت که میانمدت تغییراتی به نفع مردم ایجاد کنیم؛ که البته کار راحتی نخواهد بود، ولی در حوزه اجتماعی اعمال این تغییرات به نفع مردم بهمراتب صدها برابر سختتر از تغییرات در عرصههای دیگر چه اقتصادی یا سیاسی است.
گاهی وقتها با یک تصمیمگیری میتوانیم تغییرات در عرصه سیاسی را هم ایجاد کنیم ولی وقتی حوزه اجتماعی تخریب میشود، بازسازی و ترمیم آن خیلی سخت و وقتگیر خواهد بود. مراقب باشیم فقرا، عیال این جامعه هستند. بیدلیل نیست که در اصل 21 و 29 قانون اساسی علاوه بر مبانی دینی که کوتاه اشاره کردم، نسبت به این موضوعات تاکید و تصریح شده و به صراحت در اصل 29 قانون اساسی به حمایت از کودکان و مادران و تامین رفاه و تامین اجتماعی فراگیر در حوزههای نیازمندی، پیری، بیماری، معلولیت، ناتوانی، بیسرپرستی و... پرداخته شده، بنابراین غفلت از توجه به اجرای اصل 29 قانون اساسی میتواند تبعات اجتماعی هم داشته باشد.
سلاح مقاومت از لبنان تا عراق و یمن
حسن رشوند در روزنامه جوان نوشت:
زمانی که انفجار بیروت در ۱۴ مرداد رخ داد و مکرون رئیس جمهور فرانسه در کمتر از ۴۸ ساعت بر خرابههای بیروت حاضر شد و برای این فاجعه بزرگ، همراه با چاشنی تحقیر و تهدید مقامات لبنانی به ظاهر دلسوزی و مرثیه سرایی کرد، وقتی برخی دوستان رسانهای و غیررسانهای با نگاه تردید به این سفر مکرون، وضعیت آینده لبنان را از آن پس سخت و حاصل یک سناریوی طراحی شده برای آینده این کشور میدیدند، دو گروه تحلیل متفاوت با آنچه در صحنه سیاسی لبنان و رفت و آمد مقامات فرانسوی به این کشور صورت میگرفت، داشتند.
یک گروه برحسب اتفاقی که افتاده بود و عمق خرابیها و هزینههای ۱۵ میلیارد دلاری برای کشوری که تنها ۵ میلیارد دلار درآمد ارزی سالانه دارد، دست لبنان را خالی و در واقع زیر ساطور کشورهای غربی بهویژه فرانسه برای بازسازی میدیدند و توصیه میکردند جریان حامی لبنان و گروههای مقاومت در تحلیلهای خود رعایت شرایط پیش آمده را کرده و در مقابل رفتار دستوری و تحقیرآمیز رئیس جمهور فرانسه خویشتنداری کنند تا لبنان از این مرحله عبور کند.
گروه دیگر که همواره نگاه خوشبینانه به اقدامات غربیها دارند، اقدام مکرون را یک انساندوستی صِرف و سفرهای او به بیروت را برای کمک به لبنان و تنها به جهت تعلقخاطر فرانسویها به این کشور و سابقه دیرینه ارتباطشان با مردم لبنان تعبیر و تفسیر میکردند.
اکنون از سفر دوم مکرون به بیروت که در ۱۴ شهریور انجام شد و در این سفر او به مقامات لبنانی تنها ۱۵ روز فرصت داده بود تا نسبت به تشکیل دولت جدید اقدام کنند، حدود ۲۰ روز است که میگذرد. اما برخی اخبار و تحرکات نگرانکنندهای در لبنان در حال شکلگیری است که هم باید به صداقت فرانسویها در کمک به لبنان شک کرد و هم به این نکته تأمل جدی داشت که چهبسا تمام این اتفاقات در قالب یک سناریو طراحی شده است تا با بههمریختگی در این خطه از سرزمین مقاومت، آن سناریوی کلان که امروز در کشورهای حوزه خلیج فارس با عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، در عراق با تحتفشار قرار دادن دولت الکاظمی برای خلع سلاح حشدالشعبی و در لبنان با در منگنه گذاشتن مقامات لبنانی در یک فرجه مشخص برای تشکیل دولت جدید و از سوی دیگر، تحریک گروههای سیاسی برای شعلهور کردن آتش اختلافات و دنبال کردن طرح سوخته «خلع سلاح حزبالله» و گره زدن سلاح حزبالله به هرگونه کمک به بازسازی لبنان، جریان مقاومت در منطقه را بهاصطلاح خودشان آچمز کنند. بنابراین نمیتوان از برخی تحرکات مشکوکی که علیه حزبالله در آستانه تشکیل کابینه جدید در لبنان در حال وقوع است، بی تفاوت عبور کرد.
پایان مهلت ۱۵ روزه «مکرون» به مقامات و سیاستمداران لبنانی جهت تشکیل دولت، این شایعه را قوت بخشیده که «مصطفی ادیب» نخست وزیر تعیین شده، احتمالاً به دلیل فشارها از سمت خود کنارهگیری کند. چراکه در پشت پرده انفجار بیروت و فشار فرانسویها برای تشکیل دولت لبنان، پروژهها و طرحهای بزرگتری همچون اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی و خلع سلاح حزبالله از سوی جریان غربگرا در جریان است.
اگرچه بحث خلع سلاح لبنان امری عبث خواهد بود ولی در شرایطی که امروز لبنان دارد طرح این مسائل، میتواند یک کانون جدیدی از بحران را در این کشور و فراتر از آن در منطقه ایجاد کند. جریانهای ضد مقاومت در روزهای اخیر تلاش کردهاند با برپایی تظاهراتها و گردهماییهای اختلاف انگیزانه در لبنان، از ارتش بخواهند قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت سازمان ملل را که در سپتامبر ۲۰۰۴ تصویب شد و به مسئله خلع سلاح شبه نظامیان در لبنان میپردازد، اجرا کند.
بر اساس قطعنامه مذکور، اجازه حمل سلاح در لبنان تنها به ارتش و سایر نهادهای نظامی و انتظامی رسمی داده شده و حزبالله باید خلع سلاح شود. تردیدی وجود ندارد که طرفهای غربی صاحب نفوذ در لبنان همچون فرانسه و امریکا تلاش دارند هم کمکهای مالی و هم اصلاحات سیاسی در این کشور را به خلع سلاح مقاومت پیوند بزنند.
این در حالی است که بازخوانی و مرور مداخلات پیشین فرانسه در امور داخلی لبنان بیش از هر چیز ناکامیهای گذشته پاریس و وعدههای دروغ آنها را آشکار میسازد، به ویژه آنکه حتی با فرض وجود اراده فرانسویها برای کمک به لبنان، مشکلات اقتصادی اروپا مانع بزرگی بر سر کمکهای اقتصادی آنان خواهد بود و مکرون با علم به این مسئله، تنها به دنبال قهرمانسازی از خود و نفوذ بیشتر در این کشور است.
فرانسویها و همه غربیها به درستی میدانند که سلاح حزبالله چیزی نیست که با برخی شرط گذاریها و یا تحریک گروههای ضد مقاومت و دنبال کردن یک قطعنامه که امروز ۱۵ سال است مورد توجه و امید مخالفان حزبالله و غرب بوده تا از آن طریق به ظن باطل خود به حزبالله فشار وارد کنند، زمین گذاشته شود. چراکه این سلاح همواره باعث قوت قلب ملت لبنان که روزگاری نه چندان دور در زیر سایه متجاوزان صهیونیست بودند و تاکنون برای آنان عزت آفریده است و همین سلاح بوده که در همسایگی آنها سوریه نیز با از بین بردن داعش، امید صهیونیستها و فرانسویهایی که در سال اول بحران سوریه، با نمایش نشستهای مخالفین بشار اسد در پاریس بهدنبال تغییر معادلات منطقه و از جمله لبنان بودند، نقش اول را داشته است. مردم لبنان خوب میفهمند زمین گذاشتن سلاح مقاومت برای آنها چه هزینه سنگینی خواهد داشت.
از سوی دیگر «سیدحسن نصرالله» بارها طی سخنرانیهای متعدد به صراحت اعلام کرده که حزبالله به هیچوجه در پی قدرت نبوده و نیست و تنها به خدمت به مردم و دفاع از امنیت و آسایش آنان میاندیشد. این نکته در رفتار سیاسی حزبالله در ادوار مختلف کاملاً روشن بوده است.
عموم اقوام و اقشار مختلف مردم لبنان با توجه به آنکه حزبالله در عرصه حکمرانی لبنان ورود نکرده، بر این موضوع اتفاقنظر دارند که مشکلات و فساد موجود در ساختار سیاسی لبنان محصول عملکرد جریانهای ضد مقاومت و سران جریان ۱۴ مارس مانند سعد الحریری است که عمدتاً به کشورهای خارجی اتکا دارند. همه اینها در حالی است که حزبالله همواره از هرگونه اصلاحات در ساختار سیاسی لبنان حمایت کرده، اما به این شرط که اصلاحات کاملاً لبنانی باشند و دستهای خارجی از جمله فرانسه آن را تحمیل نکرده باشند. اما آنچه طی روزهای اخیر در لبنان بهویژه در حوزههای نفوذ حزبالله در جنوب لبنان شاهد آن هستیم، نشان از آن دارد که دستهای خبیثی که یقیناً دست پلید صهیونیستها و سرویسهای امنیتی غرب در آن دیده میشود بهدنبال تحریک حزبالله هستند تا این جریان همواره عاقل را وادار به واکنش کنند و محیط بهشدت ژلهای لبنان را متشنج کنند. انفجارهای چند روز در برخی مناطق لبنان مؤید این سناریوی خطرناک برای لبنان و حزبالله است.
سناریوی خلع سلاح یکسر آن در لبنان و سر دیگرش در عراق است که با ایجاد محدودیتهای جدید برای حشدالشعبی و سازهای ناکوکی از سوی برخی گروههای به ظاهر رقیب ولی دشمن سلاح مقاومت در عراق کوک میشود. امروز سلاح مقاومت از لبنان تا سوریه، عراق و یمن در امتداد است و یقیناً چنین سلاحی که مردم حامی آن هستند هیچ قدرتی را یارای حذف آن نیست.
سخنی با بزرگان
کورش الماسی در روزنامه ابتکار نوشت:
به باور نگارنده، بخش قابل توجه از بزرگان در عرصههای سیاسی، ذفاعی، اقتصادی، روابط خارجه و... میهندوست هستند. و تنها تعداد اندکی که به گزاف تکیه بر جای بزرگان زدهاند، دارای اهداف غیر ملی هستند. بنابراین روی سخن با بزرگان میهن دوست است.
چالش های اجتماعی و ملی آنقدر متنوع و انبوه شده اند که دیگر با هیچ توجیه و ترفندی قابل کتمان نیستند.
اجازه دهید تبیینی کلی و مختصر از واژه یا مفهوم «بزرگ اجتماعی» ارائه کنیم.
یکی از برجستهترین ویژگی بزرگان؛ داشتن اندیشهها، رفتار و اهداف متفاوت از عوام است. بخش قابل توجه ای از انسانها در همه جوامع بیشتر تلاش و وقت خود را صرف تحقق انواع نیازهای روز مره می کنند. اما بر خلاف شهروندان عادی تصور رایج این است که بزرگان اجتماعی در عرصههای گوناگون، که «بحق» تکیه بر جای بزرگان زده اند، به ضرورت باید اهداف والاتری صرف تحقق نیازهای روزمره، مثل، ترویج اخلاق، ازخود گذشتگی، برقراری عدالت، توسعه اقتصاد ملی نه جناحی، تقویت توان دفاع ملی، توسعه علوم گوناگون و... را پیگیری میکنند. اینکه شهروندان زیر فشار انبوه چالشها در عالم برزخ گونهای ریست میکنند، ضروری است تا ویژگی کاربردیتری برای بزرگان قائل شویم. به باور نگارنده، برجسته و کاربردی ترین ویژگی یا صفت یک شخصیت بزرگ ملی توان درک، تشخیص و تحلیل شرایط کلان داخلی، منطقه و جهان به منظوز تحقق منافع و امنیت ملی است.
بنابر تعریف فوق، بزرگان افقهای دید بسیار وسع و عمیقی نسبت به بیشتر شهروندان و حتی بیشتر از بسیاری از نخبگان دارند. اینکه، بزرگی به ضرورت الزاماتی اخلاقی و کاربردی دارد. از اینرو فردی که به گزاف تکیه بر جای بزرگان زده باشد، لاجرم و به دلایل گوناگون، نمیتواند به کارآمدی نظام که پیش نیاز رهایی شهروندان از برزخ انبوه چالشها است، یاری برساند.
با توجه به ناکارآمدی (فقدان برنامه و اهداف مبهم) مدیریت کلان که بستر انواع و انبوه چالش های اجتماعی و ملی بدون چشم انداز است، باید گفته شود که «موضوع یا دغدغه بنیادی ملی»، به هیچ وجه اموری چون سیاست ورزان، کارگزاران، روحانیت، صاحب منصبان، شیفتگان قدرت و... نیست. موضوغ یا دغدغه اصلی که ضرورتاً می بایست دغدغه بزرگان میهن دوست باشد، «امنیت ایران» است. چراکه یک امر بدیهی و اجتناب ناپذیر است که «مدیریت کلان ناکارآمد» نمی تواند امنیت کشور را حفظ کند. به عبارتی امنیت بدون مدیریت کلان کارآمد یک «رویای غیر ملی» است.
اینکه فقدان «امنیت کاربردی» همه گروهها، فعالیتها و نهادهای اجتماعی (صاحبمنصبان، روحانیت، کارگزاران و انواع نهادهای سیاسی، انتظامی، اقتصادی و...) را تحت فشارها و هزینههای گزاف فرار خواهد داد. صیانت از ایران نه تنها وظیفه اخلاقی و میهن دوستانه بزرگان است، بلکه صیانت از خود بدون صیانت از ایران ناممکن خواهد بود. به این دلیل ساده که با وجود این همه چالش که زیست برزخ گونه ای را برای شهروندان رقم زده است، هیچ نهاد و گروه اجتماعی و حاکمیتی نمی توانند (در بلند مدت) امنیت مطلوبی داشته باشند. بنابراین والاترین هدف یزرگان باید ایجاد امنیت از طریق کارآمدی مدیریت کلان که تنها مسیر رهایی میلیونها شهروند از برزخ زیست روزمره است، باشد.
برجسته و آشکار ترین علامت درک، تشخیص و تحلیل کاربردی شرایط عینی داخلی، منطقه و جهان در انتخاب اهداف کلان سیاسی نمود مییابد. تنها هدف یا اهداف کاربردی و مشروع مدیریت کلان، منافع ملی به عنوان مبداء و مقصد تمام فعل و انفعالات اجتماعی است. انتخاب هر هدف تاریخی، آرمانی و... به عنوان هدف مدیریت کلان، به حکم منطق خاکم بر روند وقوع پدیده ها در عوالم آسمانی و زمینی، محکوم به ناکامی خواهد بود.
کارآمدی و پایداری با ابزار کهن، در جهان معاصر نه تنها ممکن نیست بلکه منجر به هزینه های گزاف برای شهروندان و مدیریت کلان می شود. کارآمدی مدیریت کلان به معنی تحقق نیازها، خواسته ها، انتظارات و آرزوهای شهروندان تحت حمایت خود، کاربردی و پایدار ترین روش حکمرانی باثبات در جوامع امن در طول تاریخ بوده است.
افراد و صاحبمنصبان (بزرگان) که هنوز احساسات میهندوستی در وجودشان است، باید بپذیرند که ساختار مدیریت کلان برای اداره کشور بسیار ناکارآمد است. اینکه به حکم احساسات میهن دوستی، ضروری است تا صاحب منصبان دلسوز سرنوشت میهن، سازوکاری برای انعکاس و انتقال «خرد جمعی» به مدیریت کلان ایحاد کنند. چراکه، مبنای مدیریت کلان در جوامع توسعه یافته معاصر بر خلاف قرون پیشین، «خرد جمعی» است. حکمرانی بدون تکیه بر خرد جمعی در جهان زمینی و ملموس خلاف همه قوانین انسانی، اجتماعی، طبیعی و آسمانی است.
تداوم ناکارآمدی بجز تحمیل هزینه های گزاف بر کشور و نظام ممکن نیست. سازماندهی و انتقال خرد جمعی به مدیریت کلان، یگانه راهکار برونرفت مدیریت کلان از «مخمصه ناکارآمدی» است. تاریخ مملو از سرنوشت شخصیتها و جوامعه ای است که قادر نبودند «خردمندانه»، جهان پیرامون را درک، تشخیص و تحلیل کنند.
تلاش برای کنترول شرایط برزخ گونه شهروندان بدون داشتن اهداف و برنامههای واقع بینانه و زمانبندی شده به منظور راهایی شهروندان از انواع فشارهای مادی، روحی و روانی، اجتماعی و ... غیر عقلانی و خلاف منطق آسمانی و زمینی است. اینکه تلاش برای کارآمدی مدبریت کلان بسیار کم هزینهتر از تلاش برای حفظ مدیریت کلان ناکارآمد با ابزارها و روشهای کهن است.
آقای رئیس جمهور به دشمن آدرس ندهید
سیدعلی علوی در روزنامه خراسان نوشت:
دو روز قبل مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا باافتخار و به عنوان یکی از نشانه های تاثیر گذاری سیاست فشار حداکثری آمریکا بر ایران اعلام کرد که « ما توانسته ایم جلوی 70 میلیارد دلار درآمد نفتی ایران را بگیریم. »
دیروز مقام دیگری از کاهش ۱۵۰ میلیاردی درآمدهای نفتی ایران گفت که در کمال تعجب این مقام یک مقام رسمی ایرانی بود.
روندی که طی ماه گذشته توسط دکتر نوبخت و جهانگیری تکرار شده بود، در کمال تعجب توسط ریاست جمهوری دنبال شد.
اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهوری 11 تیرماه با بیان این که فروش نفت ایران به صفر نرسیده و با همه محدودیتها، فروش نفت با "روشهای دیگر" ادامه دارد تاکید کرده بود : حتی کشورهای "دوست" ایران هم "تقریبا جرئت این راکه از ما نفت بخرند ندارند. حدود دوماه بعد دکتر نوبخت معاون رئیس جمهور هم در سخنانی مشابه که نشان دهنده تاثیر گذاری تحریم های آمریکاست، گفت: «شدیدترین مرحله تحریم نفت در برابر غذا بود اما الان در شرایطی هستیم که این بیانصافها و دژخیمان حتی برای غذا و دارو اجازه فروش یک قطره نفت را نمیدهند و اگر هم به فروش می رسد امکان تبادل مالی وجود ندارد.»
اظهاراتی سوال برانگیز که برای آن نمی توان تحلیل محتوای خوش بینانه ای تصور کرد.
شاید نزدیک ترین گمانه درباره این سخنان رئیس جمهور و مقامات ارشد دولت تحلیل آن در فضای رقابت های سیاسی داخلی و پاسخ به انتقاد ها ازعملکرد دولت است به عبارتی این سخنان را می توان پاسخی دانست به فشارهایی که درفضای داخلی به دولت وارد می آید.ما هم قبول داریم اگر چه به عملکرد مدیریتی دولت در حوزه های مختلف انتقاد های جدی وارد است اما گاه برخی منتقدان دولت پا را از محدوده انصاف بیرون گذاشته و عملا بدون در نظر گرفتن محدودیت ها و فشار هایی که در عرصه سیاست خارجی بر دولت وجوددارد، عملکرددولت را نقد می کنند، اما سوال این است شخصیتی چون رئیس جمهور با سابقه چندین ساله در سیاست خارجی چگونه می تواند از تاثیرات این مواضع بر تشدید سیاست های دشمن ملت ایران یعنی کاخ سفید غافل شود آن هم در وضعیتی که ترامپ به هر ترفندی دست می زند تا وضعیت خود را در رقابت های انتخاباتی این کشور بهبود بخشیده و عملکردش را موجه جلوه دهد .آیا این سخنان رئیس جمهور و مقام های ارشد دولت اذعان به تاثیر گذاری سیاست های فشار حداکثری دولت ترامپ نیست؟ آیا این روش عقلانی است که برای منفعتی کوچکتر که همانا ساکت کردن برخی منتقدان داخلی است منفعتی بزرگتر یعنی شکست پروژه تحریم ها و فشار حداکثری را فدا کرد؟ پروژه ای که اگر دولتمردان کاخ سفید چه جمهوری خواه و چه دموکرات از تاثیرگذاری آن اطمینان حاصل کنند مطمئن باشید هیچ گاه این سلاح را در مقابل مردم ایران کنار نخواهند گذاشت .
لذا ادامه این استراتژی سوالاتی را برمی انگیزد.از جمله این که آیا دولت، اکنون را زمان مناسبی برای امتیاز گیری از دولت آمریکا می داند؟اگر چنین است آیا به رای آوردن ترامپ مطمئن است؟ آیا مذاکره با دولتی مستعجل معقول است؟ یا اگر دولت به رای آوری ترامپ مطمئن نیست این گونه موضع گیری که موقعیت دشمن قسم خورده این ملت را تحکیم می کند، چه تفسیری دارد ؟آیا کارکرد چانه زنی داخلی و پیاده سازی استراتژی فشار از پایین و چانه زنی از بالا را دارد؟
به نظر می رسد حتی اگر دولت به این جمع بندی رسیده که راه برون رفت از شرایط اقتصادی مذاکره است که با توجه به تجربه عمل کردن دولت قبلی و فعلی آمریکا به تعهدات شان دربرجام ، این گزاره جای بحث جدی است، آیا این ایام و قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا وقت مناسبی برای ورود به بحث مذاکره با این دولت که حداقل در نظر سنجی های فعلی شانس کمتری برای پیروزی دارد و به عبارتی دولت مستعجل است می باشد ؟
اما فارغ از نیت گویندگان کارکرد موثر این اظهارات مدیران دولتی همچون دکتر جهانگیری ودکتر نوبخت و در راس آن رئیس جمهور محترم پالس صریح به دولت فعلی و آینده ایالات متحده است که تحریم ها به اندازه ۱۵۰ میلیارد و نه به اندازه ۷۰ میلیارد اثر کرده است .دکتر روحانی دیروز سخن از آدرس غلط گفت.اینکه به مردم آدرس غلط ندهیم که منشا همه مشکلات کاخ سفید است .ما هم با بخش قابل توجه این سخنان موافقیم که منشا بسیاری از مشکلات ایران عزیز و انقلاب اسلامی دشمنی آمریکاست اما به همان میزان معتقدیم که مردم ابعاد داخلی و خارجی آدرس صحیح مشکلات را میدانند. نبایست به دشمن قسم خورده ایران و انقلاب اسلامی آدرس درست داد.تقریبا همه کنش گران سیاسی با طیف های مختلف متفق القول اند که ایران و آمریکا در بزرگ ترین کارزار جنگ اراده ها هستند.روزگاری که بایست مراقب باشیم در دقایق طلایی این کارزار گل به خودی نزنیم.
نظر شما