از گذشته خیلی فاصله گرفته، نه از آن دفتر شلوغ وسط شهر که برای خودش بروبیایی داشت، خبری است و نه از قدرتی که خودش داشت. فائزه اوایل دهه۸۰ با فائزه اواخر دهه ۹۰متفاوت است. فائزه دیروز را در دفتر خیابان بهآفرین دیده بودیم؛ دفتری که محل قدرتنماییاش بود؛ با امر و نهیهایش، با فریادهایش.
از همان دفتر برای زنانی که آرزوی یک دیدار بینالمللی داشتند، ۴دوره بازیهای اسلامی برگزار کرده بود، شاید آن روزها اهمیت کارش را ندیده بودیم اما بعدها که قرار شد همین بازیها برای مردان برگزار شود و نشد، تازه متوجه شدیم کارش چه ارزشی داشته. فائزه به پشتوانه فامیلی هاشمی رفسنجانی و با حمایتهایی که پدر از دختر داشت، ورزش زنان را سرپا نگهداشت. خیلیها امروز ورزش زنان ایران را مدیون او هستند. او، ورزشی نبود که دلش برای ورزش سوخته باشد، اوایل انقلاب دختر ۱۶سالهای بود و ورزشیها برای حفظ ورزش به او پناه بردند. اما امروز فائزه کارهای نیست، دفترش در سعادتآباد روزهای آرامی را میگذراند و خودش میگوید: «حتی اجازه حضور در یک دورهمی ورزشی را هم ندارم». و به قول خودش ممنوعالهمهچیز است اما هنوز دغدغه ورزش دارد. از مدیریت حاکم بر ورزش حرص میخورد، از اینکه زنان هنوز هم برای ورزش کردن باید بجنگند، حرص میخورد، از اینکه مردان همه قدرت را در ورزش گرفتهاند و به زنان اجازه خودنمایی نمیدهند، حرص میخورد و... فائزه هنوز هم میخواهد باشد، بدش نمیآید در ورزش و حتی در ردههای بالاتر مسئولیت بگیرد؛ مثلا وزیر ورزش شود. فائزه هنوز به اندازه همان روزهایی که در دفتر بهآفرین بود، انرژی کار کردن دارد و شاید هم بیشتر؛«خانواده هاشمی هر چه سنشان بالاتر میرود، پرانرژیتر میشود».
پارسال در جلسهای در کمیته ملی المپیک از شما شماره تماس خواستم، شماره خانه و محل کارتان را نوشتید و گفتید موبایل ندارید.
احتمالا باورتان نشد.
چرا باورم شد، ولی باخودم گفتم خانم فائزه هاشمی که دورهای بهعنوان نماد نوگرایی زنان در ایران، دنبال دوچرخه و مسائلی بود که هضمش برای بخشی از حاکمیت سخت بود و شاید هم هنوز سخت باشد، چطور با تکنولوژی جدید ارتباط نگرفته است؟
ابتدا که موبایل آمد، داشتم. خیلی وقت آدم را میگیرد. معتاد به این تلفن میشوی و کنار گذاشتنش کار مشکلی میشود. فضای مجازی هم تا حدودی خوب است، اما وقتی زیادی درگیرش شوی، بازهم وقت تلفکردن است.
نداشته باشی هم از یک بخش از ماجرا غافل میشوی.
تا حدودی. ابزارهای دیگری برای دنبالکردنش وجود دارد.
پس در فضای مجازی هستید.
نه، نیستم، ولی از فضای مجازی بیاطلاع هم نیستم.
دوستانی هستند که فضای مجازی را برای شما رصد و بولتن آماده کنند؟
بولتن نمیدهند، اخبار را میدهند. فضای مجازی اگر قدری مفید است- برای خودم دارم میگویم- تا حدودی هم غیرمفید است. دوستی میگفت بهخاطر یک لیوان شیر نباید یک گاو در خانه ببندیم. یک لیوان شیر تقریبا قابل دسترس است، ولی گاو را چه کنیم؟
با این دیدگاه میتوانستید وارد مجلس فعلی شوید؛ نگاه مجلس همین است. چند وقت پیش درباره فضای مجازی بحث کردند و نگاهشان تقریبا همین بود.
با آزادی فضای مجازی و حرفهایی که در این فضا زده میشود، مخالفتی ندارم. باید باشد و خیلی هم خوب است. فضای خوبی هم برای مطالبهگری و فشار بر تصمیمات دولتمردان و حاکمان و افراد دارد. خیلی از حرفهای خود من هم در همین فضای مجازی میچرخد. وقتی موبایل داری، از طرف دوست و دشمن ردیابی میشوی، وقت زیادی را برای گفتوگوهای تلفنی از دست میدهی و بهدلیل اعتیادی که پیدا میکنی، کلی تماس الکی نیز داری. مسئله بعدی این است با آنکه در هر مصاحبهای متن را میبینم و سانسور و اصلاح میکنم، باز این همه جنجال میشود، وای به اینکه در فضای مجازی فیالبداهه حرف بزنم. حتما اعدام میشوم.
پس با اصل ماجرا مشکلی ندارید؟
نه، بلکه معتقدم بسیار تأثیرگذار است و باید تقویت و آزادتر شود. با برخوردهایی که برخلاف آزادیبیان در فضای مجازی با افراد میشود، مخالفم. البته فکر میکنم از لحاظ اخلاقی باید کنترلهایی وجود داشته باشد، ولی با محدودیتهای سیاسی و اجتماعی مخالفم. تأثیر فضای مجازی را از هر رسانهای بالاتر میدانم. اگر زنان توانستهاند یک جاهایی تأثیرگذار باشند، بهخاطر فضای مجازی است که صداها را چندین برابر و جهانی میکند. قدیمترها لِکولِک کارهایی میکردیم، اما الان فضای مجازی تأثیرات را صدچندان کرده و جاهایی چنان در احیای حقوق مردم، حکومت را وادار به عقبنشینی میکند که باارزش است.
قبول دارید خودتان که در این فضا نباشید این توصیه کمی عجیب است؛ توصیه به چیزی میکنید که خودتان آن را مفید نمیدانید.
هم قبولش دارم و هم مفید میدانم. گاهی هم برای خودم لازم میدانم که باشم. شاید یکجور ازخودراضیگری باشد که بهخاطر راحتی خودم در فضای مجازی نیامدم. ولی حرفهای من در فضای مجازی هست؛ یعنی عملا در فضای مجازی حضور دارم. اگر فضای مجازی نبود، حرفهای ما چطور پخش میشد؟ گستردگیای که الان وجود دارد، قبلا نبود.
چندی پیش گزارشی از ایسنا در همین فضای مجازی دیدم. چندخانم در مورد مشکلاتشان در دوچرخهسواری صحبت کرده بودند؛ اینکه در جاده اذیت میشوند، شما نزدیک به ۳دهه پیش تلاش کردید این موضوع را جا بیندازید، ولی بعد از این همه مدت دوچرخهسواری زنان هنوز جا نیفتاده. دوچرخهسواری زنان هنوز یک جاهایی تابو است.
تبدیل حقوق زنان به موضوعات سیاسی و امنیتی تاوان سنگینی دارد؛ یعنی بهخاطر موضوعات الکی و کوچک، موضوع را میپیچانند، حقوق زنان را محدود میکنند و مانع فعالیتهای طبیعی و بدیهی زنان میشوند. بهنظرم تاوان این را، هم زنان و هم حاکمیت میدهند، این چیزها به دین ربط ندارد، ولی به نام دین یکسری محدودیتهایی ایجاد میکنند که بدنامیاش برای دین میماند. اگر موضوعات زنان را از حوزه امنیتی خارج کنند، این مسائل سر هیچ بهوجود نمیآید.ما زنان نباید فکر کنیم که اگر الان از نقطه «آ» به نقطه «ب» رسیدیم، دیگر تمام است. اگر مبارزه نکنیم و جنگمان را ادامه ندهیم، دوباره از« ب» به« آ» برمیگردیم. اگر میخواهیم جلوتر برویم همیشه باید مبارزه کنیم. دوچرخهسواری هم همین است. ما زنان نباید کار را رها کنیم و باید همینطور ادامه دهیم. هرچه هم اهانت میکنند، یا هر کار دیگری میکنند، باید برویم.
به جز قانون نباید ملاک دیگری باشد
در این مسئله بیشتر از اینکه محدودیتهای حاکمیتی باشد، انگار بحث فرهنگی است. جامعه و مردم عادی مشکلاتی را برایشان ایجاد میکنند. میخواهم بگویم مشکلات اینطرفی را هم داریم.
چه در تهران و چه در شهرستانها دختران دوچرخهسوار زیادی میبینیم و بهنظرم نمیآید مشکل فرهنگی در این زمینه وجود داشته باشد. به هر حال در بعضی جاها نزول فرهنگی هم داریم. به هر حال باید ماند. نمیتوانیم بگوییم دوچرخهسواری نو است، همیشه بوده، ولی هر چیز نویی تا بخواهد جا بیفتد، زمان میبرد. در جمهوری اسلامی این زمان ۱۰برابر است، چون بخشی از حاکمیت با خیلی از چیزها مخالفت میکند. مثلا دادستان اصفهان اعلام میکند دوچرخهسواری در اصفهان ممنوع است. خب، یعنی چه؟ کشور قانون دارد. در مشهد آقای علمالهدی یکسری قوانین میگذارد و سبزوار برای خودش قانون میگذارد. حاکمیت باید جلوی این چیزها را بگیرد. یا قانون اجازه میدهد یا نمیدهد. تمام شد و رفت. ملاک دیگری نباید داشته باشیم. اینها چیزهای سلیقهای برخلاف قانون است که برخی افراد یا جریانهای فکری ایجاد میکنند تا حقوق اولیه، طبیعی و بدیهی خانمها و بخشهایی از اقشار اجتماعی را ضایع کنند.
در دهه۷۰ پرچمدار ورزش زنان بودید، بازیهای اسلامی زنان را راه انداختید و میخواستید مسابقات مرتب برگزار شود، زنان در حوزه قهرمانی فعال شوند و با کشورهای دیگر مسابقه دهند و ارتباط بگیرند. امروز که به عقب برمیگردید، بهعنوان کسی که در بطن ماجرا بودید و مدیریت کردید، فکر میکنید این روند چطور بوده؟ آیا به شکل طبیعی جلو آمده؟ از نتیجهای که الان ورزش زنان دارد، راضی هستید یا فکر میکنید هنوز با اتفاقی که باید بیفتد خیلی فاصله هست؟
نسبتا راضیام. ورزش زنان بعد از رفتن ما افت وحشتناکی نکرد، چون به یک جریان و سیل تبدیل شده بود. هنوز هم نمیتوانند جلویش را بگیرند و به حرکت ادامه میدهد. هر قدر هم خواستند مانع شوند، نتوانستند. البته سیاستهای جهانی هم مؤثر بوده. فدراسیونهای جهانی و کمیته بینالمللی المپیک با توصیهها و دستورالعملهایی که دارند اینها را مجبور میکنند نسبت به رشد ورزش زنان جدیتر باشند. با این حال جلوی سرعتش را گرفتند. اگر با همان سرعت و با همان سیاستها ادامه پیدا میکرد، الان شرایط خیلی بهتری داشت. ابترکردن ورزش زنان، در دوران آقای خاتمی و بستن فدراسیون، توسط آقای احمدینژاد بود.
فعالیتهای من از همان سالهای اول انقلاب شروع شد و از همان اول هم نتیجه داد. آنهایی که فکر میکردند ورزش زنان پسندیده نیست، وقتی میدیدند کسی مثل من که آقای هاشمی پدرش است، ورزش را دنبال میکند، همراه میشدند. خوشبختانه همراهیها خیلی زیاد بود. وقتی به ریاستجمهوری بابا رسیدیم، این فعالیتها بیشتر شد. بابا رئیسجمهور بود و وقتی ما یا زنان دیگر برای ورزش سراغ وزرا میرفتیم اشتیاق نشان میداد. امامجمعهها، استانداران، شهردارها، فرمانداران همراهی میکردند. شهر به شهر ما را دعوت میکردند، سالن راه بیندازیم، بودجه بگیریم و هر جا مانعی بود با استاندار و امامجمعه و... صحبت میکردیم تا مسئله برطرف شود. بعد هم که فدراسیون کشورهای اسلامی تاسیس شد، هم ورزش قهرمانی زنان در ایران راه افتاد، هم مدیریت زنان نشان داده و تقویت شد، هم برخی کشورهای مسلمان ورزش زنان را راه انداختند و هم در دنیا مشکل حضور زنان محجبه را حل کردیم. اجازه نمیدادند زنان با حجاب ورزش کنند و این فدراسیون بود که موافقت را گرفت و زنان ایران الگو شدند. نهادهای بینالمللی هم سریع همراه شدند. این جمله سامارانش را هیچوقت یادم نمیرود که میگفت: «شما هر کاری کنید که بنبست ورزش زنان مسلمان در بازیهای المپیک و مجامع جهانی شکسته شود، ما با شما همراهیم». و واقعا هم همراه بودند. در بازیهای آسیایی پکن فقط ایران دختران محجبه داشت که در رشته تیراندازی و آنهم با چادر شرکت کردند ولی باز هم کیهان صدایش درآمد که اسلام بر باد رفت. در بازیهای المپیک لندن، ۲۰کشور، زن محجبه در مراسم افتتاحیه داشتند. این پیشرفت خیلی بزرگی بود. یا مثلا بعضی در ایران بهدرستی افتخار میکنند به دختر بحرینی محجبه که قهرمان دوومیدانی جهان شد. این تفکرش از کجا آمد؟ از ایران آمد. اینها نتایج کار ایران بود، ولی اینها به مبتکرین این کار نهتنها افتخار نمیکنند، بلکه مانع فعالیت آنها نیز میشوند.
مهرعلیزاده جاده خاکی را هم از ما گرفت
فکر میکنید از دوره کدام رئیسجمهور ورزش زنان افت کرد؟
اولین اتفاق منفی در دوره آقای خاتمی و با اقدام آقای مهرعلیزاده افتاد. آقای مهرعلیزاده گفت انجمنهای زنان در زیرزمین نشستهاند، میخواهم زنان را از جاده خاکی به اتوبان بیاورم. انجمنهای زنان را در فدراسیونها ادغام کردند اما با این کار نهتنها ورزش زنان به اتوبان نرسید که جاده خاکیشان را هم از دست دادند و به جاده مالرو رفتند! او مدیریت و اقتدار زنان را نابود کرد. با ادغام انجمنها با فدراسیونها و ندیدن جایگاهی برای نواب رئیس زنان در فدراسیونها در طرح جامع، نایبرئیسان ما نه قدرت دارند و نه مدیریت، مگر اینکه یک رئیس فدراسیون خودش مدیریت را بهخود زنان داده باشد. این گلی بود که آقای مهرعلیزاده به سر ورزش زنان زد. از آنجا سرعت ورزش زنان و حرکت عجیبی که شروع شده بود و بسیار هم موفق بود کم شد و هنوز مشکلات ادامه دارد. با طرح جامع، معاونتهای ورزش زنان را در سطح استانها هم حذف کردند. تازه چند ماه است که معاونتها جایگاه قانونی خودشان را بعد از حدود ۱۵سال دوباره بهدست آوردهاند. اساسنامه فدراسیونها اصلاح شده و آن هم در دولت گیر کرده. هنوز نایبرئیسان ما نتوانستهاند جایگاه خودشان را بهدست بیاورند و خیلی بیاختیار و ضعیفاند. از دوره آقای خاتمی و آقای مهرعلیزاده تنها چیزی که در ورزش کشور ماند، طرح جامع ورزش بود که در اجرا نه فقط زنان که برای کل کشور پسرفت حسابی بود و هنوز هم مشکلاتش عمدتا باقی است. بعد از آن به دوره آقای احمدینژاد رسیدیم. آقای احمدینژاد، فدراسیون اسلامی ورزش زنان را در سال۱۳۸۹تعطیل کرد. وجود فدراسیون سبب شده بود که زنان تا حدودی قدرتشان را از طریق فدراسیون و کمیته ملی المپیک در تقابل با طرح جامع داشته باشند اما آقای احمدینژاد گفت فدراسیون کار سیاسی میکند و فدراسیون را بست. آقای علیآبادی که آن موقع رئیس کمیته ملی المپیک بود نامه داد که پرسنل فدراسیون به کمیته برگردند، بودجهمان را هم قطع کردند. کل بودجه سالانه ما، غیر از زمان بازیها، ۱۰۰میلیون تومان بود. گفتند پول نداریم که بدهیم، خودشان میلیارد میلیارد پولها را حرام میکردند. آقای احمدینژاد تیر آخر را به ورزش زنان زد ولی خوشبختانه چون پایه ورزش زنان خوب ریخته شده بود، توانست تا حدودی به حرکتش ادامه بدهد، ولی سرعتش کند شد.
یکی از شعارهایی که آقای سلطانیفر در جلسه رأی اعتمادشان دادند، احیای فدراسیون کشورهای اسلامی بود. فدراسیون احیا شد، کاری میکند؟ الان که سال آخر دولت است، عملکرد دولت روحانی را چطور میبینید؟
فدراسیون با پیگیریهای خانم طاهره طاهریان احیا شد؛ بهخصوص از زمانی که نایبرئیس کمیته ملی المپیک شدند. اما نخستین اشتباهی که شد این بود که فدراسیون را از کمیته ملی المپیک به وزارت ورزش آوردند؛ آن را شبیه فدراسیونهای داخلی کردند. درصورتی که بُعد بینالمللی فدراسیون مهم بود، فدراسیون بهعنوان یک نهاد بینالمللی جا افتاده بود و حتی ارتباطش از وزارت ورزش در کمیته ملی المپیک نیز قویتر بود، بهنحوی که مدیران مرد ما بعضا برای کارهای آن طرف آبی خود به این فدراسیون مراجعه میکردند. قدرت این فدراسیون در بینالمللیبودنش بود و این سبب شده بود که در داخل نیز فدراسیونها همکاری خوبی میکردند. اما از زمانی که زیرنظر وزارت ورزش قرار گرفت از لحاظ بودجه و امکانات کار درخوری انجام نشد و فدراسیون نتوانست کار واقعی خودش را شروع کند. اگر آن سالها فدراسیون موفق بود، بهخاطر این بود که توانست تعاملات خوبی را با کشورهای اسلامی، همه کشورهای دنیا و سازمانهای بینالمللی مرتبط برقرار کند. الان آن شرایط بینالمللی برای این فدراسیون وجود ندارد. ما با کشورهای عربی بهخصوص عربستان دعوا داریم، عربستان و کویت بعد از IOC پایه اصلی کار ما بودند. اگر عربستان همراه ما نمیشد، خیلی از کشورهای عربی نمیآمدند. اکثر پتانسیلهایی که موجود بود در سیاست خارجی کشور ما نابود شده است. اگر به این فدراسیون بودجه بدهند و همهچیز هم تامین باشد، خانم عربعامری، سرپرست فدراسیون چطور با وضعیت سیاست خارجی ما دوباره فدراسیون را احیا کند؟ کار با آن قدرت و تأثیرگذاری با این شرایط سخت است.
به عربستان اشاره میکنید، ارتباط پدر شما با عربستان خیلی خوب بود و قاعدتا ارتباط شما هم با آنها خیلی خوب بوده؟
خیلی خوب بود و اگر عربستان و کشورهای تأثیرگذار عربی همراهی نمیکردند، کار ما پیش نمیرفت. مثلا آقای شیخ احمد از کویت، رئیس شورای المپیک آسیا اگر همراه ما نمیشد، فدراسیون نمیتوانست کاری کند. این هم خودش هنر است که چطور بتوانیم اینها را جذب کنیم تا کنار فدراسیونی با نام ایران قرار بگیرند. اینها هر کدام دیپلماسی خاص خودش را میخواست.
خود فدراسیونهای داخلی هم با فدراسیونی که همعرضشان است همراه نمیشوند.
قطعا این هم نقطهضعف این فدراسیون است. وقتی همعرض فدراسیونهای دیگر میشوند، برای این فدراسیون کاری نمیماند. ما که در کمیته ملی المپیک بودیم، همعرض فدراسیونها نبودیم و فدراسیونها همه با ما همکاری داشتند. حتی ما ارتباطات بینالمللی فدراسیونها را قویتر کرده بودیم، در بعضی از موارد که برای کارهای خودشان با فدراسیونهای جهانی مشکل داشتند، پیش ما میآمدند. مثلا تیم ملی فوتبال ایران در زمان آقای احمدینژاد تعلیق شد، آمدند سراغ من، با شیخ احمد صحبت کردم، تیم فوتبال کویت تعلیق بود ولی شیخ احمد تعلیق ما را برداشت و فوتبال ما آزاد شد. پتانسیل فدراسیون فقط برای زنان نبود. بخش عمدهای از فعالیتهای مردان را هم در سطح بینالمللی کمک و مشکلاتش را حل میکرد.
ادغام انجمنها با فدراسیون، انگیزه مدیران زن را برای کار کم کرد. خود خانم عربعامری، چند فدراسیون عوض کرد اما کاری که در انجمن تکواندو میکرد نتوانست در هیچ کدام از این فدراسیونها انجام بدهد.
انجمنها پرقدرت بودند چون اختیار و حامی داشتند. استقلالی که انجمنها پیدا کرده بودند به اینها قدرت خوبی داده بود و آنها هم از این قدرت در پیشرفت کار خوب استفاده میکردند؛ عمدتا موفق هم بودند. الان اکثر مدیران قوی ما از آن دورهاند. ضربه دیگری که آقای مهرعلیزاده در دوران آقای خاتمی به ورزش زنان زد که خیلی کار عجیبی بود، این بود که بعد از بازنشستگی خانم طاهریان، خانم احمدیپور را بهعنوان معاون ورزش زنان گذاشتند که ورزشی نبود. خودش میگفت انگیزهای ندارم. دوران ایشان هم ورزش زنان افت عجیبی پیدا کرد. الان خانم احمدیپور رئیس سازمان آموزش مدیریت دولتی هستند. در جایگاه خودش مدیر موفقی است. بعد از ایشان خانم اکبرآبادی و آقای کتیرایی حاکم شدند و ورزش زنان، داستانهای عجیبوغریبی پیدا کرد که همینطور روزبهروز ضعیفتر شد. یکی از راههایی که ورزش زنان بتواند دوباره جایگاه سابقش را پیدا کند و قدرت بگیرد گوشکردن به توصیههای سهمیهای بینالمللی در جهت رسیدن به برابری جنسیتی در همه سطوح ازجمله مدیریت زنان است. ما مدام طفره میرویم، عملیاتیاش نمیکنیم، از کنارش در میرویم. راه همین است. تا زنان سهمیه نداشته باشند، مردان بهراحتی قدرتشان را به آنها نمیدهند، حاضر نیستند بودجه را بهصورت مساوی و گاهی حتی بیشتر در اختیار زنان قرار بدهند و برای هر کدامش هم بهانههای مختلفی دارند. این به عدمباور مردان به زنان و تلاش برای حفظ قدرت خود برمیگردد. تا زمانی که زنان مدیریت نداشته باشند، آن شرایط برنمیگردد. اگر آن دوران ورزش زنان خوب حرکت کرد، برای این بود که خود ما تصمیمگیر بودیم. آقای غفوریفرد، آقای هاشمیطباء و دیگر مدیران همکاری داشتند. در کنار ما بودند، حل مشکل میکردند، خانم طاهریان که معاونت زنان بود و سایر مدیران زن قدرت داشتند. زمانی که من در فدراسیون بودم، مدیران قوی در رأس انجمنها بودند و مجموعه خیلی خوبی تشکیل داده بودیم. همه قوی شده بودند، توانستند تصمیم بگیرند و وارد عمل شوند. ولی الان عمدتا قدرتی ندارند و تصمیمی نمیگیرند؛ در واقع امروز نایبرئیسهای ما کادر اجرایی فدراسیون و کارمند شدهاند و نه مدیر.
من هم قبول میکنم که آن دوران اتفاقات خیلی خوبی افتاده ولی الان در مورد ورزش میگویند نگاه عرضه و تقاضاست. تا زمانی که ورزش، هر ورزشی، چه زنان و چه مردان، نتواند مخاطب خودش را پیدا کند و نتواند خودش، خودش را بچرخاند و به شکل حمایتی صرف باشد، حتما یک جایی به مشکل میخورد. مثلا این مدل حمایتی که ما از توسعه ورزش میکنیم، یک جایی به مشکل میخوریم چون بودجه کم میآوریم. اگر یک ورزش خودگردان میشد، خودگردانی چطور اتفاق میافتد؟ شما باید دیده شوید، آن ورزش باید رسانه و اسپانسر پیدا کند. در سیکلی که در ورزش زنان هست یک جای کار میلنگد و آن این است که دیده نمیشوند و در رسانههای رسمی کشور هیچ جایگاهی ندارند.
چرا دیده نمیشوند؟ نمیشود شما سیاستگذاری کنی، اجازه ندهی دیده شوند، رسانه جرأت نکند مثل مردان به زنان بپردازد، عکس زنان باحجاب را نتواند مثل مردان بیندازد، نتواند مثل مردان به زنان قهرمان بپردازد؛ بعد بگویی باید خودت را بگردانی. شما آزاد کن، اسپانسر خواهد آمد. اگر تبلیغات زنان مثل مردان آزاد شود، ببینید چه اسپانسری میآید. نمیگوییم زنان بیحجاب شوند. با همان حجابها، رسانه جرأت کند به زنان بپردازد. صداوسیما اینقدر که به مردان میپردازد، یکهزارمش را به زنان توجه نمیکند. شما سیاستهایت را برای مردان و زنان یکسان کن، آن وقت بگو بروید خودتان را بگردانید. آن موقع ببینید زنان چه کار میکنند. نمیشود شما یک طرف را میبندی و بعد بگویی شما چون خودگردان نیستی، نمیتوانی موفق باشی. این هم راه دارد، اصرار دارید با زنان در ورزش اینگونه برخورد شود و این را لازم میدانید؛ پس هزینههایش را نیز تأمین کنید تا دچار محدودیت نشوند.
البته جاهای دیگر دنیا هم که این محدودیتها نیست باز مشکل هست. چند وقت پیش روی دستمزد ورزشکاران حرفهای زن و مرد بحث شده بود؛ با اینکه آنجا محدودیت پوشش و رسانه ندارند، فاصله نجومی است.
آنجا اسپانسر میآید.
ولی به سختی.
شاید مردان بهدلیل قدرت فیزیکیای که دارند ورزش جذابتر دارند. برخی چیزها طبیعی است ولی دلیلی برای محدودکردن نمیتواند باشد. این امر قانون و فرهنگسازی میخواهد. باز میگویم منظور من این نیست که چارچوبها را کنار بگذاریم. با این چارچوبها هم میشود این کارها را کرد. مثلا چهارمین دوره بازیها را با ۲ میلیارد تومان برگزار کردیم، که حدود نیم آن را به ما بودجه دادند و بقیهاش را از اسپانسر تامین کردیم. در همان زمان برای دومین دوره بازیهای کشورهای همبستگی که میزبانی را از عربستان گرفته بودند، ۱۵۰میلیارد تومان بودجه گذاشتند! ۲میلیارد کجا و ۱۵۰میلیارد کجا؟ آخرش هم چون سیاستها و مدیریتها در دوران آقای احمدینژاد اشتباه بود، بازیها برگزار نشد. ۱۵۰میلیارد هم دود شد و رفت هوا.
حاکمیت میتواند بگوید برخلاف شعارهایی که بیرون داده میشود، محدودیتی بین زن و مرد وجود ندارد ولی در طرف مقابل تهدیدهایی هم وجود دارد.
مثلا؟
اینکه همین خانمها بعد از آنکه دیده شوند، یک دفعه مثل کیمیا علیزاده از کشور بروند.
مگر آقایان کم از کشور رفتهاند، خانمها هم بروند، چه اتفاقی میافتد؟ اکثر این دختران قهرمان ما که رفتند تحتتأثیر همسرانشان بودند، یعنی باز مردها پایه این رفتارها هستند. مگر آقای لژیونر نداریم؟ خانم لژیونر هم داشته باشیم.
منظور لژیونر نیست، این رفتن فرق میکند.
ما مردان پناهنده هم داریم. مگر سعید ملایی نرفت؟ مگر مهماندوست، مربی تکواندو به آذربایجان نرفت؟ اگر در ورزش به زنان ما بها داده شود، حق واقعیشان داده شود، نمیروند. اگر هم بروند تازه میشوند مثل مردان. هر جا کمبود امکانات و کمتوجهی به حقوق افراد و سیاستهای غلط هست، این اتفاقات میافتد.
بهنظر شما مسئله زنان، اولویت آقای سلطانیفر نیست؟
نه آنچنان که باید باشد. اگر بود باید جور دیگری عمل میکرد. مثلا آقای روحانی بهخاطر فشاری که زنان آوردهاند، بخشنامه خوبی داده که ۳۰درصد مدیریتها در دولت از آن زنان باشد. آقای سلطانیفر میگوید من تنها وزیری هستم که ۲معاون زن دارم. یک معاون ایشان در ورزش بانوان است. ما فکر میکنیم منظور رئیسجمهور سمتهایی نبوده که خاص زنان باشد. مسئول ورزش زنان که طبعا باید زن باشد. خود دولت هم جر میزند. مدیران مدارس دخترانه را در آمار آوردهاند. اینها را درمیآورند تا بگویند ۳۰درصد پر شد. آقای سلطانیفر باید آمار بدهد که چند مدیرکل، چند رئیس فدراسیون، چند عضو هیأترئیسه یا هیأتمدیره از زنان هستند. عمر این دولت هم که در حال اتمام است. خانم فرهادیزاد و محمدیان (معاون سابق و فعلی ورزش زنان وزارت ورزش) هم جنگیدند و دارند میجنگند. تا کی بجنگیم، یک خرده هم شما مردان به وظایف خودتان عمل کنید!
شما خودتان گفتید که باید بجنگید.
ما باید بجنگیم و میجنگیم، ولی مردان هم نباید سوءاستفاده کنند. آقای سلطانیفر باید بداند که وزیری است برای مردان و زنان. نمیشود که همهچیز را به مردان بدهی و سر زنان بیکلاه بماند. میگویند فلان مدیر زن را گذاشتیم، خوب نبود. مگر همه مردانتان خوبند؟ مردان شما یک مسابقه فوتبال را نیز دیگر قادر به برگزاری نیستند. بین زنان هم ممکن است یکی غیرمدیر باشد. انتخابها را درست انجام بدهید.
فقط هاشمی دغدغه ورزش داشت
چطور شد شما دغدغه ورزش پیدا کردید؟
بپرسید کی مرا هل داد. اول انقلاب ورزشیها نگران بودند که ورزش بانوان را تعطیل کنند. من آن موقع ۱۶سالم بود. گفتند بیا باشگاه اسدی برای بسکتبال، تا ببینند دختر آقای هاشمی اینجاست پس محجبهها هم میتوانند ورزش کنند و ورزش زنان را تعطیل نکنند. سال۵۹-۵۸ بود. از آنجا پای من به ورزش باز شد.
چه کسانی به شما پیشنهاد میدادند؟
به نظرم آقای ادیبی در آموزشوپرورش منطقهیک. آقای ادیبی به من پیشنهاد میداد. نگران تعطیلشدن ورزش زنان بهخاطر حرکتهای انقلابی و اسلامی بودند.
کدام دولت بعد از انقلاب به معنای واقعی ورزش برایش دغدغه بود و به این فکر کرد که چطور ورزش را توسعه بدهد؟ یعنی همان نگاهی را که به صنعت و کشاورزی داشته، به ورزش هم داشته باشد؛ دولتی با این مختصات داشتهایم؟
اگر من در اینباره اظهارنظر کنم، میگویند پدرش است ولی من معتقدم دغدغهای که بابا برای رشد ورزش کشور داشت، بقیه رئیسجمهورها نداشتند. چند دلیل دارم. یکیاش خود ورزش زنان است. چون من دختر ایشان بودم، دائم ایشان را میدیدم، غر میزدم یا به قول بابا که در یکی از خاطراتش نوشته فائزه آمد گریه کرد و من برای افتتاحیه فلان مسابقه رفتم. ولی آقای خاتمی را یکبار نتوانستیم برای افتتاحیه بازیها بیاوریم، ایشان اصلا با ورزش زنان لج کرده بود، فکر میکنم به خاطر من بود که نمیآمد. به من گفته بودند مسابقات را که با اجلاس سران کشورهای اسلامی همزمان شده، یک وقت دیگر بیندازید. نمیشد تاریخ مسابقات بینالمللی را جابهجا کنیم، اعتبارمان میرفت و دیگر برایمان تره هم خرد نمیکردند. سر آن شد که برای افتتاحیه مسابقات نیامد. در صورتی که میتوانست از آن مسابقات برای زنان و برای سران کشورهای اسلامی که در ایران بودند بهرهبرداری درست کند. تا زمانی که ما آنجا بودیم، هیچ ارتباطی با ورزش زنان نداشت، حداقل چیزی که ما بهعنوان رئیسجمهور از او انتظار داشتیم و کارهای بابا را دیده بودیم که چقدر مایه گذاشته بود، نبود. مثلا بابا برای اولین کنگره ما و برای افتتاحیه ۴دوره بازیها آمد. در دوره بابا شورای عالی ورزش مرتب تشکیل میشد. این شورا چندوقت است که تشکیل نشده؟
آقای هاشمیطبا میگفت در دوره خاتمی تشکیل میشد.
بسیار کم بود و کمکم فراموش شد، ضمن اینکه اگر درست به خاطر بیاورم با حضور آقای خاتمی نبود، ولی در زمان بابا اینطور نبود.
با حضور رئیسجمهور؟
بله، با حضور رئیسجمهور. من خودم عضو شورای عالی ورزش بودم، خیلی تشکیل نشد. یا عملکردی که آقای هاشمیطبا از خودش بهجا گذاشت، بهخصوص تاسیس سالنها یا سایر کارهایی که کرد، بهخاطر حمایتهای خود آقای هاشمی بود. چرا آقای مهرعلیزاده نتوانست کاری کند؟ کلا بهجز طرح جامع چیزی از عملکرد آقای مهرعلیزاده ندیدیم که آن هم یک طرح غیرکارا و غیرکاربردی و مخرب حداقل در ورزش زنان شد. دوره آقای احمدینژاد هم بیشتر شعار و از این حرفها بود. در دوره آقای احمدینژاد رؤسای ورزش و المپیک بیشتر سیاسی کار میکردند تا ورزشی. میماند دوره آقای روحانی که من خیلی از عملکرد آقای سلطانیفر راضی نیستم. در دوره اول هم انتخاب آقای گودرزی اشتباه بزرگ آقای روحانی بود. البته مدیریت خوب آقای صفاییفراهانی بر فدراسیون فوتبال را بایستی از اینها جدا کرد. به عقب برگردیم تقریبا همه مدیران متفقالقول هستند که هرچه در ورزش مانده از دوران آقای هاشمیطبا است که نشاندهنده کاریبودن دولت بابا است.
آقای گودرزی انتخاب چهارم آقای روحانی بود.
باشد، انتخاب درستی نبود. این خودش نشاندهنده بیتوجهی است. زمانی هم که آقای سلطانیفر را برای وزارت ورزش معرفی کردند، ورزشیها دنبال آقای صالحیامیری بودند چون ویژگیهای مدیریتی خوبی داشت. گفتند او را ارشاد نگذاشت بیاوریم ورزش. این یکجور بیاهمیتی به ورزش را نشان میداد. انتخاب آقای گودرزی فرصتسوزی بود. آقای سلطانیفر هم موفق عمل نکرد. فقط ورزش زنان را نمیگویم، ایشان ورزشی نیست. سابقه قائممقامی در زمان آقای هاشمیطبا داشت، ولی فعالیت آنچنانی در سازمان تربیتبدنی نداشت. ایشان حافظه و اطلاعات خوبی در ورزش دارد ولی مدیریت، چیزهای دیگری میطلبد.
آقای روحانی به او میگوید کامپیوتر ورزش.
فقط کامپیوتر ورزش هستند. جدا از انتخاب خانم محمدیان و فرهادیزاد، آن هم بهخاطر فشارهای بیرونی که انتخاب خوبی بود، عملکرد کلی ایشان در ورزش خوب نیست. برگزاری یک مسابقه فوتبال جدی با آرامش یک آرزو شده، دعواها و درگیریها بالاست. فدراسیون فوتبال اینهمه داستان دارد، نوابرئیس بانوان در فدراسیونها وضعیت خوبی ندارند، مدیران ضعیفی در اکثر سمتها داریم و عملکردهای غیراصولی. همه اینها به آقای سلطانیفر برمیگردد. نمیتوانیم بگوییم که ایشان بیتقصیر است و فقط مدیران پایینی ندانمکاری دارند.
در بحث دولتها، وقتی آقای روحانی رئیسجمهور میشود حتما در حوزه سیاست یک تفکری دارد، مثلا میگوید من میخواهم با دنیا ارتباط بگیرم و برای این سیاست چه کسی بهترین انتخاب است؟ مثلا آقای ظریف. یا در حوزه نفت تفکرم این است، میخواهم با قطر در حوزه مشترک گازی که داریم، رقابت کنم، چه کار کنم؟ آقای زنگنه را میآورم. یا آقای نعمتزاده را برای صنعت میآورم، چون دیدگاهم این است. کدام رئیسجمهوری در ورزش برنامهای در ذهنش بوده و گفته ما باید این کار را بکنیم، پس باید این آدم را بیاوریم؟
دقیقا نمیدانم. تا جایی که من میدانم معمولا برعکس بوده، یعنی افراد مطرح یا افرادی که تمایل به این شغل داشتهاند برنامه میدادهاند.
معمولا اینطور بوده که یکی میآورند و میگویند اداره کن.
شاید، تجربه نشان داده سیاسیون در ورزش موفقتر بودهاند. دورهای که آقای دکتر گودرزی وزیر ورزش و آقای دکتر قراخانلو رئیس کمیته ملی المپیک بودند، دورههای ناموفقی بود، بیشتر علمی و دانشگاهی بودند تا اجرایی. آنها به دانستههای دانشگاهیشان متکی بودند، بنابراین در اجرا موفق نبودند و فرصتسوزی شد. ارزیابی من این است که بعد از انقلاب آقای هاشمیطبا بهترین مدیر ورزش بوده. آقای هاشمیطبا که از اول ورزشی نبود، یک چهره سیاسی بود. شاید هم دلیل موفقیت ایشان طولانیبودن حضورشان در این سمت بود که بالاخره کمکم یاد گرفت و اشراف پیدا کرد.
در خود مدیران ارشد ورزش نه، ولی وقتی میخواهند از مدیران سیاسی موفق در ورزش مثال بزنند، از آقای صفایی فراهانی اسم میبرند.
کاملا درست است ورزشیها کمتر موفق بودهاند. معتقدم انتخاب وزیر ورزش یا رئیس سازمان تربیتبدنی با یک نگاه تخصصی نبوده و متأسفانه ورزش برایشان در اولویت نیز نبوده است. بهخاطر آنکه آن ارتباط، عمق، آگاهی و اشراف کامل را نسبت به ورزش نداشتهاند. بیشتر اقتصادی و سیاسی فکر میکردند تا ورزشی.
یک اتفاقی هم که افتاده این است که ما فکر میکنیم مدیران خوب ما در ورزش محدود شده به همان چند نفری که در یک دورهای خوب جواب دادهاند. هنوز هم وقتی میگویند مدیر خوب، از آقای هاشمیطبا یا از صفاییفراهانی صحبت میکنند.
اتفاقی هم که از دوره آقای احمدینژاد شروع شد، کوچکشدن مدیران بود. وقتی آقای احمدینژاد رئیسجمهور میشود، این توهم ایجاد میشود که هر کسی میتواند هر کاری کند. آقای احمدینژاد با آوردن جوانان بدون سابقهای که در رأس وزارتخانهها و جاهای مختلف گذاشت، مدیریت را فشل کرد.
مدیران ما نامدیر شدهاند. انتخاب مدیران از خط واقعی خودش خارج شده و اکثرا فقط جابهجایی افراد را داریم. کسی هم که یکبار مدیر یا وزیر میشود انگار تا آخر باید مدیر باشد؛ چه موفق باشد و چه نباشد. اگر موفق است جای خودش نگهاش داریم، اگر موفق نیست چرا برمیدارید و یک جای دیگر میگذارید؟ افراد در رزومهسازی حرفهای شدهاند، در حالی که عملکرد افراد بایستی مورد ارزیابی قرار گیرد، نه رزومه آنها.
سلطانیفر ما را مسخره کرد
بعد از اینکه از مدیریت ورزش زنان کنار رفتید، در کدام دوره مدیران ارشد شما را صدا زدند تا مشورت بگیرند؟
من هیچ زمانی مدیر ورزش زنان نبودم، بیشتر مادر و حامی ورزش زنان بودم. در شورای مشورتی آقای روحانی در دور اول بودم. خیلیها مراجعه میکنند و مشورت میکنند، خودم نیز هرچه بهنظرم میرسد از طرق مختلف، مستقیم و غیرمستقیم مشورت میدهم.
زندان هم رفتید.
بله مهر۹۱ زندان رفتم. آقای روحانی که آمد، در ستادهای انتخاباتی هم کار کرده بودیم. چند جلسه مشورتی تشکیل شد که به نتایجش عمل نشد. برای انتخاب رئیس ورزش و رئیس کمیته ملی المپیک کارگروه تشکیل شده بود. بعد از آن جلسات، جلسهای که تشکیل شود که بگویند بیایید؛ نه، نبوده. خانم مولاوردی که معاونت زنان رئیسجمهوری بود، کارگروه ورزش یا کارگروههای دیگری داشت، یکی دوبار دعوت کرد. در ورزش بعد از آمدن آقای سلطانیفر به ما نگاه هم نشد. دوره اول هم آقای سلطانیفر برای وزارت مطرح بودند، آن موقع ما زنان جلسه گذاشتیم و آقای سلطانیفر را دعوت کردیم و گفتیم اگر شما وزیر شدید، ما زنان چنین انتظاراتی داریم که به این موضوعات توجه داشته باشید، ولی آقای سلطانیفر متاسفانه در جاهای دیگر زنان آن جلسه را مسخره کرده بود و درباره آنها بد حرف زده بود.
دولتی که حمایت کردید تا رأی بیاورد، در یک سال مانده به پایان دورهاش، فکر میکنید مسیری که طی کرده مسیر خوبی بوده؟
نه، به نظر من آقای روحانی در دوره دوم کاملا متفاوت شد. دلایل متعددی دارد که نمیخواهم وارد آنها شوم. شرایطی که در کشور پیش آمده، بخشی به خود آقای روحانی و سوءمدیریتهایش مرتبط است و بخشی هم دست دولت نیست. مشکلات مدیریتی که توضیح دادم در مورد مدیران آقای روحانی نیز تا حدودی صادق است که نتایج آنها را میبینیم. نهتنها آقای روحانی که اصلاحطلبها، بهخصوص چپهای اصلاحطلب نیز عملکرد و خاطره خوبی از خود بهجا نگذاشتند. ما در ۳انتخابات تقریبا برنده شدیم، در شوراهای شهر، مجلس و ریاستجمهوری. فرصتسوزی عظیمی توسط خود اصلاحطلبها صورت گرفت و شرایط را به اینجا رساند که دیگر کسی حاضر نشد بیاید و رأی بدهد. به نظر من رأی ندادن در دوره اخیر انتخابات فقط اعتراض به اصولگراها نبود، اول اعتراض به اصلاحطلبها بود.
پیشبینیتان از انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ چیست؟
اگر وضعیت همینجوری پیش برود، ریاستجمهوری را هم اصولگراها میگیرند.
شما همچنان به اصلاحات خوشبین هستید؟
نهتنها به اصلاحات خوشبینم بلکه تنها راه برونرفت را نیز همین میدانم؛ اما به اصلاحطلبان که خودم نیز یکی از آنها هستم خوشبین نیستم. یکی از مشکلات این است که مثلا اگر با آمریکا ارتباط برقرار کنیم، به نام چه کسی تمام میشود؟ چه کسی میخواهد بهرهبرداریاش را بکند، اصلاحطلبان؟ یا اگر زنان به حقوقشان برسند، چه کسی بهرهبرداریاش را میکند؟ آنوقت اصلاحطلبان محبوب میشوند و ما بَده. اگر اداره کشور را یکدست اصولگراها بگیرند شاید بخشی از مشکلات حل شود. البته اگر خودشان عاقل بشوند و رئیسجمهور عاقل هم انتخاب کنند.
البته اینکه شما میگویید یک بار تجربه شده.
آقای احمدینژاد انتخاب خوبی نبود. اعتقاد دارم اصولگراها از نظر اجرایی قویتر از چپهای اصلاحطلب هستند؛ البته نه از تکنوکراتهای اصلاحطلب. عمده مدیران بابا از اصولگراها قویتر بودند، البته اگر میتوانستند سر کار باقی بمانند و محکوم نشوند و پروندهسازی برایشان نشود و از چرخه مدیریت حذف نمیشدند. چپهای اصلاحطلب خیلی اجرایی و قوی نیستند. به نظرم بیشتر اهل حرف زدن و نظریهپردازی هستند.
منظورتان مشارکتیهاست؟
آنها هم بخشی از این جریان هستند. فعلا در بین اصلاحطلبها آنها بیشترین جاها را دارند. نتوانستند سابقه خوبی از خودشان به جا بگذارند. هر دوره یک جایی را گرفتهاند و بدون عملکرد موفق. در دوره آقای خاتمی بهنوعی فرصتسوزی شد که نتیجهاش شد ریاستجمهوری آقای احمدینژاد. الان هم پس از این پیروزیها، عملا مشارکتیها نیروچینی کردند و ناموفق بودند.
علاوه بر این ما اصلاحطلبان از مطالبات مردمی که به ما رأی دادند و از چیزی که میخواستند، فاصله گرفتیم. از فرصتها درست استفاده نکردیم. نتیجهاش این شد که دیگر حاضر نشدند به ما رأی بدهند. وضعیت بدتر هم میشود. البته من خودم رأی ندادم و اعلام عمومی نیز کردم. گرچه در مجلس و یا در دولت تکتک نفراتی داریم که خوب بودند.
فراکسیون زنان چطور؟ چند لایحه و طرح داشتیم که مثل منع خشونت علیه زنان یا حمایت از حقوق کودکان و... بیشتر در حد پیگیری و دغدغه ماند و نتوانستند آنها را به نتیجه برسانند.
لایحه منع خشونت علیه زنان به مجلس نرفت. لایحهای بود که دولت به قوه قضاییه فرستاد و قوه قضاییه بعد از تلفکردن زمان زیادی با تغییرات بدی به دولت برگرداند، همان بهتر به مجلس نرفت. یا در لایحه حمایت از حقوق کودکان مجلس مقصر نبود. با حقوق زنان حتی مردان اصلاحطلب هم مشکل دارند. زنان ما در مجلس ۱۷نفر بودند که همه هم اصلاحطلب نبودند. مردان اصلاحطلب هم به طرحهای زنان رأی نمیدادند. خیلی از مردان دوست ندارند زنان قدرت بگیرند. برخی مردان اصلاحطلب هم به حقوق زنان که میرسند متحجر میشوند و فرقی با اصولگرایان ندارند. این مردان در حوزه سیاسی بیشتر شعار اصلاحطلبی دارند. زنان ما در مجلس واقعا تلاش کردند، کارهای موفق زیادی داشتند از جمله طرح تابعیت فرزند مادر ایرانی و همسر خارجی. بعضی چیزها نیز به نتیجه نرسید چون مردان باید رأی میدادند که توضیح دادم.
شما از عملکرد آنها راضی بودید؟
از دوران ما بهتر کار کردند. بله راضی بودم. شرایط ما در مجلس پنجم نسبتا منطقی و خوب بود. ولی در این مجلس شرایط متفاوتی بود، کشور بهشدت دوقطبی شده و با توجه به جو جامعه و جو خود مجلس نمره خوبی از نظر من گرفتهاند. پایه مجلس رأی است. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم، یک نماینده مجلس بتواند مثل یک وزیر عمل کند.
تجربه نشان داده سیاسیون در ورزش موفقتر بودهاند. دورهای که آقای دکتر گودرزی وزیر ورزش و آقای دکتر قراخانلو رئیس کمیته ملی المپیک بودند، دورههای ناموفقی بود، بیشتر علمی و دانشگاهی بودند تا اجرایی. آنها به دانستههای دانشگاهیشان متکی بودند، بنابراین در اجرا موفق نبودند و فرصتسوزی شد. ارزیابی من این است که بعد از انقلاب آقای هاشمیطبا بهترین مدیر ورزش بوده.
مکث
من ممنوعالهمهچیز هستم
یک سوال شخصی بپرسم. شما همچنان حوصله و انرژی یک کار اجرایی در سطح بالای مملکت را دارید؟ مثلا بگویید دوباره کاندیدای انتخابات مجلس بشوم یا...
بله، به نظرم انرژیام بیشتر هم شده است. حتما هم تاییدم میکنند (با خنده). خانواده هاشمی هایپرند. هرچه هم سنشان بالاتر میرود انگار پرانرژیتر میشوند.
آیا دغدغه نیز مثل گذشته دارید؟
کاملا پر از انگیزه و دغدغه برای ساخت کشور هستم؛ به خصوص برای زنان.
فرض کنید یک دولت اصلاحطلب منطقی روی کار بیاید و از شما بخواهد وزیر ورزش بشوید، میشوید؟
صددرصد، ولی مطمئن باشید که تایید صلاحیت نمیشوم. وزیر که هیچ، اجازه نمیدهند من در جمع ۱۰نفره شرکت کنم. در یکی از شهرها با ۱۰نفر از خانمهای پیشکسوت ورزش جلسه بود -پیشکسوت یعنی چی؟ یعنی مدیران بازنشسته بالای ۷۰سال، یعنی کبریت بیخطر- جلسه را به هم زدند.گفتند دارد کارهای زیرزمینی و تشکیلاتی میکند و میخواهد بیاید اینجا را به هم بریزد. من ممنوعالهمهچیز هستم.
نظر شما