آریا رهنورد
جدایی مهدی پاشازاده از باشگاه سپیدرود، قاعدتا باید یک خبر بسیار عادی در بین اخبار همیشگی فوتبال ایران تلقی شود اما ماجرا زمانی جالب میشود که بدانیم این سرمربی تنها چند روز پس از پیوستن به باشگاه شمالی، ناگهان با پیشنهادی از لیگ برتر روبهرو شده و با شاهین بوشهر قرارداد امضا کرده است. شاید عجیب به نظر میرسد اما این اصلا یک استثنا برای فوتبال ایران به شمار نمیرود. در همین فوتبال، رضا مهاجری به ماشینسازی منتقل شده و در دو بازی روی نیمکت این باشگاه، دو بار شکست خورده اما به محض دریافت پیشنهاد گل گهر سیرجان، ماشینسازی را ترک میکند و به تیم جدیدش میرود. در همین فوتبال هومن افاضلی، ژست مظلومیت میگیرد و فریاد عدالت را برای پارس جنوبی سر میدهد اما خود او، اولین نفری است که در بزنگاه، به همین تیم پشت میکند و بلافاصله به ماشینسازی ملحق میشود. باور کنید در عصر برگزاری بازیهای فوتبال در زمینهای خاکی و حتی در فوتبالهای آماتور و محلی نیز این همه تغییر رقم نمیخورد. این موضوع برای لیگی که اسمش را حرفهای گذاشته، باورنکردنی به نظر میرسد.
در این سالها، کم نبودهاند مربیان و بازیکنانی که مثل آب خوردن، قراردادشان را به صورت یکطرفه با باشگاههای مختلف فسخ کردهاند. در تمام دنیا، فروش بازیکنان یکی از اصلیترین روشهای درآمدزایی تیمهای مختلف است اما در فوتبال ایران، باشگاه در زمان جدایی کوچکترین سودی از انتقال بازیکنش نمیبرد. در شرایط امروز بازار ارز، فروش بازیکن به کشورهای خارجی میتواند اقتصاد باشگاهها را زنده نگه دارد اما در عمل، بسیاری از بازیکنان بدون پرداخت حتی یک دلار به باشگاه، راهی لیگهای خارجی میشوند. دلیل این اتفاق را باید در نوع قراردادها جستوجو کرد. مدیران در لحظه امضای قرارداد، اصلا به آینده فکر نمیکنند. آنها به خوبی میدانند که احتمالا تا دو سال دیگر، روی صندلی مدیریت باشگاه نخواهند ماند.
جدایی مهدی پاشازاده از باشگاه سپیدرود، قاعدتا باید یک خبر بسیار عادی در بین اخبار همیشگی فوتبال ایران تلقی شود اما ماجرا زمانی جالب میشود که بدانیم این سرمربی تنها چند روز پس از پیوستن به باشگاه شمالی، ناگهان با پیشنهادی از لیگ برتر روبهرو شده و با شاهین بوشهر قرارداد امضا کرده است
به همین خاطر تنها به دنبال رها شدن از فشارها و رسیدن به صفحه اول اخبار، با خرید ستارههای بزرگ هستند. این مدیران در زمان عقد قرارداد عملا به ماشینامضا تبدیل میشوند و همه شرطهای طرف مقابل را بیچون و چرا میپذیرند. در همین فوتبال است که امضای قرارداد با سرمربی تیم ملی، به یک رسوایی همه جانبه تبدیل میشود. شما اگر یک مربی متوسط خارجی با رزومهای سرشار از ناکامی هم باشید، باز هم میتوانید رقمی در حد مربیان موفق از فدراسیون فوتبال ایران بگیرید، در همه دیدارهای مهم شکست بخورید، دو میلیون دلار را در حساب خود نگه دارید و پس از جدایی، شکایتی 6 میلیون دلاری را به فیفا بفرستید.
نحوه امضای قرارداد با بازیکنان و مربیان در فوتبال ایران، نوعی بردهداری است. به این معنا که عملا مجموعهای که قرارداد را با یک ستاره به امضا رسانده، به برده او تبدیل میشود و باید همه خواستههایش را برطرف کنند. همین مدیرانی که دائما از «برند» باشگاه، هواداران «۳۰ میلیونی» و عظمت تیمشان حرف میزنند، در زمان امضای قرارداد با ستارههای پرآوازه، خودشان را تا جایی که میتوانند کوچک میکنند و قرارداد را از موضع پایین میبندند.
باشگاههای ایرانی یا اصلا مسئول حقوقی ندارند و یا اگر هم دارند، از آنها به عنوان دکوری استفاده میکنند. تصور کنید در یک باشگاه، فردی به عنوان مسئول حقوقی فعال است و دستمزد میگیرد اما در هیچکدام از جلسههای عقد قرارداد شرکت نمیکند و اصلا به چنین جلسههایی راه داده نمیشود. مدیرانی که برای بستن قرارداد عملا روی مسئول حقوقی حساب باز نمیکنند، خودشان هم سر سوزنی با مسائل حقوقی و قراردادی آشنایی ندارند. ماحصل این اتفاق، امضا شدن قراردادهایی به صورت کاملا یکطرفه به سود بازیکن یا سرمربی است. قراردادی که اجازه میدهد طرف مقابل بدون کوچکترین مزاحمتی به همکاریاش با باشگاه پایان بدهد و به تیم بعدی برود. این وسط باید به بیتعهدی بعضی از اهالی فوتبال ایران نیز اشاره کرد. آنها روی نیمکت یک باشگاه، طوری رفتار میکنند که انگار به غایت دلسوز و مسئولیتپذیر هستند.
با این حال همین که دری به تخته بخورد و یک پیشنهاد مالی بهتر برایشان برسد، میروند و پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند. برای آنها هیچ عاملی به اندازه «پول بیشتر» تعیین کننده نیست. حتی یک پیشنهاد با چند هزار تومن افزایش حقوق برای آنها از راه برسد، بیدرنگ میپذیرند و موقعیت امروزشان را ترک میکنند. در این فوتبال، ظاهرا هیچ چیز سر جای خودش نیست.