شناسهٔ خبر: 40899727 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه توسعه‌ایرانی | لینک خبر

نگاهی به نمایشنامه «ریچارد دوم» شکسپیر که در ایران جدی گرفته نمی‌شود

مرده‌ای غمگین با موسیقی می‌رقصد

صاحب‌خبر -

سید حسین رسولی

ویلیام شکسپیر انگلیسی بدون شک تاثیرگذارترین نمایشنامه‌نویس دوران رنسانس است که البته جایگاهش با حضور نویسندگان مدرنی چون هنریک ایبسن، آنتون چخوف، برتولت برشت و ساموئل بکت متزلزل نشد. شکسپیر معمولا با آثاری چون «هملت»، «مکبث»، «شاه‌لیر»، «اتللو»، «ریچارد سوم»، «رومئو و ژولیت» و کمدی‌هایی چون «هر آنچه دل‌خواه شماست» و «رویای شب نیمه تابستان» به زندگی تئاتری خود روی صحنه ادامه می‌دهد ولی او کارهای خاص دیگری هم دارد که به هیچ عنوان مورد توجه تئاتری‌ها به طور ویژه در ایران قرار نگرفته است. اسلاوی ژیژک، فیلسوف، روانکاو و منتقد فرهنگی معاصر در مصاحبه‌ای که درباره نمایشنامه‌های محبوبش داشته است اشاره می‌کند که از میان آثار شکسپیر علاقه فراوانی به «ریچارد دوم» دارد. او می‌گوید: «سقوط ریچارد دوم در دیوانگی پس از اینکه از حق ویژه و موروثی سلطنتی محروم می‌شود» به خوبی روایت شده است و «ریچارد دوم، به تدریج از اقتدار و هویت نمادین شاهانه خود محروم می‌شود، و به نقطه‌ای از دیوانگی تنزل پیدا می‌کند که دیگر چیزی برای تکیه کردن به آن ندارد.» این سقوط فردی قدرتمند به ورطه جنون، برای ژیژک، از نظر روانکاوی و مسائل سیاسی بسیار مورد توجه است زیرا او اعتقاد دارد: «در پایان ریچارد دوم، قهرمان، تسکین غیرمنتظره‌ای در موسیقی می‌یابد و تماما خودش را با آن ریتم یکی می‌کند.» ژیژک تاکید دارد که «این موقعیت محدودشده حداکثری، فقط مرحله‌ای از نابودی یا انهدام کلی نیست؛ بلکه همزمان، فرصتی منحصربه‌فرد برای آغازی نو است.» فرصتی نو برای انسانی ویران‌ و تباه شده که می‌تواند آغازی تازه را رقم بزند و تنها بحث نابودی‌اش مطرح نیست. بیایید تلاش کنیم نگاهی به نمایشنامه ریچارد دوم بیندازیم. این اثر توسط احمد خزاعی در سال ۱۳۶۲ به فارسی برگردانده شده است که البته احتیاج به بازنگری دارد. با این وجود، نخست باید به نکته‌ای بسیار مهم درباره مضمون و مفهوم دراماتورژی در تئاتر اشاره کنم. برخی کارگردانان به منظور ارائه مفهومی از تاریخ اکنون خود دست به انتخاب متن می‌زنند. این متن‌ها معمولا مفاهیمی را حمل می‌کنند که تماشاگر اکنون با آنها ارتباط می‌گیرد به عنوان مثلا آنتون چخوف در آخرین کار خود به سراغ کاری به نام «باغ آلبالو» رفت که مورد توجه استانیسلاوسکی و داوچنکو-دو کارگردان بزرگ تئاتر هنری مسکو- قرار گرفت. این کار، خبر از نابودی باغی با فرهنگ فئودال می‌دهد که بر اثر ویرانی آن دورانی تازه آغاز خواهد شد و همه چیز هم پایانی خوش خوهد داشت. چخوف اعتقاد داشت باید این نمایشنامه در ژانر کمدی اجرا شود ولی استانیسلاوسکی و داوچنکو تاکید داشتند که تراژدی است. از سوی دیگر، نمایشنامه «ریچارد سوم» شکسپیر در دوران ناآرامی‌های اروپای شرقی به وفور اجرا می‌شد زیرا این کار خبر از پایان شوم شاهی مستبد و سنگدل می‌دهد. اخیرا در کشورهایی چون آلمان، مفهوم مرگ و پیری بسیار مهم شده است و نمایشنامه‌های بسیاری نیز در این زمینه اجرا می‌شود زیرا مردم طبقات متوسط و مرفه اروپای غربی با دغدغه پیری و مرگ دست‌ به گریبان هستند. به نظر می‌رسد نمایشنامه «ریچارد دوم» خیلی کم مورد مطالعه قرار گرفته باشد زیرا این نمایشنامه تا آنجایی که اطلاع دارم در سال‌های گذشته تنها یک بار با نگاهی به مفاهیم کارناوال‌گرایی در آثار شکسپیر توسط مهدی کوشکی طراحی و دراماتورژی شده است. اجرایی به شدت فرمال و متفاوت از متن اصلی که در یکی از سالن‌های کوچک خصوصی به صورت کارگاهی اجرا شد.

شکسپیر افرادی را نشان می‌دهد که در میانه «دوراهی حاد اخلاقی» (Dilemma) گیر کرده‌اند ولی شخصیت‌هایی هم دارد که در برآورده کردن نیاز و هدف اصلی خود مصمم هستند. این خودش کشمکشی بنیادی در آثار شکسپیر رقم می‌زند

ساختار و مفاهیم «ریچارد دوم» شکسپیر

پرده اول نمایش در لندن و در یکی از تالارهای قصر آغاز می‌شود. «ماوبری» و «بالینبروک»، هر کدام دیگری را در برابر شاه به خیانت متهم می‌کنند. شاه هم نشسته و از صحبت‌های آنان در قبال خویش لذت می‌برد زیرا آنان تلاش می‌کنند با کمال شاعرانگی از شاه تعریف کنند و دیگری را متهم. بالینبروک می‌گوید که ماوبری پول‌های بسیاری گرفته ولی در اصل اختلاس کرده است. حتی او بوده که توطئه‌هایی طرح کرده و نقشه مرگ دوک گلاستر را کشیده است. دیگری هم اتهام‌هایی درباره خیانت وارد می‌کند ولی پادشاه می‌گوید: «بیایید این خشم را بدون خونریزی فرو بنشانیم... فراموش کنید، ببخشید و ختمش کنید.» ماوبری مقاومت می‌کند و می‌گوید: «نیزه زهرآگین افترا تا عمق روحم را شکافته است... شهریار من بگذار شرفمم را به آزمون بگذارم.» پادشاه وقتی مقاومت هر دو طرف را می‌بیند چنین پاسخ می‌دهد: «از آنجا که نمی‌توانم سازشتان بدهم، عدالت بر شرافتمندی فرد پیروزمند حکم خواهد کرد.» این همان ماجرای دوئل و نبرد تن به تن است که تا مدت‌ها فرهنگ پیشامدرن را شکل داده بود یعنی دو طرف برای اعاده حیثیت و بازگرداندن آبرو باید بجنگند. کنش دراماتیک از اینجا شتاب می‌گیرد و در صحنه دوم وارد خانه «جان گانت» پیر می‌شویم. «دوشس گلاستر» که بیوه شده است می‌گوید: «باشد که ستم‌های رفته بر شویم بر نیزه هرفورد (بالینبروک) بنشیند و سینه ماوبری خونخوار را بشکافد.» دراین صحنه افشا می‌شود که قاتل اصلی گلاستر خود ریچارد بوده است و اشاره‌های فراوانی نیز به انجیل می‌شود که روحیه مذهبی آنان را نشان می‌دهد. صحنه سوم،‌ صحنه نبرد در کاونتری است. ریچارد آنها را محکوم به تبعید می‌کند ولی مجبورشان می‌کند تا سوگند بخورند همدیگر را به قصد توطئه علیه او نبینند. ریچارد، بالینبروک را که پسر عمویش یعنی پسر گانت پیر است به شش سال تبعید محکوم می‌کند. در صحنه چهارم به دربار شاه می‌رویم جایی که ریچارد می‌گوید انگار که بالینبروک انگلستان را میراث قانونی خود می‌دانست. خبر می‌رسد که گانت پیر بیمار شده است و ریچارد دعا می‌کند تا او زودتر بمیرد تا پول‌هایش را بگیرد. حالا دیگر وارد پرده دوم می‌شویم. شکسپیر به خوبی در پرده اول تمام ماجرا را افشا می‌کند. کشمکش‌های اصلی و شخصیت‌های محوری و فضا را معرفی می‌کند و درامی قدرتمند را قوام می‌دهد. شکسپیر از تکنیک روایت «از میانه داستان» (In medias res) بهره می‌گیرد. یعنی رویدادی مهم در ابتدای نمایش شکل می‌گیرد که همه چیز را به «پیش داستان» مربوط می‌کند. این تکنیک بعدها توسط هنریک ایبسن به اوج می‌رسد. صحنه اول پرده دوم در قصر الی است. گانت پیر می‌خواهد به شاه جوان پند بدهد ولی همه می‌دانند که «پند در گوش او یکسره باد است.» شکسپیر افرادی را نشان می‌دهد که در میانه «دوراهی حاد اخلاقی» (Dilemma) گیر کرده‌اند ولی شخصیت‌هایی هم دارد که در برآورده کردن نیاز و هدف اصلی خود مصمم هستند. این خودش کشمکشی بنیادی در آثار شکسپیر رقم می‌زند. گانت به ریچارد می‌گوید: «این تویی که می‌میری گرچه منم که بیمارترم.» این جمله خبر از آینده درام می‌دهد که از تکنیک‌های شکسپیر است مانند پیشگویی جادوگران در «مکبث» و پیش‌گویی زنی در «ژولیوس سزار». گانت جمله‌ای سخت برنده می‌گوید: «اکنون که قلمروت تنها همین سرزمین است، آیا به ننگ آلودن آن بالاترین ننگ نیست؟» و ریچارد پاسخ می‌دهد: «ابله دیوانه تکیده عقل». یورک به ریچارد هشدار می دهد که نباید قانون را زیرپا بگذارد و اموال گانت و پسرش را که فامیل سلطنتی او هستند ضبط کند ولی شاه چنین می‌کند و در اینجاست که اشراف تصمیم به توطئه‌چینی و سرنگونی ریچارد می‌گیرند. بالینبروک در پرده سوم وارد می‌شود و قدرت را در دست می‌گرد و افراد وفادار ریچارد را یکی پس از دیگری به اعدام در برابر مردم محکوم می‌کند. سقوط وفادران ریچارد پیش‌درآمدی بر سقوط قدرت ریچارد است. در صحنه چهارم پرده سوم یکی از زنانه‌ترین نوشتارهای شکسپیر را شهد هستیم که کولریج آن را «جزیره آرامش» نامیده است. پرده چهارم، سراسر درباره انتقام، خشم، تهمت، بهتان و درگیری است. در واقع تمام اشراف و درباریان در برابر یکدیگر صف بسته‌اند. اینجاست که بالینبروک می‌گوید: «به نام خدا، به تخت شاهانه جلوس خواهم کرد.» پس از آن، کارلایل پیش‌بینی می‌کند: «جنگ‌های آشوبگرانه خویشاوند را به دست خویشاوند، و هم‌وطن را به دست هم وطن نابود خواهد کرد. نابسامانی، وحشت، هراس و شورش در اینجا سکنا خواهند گزید.» ریچارد به پیش بالینبروک می‌رود و جمله‌ای عجیب به خیانتکاران می‌گوید: «یهودا نیز با مسیح چنین کرد. اما مسیح از دوازده تن، جز یک تن، همه را وفادار یافت؛ و من از دوازده‌ هزار تن، هیچ.» این هیچ ما را یاد گفتار مشهور شاه لیر هم می‌اندازد: «از هیچ، هیچ زاده می‌شود.» شکسپیر بارها با کلمه هیچ در آثارش بازی کرده است. ریچارد در ادامه با غم فراوان و هراس در پاسخ به بالینبروک مبنی بر اینکه «آیا سر آن داری که از تاج و تخت کناره بگیری؟» می‌گوید: «آری، نه... آری یعنی اینکه باید هیچ شوم؛ با اینهمه نه هم یعنی اینکه به تو تن درمی‌دهم.» پس ریچارد تاج و تخت را واگذار می‌کند. در ادامه نیز داستان غم، بدخبتی و تنهایی او را خواهیم دید. نکته جالب اینجاست که پرده پنجم، خیابانی در لندن را نشان می‌دهد بر خلاف پرده اول که قصری در لندن بود. ریچارد و ملکه در خیابان خداحافظی تلخی را سپری می‌کنند. ملکه در نهایت بر «خلع شهریاری بر حق» تاکید دارد. ریچارد نیز بسیار غم‌گین است و می‌گوید: «تو برای من در فرانسه اشک بیفشان، من برای تو در اینجا.» صحنه پنجم از پرده پنجم در زندان روایت می‌شود. ریچارد می‌گوید: «در اندیشه بوده‌ام که چه‌سان این زندان را که در آن می‌زیم با جهان مقایسه کنم.» او مدام نیز بر «هیچ» بودن خویش در یک «مونولوگ» (تک‌گویی) طولانی پافشاری می‌کند. اینجاست که ریچارد صدای یک موسیقی را می‌شنود. شاه در زندان و با شنیدن موسیقی و تحمل رنج فراوان متوجه می‌شود که باید با دیگران بهتر رفتار می‌کرد زیرا او به مهتر اصطبل می‌گوید: «همسفر شریف.» قاتلان در پایان برای کشتن ریچارد می‌آیند و او را با ضربتی از پای در می‌آورند و ریچارد در نهایت با غمی سنگین حرف‌هایی درباره مرگ می‌زند و می‌میرد: «عروج کن، عروج کن، روح من! جایگاه تو بر فراز آسمان است». این شاه غمناک در صحنه پایانی با موسیقی و شعر لحظه‌های خود را سپری می‌کند که این یک بازنمایی یکتا در کارهای شکسپیر است.

ریچارد در نهایت با غمی سنگین حرف‌هایی درباره مرگ می‌زند و می‌میرد: «عروج کن، عروج کن، روح من! جایگاه تو بر فراز آسمان است». این شاه غمناک در صحنه پایانی با موسیقی و شعر لحظه‌های خود را سپری می‌کند که این یک بازنمایی یکتا در کارهای شکسپیر است

 

نظر شما