به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
مصاف جوکرها و قهرمان ها
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
زمانه را باید درست شناخت و با دانایی رفتار کرد. تحولات چند سال اخیر، به اذعان سیاستمداران غربی، خبر از «جهان پساغرب» میدهد. جهان در همان نقطه عطف و پیچ بزرگ تاریخ است که رهبر حکیم انقلاب، سالها قبل از آن سخن گفت. شکوه و شوکت رو برگردانده و آمریکا و اروپا آبستن تحولات مهمی هستند. کرونا در این میان، موریانهوار، اقتدار و اعتبار غرب را پیش چشم جهانیان فرو ریخت. جمهوری اسلامی، در حالی که تنها بود، مقابل نظم ناعادلانه ایستاد و با موفقیت به چالش کشید. بنابراین دور از شان نظام است که مدیرانی منفعلانه بخواهند خود را با منویات غرب سازگار -منجمد- کنند. اکنون زمان دمیدن روح تازه در کالبد مجلس و دولت، مبتنی بر حکمت انقلابی است.
1- بیست سال قبل در حالی که قرن و هزاره میلادی جدید آغاز میشد، آمریکاییها گفتند لیبرال- دموکراسی پایان تاریخ است. جنگ تمدنها راه انداختند تا دیگران را مضمحل کنند. اما مدتهاست مسئولان سابق و فعلی سیاست خارجی اتحادیه اروپا میگویند نظم تحت رهبری آمریکا به سر آمده است. فدریکا موگرینی بهمن ماه 95 به دیولت گفت «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. بزرگترین دموکراسی دنیا بیثبات شده و انسجام داخلی را از دست داده است». و حالا جوزپ بورل میگوید «شیوع کرونا نقطه عطفی در تغییر موازنه قدرت است.شاهد پایان نظم جهانی هستیم. تحلیلگران از مدتها قبل درباره پایان نظام جهانی به رهبری آمریکا و ظهور قرن آسیایی سخن گفتهاند. این اتفاق در حال وقوع است».
2- بحران تکبعدی چاره دارد، اما وقتی چندبعدی شود و به شکل تودرتو با هم تقاطع پیدا کند، پیدا کردن سر کلاف دشوار میشود. آمریکا در بحران درهم تنیده سیاست خارجی و داخلی، اقتصادی و بهداشتی، و انسجام ملی گرفتار آمده است. مجموعهای از کشورهای نافرمان شکل گرفتهاند که با موفقیت، آمریکا را به چالش میکشند. کاخ سفید دو دهه پس از اعلام «قرن جدید آمریکایی»، طرف شکست خورده جنگها در غرب آسیاست؛ با هشت هزار میلیارد دلار هزینه و تبدیل شدن به بدهکارترین کشور جهان.
3- آمریکا نه این چند روز آشوب زده، بلکه ماههاست نمیتواند درست تنفس کند و خون به مغزش برسد؛ درست مانند آن سیاهپوستی که زیر زانوی پلیس گفت «نمیتوانم نفس بکشم» و مُرد. هر عمل از خیر و شر، کز آدمی سر میزند- آن عمل، مزدش به زودی پشت در، در میزند. آمریکا، نوبرانه چیزی را برداشت میکند که طی چند دهه کاشته. غارت کشورها و انباشت آن، چیزی جز فقر و تبعیض برای بسیاری از شهروندان آمریکا در برنداشته است. بیعدالتی گسترده، رنج نژادپرستی، و فقر و بیکاری کمسابقه، دست به دست هم داده تا خیلیها را بشوراند. چهار دولت کلینتون، بوش، اوباما و ترامپ ظرف سه دهه گذشته وعده دادند آمریکا را در زمینه قدرت و رفاه و پیشرفت، اول دنیا کنند و نه درباره شمار مبتلایان و قربانیان یک بیماری. در حالی که دولتمردان آمریکایی درباره شیوع کرونا در چین و ایران و برخی کشورهای دیگر یاوه میبافتند، اکنون آمار مبتلایان آمریکا از مرز 1/8 میلیون نفر و شمار قربانیان از ۱۰۵ هزار نفر گذشته است. به دنبال این از هم گسیختگی مدیریتی، شمار بیکارشدگان از مرز 42 میلیون نفر فراتر رفته است. آمار گرسنگان مطلق اگر 47 میلیون نفر بود، دهها میلیون آمریکایی پس از کرونا به این رقم اضافه شدهاند.
4- دستکم از ۱۶ ایالت، تظاهرات گسترده و آشوب گزارش میشود. در ۲۵ شهر حکومت نظامی اعلام شده و به مردم شلیک میشود. اعتراضات به لسآنجلس، فیلادلفیا، آتلانتا، دِنوِر، کلیولند، کلرادو، تگزاس، نیویورک، واشنگتن، سیاتل، شیکاگو، پیتسبورگ، سندیهگو، اوستین، پورتلند، میامی، میلواکی و کلمبوس کشیده شده، و ارتش برای اولین بار در سی سال گذشته، برای سرکوب مستقیم مردم، باتانک و زره پوش به خیابانها آمده است. نیویورکتایمز مینویسد «آمریکا انبار باروت است» و واشنگتنپست میافزاید «آمریکا گرفتار بیماری، بیکاری و خشونت سازمانیافته است».
5- ترامپ چهار سال قبل با بسیج اعتراضات علیه سیستم سیاسی روی کار آمد، در حالی که خود عضوی از این سیستم تبعیض زده و دو قطبی بود. او توانست با سواری گرفتن از شبکههای اجتماعی، بر غولهای رسانهای حریف غلبه کند. اما حالا میگوید باید برای مهار آشوب، توییتر را محدود کنیم. شبکههایی مانند توییتر، یک دهه قبل به عنوان ابزار آشوبافکنی در کشورهای مثل ایران عمل میکردند اما حالا بهعنوان بسیجکننده علیه سیستم سیاسی آمریکا کار میکنند.
ترامپ در حالی آمریکا را به نقطه انفجار رساند که خود، نارضایتیها را علیه دموکراتها سامان داد. سپس، با دوشیدن عربستان و نظایر آن، توانست تا همین چند ماه قبل، رونق نسبی در اقتصاد ایجاد کند. اما ناگهان یک ویروس کوچک، نقاب از چهره ساختار پوسیده آمریکا برداشت. ترامپ اگر به دلقکها میماند، اما در نگاه اکثریت، بر بسیاری از دموکراتها و جمهوریخواهان که آشکارا دروغ میگفتند، ترجیح داشت. به این معنا آمریکا دهه هاست قهرمان ندارد و ضد قهرمان (بتمن)ها در آن جولان میدهند. «جوکر» اگر شخصیت ضدقهرمانی است که مدتهاست تبدیل به قهرمان فیلم و داستانهای آمریکایی شده، وجه غالب سیاست در این کشور است؛ کسانی که جنایت و خشونت و غارت حداکثری را پشت لبخند و ماسک حقوق بشر و آزادی و برخورداری پنهان میکنند و شکستها را میپوشانند. ترامپ، آخرین جوکر حاکمیت آمریکاست و نه اولین آنها. ریگان و بوش پدر و پسر و کلینتون و اوباما، قطعا در شرارت و جنایت نقابدارانه، جوکرتر از ترامپ بودهاند.
6- زمام امور از دست آمریکا در رفته است. کار بهجایی رسیده که برایان هوک (هماهنگکننده امور ضد ایران در وزارت خارجه آمریکا) در نیویورک پست مینویسد «شبکه فارسی صدای آمریکا، سال گذشته بیش از ۱۷ میلیون دلار بودجه گرفت اما بیشتر شبیه صدای ملاها در ایران است». صدای آمریکا چه غلطی بکند، در حالی که نقشههای حاکمیت آمریکا کمانه کرده است؟! آنها مهرماه 98، سلسله آشوب را در لبنان و عراق سازمان دادند تا سپس به ایران سرایت دهند. جوکرهای نقابدار، میداندار آشوبی شدند که بنا بود بومی به نظر برسند.
بساط این فتنه بزرگ، با شجاعت و درایت سلیمانیها، ابومهدی مهندسها و سید حسن نصراللهها برچیده شد؛ اما حالا آتش آشوب، به دامان آمریکا افتاده است. آمریکا از قهرمان تهی شده و در مقابل، تا توانسته ضدقهرمانساخته و شرارت و جنایت و فساد سازمان یافته را در حد اشباع تولید کرده است. این، نشانه زوال یک تمدن است. ما اما قهرمان داریم، فراوان هم داریم؛ نسل به نسل، که پا جای پای هم گذاشته و در برابر چالشهای بزرگ سینه سپر کردهاند. درست در مقطعی که خباثتهای دو دولت اوباما و ترامپ به اوج رسیده بود، قهرمانان ما جنگ بزرگ را در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن با موفقیت اداره کردند، سیلی بر گوش آمریکا در عینالاسد و بر فراز خلیجفارس زدند، ماهواره نظامی را در مدار 430 کیلومتری قرار دادند و تحریمهای نفتی را با صادرات رسمی بنزین شکستند.
7- قهرمانان ما، واقعی و نامیرا هستند؛ اگر هم به شهادت برسند، اول شکوفایی و عطرافشانیشان است. آمریکاییها گفتند ایران پس از ترور سلیمانی، از سوریه و عراق عقب مینشیند؛ اما رویای آنها کابوس شد وقتی دیدند ایران وارد ونزوئلا شده و مردم، تصویر حاج قاسم را کنار قهرمانان خود سر دست گرفتهاند. پوستری در ونزوئلا منتشر شد که در آن، حاج قاسم سلیمانی پیشاپیش قهرمانان آمریکای لاتین (کاسترو، بولیوار، چاوز و چهگوارا) حرکت میکند. روی پوستر نوشته بود «چهرهها، زمانها و کشورها تغییر میکنند، اما هدف یکی است». سلیمانی اگر ترور نمیشد، احتمالا تا این حد بیخ گوش آمریکا الهامبخش نمیشد. سناتور کریس مورفی سناتور حق داشت 14 دی ماه 98 بگوید «ژنرال سلیمانی به عنوان یک شهید، میتواند برای آمریکا به مراتب خطرناک تر باشد. باید از خود بپرسیم او زمانی که زنده بود، خطرناکتر بود یا الان که کشته شده است؟».
8- دولت و مجلس اگر به آموزههای حکیمانه انقلاب عمل کنند، کوه مشکلات در برابرشان آب میشود. ما دورهای را سپری کردیم که با ساخت پالایشگاه و رعایت مصرف بهینه سوخت، میتوانستیم از هفت هشت سال قبل صادرکننده بنزین باشیم، اما در اثر سوءمدیریت، واردکننده شدیم. در اثر همین سوءمدیریت (لجاجت و نفوذزدگی) و حذف چهار ساله کارت سوخت و سهمیهبندی که به قاچاق ختم شد، روزانه 100 میلیارد تومان از جیب کشور رفت. بنزین به قیمت گزاف وارد کردند و با بیکفایتی به قاچاقچیان سپردند.
144 هزار میلیارد تومان ظرف چهار سال از جیب کشور رفت؛ تقریبا به اندازه کسری بودجه امسال دولت. در همین دوره میشد چرخ اقتصاد و 250 شاخه صنعتی را به واسطه رونق بخشیدن به ساخت و ساز انبوه مسکن چرخاند، در تیراژ میلیونی شغل ایجاد کرد و نرخ تورم را نصف کرد. اما وزیر مربوطه برای پنج سال، فقط علیه مسکن مهر شعار داد و جای وزیر خارجه درباره سیاست خارجی و فضائل نداشته برجام سخنرانی کرد. قطعا دوره این سبک مدیریت آمریکا هراسانه و در جا زدن مطابق خواست آمریکاییها سپری شده. آمریکا اگر میخواست و میتوانست، باید به درد مردم گرفتار خود میرسید.
دیگر نمیتوان با وهمیّات ابطال شده شش هفت سال قبل ادامه مسیر داد. مجلس جدید، بشارت آغاز دورانی جدید است. باید به توانمندیهای انبوه داخلی، منطقهای و بینالملل «فرا غرب» اولویت داد و بر برخی بیعملی یا بدعملیها نقطه پایان نهاد. دولت وقتی از امید و اعتماد به دشمن عبور کرد و به توانمندیهای داخلی احترام گذاشت، توانست به موفقیت برسد؛ مهار کرونا و ارزآوری از طریق صادرات علنی بنزین نمونهای از این فرصتهاست.
غیرت در سیره امام خمینی
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
از جمله مواردی که د ر تحریف امام مرتب استفاده میشود اینکه امام همه را به یک چشم میدید، امام اهل خطکشی نبود و... و حتی نوع مواجهه امام با غرب را نیز توجیه میکنند. سالگرد ارتحال آن یگانه دوران فرصت مغتنمی است تا بعدی از ابعاد سیره و اندیشه آن سفر کرده بازگویی شود. امام براساس آموزههای د ینی و قرآنی که مملو از دوگانههای خیر و شر، کافر و مسلمان، یمین و یسار، شرک و ایمان، فقر و غنا، نور و ظلمت، حق و باطل، بهشت و دوزخ، مؤمن و ملحد و... است به شدت به مرزبندی سیاسی، اعتقاد ی، اقتصادی و سبک زندگی قائل بودند. این مرزبندی به آن معنا نبود که هر کس غیریت امام است حق آزادی، حیات و زندگی در کشور را ندارد، اما با صراحت انقلابی از به هم نریختن خطوط و مرزها در درون حاکمیت پاسداری میکرد و از قضا همه را با یک چشم نمیدید. عدالت مدنظر امام از صلاحیتها میگذشت و تقدم ملاکها بر اساس شاخصهای درون دینی را هرگز فراموش نمیکرد. دستههای مختلفی از نظر امام غیریت محسوب میشدند که هرگز نگاه امام به آنان مثبت نشد که عمدهترین آنان به شرح ذیل است.
۱- غرب فرهنگی – سیاسی غیریت امام بود. امام عمد ه جهان غرب را کفر و بربریت توصیف میکرد و فلسفه حیات آنان را ماد یگری، پوچگرایی و لذتگرایی و منقطع از عالم وحی و معنویت و انسانیت مید انست. هیچ موقع نقطه مثبتی – به جز علم- از غرب نگفت و بر استقلال سیاسی- فرهنگی ایران مقابل غرب اصرار د اشت. د ر طول همه حیات امام یک جمله مثبت از ایشان د رباره امریکا نمیتوان یافت.
۲- صهیونیسم غیریت امام بود. صهیونیستها هم از جهت اند یشه و هم از جهت عملکرد د ر سرزمینهای اشغالی فلسطین غیریت امام محسوب میشد ند. امام تا زند ه بود از جنبشهای اسلامی حمایت میکرد و سازشکاران د ر مسئله فلسطین را همانند صهیونیستها غیریت مید انست. نابودی صهیونیست به هر روش ممکن آرمان امام بود و از ابراز آن و پرد اخت هزینه ابایی ند اشت.
۳- ملیگراها غیریت امام بود ند. حضرت امام آنان را با تعابیری همچون «مد عای د روغین ملیگرایی» یا مد عیانی که «جز حرف و اد عا هنری ند ارند» یاد میکرد و «خیالات باطل» را به آنان نسبت مید اد و معتقد بود ملیگرایی با پایه معرفتی انسانگرایی همان غربگرایی است.
د ر عین حال امام «د فاع از ملت را واجب مید انست». اما ملیگراهای ایرانی را وابسته و شل د ین مید انست که اهل هزینه برای ایران نیستند و ردی از آنان د ر جنگ هشت ساله نیز مشاهد ه نشد.
۴- واپسگراهای مذهبی یا به تعبیر امام «واپسگراها» یا «مقد سنمای متحجر و بیشعور» غیریت امام بود ند، همانها که د ر حوزه علمیه بود ند، اما شاه را سایه خد ا مید انستند و مبارزه گوشت و پوست با تانک و توپ را بیفاید ه ارزیابی میکرد ند، حکومت قبل از ظهور امام زمان (عج) را باطل مید انستند. خون د لی که امام از این د سته خورد از هیچ قشر د یگری نخورد و تا لحظه رحلت آنان را رها نکرد.
۵- سکولارها غیریت امام بود ند. از نگاه امام د و نوع حکومت بیشتر وجود ند ارد. حکومت الهی و حکومت جاهلی. همه انواع و اقسام حکومتهای غیرالهی و غیروحیانی از نگاه امام طاغوت بود ند به همین د لیل د ر تبیین تمایزات انقلاب اسلامی میفرمود «د ر انقلابهای د یگر یک طاغوتی میآید طاغوت قبلی را برمید ارد، میگوید باید من باشم. از نظر ما اینها هر د و طاغوت هستند. طاغوت جد یدی هم که میآید ولو اینکه آد م خوبی باشد به یک بعد از انسان توجه میکند و آن بعد مادی است». مخالفان اسلام سیاسی غیریت امام بود ند و بارها آنان را نصیحت کرد. سخت معتقد بود حجی که از آن هد م کفر و شرک برنخیزد حج نیست، اسلامی که برای جهانخواران ضرر ند اشته باشد اسلام نیست، از تنزل قرآن - این کتاب زند گیساز- به مرگ و قبر سخت آزرد ه بود. امام به اسلامی معتقد بود که باید «ابرقد رتها را به خاک مذلت بنشاند»، به حجی معتقد بود که باید فلسفه تجمیع میلیونها انسان د ر یک زمان د ر آن د رک شود و حج غیرسیاسی را بازد ید از مکه و مد ینه مید انست و بس.
۶- مرفهین بید رد غیریت امام بود ند. کسانی مد نظر امام بود ند که د رد محرومیت و استضعاف را نچشید هاند. امام کاخهای آنان را محصول کوخهای موجود مید انست. معتقد بود آنان د ر د وران د فاع مقد س، جان و مال خود را از آتش حاد ثه د ور نگه د اشتند، از شهاد ت عزیزان متأثر نشد ند و د ر روز واپسین د اغ این حلاوت را خواهند چشید.
د ر عین حال امام عنصر محوری و اساس وحد ت و استقلال و عزت ایران را تمسک به اسلام مید انست و این منبع لایزال را واجد هویتبخشی و ایستاد گی ارزیابی میکرد. امام نمیفرمود ما چنین و چنان میکنیم، بلکه میگفت «اسلام ابرقد رتها را به خاک مذلت خواهد نشاند» و «اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد». او به جهانشمولی و جامعیت اسلام یقین د اشت و به همین د لیل، به خد ا سوءظن ند اشت، حرکت میکرد و همیشه پیروز بود. اکنون و د ر گام د وم انقلاب تنها مانع انحراف انقلاب اسلامی زند ه بود ن امام د ر جامعه و اصرار رهبری بر آن «یگانه د وران» و «رهبری استثنایی» است. تا امام زند ه است ایران سربلند خواهد ماند. اما رسالت نسل د وم و سوم انقلاب اسلامی معرفی بیشتر امام است. صحیفه امام مهجور است و برخی د ستاند رکاران برای اثبات اعتقاد امام به اسلام رحمانی (بخوانید لیبرالیسم) اند یشه امام را محصور کرد هاند، غیر از ۱۴ خرد اد هر سال که رهبری به بعدی از اند یشه و مکتب امام میپرد ازد، ترویج امام د ر کجای جمهوری اسلامی تعبیه شد ه است؟
مخاطرات تک صدایی در قدرت
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
این روزها بیش از هر زمان دیگری نمیتوان نسبتی مستقیم میان اصحاب و ارباب سیاست و بدنه جامعه یافت. نسبتی که بتواند تعامل میان این دو را تبیین کرده و ظرفیتهای هر کدام را به منظور دستیابی به کامروایی شناسایی کند. به دیگر بیان، مدتها است که میان آنچه نزد اصحاب قدرت سیاسی در ایران میگذرد و رویدادهای زیر پوست اجتماع، فاصلهای شگرف و شکافی عمیق افتاده است. سیاسیون درپی دستیابی به کرسیهای بیشتر و کاهش فاصله با نهاد قدرتاند و جامعه در تلاش برای حفظ حداقلها و مشغول چنگ انداختن به هر آن چیزی که او را از سقوط تمام عیار نجات میدهد.
در چنین وضعیتی است که موضوع مشروعیت عمومی به کمترین میزان ممکن رسیده و حاکمیت اعتبار مشروع خود را از دست رفته یا کاهش یافته میبیند. به منظور تبیین هرچه بیشتر این موقعیت باید مختصات جریانهای موثر سیاسی در سپهر سیاست ایران را به خوبی دریافت. مختصاتی که میزان مقبولیت و توان اثربخشی اجتماعی هر یک را نشان میدهد.
اگر پذیرفته شود که مهمترین کنشگران سیاسی پوزیسیون در جمهوری اسلامی ایران، در دو جریان «اصلاحطلبی» و «اصولگرایی» تعریف میشوند، شناخت موقعیت اجتماعی این دو جریان میتواند تصویری به نسبت شفاف از آنچه در نسبت میان سیاست و اجتماع در ایران رخ میدهد را بازتاب دهد.
با این فرض، تحلیل موقعیت «اصلاحطلبان» ساده مینماید. جریانی که پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و بعد از اتفاقات سال 1388 توانست از سال 1392 تا سال 1398 برنده بلامنازع تمام رقابتهای انتخاباتی باشد، در انتخابات اسفند ماه 1398 شکستی بزرگ را تجربه کرد. شکستی که حکایت از کاهش سرمایه اجتماعی این جریان داشت. مشارکت حداقلی حامیان و هواداران این جریان سیاسی در انتخابات اسفند ماه گذشته نشان داد که جریان اصلاحطلبی بخش قابل توجهی از پایگاه اجتماعی خود را از دست داده است.
این موقعیت برای جریان اصلاحطلبی به غایت نگرانکننده و اسفبار تلقی میشود. چرا که تنها راه دسترسی اصلاحطلبان به نهاد قدرت از طریق صندوقهای رای رقم میخورد و از دست دادن این امکان اجتماعی حیات سیاسی آنها را با مخاطرهای جدی روبهرو خواهد ساخت.
در سوی دیگر، «اصولگرایان» که این روزها مست از باده پیروزی هستند نیز به لحاظ اجتماعی وضعیتی بهتر از اصلاحطلبان ندارند. بیش از دو دهه است که این جریان با تکیه بر ظرفیت آراء تکلیفی و سنتی، راهی رقابتهای انتخاباتی میشود. رقابتهایی که هر بار رقیبت توانسته است توان اجتماعی خود را به میدان آورد، نتیجهای جز شکست برای اصولگرایان رقم نخورده است.
با این وصف، درحقیقت نتیجه انتخابات اسفند ماه 98 بیشتر باخت اصلاحطلبان بود و نه بُرد اصولگرایان؛ آنها حتی توانستند همان ظرفیت همیشگی آراء تکلیفی و سنتی خود را به طور کامل به میدان آورند. تنها برگ برنده اصولگرایان در انتخابات اخیر، فاصله گرفتن بخشهای قابل توجهی از جامعه مدنی از صندوقهای رای بود.
تنها بررسی همین نمونه انتخاباتی میتواند تصویری روشن از موقعیت اجتماعی جریانهای سیاسی ارائه کند. تصویری که نشان میدهد اعتبار و مشروعیت این جریانها در عرصه عمومی به شدت کاهش یافته یا در حال از میان رفتن است.
جالب آنکه در چنین شرایط و موقعیتی جریان اصولگرایی درپی در انداختن طرحی تکراری نیز هست. آنها تصمیم دارند تا بار دیگر رقیب را برای سالهای طولانی از عرصه قدرت دور کنند. خیز اصولگرایان به منظور دستیابی به قدرت که از اعتراضات دی ماه 1396 آغاز شود، احتمالا در انتخابات ریاست جمهوری 1400 به خط پایان خواهد رسید. آنها در تلاشاند تا با استفاده از امکانی که حضور نمایندگانشان در مجلس برای این جریان ایجاد میکند، کرسی ریاست جمهوری را هم از آن خود کنند. هدف از این اقدام دستیابی به مجلس و دولتی همسو است.
گرچه جریانهای سیاسی در اغلب کشورهای جهان چنین تمایلی در سر دارند و اساسا استراتژیهای انتخاباتی را بر این مبنا سامان میدهند، لیکن قدرت غیرپاسخگو، عدم وجود نهادهای نظارتی موثر، اقتصاد نفتی ـ رانتی، برخوردی از حمایت نهادهای غیرمدنی و... همه و همه عواملی است که موجب نگرانی تشکیل چنین کلونی قدرتی در ایران میشود.
به بیان دیگر، اگر ساز و کارهای دموکراتیک در جمهوری اسلامی به طور کامل اجرا میشد و امکان نظارت حداکثری بر عملکرد نهادهای واجد قدرت وجود میداشت، نگرانی چندانی از ناحیه این تجمیع قدرت بروز نمیکرد. لیکن در شرایط فعلی این تجمیع قدرت مصیبتبار خواهد بود.
در کنار همه مضار موجود، باید به از دست رفتن حداقل پایگاههای اجتماعی سیاسیون در اثر بروز این وضعیت نیز اشاره کرد. چرا که قدرت مجتمعِ متمرکزِ غیرپاسخگو «فسادآفرین» بوده و این فسادآفرینی بیگمان گریبان همه جریانهای سیاسی داخل کشور را خواهد گرفت.
فروش اوراق بدهی، موکول تورم به آینده
آلبرت بغزیان در آرمان نوشت:
بانک مرکزی پس از هدفگذاری تورم سیاست اجرای بازار باز را در دستور کار قرار داده است؛ بازاری که از طریق خرید و فروش اوراق بدهی اداره میشود و در انبساط و انقباض نقدینگی نقش بسزایی دارد. حال در برهه کنونی دولت قصد دارد با فروش اوراق بدهی نقدینگی در دست جامعه را جمعآوری کرده و ارزش پول را حفظ کند. در واقع اوراق بدهی همان ابزار پولی برای اجرای عملیات بازار باز است که از طریق خرید و فروش آن نقدینگی در دست جامعه کم یا زیاد میشود.
البته در بانکداری اسلامی خرید و فروش اوراق بدهی به دلیل مسائل شرعی مسالهزا میشود. این روش را بیشتر دولتهای اروپایی به اجرا میگذارند و سررسید طولانیتری برای آن در نظر میگیرند. طوری که حتی بازخریدی برای آن متصور نمیشوند. نکته مهم دیگری که میتوان به آن اشاره کرد به رفتار دولت ایران برای فروش اوراق بدهی بازمیگردد؛ بانک مرکزی ایران علاوه بر اینکه از این طریق قصد کنترل تورم را دارد، شاید بخواهد از این راه برای جبران کسری بودجه احتمالی هم منابع جدیدی خلق کند. بهویژه آنکه اکنون به دلیل تشدید تحریمها صادرات نفت ایران به حداقل خود رسیده و آنطور که منابع رسمی میگویند فروش نفت در محدوده صفر قرار دارد.
موضوعی که در بودجه جاری سال 99 هم منعکس شده و درآمدهای نفتی بهطور کلی از بودجه جاری کشور حذف شدهاند. در واقع دولت ترجیح داده این منابع را صفر در نظر بگیرد و فروش غیررسمی را هم در بودجه عمرانی کشور بگنجاند. مساله دیگر به شیوع بیماری کرونا در محدوده جهان مربوط میشود. این اتفاق قیمت جهانی نفت را در مقطعی حتی تا محدود منفی 40 دلار پایین آورده است. با اینکه قیمت نفت ایران در محدوده 15 دلار مانده، اما به دلیل خروج چین از بازار تقاضای نفت، در واقع نفت از حوزه درآمدهای نفتی ایران خارج شده است. مشکل دیگری که کرونا برای اقتصاد به وجود آورده تعطیلی کسبوکارها بوده، طبیعتا زمانی که مشاغل به حالت تعطیل و نیمهتعطیل درآیند، دیگر نمیتوان از آنها مالیاتی ستاند.
بنابراین از حالا وصول درآمدهای مالیاتی پیشبینیشده در بودجه بعید به نظر میرسد. درنتیجه دولت باید جایگزینی برای این درآمدهای در نظر بگیرد که فروش اوراق بدهی سهلترین و در دسترسترین این منابع است. با آنکه به گفته رئیس بانک مرکزی این عملیات عین بازار باز یا بازار آزاد است، اما باید توجه داشت که حجم اوراقی که در ایران فروخته میشود به آن میزان نیست که بتواند بهعنوان اوراق مشارکت در عملیات بازار باز ایفای نقش کند.
از سوی دیگر بانکها تا چه میزان اوراق مشارکت را به مردم عرضه میکنند و چه میزان توسط خود بانک خریداری میشود؟ البته در این میان مهمترین نکته نحوه خرج عواید حاصل از فروش اوراق بدهی است. اگر دولت نقدینگی حاصل از این اوراق را خرج پروژههای عمرانی کند طبیعتا در بلندمدت برای اقتصاد سودده خواهد بود و تورم چندانی به همراه ندارد. اما اگر همچون سنوات قبل دولت نقدینگی حاصل از فروش اوراق را خرج بودجه جاری کشور کند، طبیعتا باید آن را تورمزا دانست؛ تورمی که در بلندمدت شکل میگیرد و دولت بهنوعی مالیات سالهای آینده را پیشخور کرده و تورم کنونی را به آینده موکول میکند.
انتهای پیام/ک
نظر شما