شناسهٔ خبر: 40154048 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

شخصیت‌شناسی ستاره‌های هم‌گناه | از عشق آرمان به زیبا تا رفتارهای عجیب فرید

عشق آرمان به زیبا، رابطه خدشه‌دار شده سارا و نامزدش، رفتارهای عجیب فرید و... نمونه بررسی‌های روان‌شناسانه‌ای است که از سریال «هم‌گناه» داشتیم.

صاحب‌خبر -

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از خراسان، در سریال پرستاره «هم گناه» که تا امروز ۱۲ قسمت از آن راهی شبکه نمایش خانگی شده است، بیشتر از هر چیز دیگری با داستان زندگی شخصیت‌هایی مواجهیم که تا حدودی برای مخاطب، خاص و البته جالب به نظر می‌رسد. با پدری به نام فریبرز با بازی پرویز پرستویی آشنا می‌شویم که همسر و پسرش، سال‌ها پیش او را ترک کرده‌اند و الان پسرش را پیدا کرده. با دختری آشنا می‌شویم به نام سارا با هنرنمایی مارال بنی‌آدم که نامزدش بچه داشته و از او پنهان کرده است و بزرگ خاندانی به نام فرید با نقش‌آفرینی مسعود رایگان که حاضر است یک میلیارد تومان برای باردار شدن دخترش به دامادش بدهد!

در این مطلب شخصیت‌های اصلی این فیلم را از منظر روان‌شناختی مورد بررسی قرار داده‌ایم. فراموش نکنید شخصیت‌هایی که در قاب نمایش می‌بینیم، همگی مابه‌ازای واقعی دارند و می‌توان آن‌ها را از منظرهای مختلف تحلیل کرد تا اگر در شرایط مشابهی قرار گرفتیم، واکنش‌های اصولی‌تری از خودمان بروز بدهیم.

فریبرز؛ مردی که حواسش به زندگی امروزش نیست
تمام انسان‌ها در گذشته خود تجربیاتی دارند که به آن‌ها گره‌های حل نشده اطلاق می‌شود و فریبرز در مدیریت این ماجرا کاملا ناتوان است.

فریبرز سال‌ها درگیر یک ابهام بزرگ در زندگی‌اش بوده است. این‌که چه اتفاقی برای همسر و پسرش افتاده و چرا آن‌ها ناگهان او را رها کرده‌اند. در قسمت‌های ابتدایی سریال می‌بینیم که فریبرز زندگی روتین خود را دارد، ازدواج مجدد کرده و در حال انجام وظایف شغلی‌اش است تا این‌که پیدا کردن ردی از پسرش، او را دوباره از نظر فکری و عاطفی درگیر می‌کند. در هرصورت فریبرز موفق می‌شود پای پسرش را به خانه باز کند و این برای او موفقیتی بزرگ محسوب می‌شود. 

  • تلاش یک پدر برای اثبات خودش به پسرش

فریبرز تا حدی هم احساس گناه دارد. این را پسرش هم به او القا کرده چراکه متقابلا فکر می‌کند فریبرز، او و مادرش را رها کرده است. برای همین فریبرز می‌خواهد خودش را به او اثبات کند. تا این‌جای کار مسئله خاصی به نظر نمی‌رسد اما وقتی به تأثیر این احساس گناه فریبرز و تلاش او برای جبران در زندگی فعلی او نگاه می‌کنیم، متوجه واکنش‌های همسر فریبرز می‌شویم که نگران است. در واقع نسرین می‌ترسد به حاشیه برود. آن‌قدر فریبرز درگیر گذشته خودش شده است که دیگر نمی‌تواند مانند قبل به نسرین توجه کند و این نسرین را نگران می‌کند. تمام انسان‌ها در گذشته خود تجربیاتی دارند که به آن‌ها گره‌های حل نشده اطلاق می‌شود. وجود این گره‌های حل نشده در کنار تأثیرگذاری بر روند شکل گیری شخصیت افراد، در مراحلی از زندگی،  باعث می‌شود رفتارهایی را نشان دهند که نه فقط بر خودشان، بلکه بر افرادی که با آن‌ها زندگی می‌کنند نیز تأثیر بگذارد.

  • نسرینی که پیمان را رقیب خودش می‌داند

فریبرز با یک علامت سوال حل نشده وارد زندگی با نسرین شده است. این‌طور استنباط می‌شود که نسرین از جریانات زندگی فریبرز خبر دارد اما فریبرز به نسرین اطمینان خاطر نداده است. در واقع فریبرز نتوانسته نسرین را قانع کند که حتی اگر روزی پسر و همسر اولش پیدا شوند، بازهم به جایگاه او در زندگی‌اش خللی وارد نمی‌شود. آن‌قدر فریبرز درگیر پسرش هست که نسرین احساس می‌کند، پیمان رقیب او در به دست آوردن توجه فریبرز است. در نگرانی‌های نسرین فریبرز نقش اول را دارد  و  اوست که باید نسرین را مطمئن و دلگرم کند و با توجه به جایگاه هر فردی در زندگی‌اش،  باید کاری کند هیچ‌کس از حضور دیگری احساس خطر نکند. فریبرز باید بداند او مسئول حال نسرین است، همان‌طور که در باره حال پیمان احساس مسئولیت دارد.

آرمان و زیبا؛ عشقی که خاص است!
آشنایی پسری که نماد دسته ای از جوانان امروزی است با زنی که در دهه های قبل آرمان‌گرایی‌های عاطفی و عاشقانه‌ای را تجربه کرده است
در خصوص رابطه آرمان(محسن کیایی) و زیبا(هدیه تهرانی) ابتدا باید نماد پردازی‌های مربوط به شخصیت‌ها را بررسی کنیم. در واقع آرمان نماد دسته‌ای از جوانانی است که در جامعه امروزی همه چیز را با هم می‌خواهند. آزادی و راحت بودن، تجربه رابطه‌های متعدد و در عین حال یافتن فردی که آن‌ها را در زندگی به آرامش و خوشبختی برساند. زیبا هم نماد جوانانی است که در دهه‌های قبل، آرمان‌گرایی‌های عاطفی و عاشقانه‌ای را تجربه کرده و حتی به قیمت طرد شدن از خانواده پای آن ایستاده‌اند و نتیجه آن هم چیزی جز شکست نبوده است.

  • شیفتگی آرمان منطقی نیست

آرمان در رستوران و با شنیدن داستان زندگی زیبا، بیشتر شیفته او می‌شود. در واقع در زندگی آرمان بیشتر زن‌هایی که وجود داشته‌اند، خانه‌دار بوده‌اند و چشم به دست مردانی که از آن‌ها حمایت کنند. برای همین دیدن یک زن پشت فرمان وانت که در حال کار است، برای آرمان خیلی عجیب و در عین حال جذاب است. برای همین از خیر رسیدن تاج گل‌ها می‌گذرد و مقدمات به کارگیری زیبا در شرکت خانوادگی‌شان را فراهم می‌کند. در رستوران هم که شرح زندگی زیبا را می‌شنود، متوجه می‌شود که زیبا یک دختر از طبقه ضعیف نیست و احتمالا این برای او نشان از خاص بودن و متفاوت بودن زیبا نسبت به زنان زندگی او دارد. اما این شیفتگی منطقی نیست. این را حتی زیبا در سکانسی که در رستوران هستند، به آرمان بازخورد می‌دهد که این حال آرمان، اقتضای سنش هست.

  • زیبا شخصیت خام و ناپخته‌ای ندارد اما...

او تلاش می‌کند کارش را به درستی انجام دهد و به پیشنهاد کار آرمان فقط به عنوان یک منبع درآمد نگاه می‌کند اما ظاهرا قرار است رابطه آن‌ها به شکل دیگری پیش برود. در سکانسی می‌بینیم که زیبا نیز تا حدی تحت تأثیر حرف‌های آرمان قرار می‌گیرد. این نشان می‌دهد که انسان ها در هر سن و سالی که باشند، نیاز به عواطف و محبت دارند و اگر نیازشان را در یک محیط امن، یعنی خانواده دریافت نکنند، ممکن است تحت تأثیر عواطف ناشناخته و رنگ و لعاب دار بیرونی قرار بگیرند.

  • دلایل تلاش آرمان برای آشنایی با زیبا

همان‌طور که گفته شد، آرمان سرشار از خلأهایی است که از طریق خانواده به او منتقل شده است. آرمان می‌خواهد نشان دهد که او هم مانند برادرش که خواننده ای مشهور است، می‌تواند در مرکز توجه قرار بگیرد. او احساس می‌کند از سوی همه مورد تبعیض واقع شده‌است. از طرفی مادرش در نبود پدر، نتوانسته او را آن‌طور که باید مبادی آداب خانوادگی‌شان بار بیاورد. حتی خود آرمان هم می‌داند که رابطه با زیبا و شیفته او شدن، به هیچ عنوان برای خانواده‌اش پذیرفتنی نیست اما زیبا و به دست آوردنش برای آرمان نماد دهن کجی و ابراز وجود در برابر خانواده‌ای است که تمام تلاش‌شان این است آرمان را زیر نظر خود داشته باشند، بدون این‌که تلاش کنند مشکل را از ریشه شناسایی و حل کنند.

  • بزرگ‌ترین اشتباه زیبا که رایج هم است

زیبا می‌خواهد مادر خوبی برای پسرش باشد. از زندگی‌اش و اشتباهاتی که داشته، درس گرفته است اما فکر می‌کند که دیگر اشتباه نمی‌کند. بزرگ‌ترین خطر برای انسان‌ها این است که فکر کنند دیگر هیچ وقت یک اشتباه را دوبار مرتکب نمی‌شوند. زیبا به این پشتوانه است که جریان عاشقانه‌ای که با همسر اولش داشته و شکست خورده، او را آبدیده کرده اما می‌توان به راحتی دریافت که خلأها و نیازهای عاطفی که در زندگی‌اش تجربه کرده، او را مستعد درگیر شدن در یک رابطه حتی از نوع رابطه‌ای نامتعارف با آینده‌ای مشخص با آرمان کرده است.

فرید؛ خودخواهی که درخواست‌هایش تمامی ندارد
شخصیتی که نظرات و احساسات افراد را به رسمیت نمی‌شمارد و با گفتار ارباب‌گونه، آدم‌ها را در جایگاه رعیت خودش قرار می‌دهد.

بارها و در سکانس‌های گوناگون سریال هم‌گناه می‌بینیم که فرید (با بازی مسعود رایگان) طوری رفتار می‌کند که انگار دیگران(اعضای خانواده‌اش) وجود ندارند. دختران او حرف اول را می‌زنند اما مهم این است که حرف آخر را چه کسی می‌زند و اتفاقاً گوینده حرف آخر، فقط فرید است! شخصیتی که نظرات و احساسات افراد را به رسمیت نمی‌شمارد و با گفتار ارباب‌گونه، آدم‌ها را در جایگاه رعیت خودش قرار می‌دهد.

  • فرزندانی که فرصت رشد را از دست می‌دهند

کسی که مدت‌ها در جایگاه رعیت بودن و قربانی می‌نشیند، شاید سودهایی نصیب اش بشود و توجه و محبت شخص زورگو را جلب کند اما حتما فرصت استقلال و رشد را از دست می‌دهد. به‌خصوص این‌که پذیرش محض این جایگاه، بسیار فرساینده خواهد بود. درست مثل «خستگی» سیما که می‌خواهد هویت جنسی‌اش را انتخاب و تثبیت کند اما بارها با در بسته مواجه می‌شود و مجبور است با نقشه‌های مختلف، راهی برای نجات خودش دست‌وپا کند.

مصداق‌های روحیه دیکتاتورمآبانه فرید

اصرار برای انجام آزمایش DNA و اثبات رابطه پدر_پسری برادرش فریبرز و پیمان، پنهان کردن ازدواج قبلی نامزد دخترش، اجبار برای ازدواج سیما و اجیر کردن آرمان برای تعقیب فرهاد (سرک کشیدن در فضای خصوصی برادرش)، نمونه‌هایی از تحکم‌های فرید هستند. تا جایی که در قسمت یازدهم می‌بینیم این گفتار مستبدانه به اوج خودش می‌رسد؛ تاجایی‌که از دامادش می‌خواهد پول بگیرد و بچه‌دار شوند و به تمام حرف‌های مردم درباره سیما پایان بدهند. درخواستی دیکتاتورمآبانه که از دو نفر می‌خواهد غیرممکن را ممکن کنند!

  • چرخه معیوب خودخواهی

فرید با گفتار یک‌سویه‌اش(همیشه و فقط گوینده است)، پیام‌های مستبدانه‌ای به اهالی خانه می‌دهد و صرفاً مشتاق و محتاج اطاعت است. او قادر نیست این نه گفتن‌های کلامی و غیرکلامی را بپذیرد، بنابراین متاسفانه به نوشیدنی‌های الکلی پناه می‌برد تا با قطع ارتباط با واقعیت، خودش را از این رنج درونی، تسلی دهد. تسکینی که البته تاریخ انقضای طولانی‌مدتی ندارد. رنجی که او تحمل می‌کند کمتر از بقیه نیست. اما تفاوت این جاست که بقیه می‌توانند با فاصله‌گیری روانی، فیزیکی و مراقبت از استقلال فردی خودشان(هرچقدر هم سخت)، بالاخره راهی برای نجاتشان پیدا کنند. (البته به شرطی که واقعاً بخواهند) ولی شخصیت‌هایی که مدام می‌خواهند دیگران را طبق میل شخصی کنترل کنند، چاره‌ای جز این ندارند که در مقابل طغیان بقیه، بازهم بیشتر کنترل کنند! نتیجه این کنترل‌گری مخرب، چیزی نیست جز نافرمانی‌های بیشتر و طرد ارباب؛ پس همچنان چرخه معیوب ادامه پیدا می‌کند.

  • درخواست‌هایی که تمامی ندارند

فرید گمان می‌کند با دستورهای خودخواهانه، می‌تواند عزیزانش را در محدوده امن خودش حفظ کند، اما خودخواهی ناسالمش چیزی است که باعث می‌شود او در نظر دیگران، نخواستنی‌تر شود! فرید از ماجرای ازدواج قبلی دامادش خبر دارد اما دخترش، سارا را در جریان قرار نمی‌دهد. گویی، خواست فرید مقدم بر هر خواستی است و دیگر فرقی ندارد که ترجیح دیگران چیست. جنس این خواست، شبیه نیازهای غریزی گرسنگی و تشنگی نیست که بعد از دریافت آب و غذا ارضا و تمام شوند؛ بلکه از جنس تقاضاهایی هستند که تمامی ندارند و اگر یکی ارضا شود، دنبال یک اجابت دیگر می‌گردد! 

سارا و نامزدش؛ پنهان‌کاری پر دردسر
حامد ماجرای ازدواج قبلی‌اش را به پدر سارا گفته اما نیاز سارا برای دانستن حقیقت را برآورده نکرده و همین برای این زوج دردسرساز شده است.

سارا با بازی مارال بنی‌آدم، بعد از تردید درباره نامزدش، پروژه تعقیب او را استارت می‌زند. او کنجکاو است تا بداند دختر کوچکی که حامد را همراهی می‌کند، کیست؟! معمای او بعد از گفت‌وگو با حامد، به یک جواب سرراست ختم می‌شود: «حامد از ازدواج قبلی‌اش یک دختر دارد». سارا بعد از این‌که موضوع را با نامزدش مطرح می‌کند، در پاسخ به سؤالش که «چرا شش ماه به من دروغ گفتی؟» با این جواب حامد روبه‌رو می‌شود: «من بهت دروغ نگفتم، فقط زمان مناسبی پیدا نکردم بهت بگم».
      زمان مناسب رسیدنی نیست، ساختنی است:

ما معمولا باورهای اشتباهی درباره زمان داریم. مثل ‌این‌که فکر می‌کنیم زمان می‌تواند مشکلات را حل کند. بعضی وقت‌ها انتظار داریم گرهی که نمی‌توانیم با دست خودمان بازکنیم، معجزه‌وار به دست زمان باز شود! گذر زمان، به‌تنهایی مشکل‌گشا نیست. مثلاً بعد از یک فقدان، ما به زمان احتیاج داریم اما نه به خاطر این‌که چند هفته یا چند ماه تأثیر دارد. بلکه به این دلیل که حل‌وفصل و تنظیم هیجان‌ها، یک‌شبه و در خلأ اتفاق نمی‌افتد و اگر فرایندهای روانی، حمایتی و خانوادگی ‌خوب پیش بروند، تأثیر مفید زمان به حداکثر می‌رسد. گاهی برخی از زوج‌ها، رازی دارند که شریک عاطفی‌شان حق دارد از آن مطلع باشد. زمان آشنایی، فرصت خوبی است تا طرفین ارتباط، درباره مسائل مهم و شخصی‌شان حرف بزنند و در مقابل ابهام‌ها و نگرانی‌های طرف مقابل، مسئولانه پاسخ بدهند. اساساً یکی از اهداف مهم دوران آشنایی قبل از ازدواج همین است. حامد می‌توانست موضوع را خیلی زودتر با نامزدش درمیان بگذارد و آن موقع، گذر زمان کمک می‌کرد تا سارا بتواند با هیجان‌ها و افکارش کنار بیاید. گرچه افراد بعد از شنیدن حقیقت، آزاد و مختارند تا هر تصمیمی که می‌خواهند بگیرند. بنابراین، انتظار برای رسیدن «زمان مناسب»، دقیقاً باعث فرصت‌سوزی می‌شود. فراموش نکنیم که زمان مناسب، رسیدنی نیست و اتفاقاً باید آن را ساخت.

  • مستقیم گویی یا کمک گرفتن از واسطه

برای همه ما پیش‌آمده است که از یک واسطه کمک می‌گیریم تا دغدغه مهم‌مان را با شخص دیگری مطرح کند. اما آیا این راه‌حلی برای تمام موقعیت‌هاست؟ قطعاً خیر! در روابط عاطفی، لازم است دو نفر بتوانند به صورت مستقیم مسائل ضروری را باهم درمیان بگذارند. برای مثال، حامد ماجرای ازدواج قبلی‌اش را به پدر سارا گفته و نیاز سارا برای دانستن حقیقت را برآورده نکرده است. گاهی از مستقیم گویی پرهیز می‌کنیم، زیرا از واکنش طرف مقابل می‌ترسیم. می‌ترسیم نکند او ناراحت و خشمگین شود، نگران می‌شویم نکند ما را طرد کند و تصمیمی را که ما دوست داریم نگیرد و ... اما آیا واقعاً نگران این هیجان‌ها در طرف مقابل هستیم یا خودمان نتوانسته‌ایم با ناراحتی خودمان کنار بیاییم؟ واقعیت این است که هیچ‌کدام از ما نمی‌توانیم هیجان‌های دیگران را کنترل کنیم.  اما می‌توانیم گفت‌وگو کنیم و در نهایت مسئولیت رفتار خودمان را بپذیریم و به انتخاب نهایی شریک عاطفی‌مان احترام بگذاریم. 

نظر شما