به گزارشِ « مردمسالاری آنلاین »، فوریسون در پنجمِ بهمنماهِ ۱۳۰۷ از مادری اسکاتلندی و پدری فرانسوی در شهرِ شِپرتونِ انگلستان زاده شد.
او در سنگاپور، ژاپن و فرانسه تحصیل کرد و در سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۲ به تدریسِ ادبیاتِ نوینِ فرانسه در سوربن پرداخت و در سالِ ۱۳۵۰، دکتری خویش را از همین دانشگاه در رشتهی «ادبیات و علومِ اجتماعی» دریافت کرد. فوریسون، همچنین، از ۱۳۵۲ تا ۱۳۶۸ در مقامِ استادیِ دانشگاهِ لیون ادبیاتِ فرانسوی را به دانشجویانِ این دانشگاه درس میداد.
در همین دانشگاهِ لیون بود که ساختاری علمی در چگونگیِ «سنجشگریِ نوشتهها و سندهای تاریخی» پایهریزی کرد و پس از چندی به کارشناسی برجسته در بررسی، ارزیابی و شناختِ اسناد و مدارکِ تاریخی بدل شد. وی، آنگاه برپایهی این روشِ علمیِ عملگرایانهی خود به پژوهش در موضوعهای مهمِ تاریخی روی آورد، موضوعهایی همچون: «خاطراتِ آنه فرانک»، «"اعترافهای" مقامهای اساس» و «مسئلهی اتاقهای گازِ نازیها».
فوریسون به پژوهش و بررسیِ داستانهای کشتارِ هولوکاست پرداخت و در این راه، در بایگانیِ موزهی دولتیِ آشویتس در لهستان طراحیهای فنی و معماریِ مردهخانهها، کورههای جسدسوزی و دیگر سازههای آشویتس را یافت. او نخستین کسی بود که این سندهای بسیار مهم را به آگاهیِ همگانی رساند و سپس، پس از سالها تحقیق و مطالعه، دیدگاههای سنجشگرانهی خود را در روزنامهی لوموند در آذر و دیِ ۱۳۵۷ منتشر کرد. فوریسون، از سالِ ۵۷ تا زمانی که خاموش شد، دیدگاههای نقادانهی خود دربارهی هولوکاست را در چندین کتاب و نیز در مقالهها و مصاحبههایی چند و همچنین در مناظرهای تلویزیونی با هواداران هولوکاست در فروردینِ ۱۳۵۸ در سوئیس مطرح کرد.
به باورِ فوریسون، از آنجا که اردوگاهِ آشویتس نزدیکِ بیمارستانِ نازیها بود تا شهریورِ ۱۳۲۲ از این اردوگاه برای نگهداری مردهها استفاده میشد. از ۱۳۲۳ نیز به پناهگاهی برای این بیمارستان تبدیل شد که اتاقی
رُبِر فوریسون در فرانسه، در سرزمینی که خود را گهوارهی آزادیِ اندیشه و قلم و زادگاهِ منشورِ جهانیِ حقوقِ بشر و گاهوارهی خردگرایی میداند، رسماً ممنوعالقلم بود و کتابهای او در هیچ کتابفروشی پیدا نمیشد و مقالههای پژوهشی و علمی او اجازهی چاپ در هیچ رسانهای را نداشت.
فوریسون، خود، ـ در کتابِ «اتاقهای گاز در جنگِ جهانیِ دوم، واقعیت یا افسانه؟» که با ترجمهی ابوالفرید ضیاءالدینی در ایران منتشر شده است ـ میگوید: «من تا سالِ ۱۹۶۰ به واقعیتِ کشتارِ بزرگ در «اتاقهای گاز» همچون خورشیدِ نیمروز باور داشتم؛ لیک پس از ۱۴ سال اندیشه و آنگاه چهار سال پژوهشِ خستگیناپذیر، همانندِ بسیاری از نویسندگانِ هوادارِ تجدیدِ نظرِ تاریخی، باور یافتم که با دروغی تاریخی روبهرو هستم.» او میافزاید: «من باور دارم که در دورانِ جنگِ جهانیِ دوم و اشغالِ اروپا ازسویِ آلمانیها، یهودیانِ اروپایی آسیبهایی بسیار دیدند. من باور دارم که اردوگاههای جنگی وجود داشته و میدانم که در آن اردوگاهها کورههایی برای سوزاندنِ جسدهای مردگان وجود داشته که امری طبیعی است؛ به ویژه آنکه در آن روزگار بیماریهای واگیردار همچون تیفوس وجود داشته و بایسته بوده که برای پیشگیری از گسترشِ بیماری جسدهای مردگان سوزانده شود. این دقیقا همان چیزی بود که در نامدارترینِ اردوگاهها، یعنی آشویتس، اجرا میشد. در آشویتس به علتِ وجودِ سفرههای آبیِ زیرزمینی، کندنِ زمین و خاک کردنِ مردگان شدنی نبود. من دلایلِ جدی و متعددی دارم که اتاقهای گاز و کورههای آدمسوزی برای یهودیکشی، آنگونه که یهودیان مدعیاند، وجودِ خارجی نداشته است.»
فوریسون همچنین به عکسهای ساختگی از اتاقهای گاز اشاره میکند و با رد آنها میپرسد: «اگر این عکسها واقعیاند، پس چگونه است که سربازانِ آلمانی بدونِ ماسک و بی آنکه کمترین پوششی بر دهان، بینی و چشم خود داشته باشند در اتاقهای مالامال از گازهای کشنده ایستاده و بر جان کندنِ یهودیانِ محکوم به مرگ نظاره میکنند؟!»
فوریسون، همچنین، با اشاره به دفترِ خاطرات و یادداشتهای دکتر یوهان پل کرمر، پزشکِ ویژه و مسئولِ اردوگاهِ آشویتس، نوشته است: «در سالِ ۱۹۴۵، یعنی در آخرین ماههای جنگ، یک
رُبِر فوریسون: «من تا سالِ ۱۹۶۰ به واقعیتِ کشتارِ بزرگ در «اتاقهای گاز» همچون خورشیدِ نیمروز باور داشتم؛ لیک پس از ۱۴ سال اندیشه و آنگاه چهار سال پژوهشِ خستگیناپذیر، همانندِ بسیاری از نویسندگانِ هوادارِ تجدیدِ نظرِ تاریخی، باور یافتم که با دروغی تاریخی روبهرو هستم.»
وی، همچنین، دربارهی نبودِ هرگونه شاهد و سند در اثباتِ وجودِ اتاقهای گاز میگوید: «دربارهی «اتاقهای گاز» در نزدیکِ «کورهها»، نه دستورِ ساخت، نه بررسی، نه سفارش، نه صورتهزینه، و حتی یک عکس وجود ندارد. در صدها محاکمه در اورشلیم، فرانکفورت و ... هیچ سندی در این باره ارائه نشده است. من در آشویتس بودم، در آنجا هیچ اتاقِ گازی وجود نداشت. بایگانیها، دستنویسها، عکسها، شهادتهای کتبی و هزاران سندِ دیگر را بررسی کردم. برای دریافتنِ پاسخ، بیوقفه از متخصصان و تاریخدانان پرسش کردم. سالها، اما بیهوده، به دنبالِ فقط یک بازمانده از بازماندگانِ جنگ بودم که به چشمِ خود «اتاقهای گاز» را دیده باشد. به بسیاریِ مدارکِ ادعایی در این مورد اهمیتی نمیگذاشتم. حتی به یک مدرک، فقط یک مدرک خرسند بودم؛ ولی همین یک مدرک را هم نیافتم! دربرابر، آنچه یافتم، تعدادی بیشمار مدارکِ مجعول و ساختگی بود، شایستهی محاکمهی جادوگران و مایهی شرمساری برای قاضیانی که آنها را پذیرفتهاند. پس از آن با سکوت، مزاحمت، دشمنی و بالاخره افترا، توهین، محاکمه و ضربوشتم روبرو شدم. با همهی اینها، دربرابرِ کسانی که شیوهی سرکوب پیش گرفتهاند اغماض نخواهم کرد و با تمامِ توان از حقیقت دفاع میکنم، هر اندازه که برایم گران تمام شود!»
این پژوهشها، همانگونه که خود گفته بود، برای وی گران
فوریسون: «دربارهی «اتاقهای گاز» در نزدیکِ «کورهها»، نه دستورِ ساخت، نه بررسی، نه سفارش، نه صورتهزینه، و حتی یک عکس وجود ندارد. در صدها محاکمه در اورشلیم، فرانکفورت و ... هیچ سندی در این باره ارائه نشده است. من در آشویتس بودم، در آنجا هیچ اتاقِ گازی وجود نداشت. بایگانیها، دستنویسها، عکسها، شهادتهای کتبی و هزاران سندِ دیگر را بررسی کردم. برای دریافتنِ پاسخ، بیوقفه از متخصصان و تاریخدانان پرسش کردم. سالها، اما بیهوده، به دنبالِ فقط یک بازمانده از بازماندگانِ جنگ بودم که به چشمِ خود «اتاقهای گاز» را دیده باشد. حتی به یک مدرک، فقط یک مدرک خرسند بودم؛ ولی همین یک مدرک را هم نیافتم!»
با همهی اینها، فوریسون را از دانشگاه اخراج و دادگاهی کردند، حسابهای بانکیاش را نیز بستند و بارها به خانهی وی حمله کردند و خانوادهاش را نیز زیرِ فشار گذاشتند. همچنین، دیدگاههای او مایهی آن شد که پیدرپی او را موردِ خشونتِ فیزیکی قرار دهند. آنگونه که تنها از آبانِ ۱۳۵۷ تا اردیبهشتِ ۱۳۷۲ به او ۱۰ بار حمله کردند که دستِ کم ۹ بار از این ۱۰ بار توسطِ یهودیان انجام شد و هیچ یک از ضاربان وی تا کنون دستگیر و محاکمه نشدهاند. ددمنشانهترین این حملهها ۲۵ شهریور ۱۳۶۸ رخ داد که در آن گروهی که خود را «پسرانِ خاطرهی یهود» مینامیدند وی را به شدت لتوکوب کردند.
رُبِر فوریسون در فرانسه، در سرزمینی که خود را گهوارهی آزادیِ اندیشه و قلم و زادگاهِ منشورِ جهانیِ حقوقِ بشر و گاهوارهی خردگرایی میداند، رسماً ممنوعالقلم بود و کتابهای او در هیچ کتابفروشی پیدا نمیشد و مقالههای پژوهشی و علمی او اجازهی چاپ در هیچ رسانهای را نداشت. کنون با مرگِ فوریسون، که بزرگترین افشاگرِ قرن نامیده میشود، برگی دیگر از دفترِ پژوهشهای افشاگرانهی تاریخی بسته شد.
∎
نظر شما