خرداد: نشریه اسرائیلی هاآرتص، در یادداشتی به قلم شلمو آوینری، مهمترین تاثیر کرونا را ایجاد بحران و فروپاشی در الگوی نئولیبرالیسم ارزیابی میکند که طی چند دهه گذشته شکستناپذیر معرفی و تلقی شده است.
به گزارش خرداد به نقل از انتخاب، این نویسنده در یادداشت خود مینویسد: بدیهی است که در این مرحله هیچ راهی برای ارزیابی دقیق پیامدهای ویروس کرونا بر سیاست، اقتصاد و جامعه چه در سطح داخلی و چه بینالمللی وجود ندارد. با این حال باید به منظور تشریح راههای مدیریت بحران و اقدامات پس از آن بررسیها و نتیجهگیریهایی لازم را داشته باشیم.
پیامد اصلی این بحران فروپاشی الگوی محافظه کار نئولیبرالی است که توسط مارگارت تاچر و رونالد ریگان بنیان نهاده شد. این مدل سعی داشت تا ضمن گسترش بازار آزاد، نقش دولت را تا حد ممکن محدود کند. آنها با این ادعا که دولت مانع رشد خلاقیتهای نیروهای بازار میشود، معتقد بودند که اختیارات آن باید تا جای ممکن محدود گردد.
ریگان با بیان اینکه دولت همه راه حل نیست، این مسئله را ریشهای بیان کرد. بنیامین نتانیاهو نیز به طور ضمنی همین اظهارات را تکرار کرده است. این ایدئولوژی نومحافظه کار، سیاست رادیکال دولت رفاه در غرب دموکراتیک را زیر سوال میبرد.
سیاستهای نئولیبرالیسم شامل خصوصیسازی گسترده خدمات عمومی از جمله حوزههای بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، کوچک شدن شبکه حمایتی برای افراد محروم و برداشته شدن یکسری از مقررات بانکها و بورسهای سهام، به منظور اجازه فعالیت بیشتر نیروهای بازار آزاد است. این مبتنی بر این فرض ایدئولوژیک بود که رقابت آزاد اگرچه باعث بروز بحران گاه به گاه میشود، اما در نهایت قادر به ایجاد تعادل و ثبات به نفع همه جامعه است.
این ایدئولوژی نومحافظه کار، بافت تاریخی را که منجر به استقرار دولتهای رفاه پس از جنگ جهانی دوم شد، نادیده گرفت. دولت رفاه با روشی که عمدتاً در انگلیس و آمریکا وجود داشت و بعداً مورد پذیرش همه کشورهای دموکراتیک قرار گرفت، به دنبال گسترش حق رای دادن و برخی دیگر از حقوق مدنی بود. رشد احزاب کمونیستی در غرب و پذیرش فاشیسم و نازیسم توسط بخشهای وسیعی از مردم این شرایط را فراهمتر کرد. این درک، در تئوریهای جان مینارد کینز، اقتصاددان انگلیسی و در توافق نامه جدید رئیس جمهور، فرانکلین روزولت نیز بیان شد. دولت رفاه در واقع راه سومی بین سرمایه داری بی تحرک و سوسیالیسم تحت کنترل دولت بود.
سیاستهای دولت رفاه در اکثر کشورهای غربی موفق شد. با این حال، منتقدین نومحافظه کار درست به برخی از نقصهای موجود در این مدل اشاره کردند، مثلا آنها همواره به وابستگی بیش از حد به بوروکراسیهای دولتی در حال گسترش و ملی شدن مؤسساتی که ممکن است در میان رقابت و ابتکار عمل خصوصی مؤثرتر باشند، اشاره میکردند. همه اینها درست بود، اما تلاش برای بازگشت به سرمایه داری بی روح قرن نوزدهم، که توسط کارل مارکس و سایر اندیشمندان سوسیالیست مورد انتقاد قرار گرفته بود هم به نوعی بی فایده بود.
جهانی شدن که نتیجهای از الگوی نئو محافظه کارانه بود، نتایج مثبتی داشت که به رفاه بسیاری از اقشار اجتماعی کمک کرد، اما در عین حال هم باعث صدمه زدن به بسیاری از گروههای کارگران صنعتی و طبقه متوسط شد و امکان ظهور جنبشهای پوپولیستی را در بسیاری از کشورها فراهم ساخت. بحران کرونا ویروس ثابت میکند که وقتی اوضاع چنین بحرانی و خستهکننده شود، نیروی بازار به سرعت فرو میپاشد چرا که قادر به ارائه راه حل نیست.
وقتی ترامپ هم تهدید را با تمام وجود احساس میکند
حتی یک رئیس جمهور افراطی مانند دونالد ترامپ، که تمام تلاش خود را برای تضعیف دولت انجام داده، فهمیده که بدون مداخله گسترده دولت بازار بورس کالا به سقوط خود ادامه خواهد داد. او همچنین به این نتیجه رسیده که باید قدرت دولت فدرال برای نجات اقتصاد و جلوگیری از بیکاری گسترده، بسیج شود. اقتصاد در حال فروپاشی و بیکاری گسترده نه تنها شانس انتخاب مجدد وی را از بین میبرد، بلکه ممکن است آمریکا را به سمت بحرانی در مقیاس رکود بزرگ سوق دهد.
حتی نتانیاهو فهمید که دولت، تنها نهاد مطمئن برای جلوگیری از بروز یک بحران بی سابقه است. حتی او، برای اولین بار، از اصطلاح مسئولیت متقابل استفاده کرد، گرچه نگفت که چرا امروز از این مفهوم که همواره آن را دروغ سوسیالیسم میدانست استفاده کرده است.
دولت بعدی، هر چه که باشد، باید درک کند که بدون حمایت شدید دولت، اقتصاد قادر نخواهد بود توان خود را باز بیابد. باید درک کرد که پشتیبانی گسترده دولت برای تأمین تودههای بیکاران یک نیاز اساسی است و اینکه سیستم بهداشت و درمان نمیتواند پس از غفلت سالهای اخیر دوباره به حال خود رها شود.
حمایت دولت از تولیدكنندگان محلی، به ویژه در بخش كشاورزی، باید اولویت اصلی تأمین مواد غذایی برای آزاد كردن اسرائیل از وابستگی به واردات باشد، وارداتی که در شرایط بحرانی این چنینی میتواند به واسطه توقف حمل و نقل هوایی متوقف شود.
اما توانمندسازی دولت حاوی خطرات خاص خود هم هست. رژیم های اقتدارگرا و تمامیت خواه در چپ و راست همیشه در مواقع بحرانی و اضطراری ظهور میکردند، چرا که در چنین شرایطی نیاز به رهبری قدرتمند به عنوان بهانهای برای از بین بردن دموکراسی استفاده میشده است. لنین و یارانش از بحران هولناک روسیه در پایان جنگ جهانی اول سوء استفاده کردند تا اولین مجمع مؤسس منتخب تاریخ در روسیه را منحل کنند. بلشویکها نتوانستند اکثریت را در انتخابات بدست آورند، اما در نهایت کنترل یک کشور بزرگ را به دست گرفتند.
پس از تصرف صنعت و خیابانها توسط گروههای انقلابی ایتالیا، موسولینی به قدرت رسید. در سوی دیگر هیتلر نیز هنگامی به قدرت رسید كه میلیونها بیكار در این کشور وجود داشت.
ما خودمان دیدیم که چگونه ولادیمیر پوتین از هرج و مرج ناشی از فروپاشی رژیم کمونیستی برای تشکیل یک رژیم نئوسزاریستی در روسیه استفاده کرد. زمان بحران همیشه فرصتی است برای ظهور عناصر اقتدارگرا که در حاشیه هر جامعهای وجود دارد، این نیروها به دنبال فرصت هستند تا خود را به عنوان ناجی ملت و کل جهان به تصویر بکشند.
با توجه به این خطرات، دو امر در مورد نقش مهم دولت حائز اهمیت است: یکی حصول اطمینان از استقلال قوا مقننه و قوه قضائیه و دیگری حفظ جامعه مدنی قوی.
تعادل قدرت بین دولت و جامعه مدنی قوی برای وجود دموکراسی لازم است. این مورد قبلاً توسط الكسیس دو توكویل تقریباً 200 سال پیش در دموكراسی آمریكا مشاهده شده بود. وی اظهار داشت که آزادی نه تنها به دلیل قانون اساسی بلکه به دلیل قدرت جامعه مدنی در آمریکا حفظ می شود. این جامعه توسط سازمانهای داوطلبانه، گروههای اقتصادی مستقل مبتنی بر تمایل شهروندان برای شکل گیری و حفظ آنها ایجاد شد.
مزارع اشتراکی در اسرائیل و موارد دیگر
اسرائیل در شرایط سختی که ناشی از مشکلات امنیتی و مهاجرتی گسترده بود توانست این تعادل را حفظ کند. این امر تا حدی به این دلیل بود که پیش از تأسیس دولت، جامعه یهودیان تحت نظارت انگلیس جامعهای از سازمانهای داوطلبانه داشتند، دقیقاً همانگونه که در آمریکا سنت خودمختاری از استعمارگران بریتانیا پیش از استقلال در تأسیس فدرالیسم تاثیر داشت. دولت. در اسرائیل، تعدد احزاب، اتحادیههای کارگری، مزارع اشتراکی، عدالت اجتماعی، مؤسسات منتخب شهری، همه این عناصر کثرت گرا پایه و اساس دموکراسی اسرائیل حتی بدون قانون اساسی کتبی بودهاند.
در حقیقت، فقط یک تلاش در اسرائیل برای ارتقاء برتری دولت بر نهادهای داوطلبانه جامعه صورت گرفت. دیوید بن گوریون یکی ارزش دولت را به عنوان یک ارزش عالی ارتقا داد.
نقش دولت همیشه بخشی از اخلاق صهیونیستی بوده است. این اقدام بن گوریون منجر به تلاش برای محدود کردن قدرت فدراسیون کارگری هیستادروت و جلوگیری از انتقاد داخلی در حزب خود شد. همچنین، آرمانهای آزادی مطبوعات و دنیای دانشگاهی مورد استفاده قرار گرفتند.
من به عنوان یک مدرس جوان در اوایل دهه 60، به گروه طرفدار لاون مین هایسود، که شامل اعضای و هواداران حزب بن گوریون بود، که مخالف حرکت او بودند، پیوستم. تلاش بن گوریون ناکام ماند و توازن پیچیده بین دولت و جامعه در اسرائیل به طور کلی حفظ شد.
این روزها وسوسهای وجود دارد که تا حدودی واقعی است، اینکه برای رهایی از مشکلات فعلی به رهبری قوی و یک دولت ملی نیاز است. تناقض این است که در کنار نیاز به یک دولت قوی و پایدار، نیاز به تقویت جامعه مدنی و نهادهای آن مثل سازمانهای مردمنهاد، احزاب و رسانههای مستقل وجود دارد. بدیهی است که مخالفان را نباید به عناصر افراطی در راست یا چپ واگذار کرد و این یک چالش سخت است.
نظر شما