شناسهٔ خبر: 39034890 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

پایان قرنطینه خانگی نویسنده و ناشری که دوست نداشت خاطراتش منتشر شود

بالا رفتن از پله های خانه برایم سخت بود. نفسم پایین می رفت اما بالا نمی آمد به سرفه می افتادم و دنیا تار می شد. این وصف واقعی یک شاعر و نویسنده است از روزهای کرونایی که به بیمارستان ختم شد. حالا کرونا را شکست داده و داستان های جالب آن روزها را مرور می کند.

صاحب‌خبر -

گروه سلامت خبرگزاری فارس - نعیمه جاویدی: اگر در تلفن همراهتان «اینستاگرام» دارید، هشتک #مناجات یا #مناجات را جستجو کنید. نویسنده و شاعری که با این هشتک و کدواژه با او گفتگو کرده ایم را خواهید شناخت. او از فعالان فضای مجازی، ایده پرداز رسانه و ناشر است. با این حال علاوه بر «هایکو» های معروفش و آن شعر خوش چرخش دنیای مجازی: خاورمیانه را آفرید از روی چشم های شرقی ات که خیلی ها آن را به اشتباه به شاعر عرب، «نزار قبانی» نسبت می دهند، حسین نژاد این روزها با کتاب مناجات و تجربه غلبه بر کرونا چهره ای شناخته شده در فضای مجازی است.  قدرت کلامش در مرور خاطرات و تجربه های کرونایی این گفتگو را شیرین کرده.

چهارگوشه دنیا دعایم کردند

یکشنبه بود، کلیسایی در کنیا. استاد نجوم و نخبه جوان ایرانی؛ «سیدامیر سادات موسوی» مهمان آفریقاییان کنیا بود. همان روز مرد دیگری در بیمارستان فیروزگر تهران روزهای تلخِ درد را می گذراند. مراسم دعا که تمام شد مرد جوان بلند شد و گفت: «دوستم در ایران به کرونا مبتلا شده، برایش دعا می کنید؟» صدای مناجات بلند شد. صحنه ای تماشایی بود؛ جوان شیعه، بانوان و آقایان سیاهپوست مسیحی یکدله برای سلامتی بیماران مبتلا به کرونا و «عباس حسین نژاد» دعا کردند.

مردی که تازگی­ها کتاب او «مناجات»، مناجات هایی به زبان صمیمی و ساده، دل و پست های خیلی ها را در فضای مجازی به خدا گره زد. با مرور این خاطره از برکت روزهای کرونایی می گوید: «باورش برایم سخت بود. دوستان، آشنایان و حتی آن هایی که چندان نمی شناختمشان برایم پیام و عکس ارسال می کردند و می گفتند که به یادم بوده اند و برایم دعا کرده اند. جالب تر از همه اما ماجرای کلیسا بود. این برایم یک پیام داشت؛ هرجا خدا باشد فاصله و مرز معنا ندارد. دل ها نزدیک و فاصله ها برداشته می شود. این خاطره را برای خودتان تعریف کردم، ننویسید لطفاً.» من اما خبرنگارم و دلم نمی خواهد شاه بیت غزل این مصاحبه از کف خوانندگان مطلب برود و رضایت می دهد.

امان از نعل های تازه اسبان...

یک بار دیگر هم اصرار می کنم. درست وقتی عباس نامِ نویسنده ای از روضه خوانی روی تخت بیمارستان می گوید. از همان نجوا با حسین جان ترجیع بند محتشم کاشانی.

بیماران کرونایی ملاقات ممنوع هستند، خودشانند و خودشان. از دلخوشی و دلگرمی روزهای سخت بیماری می پرسم و می گوید: «قرآن کنارم بود، یاسین می خواندم و دعای نور. تربت اباعبدالله(ع) هم بود.» چند ثانیه سکوت می کند: «شعر و نام امام حسین(ع) زمزمه ام بود. سینه ام که خراب می شد و نفسم در نمی آمد، بلاتشبیه ذره ای از روضه قتلگاه مجسم و یک روضه در ذهنم مرورمی شد. آنجا که اسب های تازه نعل زده شده را روی سینه مبارک...» صدایش قطع می شود. به حالای او کاری ندارم؛ حال خوشی دارد. ذهنم رفته سراغ روضه های غریبانه بیماران. تلنگر خوبی است گویی بیمارستان ها روضه خانه سالار شهیدان شده این روزها. حسین نژاد می گوید: «به فرزندانم علی و سارا همیشه گفته ام اگر یک روزی من یا عزیزترینتان را نداشتید، مهم نیست؛ بدون امام حسین(ع) نمانید. دودستی بچسبید به این آقا.» به قول آن جمله معروف حاج آقا دولابی رحمت الله علیه؛ غَم امام حسین(ع) چه غَم بَر شده این روزها. مصداق این ادعا حرف های این شاعر است.

مشکوک به کرونا در بخش کرونا

روایت نویسنده از روزهای تنهایی و بیماری در بیمارستان روایت جالبی است: «به یک اصل در دنیای قلم به شدت باور دارم؛ در نویسندگی نباید ناامید شد. آن روزها هم سعی کردم بیمار نویسنده با امیدی باشم.»

ماجرای بستری شدن در بیمارستان در بخش کرونایی ها را تعریف می کند: «چند وقت قبل از این بیماری علائم سرماخوردگی و خفقان تنفس داشتم. هنوز بحث کرونا انقدر داغ نبود. کمی مراعات کردم همان کارهای معمولی که تقریباً همه در خانه انجام می دهیم، خوردن آش و سوپ، شلغم و بخور گرفتن و بهترشدم. چند وقت بعد اما نفسم تنگ شد. از همان چند پله همیشگی خانه به زحمت بالا می رفتم. نفسم می گرفت و به سرفه می افتادم. ناچار می نشستم روی زمین. نمازم را به سختی می خواندم. به درمانگاهی نزدیک دفتر محل کارم رفتم. با دستگاه میزان اکسیژن خونم را اندازه گرفتند، پایین بود. عکس سی تی اسکن از قفسه سینه ام نوشت. به اورژانس یک بیمارستان رفتم و مشکوک به کرونا تشخیص داده شدم و برای بستری شدن من را به بیمارستان فیروزگر فرستادند. این شد که 9 روز در بخش کرونا بستری بودم و 14 روز هم مراعات و قرنطینه خانگی بعد از ترخیص تجویز شد.»

بیمار: حسین نژاد، ماموریت: امیدبخشی

9 روز بستری بودن در بیمارستان با برچسب بیماری که این روزها خبرساز شده یعنی 9 روز تنهایی. حسین نژاد می گوید: «کرونا تجربه خاصی برایم گذاشت. در آن تنهایی در بیمارستان به من نشان داد چقدر فاصله چیزهایی که بلدم، آرزوهایی که دارم و از بین رفتن همه آن ها نزدیک و کم است. من این درک و تجربه را واقعاً لازم داشتم اما در آن نماندم و متوقف نشدم. یکی از دوستان که مبتلا و حالش خوب شده بود، تماس گرفت و گفت: «من فقط همین قدر می دانم که داروی این درد فعلا بی درمان «امید» است. به نظرم ماموریتم از همان جا از تخت بیمارستان آغاز شد. سعی کردم اطلاعات درست از بیماری و روند بهبود بدهم. درست وقتی خبر آمد بعضی دوستانم از جمله شیخ احمد و دوست مستندسازم بر اثر کرونا مرحوم شده اند.  خوشحالم در همین شرایط چند پیام داشتم که از بیمارستان امید را برایمان زنده کردی، برادر! راستش سعی کردم توکل را تمرین کنم.»

هفت سینِ «شیخ بی شوآف»

لابه لای حرف های حسین نژاد، نام شیخ احمد را شنیده ام. یعنی منظورش همان روحانی جهادی بود که روزهای اول و سخت کرونا در قم  کارها و روحیه اش زبانزد شد. همان روحانی جوانی که بر اثر ابتلا به کرونا فوت کرد؟ نویسنده، «بله» ای در تایید می گوید و خاطرات دوست عزیزش را با عنوان جالبی مرور می کند: «الحق! شیخ احمد خسروی، شیخ بی شوآف بود.» او را خوب می شناسد قبل از رسانه ای شدن چهره حجت الاسلام خسروی قبل از کرونا در قم. حرفش را به عید و هفت سین می دوزد و می گوید: «سین سفره عید ما سکه، سمنو، سبزه و... بود اما سیر و سرکه دل شیخ احمد، همیشه به خصوص نزدیک ایام عید «زابل» بود. جورعجیبی دلش برای محرومان می تپید و تنگ می شد. یکجور شوق و ذوق عجیب و کم نظیر. 36 سال بیشتر نداشت اما کارهای با برکتی انجام داد. با عشق می گفت فلان جوان معتاد را بردم کمپ، ترک کرد. حالا سربراه و صاحب زندگی شده است. ماهی یک بار مرغ ذبح می کردند و به خانواده های محروم می رساندند. قرار بود یک مرغداری در زابل افتتاح کند هم برای کارآفرینی هم برای همان کمک معیشت ماهانه. مگر می شود فراموش کرد این مرد را؟!»

سئوال عجیب؛ اسم داروهایت را بگو!

صحبت از تفاوت ها می شود اینکه فرق روزهای کرونایی برای یک نویسنده با فردی عادی چیست؟ کرونا سوژه شعر و داستان هایش خواهد شد؟ حسین نژاد می گوید: «تمام مدت بیماری سعی کردم آنلاین باشم. به سئوال هایی که درباره روند بیماری و بهبود پرسیده می شد تا جایی که امکان داشت و می توانستم، درست پاسخ بدهم. دایرکت اینستاگرامم هم فعال بود. سعی می کردم از خودم در بستر بیماری عکس های امیدبخش بگذارم تا تصور مساوی با مرگ کرونا برای بعضی ها تغییر کند. در عین حال خیلی ها می پرسیدند چرا در خانه نمانده ام و با عنوان مشکوک به کرونا بستری شده ام. تصور می کردند مراجعه به مراکز درمانی برابر با ابتلا به کروناست. یکی از سئوال های شایع این بود که نام داروهایم را می پرسیدند. توصیه من این بود اگر علائمی دارند حتما اول به پزشک مراجعه کنند و اگر او تجویز کرد در خانه دوره بیماری را بگذرانند نه اینکه خودتشخیص باشند و خود درمانی کنند.»

درباره نوشتن از کرونا هم می گوید: «چندتایی از دوستان پیشنهاد داده اند اما دوست دارم این روزها را به عنوان یک تجربه و خاطره در ذهنم نگه دارم تا اینکه روی کاغذ بیاید. اگر روزی قرار باشد بنویسم حتماً از ماجراهای طنز و جالب آن روزها می نویسم که کم هم نبود.»

از «ت» ترس تا توکل

«ت» در این گفتگو برای من خبرنگار دیگر فقط یک حرف نیست؛ کُد است. کلمه های ت دار این بخش صحبت های نویسنده را ردیف می کنم و می گویم: «جالب است. در  تجربه تنهایی و ترس از دست دادن همه چیز در یک آن به توکل رسیدید؛ چگونه؟ کدام یکی از جمله های کتاب مناجات آن لحظه ها بیشتر ورد زبانتان بود؟» پاسخ شیرینی می دهد: «همان جمله خدایا هیچ کس برایمان نمانده، فقط تو ماندی. در این بیماری باید مدام دستت را بشویی و ملاحظات سلامتی را انجام دهی اما این ها کافی نیست. باید دلت را هم از ناامیدی بشویی و توکل کنی. کرونا برای من اتفاق بدی نبود؛ اتفاق سختی بود تا ملموس این درس ها را بچشم. حالا در برابر این عمر دوباره عنایت شده، مسئولیت بیشتری دارم.»

قاعده تسلیم؛ درمان زِ تو می جوییم

دوباره به بیمارستان فیروزگر بر می گردیم و مراکز درمانی دیگر. به حال و هوای کرونا. به احوال بیمارانی که به تازگی مبتلا شده اند. از بیماری که به کرونا غلبه کرده می خواهیم با همان ادبیات و قدرت کلمات نسخه امید بپیچد: «قاعده درد و بیمارستان، قاعده تسلیم است. شما نمی دانید دارویی که دریافت می کنید چیست برای کدام قسمت بدن شما خوب است، اثر دارد یا ندارد. عمر شما به دنیاست یا نه؟! به کادر درمانی دلسوز و مجرب اطمینان می کنید اما ته قلبتان می گویید خدایا شفا از تو. تو بخواهی همه چیز خوب می شود.» حسین نژاد قرار است، مناجات 2 را هم بنویسد. شاید این بار یکی از مناجات ها این باشد؛ خدایا! ممنون که چنین نزدیکی.

انتهای پیام/

نظر شما