شهروند| «زنی که با واکر پلههای محل ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری را بالا میرود تا برای چندمین بار تبعیضی که هرگز با آن کنار نیامد را به رخ همه بکشد.» این احتمالا آخرین تصویر اغلب ما از اعظم طالقانی است، نخستین دختر از ازدواج دوم سیدمحمود طالقانی که چهل سال پس از درگذشت او به «پدر» پیوست؛ دختری که نه آنقدر از خط سیاسی و ربط تشکیلاتی پدر فاصله داشت که تنها به نام «خاندان» با او نسبت داشته باشد و نه آنقدر از پدر مایه گذاشت که زیر سایه او بماند. سابقه مبارزاتی اعظم طالقانی به قبل از انقلاب بر میگردد و او هم مانند بسیاری از مبارزان طعم زندان و شکنجه را چشیده و از همان موقع هم حقوق زنان از اصلیترین دغدغههایش بود. زندانش مانند «پدر» تا سالهای پایانی حکومت پهلوی ادامه یافت. پس از آزادی در شهریور ۱۳۵۶ به فکر تأسیس سازمانی برای حمایت از حقوق زنان افتاد: «در زندان به دنبال ایجاد یک تشکیلات رسمی برای زنان بودم که در آنجا مشکلات آنان مطرح و راهکارهای مناسب به وسیله تبادلنظر کارشناسان پیدا شود و بتواند تا حدودی مشکلات زنان را حل کند.» بعد از انقلاب، ساختار قبلی را تغییر داد و تصمیم گرفت تفکراتش را در نظم و نظام جدید بدل به قانون و مقررات کند. با همین هدفسال ۱۳۵۹ در انتخابات نخستین دوره مجلس شرکت کرد و رأی آورد. در پارلمان پرحاشیه و حادثه انقلابیون اما مجالی برای ارایه طرحهایی که آنها را برای بهبود وضع زنان مناسب میدانست، پیدا نکرد. مجلس اول که تمام شد به آموزش و پرورش برگشت و بعد از دوازدهسال دوندگی تشکلی به نام «جامعه زنان انقلاب اسلامی» را تأسیس کرد و در ارگان رسمی تشکل یعنی مجله «پیامهاجر» تا توانست در مسیر دغدغههایش قدم برداشت. نامنویسی انتخابات ریاستجمهوریسال ۱۳۷۶ که آغاز شد اعظم طالقانی به وزارت کشور رفت و برای کاندیداتوری ثبتنام کرد و نخستین زن تاریخ جمهوری اسلامی شد که مخالفتش با تفسیر شورای نگهبان از «رجل سیاسی» را عملا نشان داد و آنان را علنا وادار به واکنش و ردصلاحیت کرد. از آنسال به بعد او در بیشتر نامنویسیهای انتخابات ریاستجمهوری شرکت میکرد و بعد از تحصن او در جریان انتخاباتسال ۱۳۸۴ در خیابان پاستور بود که شورای نگهبان مجبور شد تفسیر صریح خود از رجل سیاسی را اعلام کند: «نص قانون اساسی، مرد بودن نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری است و علاوه بر آن باید رجل سیاسی هم باشد»؛ تحصنی که به باور حاضران در آن، کارگردانیاش با شخص طالقانی بود. او همچون «پدر» که در ابتدای انقلاب هم تأیید شخص اول حکومت، هم حمایت دولت موقت و هم احترام چپگرایان را توأمان تجربه میکرد، توانست در این تحصن، جمعی از گروههای زنان را با عقاید متفاوت کنار هم جمع کند؛ از گرایشهای اصلاحطلبانه گرفته تا گروههای چپ و سکولار. تحصن از سوی برخی مطبوعات وقت با اصطلاح «جنبش زنان ایران» توصیف شد. اواسط شهریورماه ۹۶ بعد از مدتها در گفتوگویی مفصل گفت: «فمینیست نیستم، طرفدار حقوق مظلومم. چه مرد، چه زن. اما الان بیشتر این زنان هستند که مظلوم واقع شدهاند.» او در واپسین گفتوگویش پیش از بستریشدن در بیمارستان وعده داده بود: «تا زمانی که زنده باشم، در انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام میکنم.» او در مصاحبهای دیگر هم گفت: «زنها باید اعتماد به نفس حضور را داشته باشند. قرار نیست با برخوردها ناامید شویم. اصلا ناامید نیستم، ممکن است من دیگر نباشم، ولی دیگران میتوانند به خواسته خود برسند. تا زمانی که زنده باشم، اعتراض برای خواستههای زنان را خواهم داشت.» گویا همین روحیه باعث شد که بعد از کوچ ابدیاش چهرههایی از گروههای مختلف سیاسی، فرهنگی، مبارزاتی و... از او با نام «مبارز نستوه و خستگی ناپذیر» یاد کنند. افشین اعلا هم در شعری به مناسبت درگذشت او سرود: «اکنون که در مجاورت اسم اعظمی/ همسایه با پدر/ وقتی که شکوه میکنی از حال عاشقان/ وقتی ز حال و روز وطن میبری خبر/ یادی هم از مصائب ما کن/ نامی ز ما ببر...»
∎به مناسبت درگذشت اعظم طالقانی، مبارزی که خسته نشد
همسایه با پدر
صاحبخبر -