شناسهٔ خبر: 36221306 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شهروند | لینک خبر

به مناسبت درگذشت اعظم طالقانی، مبارزی که خسته نشد

همسایه با پدر

صاحب‌خبر -

شهروند| «زنی که با واکر پله‌های محل ثبت‌نام انتخابات ریاست‌جمهوری را بالا می‌رود تا برای چندمین بار تبعیضی که ‏هرگز با آن کنار نیامد را به رخ همه بکشد.» این احتمالا آخرین تصویر اغلب ما از اعظم طالقانی است، نخستین دختر از ازدواج ‏دوم سیدمحمود طالقانی که چهل ‏‎سال پس از درگذشت او به «پدر» پیوست؛ دختری که نه آن‌قدر از خط سیاسی و ربط ‏تشکیلاتی پدر فاصله داشت که تنها به نام «خاندان» با او نسبت داشته باشد و نه  آن‌قدر از پدر مایه گذاشت که زیر سایه‎‏ او ‏بماند. سابقه مبارزاتی اعظم طالقانی به قبل از انقلاب بر می‌گردد و او هم مانند بسیاری از مبارزان طعم زندان و شکنجه را ‏چشیده و از همان موقع هم حقوق زنان از اصلی‌ترین دغدغه‌هایش بود. زندانش مانند «پدر» تا سال‌های پایانی حکومت ‏پهلوی ادامه یافت. پس از آزادی در شهریور ۱۳۵۶ به فکر تأسیس سازمانی برای حمایت از حقوق زنان افتاد:  «در زندان به ‏دنبال ایجاد یک تشکیلات رسمی برای زنان بودم که در آن‌جا مشکلات آنان مطرح و راهکارهای مناسب به وسیله تبادل‌نظر ‏کارشناسان پیدا شود و بتواند تا حدودی مشکلات زنان را حل کند.» بعد از انقلاب، ساختار قبلی را تغییر داد و تصمیم ‏گرفت تفکراتش را در نظم و نظام جدید بدل به قانون و مقررات کند. با همین هدف‌سال ۱۳۵۹ در انتخابات نخستین دوره ‏مجلس شرکت کرد و رأی آورد. در پارلمان پرحاشیه و حادثه انقلابیون اما مجالی برای ارایه طرح‎هایی که آنها را برای ‏بهبود وضع زنان مناسب می‎دانست، پیدا نکرد. ‏مجلس اول که تمام شد به آموزش و پرورش برگشت و بعد از دوازده‌سال دوندگی تشکلی به نام «جامعه زنان انقلاب ‏اسلامی» را تأسیس کرد و در ارگان رسمی تشکل یعنی مجله «پیام‌هاجر» تا توانست در مسیر دغدغه‌هایش قدم برداشت. ‏نام‏‌نویسی انتخابات ریاست‎جمهوری‌سال ۱۳۷۶ که آغاز شد اعظم طالقانی به وزارت کشور رفت و برای کاندیداتوری ثبت‏‌نام ‏کرد و نخستین زن تاریخ جمهوری اسلامی شد که مخالفتش با تفسیر شورای نگهبان از «رجل سیاسی» را عملا نشان داد و ‏آنان را علنا وادار به واکنش و ردصلاحیت کرد. از آن‌سال به بعد او در بیشتر نام‏‌نویسی‏‌های انتخابات ‏ریاست‎جمهوری شرکت می‎کرد و بعد از تحصن او در جریان انتخابات‌سال ۱۳۸۴ در خیابان پاستور بود که شورای نگهبان ‏مجبور شد تفسیر صریح خود از رجل سیاسی را اعلام کند: «نص قانون اساسی، مرد بودن نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری ‏است و علاوه بر آن باید رجل سیاسی هم باشد»؛ تحصنی که به باور حاضران در آن، کارگردانی‎اش با شخص طالقانی بود. او ‏همچون «پدر» که در ابتدای انقلاب هم تأیید شخص اول حکومت، هم حمایت دولت موقت و هم احترام چپگرایان را توأمان ‏تجربه می‏‌کرد، توانست در این تحصن، جمعی از گروه‏‌های زنان را با عقاید متفاوت کنار هم جمع کند؛ از گرایش‏‌های ‏اصلاح‎طلبانه گرفته تا گروه‏‌های چپ و سکولار. تحصن از سوی برخی مطبوعات وقت با اصطلاح «جنبش زنان ایران» ‏توصیف شد.  اواسط شهریورماه ۹۶ بعد از مدت‏‌ها در گفت‏‌وگویی مفصل گفت:  «فمینیست نیستم، طرفدار حقوق مظلومم. چه ‏مرد، چه زن. اما الان بیشتر این زنان هستند که مظلوم واقع شده‎اند.» او در واپسین گفت‎وگویش پیش از بستری‎شدن در ‏بیمارستان وعده داده بود: «تا زمانی که زنده باشم، در انتخابات ریاست‌جمهوری ثبت‏‌نام می‌کنم.» او در مصاحبه‌ای دیگر هم ‏گفت: «زن‌ها باید اعتماد به نفس حضور را داشته باشند. قرار نیست با برخوردها ناامید شویم. اصلا ناامید نیستم، ممکن است ‏من دیگر نباشم، ولی دیگران می‌توانند به خواسته خود برسند. تا زمانی که زنده باشم، اعتراض برای خواسته‎های زنان را خواهم ‏داشت.» ‏‎‏گویا همین روحیه باعث شد که بعد از کوچ ابدی‌اش چهره‌هایی از گروه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی، ‏مبارزاتی و... از او با نام «مبارز نستوه و خستگی ناپذیر» یاد کنند. افشین اعلا هم در شعری به مناسبت درگذشت او سرود: «اکنون که در مجاورت اسم اعظمی/ همسایه با پدر/ وقتی که شکوه می‌کنی از حال عاشقان/ وقتی ز حال و روز وطن می‌‏بری خبر/ یادی هم از مصائب ما کن/ نامی ز ما ببر‎...‎‏»‏