شناسهٔ خبر: 35104943 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایران آنلاین | لینک خبر

حشمت‌الله فلاحت پیشه در گفت‌وگو با «ایران» مطرح کرد

شرق نمی‌تواند خلأ حضور غرب در سیاست خارجی ایران را جبران کند

در روزهایی که برجام دچار مانع تراشی امریکا شده و رابطه با اروپایی‌ها گره خورده، منتقدان دولت حسن روحانی از لزوم بازگشت به سیاست نگاه به شرق می‌گویند. سیاستی که در دولت محمود احمدی‌نژاد تحکیم شده بود.

صاحب‌خبر -

آنها از همان ابتدای آغاز مذاکرات هسته‌ای در سال 92 هم براین موضوع تأکید داشتند اما حالا می‌گویند وضعیت برجام باید نقطه آغاز تجدید حیات نگاه به شرق باشد. نگاهی که دیگر در آن اروپا و قدرت‌هایی نظیر ژاپن، کره، استرالیا و... یا عملاً جایی ندارند و یا اینکه از حاشیه‌ای‌ترین نقاط سیاست‌ورزی جمهوری اسلامی در عرصه بین‌الملل اهمیت بیشتری پیدا نمی‌کنند. آیا این نگاه می‌تواند خلأهای ایجاد شده بعد از خروج امریکا از برجام در سیاست خارجی ایران را جبران کند؟ این سؤال را با حشمت‌الله فلاحت پیشه، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس مطرح کرده‌ایم. کسی که معتقد است فاکتور گرفتن غرب در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران چیزی نیست که بازیگران شرقی بتوانند و بخواهند که خلأ آن را پر کنند.
٭٭٭
در ماه‌های اخیر و در پی جدی‌تر شدن رایزنی‌ها و مذاکرات دولت ایران با طرف‌های اروپایی جریان‌های منتقد دولت با اصرار بیشتری بر نگاه به شرق تأکید دارند. به این معنا که باید اروپا را از محاسبات خود کنار بگذاریم و صرفاً قدرت‌های شرقی را وارد مرکز سیاست‌ورزی خارجی خود کنیم. این نگاه در شرایط فعلی چقدر منطقی است؟
ایران به دلیل مسائل ژئوپولیتیکی و استعدادهای انسانی، سرزمینی، فرهنگی و تاریخی قابلیت‌های بسیار زیادی در سیاست خارجی دارد که نمی‌توانیم آن را محدود به یک حوزه کنیم. به عبارتی ما نمی‌توانیم و نباید سیاست خارجی کشور را محدود به یک دیدگاه در چارچوب نگاه به شرق یا نگاه به غرب کنیم. اساساً این نوع نگاه در سیاست خارجی و محدود کردن و تمرکز روابط به چپ و راست یا شرق و غرب مربوط به دوران جنگ سرد و دنیای دوقطبی بود که کشورها به دلیل اقتضائات خاص آن دوران به یک طرف نگاه می‌کردند یا روی یک طرف این ماجرا تمرکز به مراتب بیشتری داشتند. اما در همان شرایط هم برای ایران با مختصاتی که دارد در پیش گرفتن آن سیاست نمی‌توانست توجیه‌پذیر باشد و این اتفاقاً اشتباهی بود که شاه هم در آن سال‌ها مرتکب شد و به سمت بلوک غرب پیچید و موازنه را در سیاست خارجی از بین برد و از همین رهگذر ضرر هم کرد، کشور هم ضربه خورد. در همان زمان به هر حال برخی بازیگران جهانی آمدند و گروهی جدید به نام غیرمتعهدها را ایجاد کردند که هر چند گستره وسیعی به لحاظ کمی دارد اما در عمل شاهد بی اثری این گروه در دنیا بودیم و تا الان این مجموعه معادله خاصی را در دنیا ایجاد نکرده. من معتقدم ایران باید نگاه توأمان و متوازنی به غرب و شرق داشته باشد. این نگاه هم باید در قالب تعریف منافع ملی ما ساخته شود. من معتقدم هرگاه ببینیم منافع ملی ما چه در غرب و چه شرق قابل تأمین است نباید از رفتن به سمت به دلیل تمکین برخی شعارهای مبهم و کلی، حذر کنیم. اتفاقاً ما به لحاظ ژئوپولیتیکی مجبوریم این تعادل را ایجاد کنیم و این سرنوشت ماست که روزی به تعادل در این حوزه برسیم چون اساساً دروازه شرق و غرب هستیم. این موقعیت نقطه قوت ماست که شعار کلی و مبهم نگاه به شرق که رویگردانی از غرب را هم به عنوان ضمیمه خود دارد آن را تبدیل به نقطه ضعف ما می‌کند. به عبارتی این نقطه قوتی است که یا باید از آن سود ببریم و استفاده کنیم و یا اگر این را نکنیم، نباید توقع داشته باشیم که چنین ظرفیتی صرفاً بلااستفاده و راکد بماند. چون چنین نیست و این ظرفیت راکد نمی‌ماند بلکه علیه خود ما عمل خواهد کرد.
یعنی حرف شما این است که شرق نمی‌تواند جایگزین خلأ روابط ما با غرب باشد؟
صرفاً بحث جایگزینی نیست. بحث این است که شرق با مختصات فعلی‌اش، نگاهش به ما بدون غرب یک نگاه از بالا به پایین خواهد بود. ببینید ما نمی‌توانیم یک سوی مرزهای جغرافیایی خود که یک سوی سیاست خارجی ما را تعیین می‌کنند، ببندیم. چون اساساً نفی نگاه و رابطه با غرب، سیاست نگاه به شرق ما را هم تضعیف می‌کند.
چرا؟
چون ما ابزار فشار و چانه‌زنی با شرق را از دست می‌دهیم. شرق الان یک بلوک نیست. همان طور که الزاماً غرب نیست. شرق الان مجموعه‌ای از کشورهاست که صدها میلیارد دلار سود اقتصادی در رابطه با غرب دارد و همزمان دارای صدها میلیارد دلار سرمایه‌گذاری‌های مشترک با کشورهای غربی هستند. این شرق جدید با شرق 30 سال قبل فرق دارد، چون اساساً با از بین رفتن رؤیای حکومت جهانی پرولتاریا در بلوک شرق قدیم، این کشورها شخصیت مستقل و بنابراین روابط و منافع ملی مستقل خود را در عرصه بین‌الملل به دست آورده‌اند و محاسبه‌گرانه عمل می‌کنند نه ایدئولوژیک. اینها اتفاقاً اگر ایران بدون رابطه با غرب را در عرصه بین‌الملل ببینند، به مثابه بازیگری درمانده و محتاج با ما رفتار می‌کنند نه همراه و دوستی وفادار. در دوران تحریم‌های قبلی این شرق قدرتمند و دوست زمانی که شش قطعنامه علیه ما در سازمان ملل تصویب می‌شد، کجا بود؟ داشت کنار امریکا و اروپا به همین قطعنامه‌ها رأی می‌داد. الان که برجام چنین شده کجاست؟ نفت ما را زیر قیمت بازار می‌خرد و تضمینی هم برای بازپرداخت بموقع و سریع قیمت آن ندارد. حتی دارند نفت ما را روزانه می‌خرند، یعنی کاری می‌کنند که نفت ما روی نفتکش باشد و نگهداری و انبارداری آن برای ما هزینه‌بر باشد و بعد از آن بخرند.
خب این اتفاقاً رفتار طبیعی یک کشور در عرصه بین‌المللی است که برای منافع ملی خود محاسبه کند. فکر نمی‌کنید رفتار شرق از این منظر قابل گلایه نیست؟
من هم معتقدم اشتباه از آنها نیست. آنها بر اساس محاسبه در چارچوب منافع ملی خود عمل می‌کنند و از رابطه با ما در هر حالتی دنبال بیشترین سود هستند. وقتی آنها دارند با این نگاه در رابطه با جمهوری اسلامی ایران رفتار می‌‌کنند، توقع این است که ما در نگاه به شرق و غرب در سیاست خارجی خودمان اول عینک منافع ملی را بر چشم بزنیم. ما یک دور تحریم سخت را در دولت قبل تجربه کرده‌ایم و الان هم دور جدیدی از تحریم‌های سخت‌تر را تجربه می‌کنیم. سؤالی که می‌توان مطرح کرد، این است که این شرق و بازیگران اصلی آن در بزنگاه مشکلات این تحریم‌ها، بر اساس توانی که دارند کدام صف‌شکنی را به نفع ما انجام داده‌اند؟ کدام قرارداد مهم که بتواند باری از دوش کشور بردارد را علی رغم تحریم‌ها با ما بسته‌اند؟ کدام تکنولوژی را به ما منتقل کرده‌اند؟ کدام مبادلات بانکی را برای ما تسهیل کرده‌اند؟ دوستان می‌گفتند تحریم شدیم و مثلاً پژو از ایران رفت. مگر چینی‌ها که محصولی به مراتب بی کیفیت‌تر دارند که حتی خودشان هم از آن استفاده چندانی نمی‌کنند، در حال کاهش تولید و خروج از ایران نیستند؟
خب چیزی که ما در سیاست خارجی به آن باید برسیم چیست؟ یعنی باید رابطه با غرب را برای گرفتن امتیاز بیشتر و کیفی‌تر از شرق، بر رابطه با شرق برتری بدهیم یا اینکه از آن به عنوان ابزار گرفتن امتیاز از شرق استفاده کنیم؟
دقت کنید که حرف من موازنه بین این دو است نه ترجیح یکی بر دیگری به این معنا که باید بر اساس محاسبه منافع ملی خودمان، در مقاطع و مسائل گوناگون سبک و سنگین کنیم و ببینیم باید با کدام بازیگر بین‌المللی شراکت کنیم. و نکته دیگر اینکه شراکت با آن بازیگر نباید برای ما معنای تقابل با دیگری را داشته باشد و این را در رفتار خودمان تلقین کنیم. در دوران جنگ سرد اگر کشوری به سمت بلوک شرق گرایش پیدا می‌کرد، قدرت‌های این بلوک تمام ابزارهای خود نظیر پیمان ورشو، اتحادیه اقتصادی کشورهای چپ و غیره را در اختیار آن کشور می‌گذاشت که اینها در برابر ناتو و گروه همپیمانان امریکا و اروپا توان ایستادگی داشته باشند.
در همان شرایط البته باز هم همین پشتیبانی برای خیلی از کشورها جواب نمی‌داد و آنها زیر فشار بلوک غرب کمر خم می‌کردند. حالا که دیگر خبری از این دست پشتیبانی‌ها هم نیست. مانند همان موضوع قطعنامه‌های هسته‌ای علیه کشورمان که دو عضو اصلی کشورهای شرق یعنی چین و روسیه به آن رأی دادند. الان در این مختصات دنیای امروز اصلاً مگر می‌شود چین که حدود 70 یا 80 درصد درآمدش از کشورهای غربی است را به معنای کلاسیک، یک بازیگر شرقی دانست؟ در واقع مشکل دوستانی که می‌گویند دولت تمام تخم مرغ‌هایش را کلاً در سبد برجام و ارتباط با اروپا چیده این است که خودشان تمام تخم‌مرغ‌ها را در سبد شعار نگاه به شرق چیده‌اند که تجربه نشان داده سبد مطمئن و قابل اتکایی هم نیست.
منتقدان نگاه شما و به عبارتی معتقدان به سیاست نگاه به شرق با این معنا که اروپا را در معادلات خود به حاشیه ببریم، این مسأله را مطرح می‌کنند که مگر اروپا در همین سال‌های اخیر و در جریان برجام برای ما چه کرده و الان چه می‌کند؟ یعنی می‌گویند اروپا هم به عنوان بخش مهمی از جهان غرب با ما متعهدانه برخورد نکرده.
در اینکه کیفیت و حتی قیمت تکنولوژی کشورهای غربی و شرقی با هم تفاوت زیادی دارد شکی نیست. شما هر چه بکنید بازده و کیفیت صنایع کشوری مانند چین را نمی‌توانید با مثلاً ژاپن یا آلمان مقایسه کنید. بالاخره بعد از برجام در همان مدت زمان کم ایران 70 میلیارد دلار موافقتنامه اقتصادی با کشورهای اروپایی و غربی بست. این قراردادها در همه حوزه‌ها مانند نفت، انرژی، توسعه زیرساخت‌ها، نیروگاه، خودرو و... بود که نشان می‌داد وقتی دو طرف به یک سازه سیاسی مشترک رسیده‌اند، می‌شود روی چنین حجمی از تبادلات اقتصادی فکر کرد. شما این را توجه کنید که این توافقات در فرصت چند ماهه‌ای که کوتاه محسوب می‌شود با کشوری بسته می‌شد که پشت آن چندین سال تحریم وجود داشت و همچنان در سیاست‌های اصولی خود با بازیگران اصلی منطقه و عرصه بین‌الملل در تقابل بود. این ظرفیت ماست که خیلی از دوستان در داخل آن را نادیده گرفتند و توقع داشتند یک شبه همه چیز عوض شود و همین هم مبنای بهانه‌گیری شد. مثلاً شما بیایید ماجرای قرارداد ما با ایرباس را ببینید. آمدند اول گفتند کالای لوکس است و بعد گفتند داریم برای فرانسوی‌ها اشتغال ایجاد می‌کنیم و برویم از روس‌ها بخریم. پس از برجام قرارداد ما با ایرباس ظرف چند ماه به نتیجه رسید و در مسیر اجرا قرار گرفت. الان در این یک سال و چهار ماه اخیر برای خرید هواپیما از روس‌ها چه اتفاقی افتاده؟ حتی اگر بر تفاوت کیفیت محصول دو کشور چشم بپوشیم، کدام قرارداد با کدام مدل به ما پیشنهاد شده؟ اینها مشکلات عملیاتی ماست که وقتی بهانه می‌گیریم و مانع‌تراشی می‌کنیم، اصلاً به آن فکر نمی‌کنیم. بعد وقتی یک بازی به هم می‌خورد تازه در عمل معلوم می‌شود آلترناتیوی ندارد.
یعنی معتقدید که مثلاً اگر قراردادهای قوی با اروپا و حتی امریکا داشتیم، سرنوشت برجام فرق می‌کرد؟
قطعاً این درست است. ما اگر در آن موعد زمانی بعد از برجام برخی بهانه‌گیری‌ها و سنگ‌اندازی‌های داخلی را نداشتیم و توانسته بودیم قراردادهای بزرگ با اروپا و حتی شرکت‌های امریکایی منعقد کنیم، حتی موضع ترامپ نسبت به برجام متفاوت می‌شد. من همان زمان هم پیش‌بینی کرده بودم و در مصاحبه‌هایی گفته بودم که اگر در امریکا کسی با دید اقتصادی روی کار بیاید قطعاً با برجام مقابله خواهد کرد و آن را زیر سؤال می‌برد. چون طبیعی بود که انتظار داشته باشند برخی قراردادها را با ما ببندند. آن قراردادها اگر امضا شده بود یا حتی در داخل نشانه‌هایی از جدی بودن برای آن به وجود می‌آوردیم شاید وضع فرق می‌کرد و همین ترمز دولت امریکا می‌شد و این موضوعی بود که ترامپ از آن سوء استفاده کرد.