عبدالحسین هژیر یکی از چهرههای مهجور عصر پهلوی است. هژیر که یکی از نخستوزیران محمد رضا شاه پهلوی بود بسیار کوشید تا جایگاهی هم رده دیگر رجل سیاسی نامدار عصر پهلوی پیدا کند. اما با وجود اینکه تاثیر خودش را در تاریخ ایران گذاشت هیچگاه به شهرت رجل بلندمرتبهای مثل احمد قوام السلطنه، حسین علاء، محمد مصدق و حاج علی رزم آرا نرسید.
هژیر متولد سال ۱۲۸۱ یکی از قربانیان ترور گروه فدائیان اسلام در اواخر دهه بیست بود و به دست حسین امامی که پیش از این احمد کسروی را هم به قتل رسانده بود ترور شد.
شهریور ۱۳۲۰ با رفتن رضا شاه پهلوی از ایران و آمدن پسر جوان او محمد رضا به ایران فصل جدیدی در تاریخ سیاسی رقم خورد. شاه جوان بود و متفقین هنوز در ایران حضور داشتند. فضا به شدت باز شده بود و همه اقشاری که در زمان رضا شاه به حاشیه رانده شده بودند به صحنه آمدند تا در فضای سیاسی ایران تاثیرگذار باشند. روحانیون، روشنفکران، بازاریان و حتی نظامیان به صحنه آمده بودند تا از این آزادی سیاسی استفاده کنند. اما هر چقدر فضای سیاسی باز بود اوضاع اقتصادی تعریفی نداشت و از طرف دیگر کشور هم در اشغال بیگانگان بود.
محمد رضا شاه پهلوی تازه داشت تجربه سیاسی کسب میکرد و تمام اتکایش به رجل سیاسی قدیمی که به پدرش هم یاری رسانده بودند بود؛ محمدعلی فروغی، حسین علاء، علی سهیلی و احمد قوام.
از سوی دیگر شاه بین مجلس و ارتش دومی را انتخاب کرد تا از طریق کنترل ارتش قدرتش را افزایش دهد و بتواند مملکت را کنترل کند. اما به جز ارتش شاه رجال سیاسی هم میخواست که برخلاف قدیمیها گوش به فرمان او باشند و در کشاکشهای سیاسی طرف دربار بایستند؛ سیاستمدارانی که در مقاطع حساس بازی را به نفع او برگردانند. عبدالحسین هژیر یکی از همین سیاستمداران بود. سیاستمداری که از شهریور ۱۳۲۰ به عرصه سیاست وارد شد و در تمام دوران سیاستورزیاش طرف دربار ایستاد.
هژیر مثل علی سهیلی و برخلاف اکثر سیاستمداران ایرانی از طبقه اشراف نبود. پدرش محمد وثوق از خدمتگزاران دربار مظفرالدین شاه بود که بعدها کارمند مالیه شد. عبدالحسسین هژیر در دوران کودکی بر اثر بازی با ترقه بینایی یکی از چشمانش را از دست داد و به همین دلیل در تمام عکسها چهره او با عینک تیره ثبت شده است.
او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدارس مظفری و دارالفنون سپری کرد و سپس وارد مدرسه علوم سیاسی شد و دوره مزبور را در هجده سالگی به پایان رساند. روسی و فرانسه را به خوبی فراگرفت و به استخدام وزارت خارجه درآمد. اما بعد از مدت کوتاهی استعفا کرد و به خاطر آشنایی به زبان روسی به سفارتخانه تازه تاسیس شوروی رفت.
در آن ایام تنها راه ورود به سیاست برای افراد طبقه متوسط مطبوعات بود. عبدالحسین هژیر به همین منظور نشریه پیکان را با مدیریت پدرش و سردبیری خودش تاسیس کرد. روزنامه پیکان به لحاظ گرایش مخالف سیدضیاء الدین طباطبایی بود. همین روزنامه بود که باعث شد هژیر به دنیای سیاست راه پیدا کند.
در سال ۱۳۰۸ بازرس وزارت راه شد و به سید حسن تقیزاده نزدیک. از آنجا توسط سید حسن تقیزاده به وزارت دارایی منتقل شد و گزارش جامعی از پرونده نفت ایران و انگلیس تهیه کرد و به این وسیله نقش خودش را در تجدید نظر قرداد ۱۹۳۳ دارسی ایفا کرد. همان قراردادی که شخص رضا شاه مجلس را وادار کرد تا با آن موافقت کند.
طبق این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس همچنان به اکتشاف و استخراج و فروش نفت، در برابر پرداخت ۲۰ درصد از سهام کل شرکت نفت ایران و انگلیس به ایران ادامه میداد.
مصدق اعتراض شدیدی به این قرارداد داشت و درباره درباره آن گفت: «اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ م. (۱۳۴۰ خ) به بعد دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود؛ بنابراین صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ م. حق دولت میشود، بر طبق قرارداد جدید کمپانی آن را تا ۳۲ سال دیگر میبرد. صدو بیست و شش میلیون لیره انگلیس، از قرار ۱۲۸ ریال، ۱۶۰٫۱۲۸٫۰۰۰٫۰۰۰ ریال میشود و تاریخ عالم نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله ۱۶ بیلیون و ۱۲۸ میلیون ریال ضرر زده باشد و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند.»
هژیر بعدها به سمت ریاست حقوقی وزارت دارایی رسید و از آنجا به سمت بازرس دولت در بانک ملی منصوب شد. سپس مدیرعامل شرکت قماش و عضو هیات مدیره شرکت بیمه و شرکت ساختمان بازرسی بانک فلاحت و رییس کمیسیون اسعار شد. دیری نگذشت که مدیرکل وزارت دارایی و کمی بعد معاون بانک ملی ایران شد. تمام این سمتها مقدمهای بود برای ورود هژیر به عرصه سیاست.
از اسفند ماه سال ۱۳۲۰ وزارتهای پیدرپی هژیر آغاز شد در ترمیم کابینه محمدعلی فروغی وزیر پیشه و هنر و در دوره سهیلی وزیر راه شد. در زمان محمد ساعد مراغهای وزیر کشور شد که مهمترین اتفاق این دوران وزارت کشور هژیر شیوع تیفوس در ایران بود که تا سال ۱۳۲۴ ایرانیها را درگیر و کشتههای زیادی هم از خودش به جای گذاشت. تیفوسی که محصول انتقال اسرای لهستانی توسط دول روسیه و انگلستان به ایران بود.
هژیر در دوره نخست وزیری حکیمی و قوام وزیر دارایی بود و در سال ۱۳۲۶ در کابینه حکیمی به سمت وزیر مشاور رسید تا راه و شرایط برای حضور او در سمت نخست وزیری فراهم شود.
هژیر یکی از سیاستمداران مورد علاقه اشرف پهلوی بود. منتها جنس علاقه اشرف به هژیر از جنس علائق اشرف به دیگر مردان نبود. اشرف هژیر را یک بوروکرات کاردان میدید که در کشاکش جدالهای سیاسی میتوانست یاور برادرش باشد؛ چه آنکه هژیر از یک طرف مورد وثوق و اعتماد انگلیسها بود و از یک طرف هم به واسطه کار در سفارت شوروی به مشرب این مهمان تازه و ناخوانده آشنا بود. اما نیت واقعی اشرف از نزدیکی به مردانی مثل هژیر صرفاً کمک به برادر کم تجربهاش نبود. اشرف میخواست با یاری گرفتن از چهرههایی مثل هژیر، اقبال و رزم آرا برای خودش قدرت سیاسی کسب کند.
شاه در آن زمان هنوز قدرت اصلی کشور نبود. به خاطر همین تلاش میکرد در میان چهرههای سیاسی که مورد حمایت کشورهای مختلف بودند توازن را برقرار کند. محمدرضا شاه به دنبال همان قدرتی بود که پدرش در زمان پادشاهی داشت. پس تلاش کرد روش پدر را پیش بگیرد.
اشرف پهلوی در کتاب خاطراتش درباره انتخاب هژیر گفته است: «برادرم سعی کرد دنباله برنامههای پدرم را بگیرد و در عین حال بدون ایجاد هیچگونه خصومتی در دولتهای خارجی تعادل لازم را برای استقرار حاکمیت ایران حفظ کند. او که چنین هدفهایی را در ذهن خود داشت در خرداد ۱۳۲۷ عبدالحسین هژیر را به نخست وزیری منصوب کرد.»
هژیر از همان روز اول نخستوزیریاش با بحران مواجه شد. شایعات زیادی پشت هژیر بود. اینکه بهایی و حامی انگلیس است برای او یک امتیاز منفی تلقی میشد. همین شایعات کافی بود تا بازیگران مذهبی صحنه سیاست ایران علیه هژیر بسیج شوند.
آن زمان فدائیان اسلام با تمام تفاوت مشربی که با آیتالله کاشانی داشتند زعامت او را پذیرفته بودند و به دنبال او حرکت میکردند. آیتالله کاشانی در مخالفت با هژیر بیانیه تندی صادر کرد و به همراه جمع کثیری از مردم در میدان بهارستان تجمع کرد. این تجمعها سرانجام به زد و خورد شدیدی انجامید که طی آن چندین نفر زخمی شدند. این اقدام آیتالله کاشانی خشم رضا حکمت را برانگیخت.
حکمت درباره این اقدام کاشانی گفت: «اگر ایشان با نخست وزیری هژیر مخالفت دارند بهتر این بود با نمایندگان مجلس صحبت میکردند نه اینکه متوسل به جار و جنجال میشدند.» هژیر هم متقابلاً مخالفان را تهدید کرد که اگر کسی بخواهد نظم عمومی جامعه را به هم بریزد با برخورد شدید دولت مواجه خواهد شد. اما این پایان ماجرا نبود. در روز چهارم نخست وزیری هژیر جمعیت زیادی به رهبری نواب صفوی به تظاهرات پرداختند که پلیس مجبور شد به سوی جمعیت شلیک کند که این امر در نهایت به کشته شدن تعدادی از تظاهراتکنندگان انجامید. هژیر در چنین فضای ملتهبی توانست از مجلس رای اعتماد بگیرد.
هژیر که اتهامات زیادی به لحاظ مذهبی به خودش وارد میدید. در همان روزهای اول نخست وزیری تلاش کرد این اتهامات را اذهان عمومی پاک کند؛ بنابراین در گام اول دستور داد مشروبفروشیهای قم، مشهد و شهر ری را تعطیل کنند. بعد از آن روابط ایران و عربستان را عادی کرد تا مردم بتوانند به سفر حج بروند.
عبدالحسین هژیر کوشید با روحانیون هم ارتباط گرمی برقرار کند تا از خودش چهرهای موافق و همدل با مذهب نشان دهد. اما تمام این اقدامات ضد خود دولت عمل کرد. مخالفان این اقدامات هژیر را تلاشی برای اغفال مخالفان خصوصاً روحانیت قلمداد کردند و در مجلس هم هژیر متهم به ظاهرسازی و فریبکاری برای ماندن در قدرت شد؛ بنابراین فشارها بر دولت ادامه پیدا کرد و هژیر با آنکه اکثریت خوبی در مجلس داشت مجبور شد در آبان ۱۳۲۷ پس از پنج ماه حضور در قدرت از سمت نخستوزیری کنارهگیری کند.
هژیر بعد از کنار رفتن از پست نخستوزیری یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاست ایران باقی ماند. اتفاق مهمی که بعد از استعفاء هژیر افتاد ترور نافرجام محمد رضا شاه پهلوی بود.
محمد رضا شاه که از اختیارات کم خود به شدت گلایهمند بود در ۲۷ تیرماه سفری به انگلستان داشت تا موافقت این کشور را برای افزایش اختیارات جلب کند. انگلیسیها تلویحاً با این نظر شاه موافقت کردند، اما از او خواستند برای اینکه ظاهر کار حفظ شود این افزایش اختیارات را به یک مجلس موسسان بسپارد.
از طرف دیگر مسئله نفت به شدت انگلیسیها را نگران کرده بود. آنان که خواهان انعقاد قرارداد نفتی با ایران بودند نخست وزیر یعنی هژیر را مانعی برسر راه خود میدیدند. انگلیسیها میدانستند که مخالفت با دولت هژیر بسیار زیاد است و آنها این میزان از تنش را به نفع هدف خود که انعقاد قرارداد نفتی با ایران بود نمیدانستند. به همین دلیل هژیر استعفا کرد و محمد ساعد مامور تشکیل کابینه شد.
از طرف دیگر شاه به شدت اصرار داشت که طرح افزایش اختیارات خود را به اجرا درآورد. به همین منظور شاه وزیرخارجه وقت موسی نوری اسفندیاری ا. در ۱۳ آبان ۱۳۲۷ برای چگونگی تشکیل «مجلس مؤسسان» و تغییر برخی از اصول قانون اساسی به دیدار ارنست بوین وزیرخارجه انگلستان فرستاد.
اعلام این خبر از رادیو موجی از نارضایتی را میان مخالفان برانگیخت و دولت آمریکا هم از افزایش اختیارات شاه اظهار نارضایتی کرد. یک روز پیش از ترور شاه دانشجویان در اعتراض به این اقدامات دست به تظاهرات زدند. در روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ بود که محمدرضا شاه که برای شرکت در جشن دانشگاه حرکت کرده بود توسط فردی بنام ناصر فخر آرایی خبرنگار روزنامه پرچم اسلام ترور شد. تروری که البته نافرجام ماند. اما این ترور دستآویزی شد تا شاه مخالفان خود را قلع و قمع کند.
شاه ترور را به حزب توده و آیتالله کاشانی منصوب کرد و با قدرت تمام آنان را سرکوب کرد. از طرف دیگر این ترور تشکیل مجلس موسسان را سرعت بخشید. هژیر یکی از کسانی بود که در مجلس موسسان به افزایش اختیارات شاه رای مثبت داد و این رای باعث نزدیکی هرچه بیشتر او به دربار شد.
دولت انگلیس نتوانست در مجلس پانزدهم به هدف خود که انعقاد قرارداد نفتی با ایران دست پیدا کند. وجود اقلیت قدرتمندی با رهبری حسین مکی که از نزدیکان دکتر محمد مصدق بودند باعث شد قرارداد نفتی ایران که به قرارداد گس/گلشائیان معروف شده بود در مجلس تصویب نشود. به همین خاطر انتخابات مجلس شانزدهم اهمیت زیادی پیدا کرد. چه آنکه بنا بود در آن دوره انتخابات مجلس سنا هم برگزار شود. مجلسی که ۳۰ نفر از اعضای آن را شاه و ۳۰ نفر دیگر را مردم انتخاب میکردند.
انتخابات بنا بود در روز ۲۰ مهر به مدت پنج روز برگزار شود. اما با شروع انتخابات برای مخالفان کاملاً مشخص شد که نیروهای نزدیک به شاه قصد تقلب در انتخابات را دارند. تقلب چنان گسترده بود که خود انگلیسیها هم از حجم و میزان این تقلب جا خوردند. محور این تقلب وزیر دربار وقت عبدالحسین هژیر و سپهبد حاج علی رزم آرا بودند.
از طرف دیگر این بار رقبای شاه یعنی دکتر مصدق و یارانش مصمم بودند اجازه ندهند هواداران شاه مهمترین کرسیهای مجلس یعنی دوازده کرسی تهران را تصاحب کنند. بعد از برگزاری انتخابات نتایج اعلام نشده مصدق اسامی منتخبان را منتشر کرد که به طرز شگفت انگیزی همه اسامی (به جز یک اسم مخدوش) درست و حامیان شاه بودند. این موضوع باعث راهپیمایی بزرگی در تهران و حضور مصدق در کاخ شاه برای مذاکره بر سر این موضوع بود.
مصدق و امامی به کاخ شاه رسیدند و با عبدالحسین هژیر به جدال لفظی پرداختند. سرانجام هژیر و شاه پذیرفتند که بیست نفر از معترضان که یکی از آنها دکتر مصدق بود را برای مذاکره به داخل راه دهند. مصدق پذیرفت و در یک اشتباه تاکتیکی جمعیت را مرخص کرد تا بروند. این مسئله فضا را برای هژیر مهیا کرد تا بازی را به دست بگیرد و با پذیرایی مفصل تلاش کرد فضای گفتگو را به نفع شاه برگرداند.
مصدق که متوجه خدعه هژیر شده بود همراه سایر اعضا دست به اعتصاب غذا زد و فقط آب قبول کرد. اما ضعف مزاجی مصدق و اعلام شاه مبنی براینکه از تقلب خبری ندارد باعث شد اولین حرکت تودهای مصدق شکست بخورد. او از کاخ بیرون آمد و در خیابان کاخ نطفه ائتلافی را بست که در مدتی بعد به جبهه ملی بدل شد. بعد از این ماجرا صحنه شمارش آرا بدل شد به بازی موش و گربه مصدق و هژیر. شمارش آرا در مسجد سپهسالار انجام میگرفت. آنجا و در هنگام شمارش آرا به محل نزاع حامیان شاه و مخالفان او بدل شد. بعد از شمارش دو سوم آرا، او، کاشانی و پنج نفر دیگر از رهبران جبههٔ ملی در آستانهٔ تصاحب هفت تا از دوازده کرسی تهران بودند. حکومت که اوضاع را خطرناک میدید ناظران مصدق را دستگیر و صندوقها را برای شمارش به محل دیگری برد. مصدق شکایت به هژیر برد، اما فایدهای نداشت.
بعد از این فعل و انفعالات ناگهان کاندیداهای حامی حکومت آرایشان افزایش پیدا کرد و از جبهه ملی مصدق در رده دوازدهم باقی ماند که او هم در آستانه حذف قرار داشت. این نتیجه یعنی مرگ جنبش ملی شدن صنعت نفت پیش از شکل گیری، اما در این دوره فدائیان اسلام تاثیر زیادی بر فضا گذاشتند؛ در محرم آن سال محمد امامی هژیر را ترور کرد.
مرگ هژیر که از معدود حامیان وفادار او بود شاه را شوکه کرد. تصمیمهای متناقض شاه حاکی از این است که او کاملاً سردرگم شده بود. او دستور داد همه مخالفان را دستگیر کنند، اما در ضمن با برگزاری مجدد انتخابات موافقت کرد. شاه به رزمآرا اعتقاد نداشت، اما مجبور بود او را بپذیرد چرا که هم در ارتش محبوب بود هم آمریکا و انگلیس حامی او بودند. شاه در این مقطع به اجبار به سمت مصدق رفت و باعث شد جریان مصدق به عرصه سیاسی برگردند و زمینه را برای ملی کردن صنعت نقت مهیا کنند.
هژیر سیاستمداری بود که مرگش مسیر تاریخ ایران را عوض کرد. مرگ کمتر سیاستمداری به اندازه زندگیاش ارزش دارد. اما مرگ هژیر چنین بود. مرگ او مسیر تاریخ را عوض کرد و باعث شد مصدق و جبهه ملی به صحنه سیاست ایران برگردند.
هژیر در تمام طول حیاتش یک نیروی وفادار به سلطنت محمدرضا شاه باقی ماند. کوشید سلطنت را در میان کشمکشهای دهه بیست حفط کند. تلاشهایش، اما در زمان حیات نتیجه نداد و شاه نهایتاً وادار شد مخالفانش را به صحنه سیاسی برگرداند. هژیر با مرگ خود زمینه این بازگشت را فراهم کرد. مرگ هژیر در سال ۱۳۲۸ مسیر تاریخ ایران را برای همیشه عوض کرد و سرآغاز اتفاقاتی شد که سرانجام آن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود.
∎
هژیر متولد سال ۱۲۸۱ یکی از قربانیان ترور گروه فدائیان اسلام در اواخر دهه بیست بود و به دست حسین امامی که پیش از این احمد کسروی را هم به قتل رسانده بود ترور شد.
شهریور ۱۳۲۰ با رفتن رضا شاه پهلوی از ایران و آمدن پسر جوان او محمد رضا به ایران فصل جدیدی در تاریخ سیاسی رقم خورد. شاه جوان بود و متفقین هنوز در ایران حضور داشتند. فضا به شدت باز شده بود و همه اقشاری که در زمان رضا شاه به حاشیه رانده شده بودند به صحنه آمدند تا در فضای سیاسی ایران تاثیرگذار باشند. روحانیون، روشنفکران، بازاریان و حتی نظامیان به صحنه آمده بودند تا از این آزادی سیاسی استفاده کنند. اما هر چقدر فضای سیاسی باز بود اوضاع اقتصادی تعریفی نداشت و از طرف دیگر کشور هم در اشغال بیگانگان بود.
محمد رضا شاه پهلوی تازه داشت تجربه سیاسی کسب میکرد و تمام اتکایش به رجل سیاسی قدیمی که به پدرش هم یاری رسانده بودند بود؛ محمدعلی فروغی، حسین علاء، علی سهیلی و احمد قوام.
از سوی دیگر شاه بین مجلس و ارتش دومی را انتخاب کرد تا از طریق کنترل ارتش قدرتش را افزایش دهد و بتواند مملکت را کنترل کند. اما به جز ارتش شاه رجال سیاسی هم میخواست که برخلاف قدیمیها گوش به فرمان او باشند و در کشاکشهای سیاسی طرف دربار بایستند؛ سیاستمدارانی که در مقاطع حساس بازی را به نفع او برگردانند. عبدالحسین هژیر یکی از همین سیاستمداران بود. سیاستمداری که از شهریور ۱۳۲۰ به عرصه سیاست وارد شد و در تمام دوران سیاستورزیاش طرف دربار ایستاد.
هژیر مثل علی سهیلی و برخلاف اکثر سیاستمداران ایرانی از طبقه اشراف نبود. پدرش محمد وثوق از خدمتگزاران دربار مظفرالدین شاه بود که بعدها کارمند مالیه شد. عبدالحسسین هژیر در دوران کودکی بر اثر بازی با ترقه بینایی یکی از چشمانش را از دست داد و به همین دلیل در تمام عکسها چهره او با عینک تیره ثبت شده است.
او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدارس مظفری و دارالفنون سپری کرد و سپس وارد مدرسه علوم سیاسی شد و دوره مزبور را در هجده سالگی به پایان رساند. روسی و فرانسه را به خوبی فراگرفت و به استخدام وزارت خارجه درآمد. اما بعد از مدت کوتاهی استعفا کرد و به خاطر آشنایی به زبان روسی به سفارتخانه تازه تاسیس شوروی رفت.
در آن ایام تنها راه ورود به سیاست برای افراد طبقه متوسط مطبوعات بود. عبدالحسین هژیر به همین منظور نشریه پیکان را با مدیریت پدرش و سردبیری خودش تاسیس کرد. روزنامه پیکان به لحاظ گرایش مخالف سیدضیاء الدین طباطبایی بود. همین روزنامه بود که باعث شد هژیر به دنیای سیاست راه پیدا کند.
در سال ۱۳۰۸ بازرس وزارت راه شد و به سید حسن تقیزاده نزدیک. از آنجا توسط سید حسن تقیزاده به وزارت دارایی منتقل شد و گزارش جامعی از پرونده نفت ایران و انگلیس تهیه کرد و به این وسیله نقش خودش را در تجدید نظر قرداد ۱۹۳۳ دارسی ایفا کرد. همان قراردادی که شخص رضا شاه مجلس را وادار کرد تا با آن موافقت کند.
طبق این قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس همچنان به اکتشاف و استخراج و فروش نفت، در برابر پرداخت ۲۰ درصد از سهام کل شرکت نفت ایران و انگلیس به ایران ادامه میداد.
مصدق اعتراض شدیدی به این قرارداد داشت و درباره درباره آن گفت: «اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ م. (۱۳۴۰ خ) به بعد دولت نه تنها به صدی ۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود؛ بنابراین صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ م. حق دولت میشود، بر طبق قرارداد جدید کمپانی آن را تا ۳۲ سال دیگر میبرد. صدو بیست و شش میلیون لیره انگلیس، از قرار ۱۲۸ ریال، ۱۶۰٫۱۲۸٫۰۰۰٫۰۰۰ ریال میشود و تاریخ عالم نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله ۱۶ بیلیون و ۱۲۸ میلیون ریال ضرر زده باشد و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند.»
هژیر بعدها به سمت ریاست حقوقی وزارت دارایی رسید و از آنجا به سمت بازرس دولت در بانک ملی منصوب شد. سپس مدیرعامل شرکت قماش و عضو هیات مدیره شرکت بیمه و شرکت ساختمان بازرسی بانک فلاحت و رییس کمیسیون اسعار شد. دیری نگذشت که مدیرکل وزارت دارایی و کمی بعد معاون بانک ملی ایران شد. تمام این سمتها مقدمهای بود برای ورود هژیر به عرصه سیاست.
از اسفند ماه سال ۱۳۲۰ وزارتهای پیدرپی هژیر آغاز شد در ترمیم کابینه محمدعلی فروغی وزیر پیشه و هنر و در دوره سهیلی وزیر راه شد. در زمان محمد ساعد مراغهای وزیر کشور شد که مهمترین اتفاق این دوران وزارت کشور هژیر شیوع تیفوس در ایران بود که تا سال ۱۳۲۴ ایرانیها را درگیر و کشتههای زیادی هم از خودش به جای گذاشت. تیفوسی که محصول انتقال اسرای لهستانی توسط دول روسیه و انگلستان به ایران بود.
هژیر در دوره نخست وزیری حکیمی و قوام وزیر دارایی بود و در سال ۱۳۲۶ در کابینه حکیمی به سمت وزیر مشاور رسید تا راه و شرایط برای حضور او در سمت نخست وزیری فراهم شود.
هژیر یکی از سیاستمداران مورد علاقه اشرف پهلوی بود. منتها جنس علاقه اشرف به هژیر از جنس علائق اشرف به دیگر مردان نبود. اشرف هژیر را یک بوروکرات کاردان میدید که در کشاکش جدالهای سیاسی میتوانست یاور برادرش باشد؛ چه آنکه هژیر از یک طرف مورد وثوق و اعتماد انگلیسها بود و از یک طرف هم به واسطه کار در سفارت شوروی به مشرب این مهمان تازه و ناخوانده آشنا بود. اما نیت واقعی اشرف از نزدیکی به مردانی مثل هژیر صرفاً کمک به برادر کم تجربهاش نبود. اشرف میخواست با یاری گرفتن از چهرههایی مثل هژیر، اقبال و رزم آرا برای خودش قدرت سیاسی کسب کند.
شاه در آن زمان هنوز قدرت اصلی کشور نبود. به خاطر همین تلاش میکرد در میان چهرههای سیاسی که مورد حمایت کشورهای مختلف بودند توازن را برقرار کند. محمدرضا شاه به دنبال همان قدرتی بود که پدرش در زمان پادشاهی داشت. پس تلاش کرد روش پدر را پیش بگیرد.
اشرف پهلوی در کتاب خاطراتش درباره انتخاب هژیر گفته است: «برادرم سعی کرد دنباله برنامههای پدرم را بگیرد و در عین حال بدون ایجاد هیچگونه خصومتی در دولتهای خارجی تعادل لازم را برای استقرار حاکمیت ایران حفظ کند. او که چنین هدفهایی را در ذهن خود داشت در خرداد ۱۳۲۷ عبدالحسین هژیر را به نخست وزیری منصوب کرد.»
هژیر از همان روز اول نخستوزیریاش با بحران مواجه شد. شایعات زیادی پشت هژیر بود. اینکه بهایی و حامی انگلیس است برای او یک امتیاز منفی تلقی میشد. همین شایعات کافی بود تا بازیگران مذهبی صحنه سیاست ایران علیه هژیر بسیج شوند.
آن زمان فدائیان اسلام با تمام تفاوت مشربی که با آیتالله کاشانی داشتند زعامت او را پذیرفته بودند و به دنبال او حرکت میکردند. آیتالله کاشانی در مخالفت با هژیر بیانیه تندی صادر کرد و به همراه جمع کثیری از مردم در میدان بهارستان تجمع کرد. این تجمعها سرانجام به زد و خورد شدیدی انجامید که طی آن چندین نفر زخمی شدند. این اقدام آیتالله کاشانی خشم رضا حکمت را برانگیخت.
حکمت درباره این اقدام کاشانی گفت: «اگر ایشان با نخست وزیری هژیر مخالفت دارند بهتر این بود با نمایندگان مجلس صحبت میکردند نه اینکه متوسل به جار و جنجال میشدند.» هژیر هم متقابلاً مخالفان را تهدید کرد که اگر کسی بخواهد نظم عمومی جامعه را به هم بریزد با برخورد شدید دولت مواجه خواهد شد. اما این پایان ماجرا نبود. در روز چهارم نخست وزیری هژیر جمعیت زیادی به رهبری نواب صفوی به تظاهرات پرداختند که پلیس مجبور شد به سوی جمعیت شلیک کند که این امر در نهایت به کشته شدن تعدادی از تظاهراتکنندگان انجامید. هژیر در چنین فضای ملتهبی توانست از مجلس رای اعتماد بگیرد.
هژیر که اتهامات زیادی به لحاظ مذهبی به خودش وارد میدید. در همان روزهای اول نخست وزیری تلاش کرد این اتهامات را اذهان عمومی پاک کند؛ بنابراین در گام اول دستور داد مشروبفروشیهای قم، مشهد و شهر ری را تعطیل کنند. بعد از آن روابط ایران و عربستان را عادی کرد تا مردم بتوانند به سفر حج بروند.
عبدالحسین هژیر کوشید با روحانیون هم ارتباط گرمی برقرار کند تا از خودش چهرهای موافق و همدل با مذهب نشان دهد. اما تمام این اقدامات ضد خود دولت عمل کرد. مخالفان این اقدامات هژیر را تلاشی برای اغفال مخالفان خصوصاً روحانیت قلمداد کردند و در مجلس هم هژیر متهم به ظاهرسازی و فریبکاری برای ماندن در قدرت شد؛ بنابراین فشارها بر دولت ادامه پیدا کرد و هژیر با آنکه اکثریت خوبی در مجلس داشت مجبور شد در آبان ۱۳۲۷ پس از پنج ماه حضور در قدرت از سمت نخستوزیری کنارهگیری کند.
هژیر بعد از کنار رفتن از پست نخستوزیری یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاست ایران باقی ماند. اتفاق مهمی که بعد از استعفاء هژیر افتاد ترور نافرجام محمد رضا شاه پهلوی بود.
محمد رضا شاه که از اختیارات کم خود به شدت گلایهمند بود در ۲۷ تیرماه سفری به انگلستان داشت تا موافقت این کشور را برای افزایش اختیارات جلب کند. انگلیسیها تلویحاً با این نظر شاه موافقت کردند، اما از او خواستند برای اینکه ظاهر کار حفظ شود این افزایش اختیارات را به یک مجلس موسسان بسپارد.
از طرف دیگر مسئله نفت به شدت انگلیسیها را نگران کرده بود. آنان که خواهان انعقاد قرارداد نفتی با ایران بودند نخست وزیر یعنی هژیر را مانعی برسر راه خود میدیدند. انگلیسیها میدانستند که مخالفت با دولت هژیر بسیار زیاد است و آنها این میزان از تنش را به نفع هدف خود که انعقاد قرارداد نفتی با ایران بود نمیدانستند. به همین دلیل هژیر استعفا کرد و محمد ساعد مامور تشکیل کابینه شد.
از طرف دیگر شاه به شدت اصرار داشت که طرح افزایش اختیارات خود را به اجرا درآورد. به همین منظور شاه وزیرخارجه وقت موسی نوری اسفندیاری ا. در ۱۳ آبان ۱۳۲۷ برای چگونگی تشکیل «مجلس مؤسسان» و تغییر برخی از اصول قانون اساسی به دیدار ارنست بوین وزیرخارجه انگلستان فرستاد.
اعلام این خبر از رادیو موجی از نارضایتی را میان مخالفان برانگیخت و دولت آمریکا هم از افزایش اختیارات شاه اظهار نارضایتی کرد. یک روز پیش از ترور شاه دانشجویان در اعتراض به این اقدامات دست به تظاهرات زدند. در روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ بود که محمدرضا شاه که برای شرکت در جشن دانشگاه حرکت کرده بود توسط فردی بنام ناصر فخر آرایی خبرنگار روزنامه پرچم اسلام ترور شد. تروری که البته نافرجام ماند. اما این ترور دستآویزی شد تا شاه مخالفان خود را قلع و قمع کند.
شاه ترور را به حزب توده و آیتالله کاشانی منصوب کرد و با قدرت تمام آنان را سرکوب کرد. از طرف دیگر این ترور تشکیل مجلس موسسان را سرعت بخشید. هژیر یکی از کسانی بود که در مجلس موسسان به افزایش اختیارات شاه رای مثبت داد و این رای باعث نزدیکی هرچه بیشتر او به دربار شد.
دولت انگلیس نتوانست در مجلس پانزدهم به هدف خود که انعقاد قرارداد نفتی با ایران دست پیدا کند. وجود اقلیت قدرتمندی با رهبری حسین مکی که از نزدیکان دکتر محمد مصدق بودند باعث شد قرارداد نفتی ایران که به قرارداد گس/گلشائیان معروف شده بود در مجلس تصویب نشود. به همین خاطر انتخابات مجلس شانزدهم اهمیت زیادی پیدا کرد. چه آنکه بنا بود در آن دوره انتخابات مجلس سنا هم برگزار شود. مجلسی که ۳۰ نفر از اعضای آن را شاه و ۳۰ نفر دیگر را مردم انتخاب میکردند.
انتخابات بنا بود در روز ۲۰ مهر به مدت پنج روز برگزار شود. اما با شروع انتخابات برای مخالفان کاملاً مشخص شد که نیروهای نزدیک به شاه قصد تقلب در انتخابات را دارند. تقلب چنان گسترده بود که خود انگلیسیها هم از حجم و میزان این تقلب جا خوردند. محور این تقلب وزیر دربار وقت عبدالحسین هژیر و سپهبد حاج علی رزم آرا بودند.
از طرف دیگر این بار رقبای شاه یعنی دکتر مصدق و یارانش مصمم بودند اجازه ندهند هواداران شاه مهمترین کرسیهای مجلس یعنی دوازده کرسی تهران را تصاحب کنند. بعد از برگزاری انتخابات نتایج اعلام نشده مصدق اسامی منتخبان را منتشر کرد که به طرز شگفت انگیزی همه اسامی (به جز یک اسم مخدوش) درست و حامیان شاه بودند. این موضوع باعث راهپیمایی بزرگی در تهران و حضور مصدق در کاخ شاه برای مذاکره بر سر این موضوع بود.
مصدق و امامی به کاخ شاه رسیدند و با عبدالحسین هژیر به جدال لفظی پرداختند. سرانجام هژیر و شاه پذیرفتند که بیست نفر از معترضان که یکی از آنها دکتر مصدق بود را برای مذاکره به داخل راه دهند. مصدق پذیرفت و در یک اشتباه تاکتیکی جمعیت را مرخص کرد تا بروند. این مسئله فضا را برای هژیر مهیا کرد تا بازی را به دست بگیرد و با پذیرایی مفصل تلاش کرد فضای گفتگو را به نفع شاه برگرداند.
مصدق که متوجه خدعه هژیر شده بود همراه سایر اعضا دست به اعتصاب غذا زد و فقط آب قبول کرد. اما ضعف مزاجی مصدق و اعلام شاه مبنی براینکه از تقلب خبری ندارد باعث شد اولین حرکت تودهای مصدق شکست بخورد. او از کاخ بیرون آمد و در خیابان کاخ نطفه ائتلافی را بست که در مدتی بعد به جبهه ملی بدل شد. بعد از این ماجرا صحنه شمارش آرا بدل شد به بازی موش و گربه مصدق و هژیر. شمارش آرا در مسجد سپهسالار انجام میگرفت. آنجا و در هنگام شمارش آرا به محل نزاع حامیان شاه و مخالفان او بدل شد. بعد از شمارش دو سوم آرا، او، کاشانی و پنج نفر دیگر از رهبران جبههٔ ملی در آستانهٔ تصاحب هفت تا از دوازده کرسی تهران بودند. حکومت که اوضاع را خطرناک میدید ناظران مصدق را دستگیر و صندوقها را برای شمارش به محل دیگری برد. مصدق شکایت به هژیر برد، اما فایدهای نداشت.
بعد از این فعل و انفعالات ناگهان کاندیداهای حامی حکومت آرایشان افزایش پیدا کرد و از جبهه ملی مصدق در رده دوازدهم باقی ماند که او هم در آستانه حذف قرار داشت. این نتیجه یعنی مرگ جنبش ملی شدن صنعت نفت پیش از شکل گیری، اما در این دوره فدائیان اسلام تاثیر زیادی بر فضا گذاشتند؛ در محرم آن سال محمد امامی هژیر را ترور کرد.
مرگ هژیر که از معدود حامیان وفادار او بود شاه را شوکه کرد. تصمیمهای متناقض شاه حاکی از این است که او کاملاً سردرگم شده بود. او دستور داد همه مخالفان را دستگیر کنند، اما در ضمن با برگزاری مجدد انتخابات موافقت کرد. شاه به رزمآرا اعتقاد نداشت، اما مجبور بود او را بپذیرد چرا که هم در ارتش محبوب بود هم آمریکا و انگلیس حامی او بودند. شاه در این مقطع به اجبار به سمت مصدق رفت و باعث شد جریان مصدق به عرصه سیاسی برگردند و زمینه را برای ملی کردن صنعت نقت مهیا کنند.
هژیر سیاستمداری بود که مرگش مسیر تاریخ ایران را عوض کرد. مرگ کمتر سیاستمداری به اندازه زندگیاش ارزش دارد. اما مرگ هژیر چنین بود. مرگ او مسیر تاریخ را عوض کرد و باعث شد مصدق و جبهه ملی به صحنه سیاست ایران برگردند.
هژیر در تمام طول حیاتش یک نیروی وفادار به سلطنت محمدرضا شاه باقی ماند. کوشید سلطنت را در میان کشمکشهای دهه بیست حفط کند. تلاشهایش، اما در زمان حیات نتیجه نداد و شاه نهایتاً وادار شد مخالفانش را به صحنه سیاسی برگرداند. هژیر با مرگ خود زمینه این بازگشت را فراهم کرد. مرگ هژیر در سال ۱۳۲۸ مسیر تاریخ ایران را برای همیشه عوض کرد و سرآغاز اتفاقاتی شد که سرانجام آن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود.
نظر شما