افسانه فرقدان
پوپ، مستشرق بزرگ آمریکایی میگوید: «مردم ایران، شاعرانهترین مردم دنیا هستند، به شهادت هزار سال شاعرانگی».
انتشار روزافزون کتابهایی با عنوان کتاب شعر، سکوت حیرتزدهای را در منِ مخاطب برمیانگیزد که در پس پشت آن مفهوم دهشتناکی همچون شوکزدگی بر سر جنازه شعر نهفته است. انگار از پس ضربههای فراوان، عصبهایمان بیحس شده باشند و واکنش طبیعیاش بشود عبور کردن و بیتفاوت بودن برای آنچه بر سر میراث کهن زبان فارسی آمده است؛ ما تنها عبور میکنیم و میشنویم و نمیشنویم و با وجود داشتن پشتوانه هزار ساله، همچنان بدون حتی برداشتن یک گام رو به جلو، به شعر قرن هفتم و خواجه و شیخ اجلش پناه میبریم.
این روزها کتابهایی با عنوان کتاب شعر، یکی پس از دیگری منتشر میشوند و چه کاری راحتتر از ردیف کردن چند کلمه بیمفهوم و ناخوشآهنگ که به اسم شعر سپید و شعر پستمدرن به خورد خواننده کممطالعه امروزی بدهند که سلیقهاش در شعر نیز با مدل مو و آرایش و پیرایش امروزیاش جور درمیآید و همچون تمام روابط انسانیاش، کمعمق و سطحی شده است. شعر؛ خود شعر، غریبترین عنوان برای نشستن روی جلد کتابی است که از شعر تهی است. با این احوال ناخوش شعر فارسی، کم بضاعتی در سواد و چنتههای خالی از کلمه، در ترجمه شعر نیز توقع چندانی نمیتوان داشت. از سوی دیگر، ترانه نیز به موجودیتی در دوردست بدل شده است و جملههای سخیف و بیمعنا و بیآهنگ جای ترانه و تصنیفهای تأثیرگذار گذشته را گرفتهاند. برخی معتقدند معنا در شعر افول کرده و این موضوع را یکی از مشکلات شعر امروز میدانند. از این روی، صفحه کتاب بر آن است تا برای بررسی وضعیت مفهوم در شعر امروز و اهمیت وجود آن در شعر گامی به پیش نهد و با طرح این مشکل و پرسشهایی چند، در شمارههای آتی پای صحبت شاعران جریانساز و به واقع شاعر، بنشیند.
اُفول معنا در شعر
برخی از شعرا و منتقدان، دگرگونیِ پرداختن به معنا را نوعی اُفول میدانند که به شعر فارسی آسیب میرساند و بعضا این شعرها را مستهجن میخوانند. از دیگر سو، برخی معتقدند این تغییرها نوعی گذار است که درنهایت به تحول و رسیدن به سبک جدیدی میانجامد و گروه دیگر نیز این دگرگونی را راهی برای درخشش و انتخاب شخصی شاعر میدانند. روشن است که شعر کلاسیک ایران مفهومگرا بوده است، اما در حال حاضر، برخی از شعرا تنها به ظاهر آن توجه میکنند و در نتیجه در غیاب کتابهای خوب، اینگونه شعرها محل بروز و ظهور پیدا کردهاند و این درنهایت به ضرر شعر خواهد بود.
به قضاوت برخی از شعرای معاصر، حافظ نمونه شاعر خوب فارسیزبان است. هنرمند اصیل، مانند حافظ است که در تمامی تذکرههای ما درباره او گفتهاند که به همه علوم عقلی و نقلی زمان خود اشراف کامل داشت. گذشته از این، او از عواطف انسانی، احساسات بسیار غنی، جسارت و سخاوت بیاندازهای برخوردار بود که در کمتر هنرمندی دیده شده است. این خصوصیات اخلاقی به مدد تواناییهای فنی کمنظیر و احاطه بر زبان مادری، شعرهای آنچنانی را پدید آورده است.
منتقدان شعر معتقدند که از میان شاعران امروز، کسی حافظ نمیشود، اما به هر حال نمیشود آینده را پیشبینی کرد. نگاهی به دوران بعد از حافظ نشان میدهد که در دوره بازگشت، با برهوت روبهرو هستیم. در دوره بازگشت، همه شاعران به سمت سبک خراسانی و عراقی ارتجاع ادبی دارند، اما نیما با بوطیقایش شعر خودش را از عالم انتزاعی و عالم واقع آورد. نیما سبک سمبولیکی را آورد که با فضای رئال خیلی فاصله ندارد و مانند سمبولیسم اروپایی نیست؛ اما همزمان با رواج وسایل ارتباط جمعی، فرهنگ بیگانه بدون در نظر گرفتن فرهنگ ایرانی اشاعه یافته است. این اشعارِ تقلیدی، اصالت ادبیات فارسی را ندارند. اشعاری از این دست «مستهجن» به حساب میآیند و به هیچ وجه با ادبیات ما جور نیستند.
لازم به ذکر است که هرزهنویسی از دیرباز در ادبیات و شعر بوده است، نمونه بارز آثار هرزهنگاری را در آثار سوزنی سمرقندی، شاعر قرن چهارم و بعضی از شعرهای ایرج میرزا میتوان دید. بنابراین زشتنگاری نشانه پیشرو بودن و داشتن سبک تازه نیست.
شاعر میتواند واژههای شعرش را خودش انتخاب و ترکیبسازی کند تا از این طریق معنا را منتقل کند. همین عبارتسازیها باعث درخشش غزل بعد از نیما شده است. از همین روی، بعضا معتقدند که امروزه افولی در شعر صورت نگرفته است؛ در واقع این کار رسیدن به چیز جدیدی در شعر است.
این روزها کتابهایی با عنوان کتاب شعر، یکی پس از دیگری منتشر میشوند و چه کاری راحتتر از ردیف کردن چند کلمه بیمفهوم و ناخوشآهنگ که به اسم شعر سپید و شعر پستمدرن به خورد خواننده کم مطالعه امروزی بدهند
بر اساس این گفتهها، برخی منتقدان این تغییرات را نوجویی میدانند و برخی مبتذلگویی. گروه دوم معتقدند که شاعران به اصطلاح نوگرا، کلمات پورنو را بهعنوان اروتیسم وارد زبان میکنند و سعی دارند اینطور نشان دهند که تابوشکنی میکنند و آوانگارد هستند، اما چون این شعرها از مفهوم تهی هستند، میتوانیم لفظ «مبتذل» را درباره این افراد به کار ببریم.
پدیده شعر در سه سال اخیر، اوج و فرود فراوان داشته و در آن نحلههای زیادی ظهور کرده است. تا حد زیادی، این نوآوری طبیعی است و باید در جوانان اتفاق بیافتد. اما باید در نظر داشت که ما در کشورمان سد سکندری به نام «شعر کلاسیک» داریم که بیش از هزار سال پیشینه دارد. در این فضا، اینجور معناستیزیها چندان دلچسب نیست. اما آیا بهواقع راه شعرهای به اصلاح نوگرا، رو به بیراهه است؟ شاید بتوان گفت که نیازی نیست سبک و کلمات مورد استفاده، از ادبیات پیشین انتخاب شود، اما استفاده از سبک و کلمات جدید اگر با ادب ایرانی جور باشد، قابلقبول است. شاملو، فروغ و نیما هم نوجویی میکردند، اما ادبیات را به بیراهه نکشاندند.
برخی از کسانی که این پدیده را منفی تلقی میکنند، بهدنبال راهحلی برای آن هستند؛ مهمترین کاری که میتوان انجام داد، بررسی چرایی به وجود آمدن این پدیده است، اما باید آسیبشناسی شود که چرا این نوع شعر به وجود آمده است. چرا اینگونه اشعار مخاطب دارند. ما باید دنبال این باشیم که چرا این شعرها در جامعه ما مخاطب دارند و نیاز جامعه به اینگونه شعرها چیست و در چه فرآیندی به وجود آمدهاند؟
شاعران باید در هر زمینهای که حرکت میکنند، خودشان را ارتقا دهند. باید شکسپیر، نرودا و... را بخوانند؛ اما نمیخوانند و متأسفانه در چرخه باطل افتادهاند. در چنین وضعی هیچ کاری تأثیرگذار نیست. آیا باید این شاعران را پذیرفت؟ آیا میشود کلامشان را ارتقا داد؟ در چنین وضعی باید منتقدان به میدان بیایند و کاری انجام دهند. البته به زاویه دیگری هم در این موضوع اشاره میشود. گاهی همین شعرها مفاهیم اجتماعی و ... را بررسی میکنند که در سبکهای معمول نمیگنجد. البته خود این شعرها هم دستهبندی دارند. برخی از شاعران این زبان را انتخاب میکنند تا یک درد اجتماعی، انسانی و بشری را انعکاس دهند. پیچیدگی همیشه به مذاق مخاطب خوش نمیآید. در نتیجه شعرهایی از شاعران گذشته که نیاز به دانش بیشتر در حوزههای زبان عربی و نجوم و موسیقی داشت، مهجور مانده است.
تأثیر فضای مجازی بر تنزل معنا در شعر
فضای مجازی بر تغییرات مفهومی در شعر تاثیر گذاشته است. جامعه مجازی اینگونه شعرها را گسترش داده است و این شعرها در کمتر از یک ساعت در جامعه مجازی گسترش پیدا میکنند. شاعری که واقعا شعر خوب مینویسد و مفهوم برایش ارزشمند تلقی میشود، با این سرعت شعر خود را منتشر نمیکند و مخاطب خاص خودش را دارد.
برخی از شعرا و منتقدان، دگرگونیِ پرداختن به معنا را نوعی اُفول میدانند که به شعر فارسی آسیب میرساند و بعضا این شعرها را مستهجن میخوانند
فضای شبکههای اجتماعی مجازی باعث اُفت شعر شده است. هر کسی چند جمله را پشت هم ردیف میکند و خودش را شاعر میداند. البته شاید این به نوعی مرحله گذار باشد؛ نوشتههایی که در شبکههای مجازی به اشتراک گذاشته میشوند، از لحاظ ظاهری و مفهومی چیزی برای عرضه ندارند، زیرا شاعر مطالعه کافی ندارد. با این حال، برخی برآنند که افول مفهوم در شعر عمومیت ندارد، یعنی دستهای از شاعران که مناسب است عنوان شعر بیمفهوم را به شعر آنها بدهیم، استثنا هستند و سرودن شعر بیمفهوم عمومیت ندارد. اکنون این پرسش مطرح میشود که فرق شعر پستمدرن و بیمفهوم در چیست؟ شاعران پستمدرن بر این عقیدهاند که نمیخواهند شعرشان، مفهومی را منتقل کند، بلکه درصدد شکستن قوانین و ایجاد فرمهای تازه هستند. از شعرهای برجسته نه تنها یک مفهوم، بلکه مفاهیم متعدد استنباط میشود و هر خواننده به فراخور دانش و سطح فکری و فرهنگی خود مفاهیمی برداشت میکند.
مسئله این است که باید برای شعر روند قاعدهمندی در نظر گرفت که هم فرم داشته باشد و هم معنا. فرم همیشه جلوتر است؛ زیرا زیباشناسی در فرم به اثر هنری قوام میبخشد. اما اغلب جوانان امروزی که در شعر قدم میگذارند، پایهای برای این کار ندارند و گمان میکنند با یک تکه نوشته نثرگونه میتوانند بیان «ما فیالضمیر» کنند؛ در حالیکه برای شعر سرودن ساختارمندی نیاز است.
عبارت «پسامدرنها بیشتر به فرم میپردازند»، تصور غلطی است که بسیار رایج شده است؛ اینکه بگوییم هر تغییری در فرم اتفاق بیافتد، خود به خود معنای پنهانی هم آشکار میشود، به این معنا نیست که به مفهوم لطمه بزند و حتی اگر در شعر برخی از شاعران بیشتر به فرم پرداخته شود، باز به طور قطع معنایی را میسازد. معنا امری جدا از فرم است و با چینش کلمات ناهماهنگ هم میشود به معنایی رسید. به هیچ وجه نمیشود معنا را از شعر و کلام حذف کرد. باید به این امر توجه کرد که در هر فرمی معنا آفریده میشود.
بازی با کلمات، بیشتر شامل شعرهای پستمدرن میشود. هرچند بعضی شاعران پستمدرن، هم در شعرهایشان مفاهیم مهم و قابلتأملی را منتقل میکنند. پستمدرنیسم در ایران و در برخی مناطق جهان به درستی تعریف نشده است. ما پیش از غرب بسیاری از سبکهای امروزی را داشتهایم، در شعر همیشه ساختارشکنی وجود داشته است و امروزه تنها نام آن را تغییر دادهاند. بهعنوان مثال رئالیسم جادویی در گذشته ایران وجود داشت و قصه «امیرارسلان» در این ژانر نگاشته شده است.
اکنون باید بپرسیم که آیا شعرهایی با مفهوم نازل باقی میمانند؟ پاسخ شاید این است که بعید است اینگونه اشعار ماندگار شوند، زیرا فرهنگ شعر قرنها پیشینه و ریشه دارد. نه تنها در ایران، بلکه در شعر غرب و شرق دور هم شاعران نوپرداز که سبک جدیدی بهوجود آوردند، این عناصر را از آثار خود حذف نکردهاند. هر چند شاعر مختار است در سرودن شعر بدعت بگذارد و در عرصه زبان نوآوری کند. اگر قرار باشد هنری به این والایی که بسیاری از بزرگان و فلاسفه و اندیشمندان جهان آن را ستودهاند، فاقد مفهوم شود، دیگر چیزی از آن نمیماند که قابلستایش باشد.
فضای مجازی بر تغییرات مفهومی در شعر تاثیر گذاشته است. جامعه مجازی اینگونه شعرها را گسترش داده است و این شعرها در کمتر از یک ساعت در جامعه مجازی گسترش پیدا میکنند
به جای «شعر»، بگوییم: «نوشته»
پس بهتر است به جای «شعر» به این آثار بگوییم: «نوشته». چند سال پیش در نمایشگاه کتاب عنوان شد که پنجهزار عنوان کتاب جدید منتشر شده است، حتی یکی از این کتابها نتوانسته جریان جدیدی به جامعه عرضه کند. این اشعار به خودی خود محکوم به شکست هستند، چون عمیق نیستند و پشتوانه محکمی ندارند. مثل شعرهای سانتیمانتال و سطحی هستند که خیلی زود به حاشیه میروند. البته باید زمان بگذرد، اما میتوان مطمئن بود که این شعرها ماندگار نمیشوند. اگر تاریخ شعر را رصد کنیم، از اینگونه شاعران در ادبیات فارسی آمدهاند، اما ماندگار نشدهاند و اکنون شعر اصیل مانده است. شعرهای احساسی و سطحی مورد قبول مخاطب عام است، اما چیزی که میماند جریانهای اصیل شعر است.
خواسته مخاطب نیز بر گزینش معنا مؤثر است. آیا میتوانیم بگوییم در تعبیر اُفول مفهوم، کمی اغراق شده است؟ آیا در شعر امروز، مفاهیم بیشتر دستخوش تغییر و تحول شدهاند؟ آیا میشود شعری را بیمفهوم قلمداد کرد؟ یا اینکه ممکن است مفهوم منعکسشده متعالی نباشد. در آن دوره، مخاطب از شعر انتظاراتی داشته، امروزه نیز برخی مخاطبان، مفاهیم ساده و آسانفهمتر را به دلیل برقراری ارتباط سریعتر با شعر بیشتر میپسندند. به هر حال مفهوم چیزی نیست که بتوان آن را از شعر حذف کرد.
مردم هم از شعر امروز انتظار مفهوم والا ندارند، اما از نکتههای فلسفی خوششان میآید. بهعنوان مثال شمس لنگرودی میگوید: «از من تنها تو ماندهای». این عبارت مفهوم فلسفی ندارد، اما خیالانگیز است. اما بازگردیم به سطر نخست و پیشبینی کنیم که پوپ اگر امروز بود، چه قضاوتی درباره شاعرانه بودن مردم ایران داشت؟
نظر شما