فرشاد گلزاری
«چنین ابتکار عملی از سوی رهبری عربستان عجیب نیست زیرا این کشور همواره در جهت تقویت صلح و امنیت منطقه عمل میکند». این عبارت بخشی از بیانیه اخیر وزارت خارجه امارات متحده عربی است که تنها چند ساعت پس از درخواست پادشاه عربستان برای برگزاری دو نشست فوقالعاده صادر شد که تمام قد نشان میدهد این دو کشور تا چه حد سیاستهای منطقهای و راهبردهای کلان خود را با یکدیگر هماهنگ کردهاند. اصل ماجرا از این قرار است که پس از انفجارهای مشکوک در بندر فجیره امارات و همچنین حمله پهپادی انصارالله یمن به ایستگاه پمپاژ نفت سعودیها در شرق عربستان، برآوردهای زیادی در این خصوص از سوی ریاض و ابوظبی مبنی بر دست داشتن ایران در این دو عملیات منتشر شده که اتفاقاً بخش آشکار آن دائماً از سوی رسانههای این دو کشور با کمی تغییر در حال بازنشر است. در این راستا برادر بزرگتر (پادشان عربستان) طبق روال گذشته به دنبال آن است تا نهتنها به دنیای عرب بلکه به جهان اسلام بفهماند حرف اول و آخر در خلیجفارس و خصوصاً در شرایط فعلی را او میزند. از این منظر است که شاهد ارسال دعوتنامههای جداگانه از سوی شخص ملک سلمان به کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس و اتحادیه عرب هستیم.
در ایام تنشآلود منطقه شاهد برجسته شدن نام و تصویر پادشاه عربستان هستیم اما از ولیعهد خبری نیست؛ چراکه جو روانی ایجاب میکند «بازی بزرگان» در جریان باشد و کوچکترها در سایه این بازی نظارهگر میدان و طریقه بازی باشند
ماهیت نشست 30 می چیست؟
دعوتنامههایی که از سوی دیوان پادشاهی عربستان برای کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس و اتحادیه عرب ارسال شده در وهله اول به وضوح نشان میدهد که ریاض همچنان به دنبال آن است تا بگویدرهبری جهان اسلام با خاندان آلسعود است. تا جایی که در داخل ساختار دینی این کشور که توسط «آل شیخ» اداره میشود این نکته به هدایت کنندههای سیاسی - امنیتی عربستان (آل سعود) تذکر داده شده که سیاستهای جانبی در شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب باید به سمت و سویی برود که مصر (منظور الازهر و شیوخ آن) از دایره توجهات خارج شوند تا در نهایت ملل متحد به این نتیجه برسند که رهبری جهان اسلام با ریاض است نه قاهره! دومین دلیل برگزاری دو نشست فوقالعاده در مکه (آنهم در این برهه زمانی) این است که ریاض درصدد آن است تا تهران را متوجه کند که بسیج اعراب علیه ایران توسط او صورت خواهد گرفت. واقعیت این است که وضعیت کنونی تنها برآمده از تنشهای میان آمریکا و ایران نیست بلکه عربستان در یک کلام ایران را مقصر و مسئول اصلی شکست پروژههای خود در منطقه میداند و معتقد است که حالا وقت تسویهحساب خواهد بود.
چرا ولیعهد ساکت است؟!
شاید عدهای به این نکته توجه نکردهاند که چرا ولیعهد عربستان، این روزها هیچ اظهارنظری در مورد ایران و وضعیت فعلی در خلیج فارس و حتی تنش میان تهران و واشنگتن صورت نداده اما دلیل این موضوع کاملاً روشن است. اعراب و خصوصاً پادشاه عربستان به خوبی میدانند که شرایط کنونی منطقه (اعم از امنیتی و نظامی) به صورتی است که کوچکترین اظهارات از سوی مقامات ارشد کشورهای حاشیه خلیج فارس میتواند فتیله انبار باروت منطقه را روشن کند و آن زمان است که انفجار نابهنگام عظیمی رخ میدهد. از این منظر است که طی این چند روز تنها شاهد آفتابی شدن پادشاه عربستان یا مخابره شدن اخبار از زبان او هستیم؛ چراکه جو روانی ایجاب میکند که «بازی بزرگان» در جریان باشد و کوچکترها در سایه این بازی نظارهگر میدان و طریقه بازی باشند. از منظری دیگر اخیراً خبرگزاریها و آژانسهای خبری آمریکا تصویری از دیدار خدیجه چنگیز (همسر جمال خاشقجی) با نانسی پلوسی (رئیس مجلس نمایندگان) را منتشر کردهاند که این موضوع دقیقاً نشان میدهد ایالات متحده وخامت اوضاع در خلیجفارس را تا حد زیادی درک میکند و دقیقاً میداند که اوضاع ولیعهد عربستان از حیث وجاهت بینالمللی مناسب نیست و از این منظر به ریاض هشدار میدهد که او را فعلاً در پستوی سیاستها خود پنهان کنند.
ترامپ همانگونه که با زبان بی زبانی بارها اعلام کرده، سناریوی «تجاری سازی سیاست و امنیت» را در دستور کار قرار داده است و از اینرو به دنبال آن است تا فتیله انبار باروت منطقه را به دست پادشاه عربستان بدهد
بازی آمریکا چگونه است؟
شاید عدهای از مخاطبان سوال کنند که این بازی را آمریکا به راه انداخته پس چرا به دنبال کمرنگ کردن حضور ولیعهد عربستان در بازه زمانی کنونی است؟ نباید فراموش شود که تنش در خلیجفارس پروندهای است که در یک طرف آن ایالات متحده به رهبری ترامپ قرار دارد و در سوی دیگر ایران واقع شده اما نباید فراموش کرد که سکاندارِ این پرونده در کاخسفید دولت ترامپ است و خبری از اوباما، بوش پسر، بوش پدر، نیکسون، کارتر و حتی لینکلن نیست. ترامپ همانگونه که با زبان بی زبانی بارها اعلام کرده، سناریوی «تجاری سازی سیاست و امنیت» را در دستور کار قرار داده و این به معنای آن است که همه چیز از دید او باید به تامین منافع ایالات متحده ختم شود. به عنوان مثال اگر او دائماً اعلام میکند که ایران نباید سلاح هستهای داشته باشد تنها به خاطر تامین امنیت اسرائیل است که خروجی آن بدون تردید تثبیت دوره چهار ساله دوم ریاست جمهوری او توسط لابی یهود حاضر در خاک آمریکا خواهد بود.
اینکه او دائماً خطر ایران در خلیج فارس را برجسته میکند به این دلیل است که با ایران هراسی بتواند انبار تسلیحات خود را در ازای دریافت ارقام نجومی از عربستان، امارات و سایر کشورهای عربی منطقه خالی کند و دوماً عربستان را به عنوان ژاندارم و وکیل خود در حاشیه خلیج و خاورمیانه تقویت کند. این کار ترامپ نهتنها از حیث اقتصادی برای او مهم است بلکه با این کار میتواند از منظر سیاسی عربستان را به عنوان نوک پیکان هرگونه منازعه سیاسی یا امنیتی در منطقه به جلو اعزام کند تا از این طریق هزینه را به دوش ریاض و متحدان منطقهای او بیاندازد. از منظری دیگر اینکه تصویری از دیدار همسر خاشقجی با رئیس مجلس نمایندگان آن هم در هوای مهآلود فعلی منطقه منتشر شده نشان میدهد که دموکراتها در حال مخابره پیام تهدید برای اردوگاه جمهوریخواهان هستند تا از این طریق به ترامپ بفهمانند که نباید بیش از حد سعودیها و همچنین امارات را علیه تهران تحریک کنند.
فرجام سخن
سناریوی آمریکا در این برهه کنار کشیدن خود از معادلات نظامی تنشزا خواهد بود تا به جای خود بتواند از مولفه اعراب به رهبری ریاض استفاده کند. طبیعی است که کنارهگیری ممکن است در محتوا اتفاق بیافتد اما مدیریت میدان و فعال شدن شکلی آمریکا به قوت خود باقیست. از این جهت است که شاهد اعزام ناو لینکلن به خلیجفارس هستیم یا در امتداد آن اخباری از ورود بمبافکنهای B-52 در قطر به گوش میخورد. با این وجود ایالات متحده فعلاً به دنبال راهاندازی جو پلیسی در منطقه علیه جمهوری اسلامی ایران است اما احتمال اینکه بخواهد عربستان را علیه تهران شانتاژ کند وجود دارد. البته در این روند امریکا دوشادوش سعودیها و متحدان عربی آنها گام برمیدارد. به عنوان مثال شروع گشتزنیهای امنیتی کشورهای عربی در خلیجفارس دقیقاً نشان میدهد که آمریکا اعراب را برای آرایش محیط تنش فراخوانده تا اگر حرکت احتمالی از سوی ایران سرزد آنها قربانی اول باشند و سپس آمریکا به همراه متحدان اروپایی خود (خصوصاً بریتانیا) وارد میدان شود.