به گزارش دیده بان ایران، روزنامه ایران درباره تاریخ خلیج فارس، آنچه بر آن گذشت و شرایط امروز آن، با مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ معاصر گفتوگو کرده است.
بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:
نزدیک به ۲۰۰ سال پیش، امام قلی خان، سردار صفوی پرتغالیها را از بندرعباس و جزیره هرمز بیرون راند و این مناطق سرزمینی ایران را بازپس گرفت. اگر از گذشته به امروز نگاه کنیم، این اتفاق چه معنایی میتواند داشته باشد؟
در یک دوره طولانی یعنی تا اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی که بریتانیاییها از خلیج فارس خارج شدند، طرف مقابل دولتهای استعماری، تنها یک دولت مستقل به نام ایران بود. تنها پس از پایان جنگ جهانی اول بود که ابتدا پادشاهی سعودی به وجود آمد، اما پیش و پس از این، ایران در یک دوره طولانی قدرت مطلق منطقه در مقابل نیروهای بریتانیایی و خط مقدم مقابله با نیروهای استعماری بود. بنابراین اهمیت این منطقه هم از جهت استراتژیکی، هم از نظر ژئوپلتیکی و هم از جهت انرژی و امنیتی در دنیا کاملاً آشکار است. این اهمیت هم برای ساکنان این منطقه یعنی ایران و کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس و هم برای قدرتهای خارجی که قصد مداخله و توسعهطلبی دارند، روشن است. به دلیل اینکه ایران در یک دوره طولانی تاریخی تنها قدرت مطلق منطقه بوده است، سیاست غربیها بویژه بریتانیاییها ایرانزدایی یا تضعیف حضور ایران در خلیج فارس بود که این سیاست امروز هم ادامه دارد. اگرچه به دلیل افول امپراطوری بریتانیا این سیاست نمیتواند به طور مستقیم اعمال شود، اما تلاش میشود از طریق جنگ نیابتی و کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس این مسأله ادامه یابد که یک نمونه آن مسأله مناقشه و ادعاهای مربوط به جزایر سهگانه است.
مهمترین نکتهای که درباره خلیج فارس وجود دارد، صرف مسأله نفت است، یا عوامل دیگری مانند راههای مبادلاتی هم در این میان مطرح است؟
ابتدا باید نقبی به گذشته بزنیم. در دوران کهن برای دولتهای استعماری خلیج فارس معنی و مفهومی داشته که اکنون هم از جهات دیگر قابل توجه است. اگر به دوران استعمار بریتانیاییها در منطقه خاورمیانه نگاه کنیم، میبینیم که این منطقه برای این دولت و رقبای آن بسیار اهمیت داشته است، کما اینکه رقبای استعمارگران غربی یعنی کشور روسیه تزاری که بعد اتحاد جماهیر شوروی و بعد جمهوری روسیه میشود، تلاش دارند به آن دست یابند. از سوی دیگر ایران و خلیج فارس برای قدرتهای استعماری بویژه برای بریتانیا خط حایل و محافظی برای مهمترین مستعمره بریتانیا یعنی هند بوده است که «نگین جواهرات امپراطوری بریتانیا» خوانده میشد. از نظر استراتژیکی نیز همچنان خلیج فارس مهمترین آبراه استراتژیک و نظامی دنیا بوده و هست و کشورهای کوچک منطقه و خود ایران که در شمال خلیج فارس حضور دارد، برای بریتانیاییها و برای امریکاییها که بعد از آنان آمدند و برای پرتغالیها که قبل از بریتانیا بوده است، همواره یک موقعیت غیرقابل اجتناب و غیرقابل نادیده گرفتن بوده است. به همین دلیل هم هست که همراهی و تحت الحمایگی نیروهای محلی منطقه برای بریتانیا که در یک دورهای دزدان دریایی بودند، بعد تبدیل به شیوخ منطقه شده و کم کم جزو اشراف شدند، اهمیت پیدا میکند. به همین دلیل میبینیم که در سالهای بعد، ابتدا پادشاهی سعودی، بعد قطر و کویت و بعد امارات متحده عربی به متحدین استراتژیک انگلیس و بعد امریکا تبدیل میشوند. اینها در واقع همه در یک طرف قضیه قراردارند. اما عامل جدیدی که در آغاز قرن بیستم به همه اینها اضافه شد، مسأله انرژی است. زیرا در قضیه نفت و گاز و مشتقات آن، همچنان خلیج فارس یکی از مهمترین، تأثیرگذارترین و تعیین کنندهترین نقاط بازار انرژی دنیا است. به عبارت دیگر، بازار انرژی دنیا بشدت وابسته است به امنیت و ثبات و حاکمیت و مالکیت خلیج فارس. وقتی بدانید که بخش مهمی از این آبراه در تصرف ایران است و مالکیت قطعی و تاریخی ایران در آن وجود دارد، میبینید که چه نقشههایی برای آن کشیده شده است.
چه نقشههایی؟
از آنجا که سالها در اسناد تاریخی مرتبط با ایران بویژه درباره خلیج فارس کار کردم، میبینیم که چقدر تلاش شده است تا دست ایران از این منطقه کوتاه شود یا حداقل با تضعیف آن، تأثیر ایران در این منطقه کم شود. یک نمونه که در ایران کمتر به آن توجه شده، این است که در یک دوره طولانی از ابتدای قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم در سال ۱۹۷۱، جزایر مختلفی که متعلق به ایران بوده است، یا محل مناقشه با بریتانیاییها و تحتالحمایههای عربی آنان بود، یا اینکه گاهی اشغال میشده، یعنی به زور در این جزایر پرچم میزدند و جزایر را اشغال میکردند. نمونه آن جزایر سه گانه که در سال ۱۹۰۳ از سوی بریتانیاییها اشغال میشود که در سال ۱۹۷۱ ایران موفق شد با مذاکرات این جزایر را پس بگیرد. ما اکنون تنها به این سه جزیره توجه میکنیم، اما توجه نمیکنیم که در یک دوره طولانی، چشم طمع نیروهای خارجی به همه جزایر ایرانی خلیج فارس بوده است. یعنی کل جزایر ایرانی خلیج فارس که حتی مورد مناقشه هم نبوده است، مانند جزیره سیری و فارسی، مورد ادعای بریتانیاییها بوده و آنان یا این جزایر را متعلق به خودشان میدانستند، یا میخواستند خودشان آن را اداره کنند یا اینکه تحتالحمایه آنان باشد. واقعیت تاریخی مهمی در این باره وجود دارد که ما یا به آن توجه نمیکنیم یا کمتر میکنیم و آن اینکه در یک دوره طولانی ۱۰-۱۵ ساله در اوایل قرن بیستم و پس از انقلاب مشروطه که دولت ایران ضعیف میشود، دولت بریتانیا هنگام مواجهه با مشکلات مالی ایران که در آستانه ورشکستگی بود، به ایران وام میدهد، اما مطابق اسنادی که من دیدم، در ازای این وام، خواهان این میشود که ایران همه، تأکید میکنم، همه جزایر خود در خلیج فارس را، یا به بریتانیا بفروشد یا به صورت اجاره طولانی مدت ۱۰۰ ساله همانند کاری که در هنگکنگ با چین کردند، به اجاره بریتانیا دربیاورد.
هدف آنان از این رویکرد چه بود؟
هدف آنان این بود که ایران حضوری در خلیج فارس نداشته باشد. وقتی از طریق منافع و مصالح ملی میتوانستند این کار را انجام بدهند، انجام میدادند و وقتی نمیتوانستند، با فشار روی نقاط ضعف ایران این اهداف را دنبال میکردند. کما اینکه اسناد تاریخی نشان میدهد این فشار از ۱۹۱۰ به بعد تا پیش از کودتای رضاخان ادامه داشته و در مکاتبات انگلیسیها، مدام میبینیم که نیروهای انگلیسی به ایران فشار میآورند که باید جزایر را به ما بفروشید یا اجاره ۱۰۰ ساله بدهید. تأکید میکنم که آنان همه جزایر ایرانی خلیجفارس را میخواستند، اعم از قشم، کیش، لاوان، لارک و خارک. این مسأله از آن صفحاتی از تاریخ ایران است که کمتر تاریخنگاری در ایران به آن توجه کرده، شاید چون اسناد آن را در اختیار نداشتیم، اما در آرشیوهای بریتانیایی هزاران برگ سند وجود دارد که این را نشان میدهد، اما خوشبختانه دولتهای ایرانی در مقابل این خواسته تمکین نکردند، نه در این موارد بلکه در مواردی مانند اشغال جزایر ایرانی، هیچ گاه دولتهای ایرانی این مسأله را به رسمیت نشناختند که این جزایر متعلق به ایران نیست. به همین دلیل است که به فاز بعدی یعنی به فاز هویتی روی میآورند و در این زمینه تلاش میکنند تا هویت ایرانی را از خلیج فارس بگیرند. به این منظور، ابتدا روی نام آن تمرکز میکنند و بعد فرهنگ. دلایل اینها این است که ایران را از خلیج فارس برانند یا نقش آن را کمرنگ بکنند. این سیاست و تلاش ادامه دارد و خوشحالیم که این سیاستها عمدتاً خنثی شده است و ایران به حضور قدرتمند خود در خلیج فارس ادامه میدهد.
در سال ۱۹۷۱ است که نیروهای انگلیسی میخواهند از خلیج فارس خارج شوند، ایران جایگزین این نیروها میشود ، اما پس از حملات صدام به کشتیهای نفتی، دوباره دولتهای خارجی به منطقه بازمیگردند، اهمیت و بودن و نبودن این نیروها در خلیج فارس به چه معنا است؟
شما چند نکته را با هم گفتید که من آنها را از هم تفکیک میکنم. اولاً مسأله بحرین و جزایر سهگانه، به صورت مستقیم به هم ربط ندارند. ما در تاریخنگاری داخلی دوست داریم اینها را با هم متصل کنیم، اما متصل نیستند. یک اشتباه رایج وجود دارد گفته میشود ایران «بحرین را پس داد» تا جزایر سهگانه را بگیرد، اما بحرین از اواخر قرن هجدهم، مطلقاً در کنترل ایران نبود. ایران درباره بحرین دعاوی قانونی و بحقی داشت که انگلیسیها این جزایر را به زور از ایران گرفتهاند، اما این جزایر در اختیار و کنترل نیروهای ایرانی نبود، انگلیسیها آنجا را اشغال و نیروهای ایرانی را بیرون کردند. اهالی بحرین حتی در همین حالا هم ایرانیتبار و اکثریت آن شیعه هستند و حکومت محلی بحرین، چه زمانی که بریتانیا بود و چه الان که شیوخ آل خلیفه هستند، به هیچ وجه اجازه مشارکت سیاسی به اکثریت مطلق شیعه و ایرانی تباران بحرین نمیداد و آنان را تحت ستم قرار میداد. همین حالا بحرین تنها کشور جنوب خلیج فارس است که بسرعت به هر غیرشیعه و هر غیرایرانی تباری اقامت و تابعیت میدهد تا اینکه ترکیب جمعیتی کشور را بهم بزند. بنابراین در مسأله خروج نیروهای بریتانیا از خلیج فارس باید بدانیم که بعد از جنگ جهانی دوم، دولت بریتانیا به شیوخ تحتالحمایه خود وعده داده بود که به آنان استقلال بدهد و با خروج از خلیج فارس تا حدی دست آنان را بازتر بکند. در ۱۹۶۸ قانون خروج نیروهای نظامی بریتانیا از خلیج فارس در مجلس این کشور تصویب شد. پس از آن هم به دلیل قولی که بریتانیا داده بود و هم به دلیل ضعف شدید مالی و نظامی بریتانیا که ناچار به ترک خلیج فارس شدند، تحولات چندی در منطقه رخ داد. بریتانیا در این کار چندین معضل داشت، یک معضل این بود که میخواست ۱۰ کشور خلیج فارس را با هم متحد و آنها را به صورت یک کشور دربیاورد که این ۱۰ تا، عبارت بودند از ۷ شیخنشین به اضافه قطر، کویت و بحرین. قطر و کویت اعلام کردند نمیخواهیم در این اتحادیه قرار بگیریم و مستقلاً کار خود را انجام دادند. در این میان، بحرین به درستی مورد ادعای ایران بود و ایران خود را مالک آن میدانست. اما با یک سازوکار کاملاً غیرقانونی و با فریب ایران، با یک رفراندوم قلابی این جدایی اتفاق میافتد.
چرا رفراندوم استقلال بحرین قلابی بود؟
زیرا نماینده سازمان ملل به جای رفراندوم، یک نظرسنجی انجام میدهد که آن هم غیرقانونی بود. سه سؤال از پیش طراحی شده را مطرح کرد، آن هم نه برای همه مردم، بلکه به برخی از مردمی که خودشان دوست داشتند یا به شیوخ عربی که با آل خلیفه ارتباط داشتند. به جای اینکه یک رفراندوم کاملاً قانونی با نظارت بینالمللی باشد، از آنان پرسیدند میخواهید با ایران باشید؟ میخواهید با بریتانیا باشید؟ یا میخواهید مستقل تحت حکومت آل خلیفه باشید؟ بنابراین میبینیم هیچ گزینهای برای استقلال بدون آل خلیفه و بدون شیوخ تحتالحمایه بریتانیا و سعودی وجود نداشت. بنابراین هم رفراندوم نبود و هم گزینهها، گزینههای درستی نبود. به هر حال بحرین کاملاً جدا شد و ایران هم مطالبات خود را از بحرین پس گرفت. اما در مسأله جزایر سهگانه، ایران پافشاری کرد و با اعمال فشار و تهدید مبنی بر اینکه مانع تشکیل دولت امارات خواهد شد، موفق شد با پروتکل و قراردادی که مذاکراتش سه سال طول کشیده بود، در ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱ جزایر را پس بگیرد.
ادعای کشورهای عربی که جزایر سهگانه متعلق به امارات است، کجای این رویدادهای تاریخی قرار دارد؟
هرچند کشورهای عربی ادعا میکنند ایران این جزایر را از امارات غصب کرده است، اما واقعیت این است که اساساً زمانی که ایران این جزایر را بازپس گرفت، کشوری به نام امارات وجود نداشت و امارات متحده عربی دو روز بعد از این واقعه تأسیس شد. در واقع طرف حساب ایران در این قضیه بریتانیا بود، نه اماراتی که هنوز وجود خارجی نداشت. نکته بعدی این است که در این موضوع، اگر به مسأله تاریخ جزایر نگاه کنید، میبینید تا قبل از آغاز استقلال امارات و بازگشت حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه، جزایر بیش از سه موجودیت نداشت؛ یا متعلق به ایران بود، یا تحت اشغال نظامی بریتانیا بود و اینکه تحت تصرف موقت دزدان دریایی بود. بنابراین چیزی به نام هویت عربی و اماراتی در اینجا وجود خارجی نداشته است، تا زمانی که ایران رسماً و عملاً این جزایر را پس میگیرد. بنابراین مسأله جزایر یک مسأله کاملاً مشخص است.
پس چرا امروز همچنان ادامه پیدا کرده است؟
دو دلیل مشخص دارد، یکی اینکه مسائل جزایر از معدود مواردی است که کشورهای عربی که در همه امور مرزی، سیاسی و اقتصادی با هم اختلاف دارند، به دروغ و تحت یک موضوع واهی دور هم جمع و اتحاد قلابی درست میکنند. دوم اینکه وقتی که مشکلات ایران با غرب بروز پیدا میکند و بالا میگیرد، این ادعا درست به مثابه یک جنگ نیابتی است که از سوی کشورهای غربی بویژه بریتانیا و امریکا علیه ایران به راه میافتد. به همین دلیل میبینیم هر وقت مشکلات ایران با این دو کشور یعنی انگلستان و امریکا بالا میگیرد، بحث جزایر و نگرانی امارات دوباره مطرح میشود و این جز یک جنگ نیابتی دنبالهدار نیست. یادآوری میکنم که وقتی در آخر شهریور ۱۳۵۹ صدام به ایران حمله کرد، در نخستین اعلامیه حزب بعث عراق علیه ایران ادعا شد که ما سه خواسته از ایران داریم که فقط یکی از آنها به عراق مربوط بود. اولی به قول خودشان «بازگرداندن جزایر اشغالی» به امت عرب بود، بعد خواستار استقلال خوزستان بودند که به نام «عربستان اشغالی» اسم بردند و سوم مسأله شط العرب یا اروندرود که عراق خواستار اعمال حاکمیت اصلی و کامل خودش بر آن بود. بنابراین میبینیم در آغاز جنگ تحمیلی هم از این بهانه واهی برای توجیه تجاوزگری به ایران استفاده کردند.
نبرد هویتی که گفتید درباره نام خلیج فارس وجود دارد، فرجام این نبرد و تلاش برای منفک کردن هویت این آبراه از ایران به کجا منتهی خواهد شد؟
۹۹ درصد اسناد و مدارکی که با آنها سر و کار دارم، مؤید نام صحیح، تاریخی، رسمی و قانونی خلیج فارس هستند. در این واقعیت هیچ تردیدی وجود ندارد و کسی شک ندارد. وقتی هم با بسیاری از دانشمندان یا مقامات کشورهای غربی و عربی صحبت میکنم، همه به این واقعیت اذعان دارند. اما به قول انگلیسیها، «پول حرف میزند.» به عبارت دیگر وقتی میلیونها دلار و چه بسا صدها میلیون دلار در طول نیم قرن اخیر خرج شده تا این جعل هویت صورت بگیرد، طبیعی است که تلاش میشود حق ناحق جلوه کند. ما اگر فکر میکنیم که صرف بودن حق با ما یا سابقه تاریخی موضوع، باید دشمنان و رقبای ما را مجاب کند و براساس اخلاق، مرام و وجدان و معرفت حق را به ایران بدهند، سخت در اشتباهیم. دنیای امروز، دنیای رقابت و سودجویی است و مرام و معرفت جایی در آن ندارد. ایران در عرصه دیپلماسی عمومی و دیپلماسی مردممحور ضعیف عمل کرده است و کشورهای عربی بسیار قوی.
ایران در زمینه تعامل با چهار لایه سیاستمداران غربی، نخبگان و اندیشمندان غربی و از قبل آنان اندیشکدهها و گروههای لابی و اتاقهای فکر و سوم در جهت تعامل با رسانههای غربی و چهارم با افکارعمومی بینالمللی، خوب و درست عمل نکرده است. در زمینه دیپلماسی عمومی یا دیپلماسی مردممحور نیز متأسفانه دشمنان و رقبای ما فعالتر از ما هستند. اگر ما در این زمینه درست فعال نباشیم، همیشه باید نگران باشیم حق ما خورده شود.
کما اینکه حامیان کشورهای عربی و کسانی که خواهان جعل تاریخ هستند و علیه ایران فعال هستند، بشدت فعال هستند.
ایران چه باید بکند؟
ایران در این زمینه باید بازنگری اساسی در سیاست دیپلماسی عمومی خود انجام دهد. دستگاه دولتی ایران هم باید اجازه بدهد حامیان مستقل ایران در صحنههای بینالمللی این کار را انجام دهند، در عرصه پژوهش، تعامل و چانهزنی و در عرصه فتح قلوب و اذهان. اگر این کار را درست انجام ندهیم، نباید تصور کنیم که تا ابد حق را به ما خواهند داد. این چرخه فعلاً به نفع ماست، حق و قانون با ماست و مقامات بینالمللی با ما هستند، اما دیگران بیکار نیستند و تلاش خواهند کردند این رویه تغییر کند.
کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام ∎
نظر شما