آریا طاری
بدون تردید کارلوس کیروش یکی از بزرگترین مربیان تاریخ فوتبال ایران به شمار میرود. مردی که سابقه سرمربیگری در رئالمادرید را داشته، چندین سال به عنوان دستیار مورد اعتماد سرالکس فرگوسن در کنار این مربی روی نیمکت منچستریونایتد نشسته و پیش از پذیرش هدایت ایران، برای مدتی سرمربی کریستیانو رونالدو در تیم ملی پرتغال بوده است. او به لحاظ فنی یک مربی درجه یک به نظر میرسد اما به لحاظ رفتاری به ویژه در سالهای اخیر رفتاری شبیه آماتورها از خودش بروز داده است. باید بپذیریم که بسیاری از این رفتارها تنها به خاطر «خارجی» بودن سرمربی تیم ملی برای او با مصونیت همراه میشوند. به احتمال بسیار زیاد یک مربی ایرانی با انجام هر کدام از این رفتارها، به شدت مورد سرزنش قرار میگرفت و حتی شغلش را به راحتی از دست میداد. حدود یک دهه قبل، سکان هدایت تیم ملی به محمد مایلیکهن رسید اما مدیران فدراسیون فوتبال او را به خاطر نوشتن چند بیانیه تند بدون انجام حتی یک بازی رسمی از کار برکنار کردند. آن بیانیهها شاید در مقایسه با بیانیههایی که کیروش با نام بردن از انواع و اقسام حیوانات درنده منتشر کرده، چندان تند محسوب نمیشدند اما همان مدیرانی که حکم به اخراج مایلیکهن دادند، پشت کیروش ایستادند و حتی جسارت لازم را برای انتقاد از لحن این سرمربی نداشتند. یک مربی ایرانی در صورت خط زدن چند بازیکن بزرگ و آماده و انتخاب مهرههایی مثل کنعانیزادگان، به شدت تحتفشار قرار میگرفت. یک مربی ایرانی در صورت مصاحبه علیه یک باشگاه خاص و چند تکه کردن فوتبال ایران، عملا نابود میشد. اگر دستیار یک مربی ایرانی به یک خبرنگار حمله میکرد و او را کتک میزد، آن مربی شاید شغلش را در تیم ملی از دست میداد. کیروش اما در فوتبال ایران عملا با هیچ برخوردی روبهرو نشد. چراکه این فوتبال مثل همیشه عادت داشت که برابر خارجیها «کرنش» کند. این کرنش تاریخی شاید نتیجه ضعف مربیان ایرانی و بیاعتمادی عمومی به آنها نیز باشد.
فوتبال ایران در زمینه تربیت مربی، به بنبست نزدیک شده است. چهرههای قدیمی مدام بین باشگاههای مختلف دست به دست میشوند و هیچ نشانهای از پیشرفت و به روز شدن در آنها دیده نمیشود
تیم ملی ژاپن در فاصله کوتاه میان جام جهانی و جام ملتهای آسیا به «هاجیمه موریاسو» سپرده شد و با همین سرمربی به فینال آسیا راه پیدا کرد. موریاسو شاید مربی بزرگ و خارقالعادهای نباشد اما حداقل استانداردهای لازم را برای هدایت ساموراییها دارد و برای چنین کاری تربیت شده است. در فوتبال ایران اما بعد از جدایی کارلوس کیروش، وحشت بزرگی برای انتخاب «مربی ایرانی» در بین هواداران تیم ملی وجود دارد. مدیران فدراسیون حتی به صورت «موقت» باید روی کدام گزینه دست بگذارند؟ فوتبال ایران در زمینه تربیت مربی، به بنبست نزدیک شده است. چهرههای قدیمی مدام بین باشگاههای مختلف دست به دست میشوند و هیچ نشانهای از پیشرفت و به روز شدن در آنها دیده نمیشود. آنها شاید توانایی کار در سطح لیگ برتر را داشته باشند اما در مقیاس بینالمللی، هرگز مربیان شاخصی به شمار نمیروند. حتی چهرههای بااستعدادی مثل علی دایی و امیر قلعهنویی که سالها به عنوان بازیکن در متن فوتبال حضور داشتهاند، با انتخاب شدن به عنوان سرمربی تیم ملی در بدترین زمانهای ممکن، عملا در مربیگری ملی ناکام ماندند. علیرضا منصوریان که زمانی تصور میشد یکی از امیدهای آینده مربیگری در ایران است، آرام آرام در مسیر سقوط قرار گرفت و یحیی گلمحمدی نیز با چند انتخاب خاص و شتابزده، روند پیشرفت خودش را بسیار کند کرد.
آنهایی که در گذشته دایی و قلعهنویی را در موقعیت نادرستی به نیمکت تیم ملی رساندند و هم به تیم ملی ایران و هم به این دو مربی جوان لطمه زدند، حالا نسخه «نکونام» را برای نیمکت تیم ملی مطرح میکنند. چهرهای که فقط در دو باشگاه خونه به خونه و نساجی سرمربی بوده و طبیعتا آمادگی هدایت تیمی در قوارههای ایران را ندارد. علاوه بر این، اگر در فوتبال به این نتیجه رسیدهایم که روحیه تیم ملی دوران کیروش باید تغییر کند، چه دلیلی برای انتخاب یک مربی با همان شکل و شمایل برای تیم وجود دارد؟ استعدادیابی برای پیدا کردن فوتبالیستهای جوان، تنها چالش بزرگ پیش روی فوتبال ایران نیست. این فوتبال باید مربیان تازهای را نیز تربیت کند. چهرههایی که آمادگی فنی و ذهنی لازم را برای موفقیت در سطوح بالا داشته باشند و سپردن هدایت تیم ملی به آنها، یک تجربه ترسناک و عذابآور تلقی نشود. آن روز شاید دیگر دلیلی برای تعظیم همیشگی مقابل مربیان خارجی و تسلیم شدن مقابل آنها وجود نداشته باشد.
نظر شما