مدتی پیش متنی بدون عنوان و بدون نام نویسنده درباره «پارسیان هند» در تارنمای «فرهنگ توسعه» منتشر شد.
در آن متن از جمله عنوان شده بود: «نیاکان آنها (پارسیان) در سده دوم هجری پس از سلطه اعراب مسلمان بر ایران، از ایران به هند کوچ کردهاند؛ از این رو میتوان آنان را نخستین جامعه مهاجر ایرانی بهشمار آورد». «با گذشت ۱۲۰۰ سال بسیاری از سنتهای ایرانی را حفظ کردهاند». «روبهرو شدن آنها با حکومت و مردم آن خطه (سنجان) چند سده بعد در کتابی بهنام «قصه سنجان» از زبان بهمن پسر کیقباد... به نظم کشیده شده است» نویسنده این جملات در یادداشتی کوتاه بدون اینکه به نادرست بودن مطالب یادشده جزء به جزء بپردازد، اشارهای داشت به اینکه مهاجرت گروهی از زرتشتیان به هند مبتنی بر «قصه سنجان» پایه و اساسی ندارد و در ضمن اشارهای داشت به نوشتهای از آقای غیاثآبادی با عنوان «مهاجرت زرتشتیان به هند: آمیزهای از واقعیت و قلب واقعیت» مدتی بعد آقای دکتر شروین وکیلی با اشاره به نوشته نویسنده در «فرهنگ توسعه» از جمله نوشتند: «اما سنت زرتشتیان گجرات هند به دقت، تاریخ مهاجرتشان را ثبت کرده، میدانیم که حمله اعراب یکی از دلایل این کوچ بوده...» مختصر در بیپایه بودن «قصه سنجان» اشاره به چند نوشته خواهم کرد: ۱- از نامه گشتاسب کیخسرو نریمان به اقبال لاهوری به تاریخ ۱۱ ژوئیه ۱۹۳۲: «... به اعتقاد من این جنجال که پارسیان به واسطه فشار و تعدی اعراب مسلمان، ایران را ترک کردهاند، یک سفسطه تاریخی است. من بهطور جدی معتقدم گرویدن ایران به اسلام، ناشی از ظلم و ستم طاقت فرسای موبدان یا طبقه روحانی بود. به اعتقاد من آزار و اذیتی که زرتشتیان در ایران متحمل میشدند از جانب اعراب نبود، بلکه از سوی زرتشتیانی بود که به خاطر مطامع دنیوی، اسلام را پذیرفته بودند و با توجه به اینکه خود از دین سابق برگشته بودند، نمیتوانستند ببینند که خویشان و همسایگانشان همچنان به دین سابق باقی ماندهاند». تاریخ معاصر ایران / ش اول / بهار ۱۳۷۶/ ص ۱۷۷ / آقای دکتر حسینعلی نوذری. ۲-کتابهای بمبئی: ابراهیم پورداود و پارسیان «نخستین کتاب پورداود؛ رسالهای ۱۰۰ صفحهای با عنوان ایرانشاه بود که در بمبئی و با پشتیبانی ایران لیگ و انجمن زرتشتیان ایران در سال ۱۹۲۶ م به چاپ رسید. کتاب ایرانشاه را میتوان بازگویی جدیدی از قصه سنجان دانست که حاوی روایتی منظوم از افسانه تاریخی مهاجرت زرتشتیان به هند پس از تسخیر ایران بهدست اعراب مسلمان در قرن هفتم میلادی بود. پورداود در به پرسش گرفتن اصالت تاریخی قصه سنجان با بسیاری از پژوهشگران از جمله پژوهشگران پارسی قرن نوزدهم همعقیده بود... «افشین مرعشی / ایران نامه / س ۳۰/ ش ۳/ پائیز ۹۴» ۳- آقای عبدالله شهبازی در همینباره مینویسد: آقای ب. باتنا -از پژوهشگران پارسی هند - در ۱۹۴۳ م در همایش شرقشناسی بنارس پژوهشی در اثبات دروغین بودن این قصه ارائه داد. او پژوهش خود را باعنوان «قصه سنجان»؛ دروغی آشکار، منتشر کرد. برخی از دلایل او در اثبات جعلی بودن این قصه: ۱- میان هند و ایران در دوران باستان رابطه گسترده وجود داشت. ایرانیان بر بخشهایی از هند حکومت کردهاند و از مدتها پیش از اسلام، کلنیهای زرتشتی در هند برقرار بوده است. پارسیان کنونی هند از نسل زرتشتیان این دورانند. ۲- پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی، هیچ نوع فشاری بر ایرانیان زرتشتی اعمال نمیشده است. ۳- جادی رآنا، شاه سنجان وجود واقعی نداشته و سلطاننشین سنجان پدیدهای موهوم و زاییده خیالپردازی قصهنویس است. در هیچ نقطهای از سرزمین گجرات، هیچگاه منطقهای به نام سنجان وجود نداشته است». به نقل از «هممیهن» شبکه اجتماعی ایرانیان. مجعول بودن قصه سنجان همچون مجعول بودن کتاب «دساتیر»کتاب انبیای باستانی ایران ساخته استعمار انگلیس در هند و سر جان ملکم و ملافیروز است که سالها پس از آنکه ابراهیم پورداود به آن ایمان آورده بود، با تذکر علامه محمد قزوینی، بر بطلان و جعلی بودن آن اعتراف کرد. شرحی از این مجعولات در دو مقاله زیر دادهام: ۱- پارسی ملافیروزی یا پارسی سره منتشر شده در مجموعه مقالاتی در پاسداشت مقام علمی، فرهنگی و تاریخی دکتر عبدالحسین نوایی / خانم دکتر الهام ملکزاده / نشر نوگل / ۱۳۸۵ / صص۳۳۳- ۳۲۳. جرجنامه / مجله جهان کتاب /...
محمد ترکمان - کارشناس ارشد تاریخ معاصر ایران
∎