شادی خوشکار| «بهعنوان دِین من یک جلسه بگذارید دور از تشریفات که افتتاحیه و اختتامیه نداشته باشه و من تا نمردهام، بیایم و تجربیات سوانح گذشته کشور را برایتان بگویم که این هم یک روز زمان میخواهد که در آنجا به بحث و تبادلنظر بپردازیم، هم برای مسئولان و مدیران استانی و هم اختصاصا در هلالاحمر. من اعلام آمادگی میکنم. اگر شما عمل نکردید، تکلیف از من ساقط است.» بیژن دفتری بارها این را گفت و هر بار در سمینارها و همایشها تلاش کرد تجربیاتش را به امدادگران منتقل کند. تجربیاتی از سه دهه کار در موقعیتهای بحرانی، زلزله، سیل، بهمن و حوادث بینالمللی. کتاب تجربیات او منتشر شد، پر از جملاتی که میگوید در کدام حادثه چه کاری اشتباه بود و چه کاری درست. دوستان و همدورهایهای او میگویند او دایم میخواند و مینوشت و زودتر از همه به حادثه میرسید. بیژن دفتری مازندرانی بود، از روستای بشل قائمشهر. قرار بود نظامی شود، اما شد پدر امداد و نجات ایران. نامی که همه امدادگران بر سر آن توافق دارند. سال 1327 به دنیا آمد و خانوادهاش کشاورز بودند. بعد از انصراف از ادامه خدمت در ژاندارمری به دلیل بیماری، به دانشگاه تهران رفت و علوم اجتماعی و تعاون خواند. دوره مدیریت بیمارستانی را هم گذراند و به استخدام جمعیت شیر و خورشید سرخ قائمشهر درآمد و بعد از انقلاب معاون امداد جمعیت هلالاحمر مازندران شد.
توجه به دانش علمی
«سال 1376 و در زلزله زیرکوه قاین بود که نخستینبار اسم بیژن دفتری را شنیدم. سال آخر رشته پزشکی را در بیرجند میخواندم و در آن زلزله انترن بودم. زلزله در نزدیکیام اتفاق افتاده بود. تا 72 ساعت مشغول غربالگری و رسیدگی به بیماران ترومایی بودم که به بیمارستان امام رضا(ع) میآمدند. بعد هم اسهال خونی در منطقه شیوع پیدا کرد. زلزله برخی مناطق را نابود کرده بود، ابعادش وسیع بود. با هلالاحمر آن زمان ارتباط گرفتم که در زیرکوه مشغول بودند. آنجا مرتب نام بیژن دفتری را میشنیدم. آن زمان سازمان امداد و نجات نداشتیم. یک معاونت امداد کل داشتیم که حاج بیژن مسئول آن بود و ارایه خدمت میکرد. اسمش مرتب به گوشم میرسید. میگفتند با نیروهای تحت امر استانها دوست است و ارتباط خوبی دارد. این نام نیک برایم جاودانه شد. خیلی دنبالش گشتم که ببینمش و نشد. هر جا که میرفتم یا از آنجا رفته بود یا بعد از من میرسید. وقتی فارغالتحصیل شدم برای تعیین محل خدمتم به خاطر همان خاطره خوش، هلالاحمر را انتخاب کردم. رئیس شعبه هلالاحمر سبزوار شدم که ساختمانی خراب و قدیمی داشت. وقتهایی که به تهران میرفتم از نزدیک بیژن دفتری را میدیدم و کار میکردیم.» احمدی حالا مدیر هلالاحمر خراسان است. سال 80، در کارگاه دوهفتهای گرگان که با همکاری برنامه عمران سازمان ملل undp برگزار شده بود، ارتباطاتشان بیشتر شد. احمدی میگوید ارتباط معلم و شاگردی. دفتری از زمان زلزله منجیل و رودبار که معاون امداد و نجات مازندران بزرگ بود، نقشی مهم ایفا کرد و نامش بر زبانها چرخید. دفتری و همکارانش نخستین گروهی بودند که به کمک زلزلهزدگان آمدند. آن شب قرار بود بروند خانه دایی بیمارش که لرزهها احساس شد. بیژن دفتری در کتاب خاطراتش مینویسد که اول به دیلمان رفتند «یک گروه امدادی با آمبولانس به آن منطقه فرستادم، با بیسیم اطلاع دادند که تخریب در دیلمان زیاد نیست. ساعت 7 صبح بود که مشاور رئیس جمعیت گفت فورا به رودبار بروید. وسط راه کوه ریزش کرده بود، ماموران راهداری مشغول بازگشایی بودند. ناچار توقف کردیم و زمان طلایی از دست رفت.» پس از این به قول او «قیامت کوچک» است که مینویسد: «متوجه شدم که مدیریت سوانح و عملیات جستوجو و نجات و امدادرسانی علاوه بر تجربه، مبتنی بر دانش علمی است که ما کمتر به آن توجه داریم.» او که به گفته احمدی تا پیش از این بیشتر متکی به روشهای سنتی بود، بعدها سعی کرد همگام با آموزههای روز دنیا حرکت کند. مرکز آموزش و تحقیقات براساس همین احساس نیاز از سال 74 فعالیت خود را شروع کرد.
سال 80 طرح جامع امداد و نجات را به همراه فرشید توفیقی تدوین و تجربیات خودش را به استناد قانون برنامه سوم توسعه وارد کرد. 17 فروردین نخستینبار قانون طرح امداد و نجات کشور در 57 ماده به تصویب هیأت وزیران رسید. «او بحث شبکه امداد و نجات را مطرح کرد، انبارهای امدادی، توسعه امداد جادهای و شبکه امدادی کشور و تصویب آییننامه امداد و نجات کشور با زحمات او انجام شد. نخستین قانون داخلی هلالاحمر که با آموزههای روز هماهنگ بود با وجود او انجام شد، طوری که هنوز هم بعد از 16سال رویکرد علمی و نوین دارد.»
سابقه حضورش در ژاندارمری و روحیه نظامیاش به روحیات مدیریتیاش کمک میکرد. در حادثه بسیار جدی بود. صدای رسایش در منطقه میپیچید. داریوش جواهری، از پزشکان داوطلب و همکارانش میگوید او منحصربهفرد بود و کسی همتای او بهزودی در هلال نخواهد آمد. خستگیناپذیر، درشتاندام و تنومند، در صحنه حادثه همه او را میدیدند و میشنیدند: «از طرف دیگر بسیار مهربان با زیردستان و آسیبدیدگان، اما این مانع نمیشد افراد دستورات او را اطاعت نکنند. بسیار قدردان بودند، چه از عوامل زیردست و چه بالادست.» همیشه خاطره میگفت، خاطراتی برای تبیین آموزههای علمی.
ریاست سازمان امداد و نجات
«در یکی از سیلابهای دهه 60 زابل، از طرف معاونت امداد به منطقه اعزام شدم. نخستین کاری که کردیم تخلیه اهالی در معرض خطر از منطقه بود، اما روستاییان از سوار شدن به قایقها و ترک محل خودداری میکردند. آنها اصرار داشتند احشام را به نوعی خارج کنند، چون این احشام مهمترین وسیله معیشت آنها بود.»1
در سیل شمیران با گروه امدادگران مازندرانی وارد صحنه شد، جایی که تصرف و تجاوز به حریم آبراههها و تنگ کردن مسیرهای آب به وسیله شهرداری، سیلاب سنگین را از مسیر خارج کرده و به داخل کوچهها و خیابانهای پرشیب کشانده بود: «متاسفانه از وقوع این سیل نه فقط درس نیاموختیم بلکه تجاوز به حریم رودخانه و تنگ کردن آبراههها در اطراف تهران ازجمله رودخانه کن و رودخانههایی که آبهای شمال را به جنوب منتقل میکنند و برداشت شن و ماسه از بستر این رودخانهها ادامه یافت.»2
در همه خاطرات نامی که همراه دفتری به میان میآید، نام معاونش است، فیضی. میگوید او که بود، من دیگر از چیزی نمیترسیدم. مطمئن بودم. «چون خودش هم از پایین شروع کرده بود، خیلی پای کار بود. آدمشناس بود و تشخیص میداد که کدام نیرو چه توان و ظرفیتی دارد.» اوایل دهه 60 در زلزله جاده هراز نخستینبار دفتری را دید. آن موقع معاون امداد مازندران بود و من هم از تهران اعزام شده بودم. میدیدم که همه نیروها تحت امرش هستند. بعد برای زلزله رودبار رفت. ماجرای آمدنش به تهران از این قرار بود که ما خودمان به دبیرکل جمعیت گفتیم او را میخواهیم. از مازندران که آمد، اول قائممقام امداد و نجات شد و بعد معاونت و بعد به بخش اداری - مالی رفت و درنهایت رئیس جمعیت تهران شد. دوباره به سازمان امداد و نجات رفت و در این مدت من با او همکار بودم.» از خودش خیلی جزوه و کتاب به جا گذاشت و فیضی هنوز از نوشتارها، تجارب و کتاب دفتری در تدریس استفاده میکند.
سیل در سالهای 71 و 72 به 18 استان کشور هجوم برد. دفتری با هواپیما، بالگرد، سواری، پاترول یا کامیون به مناطق رفتوآمد کرد. روزهای اول هوا خراب بود، نمیشد امدادرسانی هوایی انجام داد: «فکر کردم حالا که برای امدادرسانی در این قبیل حوادث نه هوایی و نه زمینی نمیتوان کاری کرد، شاید ضرورت دارد امکانات امدادی را حتی تا حد مناطق روستایی گسترش دهیم. آنهایی که تفکر تجمیع انبارها در 6 منطقه کشور را داشتند قطعا این نوع صحنهها را ندیدند.»3 هوا که کمی بهتر شد، دوباره با بالگرد به منطقه رفت. سقفهای کاهگلی که خراب نشده بودند، سرسبز شده بودند و این برای دفتری دیدنی بود.
تأسیس جمعیت هلالاحمر تهران
زمان مدیریت نوربالا، دفتری دیگر از سازمان امداد و نجات جدا شده بود و به عنوان قائممقام معاونت اداری - مالی مشغول بود. گاهی برای مشورت در فعالیتهای امدادی به جلسات دعوت میشد. سعی میکرد کمتر حضور داشته باشد تا راهی برای بازنشستگی پیدا کند. همان زمان به او گفتند که در تهران مرکزیت اداری نداریم و مدیران شعب برای هر کار جزیی به سازمانهای مرکزی مراجعه میکنند، فعلا با بازنشستگی شما موافقت نمیشود. استان تهران هشت شعبه در شهرستانهای ری، کرج، دماوند، ورامین، فیروزکوه، شهریار، پیشوا و رباط کریم داشت که هیچکدام انبار مناسبی برای ذخیرهسازی نداشتند. مراحل اجرایی که انجام شد، مطالعات برای زلزله احتمالی تهران صورت گرفت و در همان درگیریها، زلزله آوج قزوین اتفاق افتاد و دفتری عازم منطقه شد. «من در همه نشستهای اداری به مدیران استانها میگفتم برای کنترل و تسلط بر صحنههای آسیبدیده باید در مرحله اول با حالت انبساطی وارد شد، یعنی اگر در ارزیابی اولیه به 10 واحد امکانات نیاز است باید 12 واحد یا بیشتر وارد صحنه کرد.»4
سیل نکا که آمد، بیژن دفتری مشغول تأسیس جمعیت هلالاحمر استان تهران بود. دوره بازآموزی مربیان امداد و نجات استان تهران در دماوند برگزار شده بود. گفتند فعلا لازم نیست تو به منطقه بروی: «برای اینکه مازندرانی بودم مرتبا موضوع را پیگیری میکردم. بعد که به منطقه رفتم، متوجه شدم علت اصلی ناشی از سهلانگاریهای زیستمحیطی همچون جنگلتراشی وسیع در یک برنامه جایگزینی درختان مثمر به جای درختان غیرمثمر، تبدیل جنگلهای منطقه به زمینهای زراعی و صدمه دیدن مراتع ناشی از چرای بیرویه دامها و بعضا کشاورزی نامناسب، ساختوساز بیرویه، تجاوز به حریم رودخانه و... بود.»5
سیل ماسوله بیشتر جان گردشگران را گرفت که در دامنه کوه و حاشیه رودخانه ساکن بودند: «مشخص شد که بنا بر بعضی از ملاحظات قرار بود از شهرستان خلخال جادهای بسازند که مستقیم به ماسوله بیاید تا راه دو استان نزدیکتر شود. آنچه مسلم است کار مهندسی دقیق در احداث راه رعایت نشده بود. در مسیر خلخال به ماسوله برای اینکه شیب جاده کم شود به صورت مارپیچ ساخته شده و در پایین، درهای که همیشه از آن آب جاری بود را قطع میکرد. با بارش سنگین از همان بالا، این پلها به دلیل فشار زیاد آب به صورت مانع عمل کردند و خراب شدند.»6
او در خاطراتش به مسائلی پرداخته است که هنوز در بحرانها مثل زلزله اخیر کرمانشاه دیده میشود. او درباره زلزله قائنات نوشته است «ما خیلی از اجناس و اقلام اهدایی را به دلیل تناقضات فرهنگی، اجتماعی و عادات مردم یا اینکه خیلی بیش از نیاز منطقه بود، نمیتوانستیم توزیع کنیم و با کسب مجوز شرعی تبدیل به احسن کردیم.»7
احمدی میگوید واژه خودامدادی را او برای نخستینبار مطرح کرد و «باعث شد که درنهایت زلزله آوج که اتفاق افتاد در قزوین، مرحوم بیژن برگردد به سازمان امداد و نجات و مسئول سر و سامان دادن به آوج شود. همیشه در حوادث و بحرانهای بزرگ نام بیژن دیده میشد»؛ حوادث بزرگی مثل زلزله بم. نام زلزله بم برای همکاران و دوستانش یادآور وقتی است که از حجم و فشار کار در یکی از چادرهای صحرایی بستری شد. حمید دهقان، روانپزشک آن زمان تهران بود: «او در هر صورت تلفنش را جواب میداد، همین شد که وقتی 10 روز بعد از زلزله بم به او زنگ زدم و برنداشت، نگران شدم. ساعت 3 بعدازظهر معاونش، دکتر توفیقی گوشی را برداشت و گفت از زور خستگی زیر سِرُم است. 6 بعدازظهر توانستم با او صحبت کنم.»
فرماندهی میدانی جمعیت را در زلزله پروسعت بم به عهده داشت. احمدی میگوید: «آن زمان انتقادات زیادی به جمعیت میشد اما دفتری خیلی محکم و پهلوان جلوی اتهامات واهی درباره امدادگران میایستاد. دایم به پایگاهها سرکشی میکرد و مرتب در جریان ریز فعالیتها بود. ارتباط مستقیم او با امدادگران باعث میشد آنها احساس کنند فرماندهشان کسی از جنس آنهاست. درعین حال با مدیران که وظایفشان را نمیدانستند، برخورد قاطعی داشت. وظایفی که نهادها به آن توجه نداشتند، بهشان گوشزد میکرد و مطالبهگری میکرد. در زمان انفجار، قطار نیشابور با آن حجم کشته و آسیب در نخستین ساعات بعد از انفجار حاضر شد و حضورش برای همه آرامش و دلگرمی بود.» انفجار قطار در 29 بهمن 1382 اتفاق افتاد. زمانی که هنوز گروههای امدادی و بیژن دفتری درگیر آسیبدیدگان زلزله بم بودند. صدای انفجار تا یکصد کیلومتری و حتی شهر مشهد شنیده شد. از حادثه یک گودال بزرگ برجای ماند و این کلمات دفتری: «در تمام دنیا حمل و جابهجایی مواد خطرناک باید مطابق با پروتکلهای جهانی انجام شود.»8
میگویند؛ بیژن دفتری رفتار و شکل و قواره حوادث متنوع را به خوبی میشناخت و براساس شکل هر حادثه، برخورد درخور و ویژهای با آن داشت: «بزرگترین خدمت او افزایش آمادگی و دانش مدیران بود.» احمدی هیچوقت نخواست پدر امداد و نجات را روی تخت بیمارستان ببیند. «دوست نداشتم قامت بزرگش را نحیف ببینم اما جلوی بیماری را نمیشد گرفت. حتی در بیمارستان هم که بستری بود، از وضع مردم خانقین و سرپل ذهاب که آن زمان در زلزله آسیب دیده بودند، مرتب خبر میگرفت و ذکر میکرد اگر لازم است بروم.»
به او مطمئن بودیم
بیژن دفتری نخستین مدیر جمعیت هلالاحمر استان تهران بود، اما مدتی بعد دوباره به سازمان امداد و نجات برگشت. حمید دهقان میگوید؛ او خودش و زندگی خانوادگیاش را وقف امداد و نجات کرده بود: «اوج فعالیتهای او در برنامه آمادگی تهران در حوادث احتمالی بود. زمانی که مدیرعامل هلالاحمر تهران میشود، با کمک چند تا از همکاران برنامه جامع آمادگی تهران برای زلزله احتمالی را نوشتند. از همان سال، دولت برای 6 پایگاه اقماری در اطراف و 22 پایگاه درونشهری بودجه تخصیص داد. رویای دیگر او طراحی شبکه امداد و نجات کشور بود که گامهایی برای آن برداشته شد و بعد از بازنشستگی او بقیه دوستان پیگیری کردند.»
دفتری هربار درجاده بود، حتما کنار آمبولانسها و پایگاههای جادهای میایستاد، با آنها چای میخورد و خسته نباشید میگفت: «کاری میکرد که احساس اهمیت کنند. با اینکه رئیس امداد و نجات کشور بود، آنقدر لطیف و نرم برخورد میکرد که کسی احساس جدایی نکند. حتی میایستاد با راننده و نگهبان هم گفتوگو میکرد.»
سال 80 برای نخستینبار بحث هماهنگی بین دستگاهها در جاده پیش آمد و قرار شد امنیت جادهها کار مشترک باشد. همین مسأله در کمشدن تلفات جادهای نقش موثری داشت. دفتری از خیلی پیشتر به موضوع این هماهنگی فکر کرده بود: «از ابتدای شروع مسئولیتم در حوزه معاونت امدادی کشور با توجه به شناختی که از جادههای کشور در طول ماموریتها و رفتوآمدهای متعدد داشتم، بارها شاهد تصادفات بودم و این تفکر در ذهنم بود که با توجه به اینکه استقرار تیمهای امدادی جمعیت در دو محور هراز و چالوس مستمر و دایمی شده و همیشه برای این استقرار امدادگران با عوامل راهدارخانهها مشکل داشتند، لذا باید یک محل ثابت و برخوردار از امکانات اولیه رفاهی ایجاد کنیم.»9
زمانی که دفتری مدیر هلالاحمر استان تهران بود، جواهری پزشک داوطلب جمعیت بود. او خاطره اردوگاه آوارگان افغانستانی را در اردوگاه میل 46 به یاد میآورد: «من و تیمی به همراه ایشان قرار شد مدتی اردوگاه را بچرخانیم. کلیه نیازمندیهای آسیبدیدگان مثل غذا و بهداشت و درمان و سوخت و برق و... به عهده جمعیت بود. من مسئول بهداشت و درمان بودم. یادم است که کودکان روزها دور ایشان جمع میشدند. یکبار میگفت، یک روزی اینها مثل ما بودند، نگاه نکن الان به این وضع افتادند. هر آدمی با هر موقعیتی، میتواند در اثر یک حادثه مثل زلزله و سیل و جنگ دچار مشکل شود. همواره موقعیتها برای آدمها همیشه یکسان نیست.»
دفتری بعد از بازنشستگی به دنبال فرصتی بود که خاطرات و تجربیاتش را منعکس کند. همیشه بحث زلزله تهران برایش مسأله بود. «میگفتند متاسفانه چه مسئولان مملکتی و چه مسئولان هلالاحمر خیلی به فکر نیستند و باید بیش از این توجه شود. هربار زلزلهای میآید، مدتی کوتاه بحث زلزله تهران وردزبان است اما فراموش میشود. دایم بحث آموزش همگانی را مطرح میکرد، چون معتقد بود اگر این زلزله اتفاق بیفتد، زمان زیادی طول میکشد تا نیروهای امدادی برسند و خود مردم باید به داد هم برسند.»
بیژن دفتری شکایت نکرد. دوستانش شکایتی را به یاد ندارند، حتی در دورهای که همه معتقدند به او بیمهری شده، میگفت؛ این هم میگذرد. غمش از این بود که نتوانسته تجربیاتش را منتقل کند ولی در هرفرصتی حتی بعد از بازنشستگی به هر بهانهای که از او درخواست میکردند، میآمد و کمک میکرد.
اطراف قزوین برف و کولاک شده و همه راهها بسته بود. بالگرد هم اجازه پرواز نداشت. دفتری تمام تلاشش را کرد تا خلبانی را راضی کند و بتواند به محل حادثه برود. ناصر چرخساز مدیر هلالاحمر البرز میگوید؛ همان حادثه به من دل و جرأت داد تا هروقت جان آدمها درخطر است، هرطور شده به کمکشان بروم. «بیپروا بود و برایمان الگو شده بود. میخواست در بطن حادثه باشد، واقعیتها و کمبودها را بگوید تا سریع مردم را راضی نگه دارد. وقتی مردم به چیزی نیاز داشتند، میگفت؛ هرچه داریم همین الان برایشان ببریم، با مردم روراست باشیم. منتظر نمیماند که بقیه اجناس برسد و بعد تقسیم شود.»
در حوادث با امدادگران در یک چادر غذا میخورد و با مردم صحبت میکرد و به آنها آرامش میداد. چرخساز سه، چهار هفته قبل از فوت، رفت دنبالش و با هم به جاده چالوس رفتند. گشتوگذار «در صحبتهای خودمانی از خاطراتش میگفت و اینکه کجای کار اشتباه شده و کجا درست بوده تا ما هم بتوانیم دفعههای بعد رفتار درست را داشته باشیم.»
معاونش میگوید: «هربار بحرانی میشود، کمبودش را حس میکنم. همیشه در بحرانها پیشانی کار بود. الان مدیران کمتر اینطور هستند اما او نخستین نفر حاضر در منطقه بود. من تابهحال 23 مدیر داشتم، مدیری داشتیم که بلد نبود یا مدیری که فقط دستور میداد. در تمام مدتی که با او کار کردم، احساس نکردم مدیر است.»
پینوشت:
10- 1: کتاب مدیریت بحران از نگاه بیژن دفتری
∎