به گزارش خبرنگار ما، بيستوهشتم خردادماه سال90، مردي مأموران پليس تهران را از كشف جسد خونين مرد ميانسالي در يكي از خيابانهاي شهر با خبر كرد.
با اعزام مأموران به محل حادثه، مشخص شد جسد متعلق به مرد ميانسالي به نام كاوه است كه در محل ديگري به قتل رسيده و جسدش به اين مكان منتقل شده است.
با انتقال جسد به پزشكي قانوني پرونده با موضوع قتل عمد تشكيل شد. مأموران در اولين گام از تحقيقات خود، خانواده مقتول را تحت بازجويي قرار دادند. همسر مقتول مدعي شد شوهرش در درگيري خياباني به قتل رسيده است، اما با جستوجوي كارآگاهان و مشكوك شدن آنها به فرشهاي خيس پهن شده روي ديوار حياط خانه، سرانجام همسر 45ساله مقتول لب به اعتراف گشود و در توضيح به مأموران گفت: «مهوش سالها با پسري آشنا شده بود و ميخواست با او ازدواج كند، اما پدرش مخالف اين ازدواج بود. به همين خاطر او نقشه قتل پدرش را كشيد و شوهرم را با آبميوه مسموم كرد. بعد از آن با همدستي يكديگر او را با ضربات چاقو به قتل رسانديم.»
به اين ترتيب زن ميانسال همراه دختر 16سالهاش به نام مهوش بازداشت و به پليس آگاهي منتقل شدند. مهوش با اقرار به جرمش در شرح ماجرا گفت: «پدرم مرد سختگيري بود و هر بار به خاطر رفتن به خانه دوستانم، آرايش كردن يا صحبت كردن با موبايل با من درگير ميشد و مرا كتك ميزد. اين اختلافات باعث شد ترك تحصيل كنم. بعد از آن بود كه با پسر همسايهمان به نام آرمان آشنا شدم. سهماه از دوستيمان گذشت تا اينكه آرمان تصميم گرفت به خواستگاريام بيايد. پدرم موضوع را فهميد و يكي از دوستانش را براي تحقيق به محل كار آرمان فرستاد. چند روز بعد بود كه گفت او پسر خوبي نيست و بايد رابطهام را با او قطع كنم.»
دختر نوجوان ادامه داد: «از شنيدن اين حرف شوكه شدم و از مادرم خواستم تا وساطت كند، اما پدرم با مادرم درگير شد و او را به شدت كتك زد. همان شب نقشه قتل پدرم را كشيدم و ماجرا را با مادرم در ميان گذاشتم. من و مادرم به پدرم آب ميوه مسموم خورانديم و وقتي بيحال شد هر كدام چند ضربه چاقو به او زديم. سپس جنازهاش را مقابل در خانه همسايه انداختيم.»
هر دو متهم در شعبه دهم دادگاه كيفري يك استان تهران محاكمه و به قصاص محكوم شدند. حكم صادره به ديوان عالي كشور فرستاده شد و بعد از تأييد حكم همسر مقتول، اما حكم دختر نوجوان پس از تصويب ماده 91 كه براي محكومان زير 18سال امتياز ويژهاي قائل شده است نقض و پرونده به شعبه همعرض فرستاده شد.
به اين ترتيب پرونده بار ديگر در شعبه دوم رسيدگي شد و در آن جلسه برادران مهوش گفتند به هيچ قيمتي از خون پدرشان گذشت نميكنند. چون مهوش لياقت آن پدر را نداشت. سپس مهوش در حالي كه اشك ميريخت، گفت: «در آن زمان بچه بودم و مجازات كاري كه ميكردم را نميدانستم. در كانون بود كه فهميدم چه اشتباهي كردهام. حالا پشيمانم و در كانون قرآن و نماز ميخوانم. دلتنگ پدرم هستم، اما ميدانم ديگر كاري از من ساخته نيست.»
در پايان هيئت قضايي متهم را به حبس و پرداخت ديه محكوم كردند، اما بعد از تأييد حكم دختر نوجوان به دليل عدم توانايي در پرداخت ديه با نوشتن نامهاي درخواست تقسيط ديه را مطرح كرد.
بنابراين وي روز گذشته بار ديگر در شعبه دوم دادگاه كيفري يك استان تهران حاضر شد و گفت: « اگرچه قانون مرا از قصاص معاف كرد اما دو برادرم راضي به زنده بودنم نيستند. آنهاگفتهاند بعد از آزادي حق ندارم سراغشان بروم. به همين خاطر كسي را ندارم تا در پرداخت ديه مرا كمك كند. از قضات دادگاه تقاضا دارم با تقسيط ديه موافقت كنند تا بعد از آزادي به بهزيستي بروم و بتوانم با كار در آنجا ديه را بپردازم.» در پايان هيئت قضايي وارد شور شد.
نظر شما