خبرگزاری فارس- گروه کتاب و ادبیات: فصل اول رمان تازه کتابستان را که می خوانم، عشق سینهسوز سعید به همسر تازه مرحوم شدهاش احساساتم را با خود به فصل دوم میبرد. میخواهم بدانم سعید تا کجا درگیر این جدایی باقی میماند و چه راهی را در پیش خواهد گرفت. از قضا راه افتاده است دنبال خواستههای حبیبه، قبل مرگش!
سعید دست دخترش مریم-ماحصل زندگیاش با حبیبه- را میگیرد و برای ادای دین پا به سفر میگذارد. او در این میانه اما به وجود خدا در زندگیاش شک میکند. سوال این که اگر خدایی هست، چرا شروری چون مرگ حبیبه اتفاق افتاد، برایش دیوانهکنندهاست و پاسخی نمییابد.
داستان ماجرای شخصیتی به نام «سعید رستمی» است. او به تازگی همسرش با نام "حبیبه" را از دست دادهاست و با تنها دخترش مریم زندگی میکند. سعید دچار نوسانات روحی مرگ همسرش است و این نوسانات او را درباره وجود خدا دچار شک و تردید میکند.
رمان «سنگی که نیفتاد» اولین رمان محمدعلی رکنی است که منتشر می شود، این رمان برگزیده جایزه داستان نویسی طلاب نیز بوده است. محمد علی رکنی متولد1362 و از طلاب حوزه علمیه است. این اثر اولین کتاب او به شمار میرود که به چاپ رسیدهاست.
شخصیت سعید احساساتی و عاشق است. بیشتر از منطق به حسش اکتفا میکند، همین است که بعد مرگ حبیبه- در حقیقت بعد یک شوک عاطفی- بهم میریزد. مردی که عاشق همسرش بوده و سعی داشته در عشق و رابطهاش یک تفاوت با دیگر زناشوییها نشان دهد.
این تفاوت را در همان شب اوّل ازدواج با رفتارش نشان می دهد و با پیشنهاد منتظر گذاشتن مهمانهای عروسی، به مخاطب میفهماند که عشقش از جنس همه عشقها نیست. وی به این ترتیب زمینه را هم برای مخاطب آماده میکند تا تغییر روش او را بپذیرد. پرداخت درست یک شخصیت است که میتواند فهم منطق داستان را در قدمهای بعدی برای ما سادهتر کند. درست مثل پرداخت درست شخصیت سعید که برای ما رفتارهای بعدیاش را قابل فهم میکند.
سعید برای شفای بیماری او چلّه می گیرد تا خدا او را ناامید نکند و دستگیر عشقش باشد؛ امّا در کمال ناباوری، همسرش را از دست میدهد. مسئله مرگ- در حقیقت مساله شر- وجود سعید را مملو از شک میکند. شک و تردید و ناامیدی، نه تنها نسبت به ائمه، بلکه نسبت به خدا این مسئله، نه تنها اندیشة او را به چالش میکشد، بلکه روی تقید او نسبت به انجام دادن فرائض هم تأثیر میگذارد. حتی او به پیشنهاد دوستش مبنی بر شرکت در یک مهمانی خصوصی و گذراندن شب با زنی دیگر و مصرف مشروبات الکلی، جواب مثبت میدهد اما عشق به حبیبه که پیش از این برای مخاطب پرداخت شده به نجاتش میآید و از آنجا که مساله قابل درک است به سادگی میپذیریم. نویسنده پیش از این مهرورزی سعید به حبیبه را برای ما به خوبی پرداخت کردهاست.
سوژههای داستان حقیقتهای جامعهی امروزند. مسائلی همچون شکست های عاطفی، ازدواج، تحصیل، مهاجرت و آمال و آرزوهای دنیای امروز دستمایه داستان محمدعلی رکنی قرار گرفتهاست. این که «سعید» شخصیت اصلی داستان ما مابین یک اسلام گزینشی و اجباری و کفر به تردید افتاده است هم از معضلات روزگار ماست. در حقیقت نویسنده به ما نشان میدهد تا زمانی که دینداری عمق نداشته باشد، تردید همیشه هست.
«حبیبه» همسر مرحوم شده سعید نماد ایمان حقیقی در داستان است. حضور تا آنجایی تعریف میشود که یک المان از پاکی و خلوص در ذهن و قلب مخاطب جا بگیرد. خلوصی که بعدها نجات بخش سعید و دخترش مریم است. بازی با کلمات حبیب و حبیبه و پیوند با رحمانیت و محبت خدا با پیش زمینه عشق و محبت حبیبه و سعید از زیباییهای نگارشی اثر است.
در حقیقت پیرنگ داستان تردید سعید بر وجود خداست، که به علت مرگ همسرش و مصائب دیگر ایمان خود را از دست میدهد و با این مساله تا آخر رمان دست و پنجه نرم میکند. این رمان به ماجرای نذری که همسر این مرد داشته میپردازد که مرد پس از درگذشت همسرش در مسیر ادای این نذر قرار میگیرد. پیرنگی که براساس یک ماجرا که خلق داستان کند، شکل نگرفته است. بلکه یک کشمکش روحی روانی است که این کشمکش بایستی با کشف و شهود گرهگشایی شود.
روایت منِ راوی داستان موجب شده تا همذات پنداری با داستان بالا برود. مخاطب خیلی زود خودش را جای سعید میگذارد که در چنین شرایط روحی و عاطفی چه ریاکشنی از خود نشان میدهد و بسیار بارها که با او پیش میرود و شاید به نتایجی که او گرفته دست پیدا میکند.
خرده ماجراها اثر از میان موضوعات روز انتخاب شدهاند، ماجرای تصمیم و تردید نرگس در ازدواجش قطعا یکی از مسائل جهان فرهنگی نوپدید امروزه ایران است. اینکه ازدواج یک نفر و موقعیت خوب تحصیلی در گرو برداشتن حجابش باشد، قطعا از مسائل مبتلا به دنیای امروز است. دنیایی که ما به سمت یک اسلام سکولار و دینداری گزینشی پیش میبرد. ما محکوم به مبارزهای ابدی یا به ناچار تن در دادنیم. رمان قطعا رمان روز است. رمانی که اگر دنیای امروز را از آن حذف کنیم گره و گرهگشاییاش بیمعنا میشود. قطعا سعید در دنیای ما و میان آدمهایی از جنس ما زندگی میکند.
نگاه المانی نویسنده به اثر از ویژگیهای متمایز آن است. یک تم ملو و آرام و شیرین در ذهن یک فضای آرام و عرفانی را برای ما تداعی میکند که حتی کفرش هم مغلوب عشق میشود. به خلاف داستانهای سرد و سیاه رمانهای امروزی که دردناک و تیره و تارند و انسان امروز را بی هیچ مفری مغلوب تصویر میکنند.
در بخشی از این رمان آمده است: «عکس را بیرون آوردهام. این یکی سوزاندنش سخت است، واژههایی که حبیبه انتخاب کرده و نوشته روی آن عمق دادهاند به بیابان، به خودش، به من. فندک را روشن میکنم، نباید تردید کنم. این عکسها بماند برای که؟ دستم میلرزد. شعله را نزدیک میبرم. اول جاده آتش میگیردف بعد حبیبه، بعد من، بعد شعری که روی عکس آسمان است.»
یادداشت: نرگس روزبهانی
انتهای پیام/و
∎