این موضوع باعث شد تا عملا تعداد زیادی ازدختران ساکن روستاها شانس ازدواج را ازدست بدهند و درعوض، پسران مهاجرت کرده درشهرها تشکیل زندگی دهند.
افزایش تجرد در کشور را میتوان از منظر دیگری نیز بررسی کرد که همان تغییر در اولویتهای جوانان است. واقعیت این است که نظام آموزشی کشور از مدرسه تا دانشگاه بر آموزش تمرکز دارد و به امور اصلی زندگی ورود پیدا نمیکند. به این ترتیب، جوانها بویژه دخترها در تشخیص اولویتهای زندگی خود دچار مشکل میشوند به نحوی که در سن ازدواج هستند، خواستگار نیز دارند ولی چون تشکیل زندگی مشترک اولویتشان نیست از ازدواج سرباز میزنند. این وضع حتی در میان دختران تحصیلکرده روستایی نیز دیده میشود آنچنان که اغلب آنها به دنبال ادامه تحصیل و یافتن شغل هستند.
البته حضور اجتماعی زنان واستقلال مالی آنها رویدادهای خوبی است، اما وقتی این تفکر چنان بر زندگی افراد مسلط میشود که آنها را از سرنوشت وآیندهشان غافل میکند، مشکلساز میشود.
با وجود این، اما نباید افزایش آسیبهای اجتماعی و ازدیاد ناهنجاریها را در اجتماع نادیده گرفت، موضوعاتی که از عوامل تاثیرگذار بربالا رفتن سن ازدواج در کشورهستند. به دیگر سخن، افزایش بیکاری در کشور، ناپایداربودن منابع درآمدی و اعتیاد مردان از موضوعاتی است که باعث میشود دختران به ازدواج با تردید نگاه کنند.
با وجود این موانع، اما هرگز موافق تجرد نیستم چون یکی از محورهای اجتماعی بودن انسان، تشکیل خانواده است، ضمن این که ازدواجی که درست و بموقع صورت گرفته باشد، میتواند بسیاری از بحرانهای روحی زن و مرد را سامان دهد و احساس مسئولیت و تعهد در افراد را بالا ببرد.
با این حال، اما نباید برپدیده تجرد و مجردماندهها فشارهای کاذب آورد همچنان که هیچگاه در اسلام گفته نشده ازدواج نکردهها را باید مجازات کرد، بلکه اسلام برتدارک ازدواج تاکید دارد که با تمسک به این سنت لازم است برای افزایش تاهل در کشور مراکز آموزشی بویژه وارد کارشوند و تفکراتی که تجرد را تحسین و ترویج میکند، اصلاح کنند.
ابراهیم باغبانی
مددکار اجتماعی
نظر شما