هرگونه ابهام، زمینه کاهش تحرک رئیسجمهور و اعضای تیم راهبردی وی را فراهم میسازد. درباره بازرسی رابرت مولر، فرضیههای مختلفی وجود دارد. برخی از تحلیلگران به این موضوع اشاره دارند که مولر در صدد انجام تغییرات بنیادین در کاخ سفید است. این گروه اعتقاد دارند که هدف اصلی رابرت مولر را باید مقابله بوروکراتیک با دونالد ترامپ دانست؛ روندی که به استیضاح و برکناری ترامپ منجر خواهد شد.
گروه دیگری به این موضوع اشاره دارند که ترامپ در برابر هیاهوی دادستانی و بازرس ویژه مقاومت خواهد کرد. ویژگی شخصیتی ترامپ به گونهای است که تمایلی به عقبنشینی در برابر الگوهای رفتاری رابرت مولر نخواهد داشت. به این ترتیب، پازل جدیدی در حوزه سیاست داخلی آمریکا در حال شکلگیری است که مبتنی بر نشانههایی از بیاعتمادی بین کاخ سفید و نظام بازرسی امنیتی در ایالات متحده محسوب میشود.
چنین فرآیندی به مفهوم آن است که نهادهای سیاسی ایالات متحده، هیچگونه انعطافی در برابر موضوعات امنیتی و قضایی ندارند. به همین دلیل است که مایکل فلین را میتوان قربانی بزرگ دولت دونالد ترامپ دانست. بازرس رابرت مولر که فعالیتهای حقوقی و قضایی خود را بر اساس اهداف بوروکراتیک افبیآی به انجام میرساند، شوک سیاسی جدیدی را در روزهای سرد دسامبر 2017 به محافظهکاران کاخ سفید وارد کرد. چنین فرآیندی نشان میدهد که ساخت سیاسی آمریکا بر اساس نشانههایی از «کنترل و موازنه» قرار دارد.
1. ترامپ در پرونده رابرت مولر
رابرت مولر به این موضوع اشاره دارد که متهم اصلی پرونده وی، فرد دیگری به غیر از مایکل فلین خواهد بود. ادبیات به کار گرفته شده در ساختار سیاسی آمریکا نشان میدهد که فلین در صدد بازتعریف موقعیت خود در روند بازجوییهای جدید قرار دارد. در این ارتباط، دونالد ترامپ از مفاهیم و ادبیاتی استفاده میکند که موقعیت خود را حفظ کرده و نشان دهد که متهم اصلی پرونده، مایکل فلین بوده که در روند بازرسیهای افبیآی، از بیان حقیقت خودداری کرده است.
حقیقت در نگرش دونالد ترامپ، خارج از وظایف قانونی و حقوقی نامبرده نخواهد بود. به همین دلیل است که دونالد ترامپ در سوم دسامبر 2017 به این موضوع اشاره داشته است که مایکل فلین هیچگونه اقدام غیرقانونی انجام نداده، اما بیان چنین مفاهیمی نشان میدهد که در این دوره از بررسیهای قاضی رابرت مولر، زمینه برای بازجویی از دونالد ترامپ اجتنابناپذیر خواهد بود. چنین فرآیندی، چالشهای سیاسی جدیدی را برای دونالد ترامپ به وجود میآورد. برخی از نظریهپردازان موضوعات امنیتی آمریکا بویژه رؤسای قدیم افبیآی به این موضوع اشاره دارند که بحران سیاسی و امنیتی جدیدی در آمریکا شکل گرفته و در حال گسترش است. آنان چنین روندی را بخشی از سازوکارهایی میدانند که از قابلیت لازم برای استیضاح دونالد ترامپ برخوردار است. قاضی رابرت مولر به این مساله اشاره دارد که اگر فلین اقدامی خارج از قواعد بوروکراتیک به انجام نرسانده، هیچ دلیلی برای بیان پاسخ نادرست به مأموران افبیآی در اولین مرحله بازجویی نداشته است.
2. حساسیتهای ساختاری نسبت به روسگیت
روسیه همواره بخشی از تهدید امنیت ملی برای ایالات متحده بوده است. هرگونه تلاش سیاسی و دیپلماتیک روسیه در دوران جدید نیز میتواند زمینههای لازم برای به گروگان گرفتن امنیت ملی آمریکا توسط سرویسهای اطلاعاتی روسیه را فراهم سازد. به همین دلیل است که ترامپ، فلین و رابرت مولر را باید به عنوان مثلث رقیب در فضای بازرسیهای امنیتی دانست. افشای ماجرای ارتباط غیرساختاری مایکل فلین مشاور پیشین امنیت ملی دونالد ترامپ توسط افبیآی را میتوان بهعنوان گام اول حساسیت ساختاری نسبت به الگوی رفتار کارگزاران جدید کاخ سفید تلقی کرد.
از آنجا که دونالد ترامپ دارای ویژگی تاجرمسلک میباشد، به همین دلیل است که در فضای سیاسی و اجتماعی آمریکا، نمادی از نیروی گریز از مرکز تلقی میشود. سرویسهای امنیتی آمریکا نسبت به الگوی کنش این افراد حساسیت دارند. ویژگیهای شخصیتی دونالد ترامپ و الگوی رفتاری نامبرده در دوران رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری را میتوان در زمره عوامل خوداتکایی فراسازمانی مدیران ترامپ در روند اجرای فعالیتهای سازمانی دانست. واقعیتهای ساختاری ایالات متحده بیانگر آن است که دادستان کل آمریکا محور اصلی سنجش روندهای فراقانونی در کنش کارگزاران سیاسی آمریکا میباشد. افبیآی بهعنوان کارگزار اطلاعاتی و راهبردی دادستانی ایفای نقش میکند. به همین دلیل است که قاضی رابرت مولر جایگاه خود را بر اساس ساختار موازنه و کنترل به دست آورده است. در چنین شرایطی میتوان تأکید داشت که هرگونه کنترل الگوهای رفتاری رئیسجمهور و هر یک از مقامات عالیرتبه ایالات متحده توسط سرویسهای اطلاعاتی انجام میگیرد. دادستانی کل و افبیآی محور اصلی چنین کنترلی محسوب میشوند. اعتراف مایکل فلین در برابر رابرت مولر بیانگر این واقعیت است که فلین خود را قربانی الگوهای کنش فراقانونی دونالد ترامپ میداند. واقعیت آن است که بازجویی از مایکل فلین به مفهوم رمزگشایی از الگوی رفتاری دونالد ترامپ خواهد بود. تجربه استعفای مایکل فلین نشان میدهد که دونالد ترامپ از انگیزه لازم برای قربانی کردن اعضای کابینه خود برخوردار است. به همین دلیل از سازوکارهای مربوط به بلوف تا زمانی استفاده میکند که تهدید جدی علیه او ایجاد نشود. ویژگیهای شخصیتی دونالد ترامپ به گونهای است که از قابلیت لازم برای توازن نسبی با کنگره برخوردار خواهد شد. هماکنون پل رایان، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا حمایت همهجانبه خود از سیاستهای ترامپ را اعلام داشته است. چنین حمایتی به مفهوم آن است که ترامپ قابلیت لازم برای ایجاد توازن از طریق گسترش روابط شخصی را برخوردار است. نشانههایی از عقبنشینی تاکتیکی در رفتار شخصیتهای عملگرا همانند ترامپ وجود دارد. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که ترامپ سرنوشتی همانند نیکسون پیدا کند. اگر موضوع استیضاح دونالد ترامپ در آینده مطرح شود، امکان شکلگیری نتایجی همانند آنچه را که آندرو جانسون، رونالد ریگان و بیل کلینتون داشتهاند، بیشتر از سرنوشتی است که ریچارد نیکسون دچار آن شد. اعتراف جدید مایکل فلین میتواند برخی از افراد ذینفوذ کاخ سفید همانند جارد کوشنر، مشاور و داماد ترامپ را نیز تحت تأثیر قرار دهد. کوشنر که خود یک یهودی است از مایکل فلین خواسته بود تا رأیگیری شورای امنیت سازمان ملل علیه شهرکسازیهای اسرائیل در مناطق اشغالی را با تأخیر همراه سازد. اعضای خانواده ترامپ به عنوان متهم اصلی دادستانی آمریکا قرار خواهند داشت. طبعا مایکل فلین از اطلاعات لازم برای تبیین واقعیتهای موجود ساختار سیاسی آمریکا برخوردار خواهد بود.
نتیجهگیری
برخی از کارگزاران و مقامات عالیه ایالات متحده تلاش دارند تا از دونالد ترامپ اعاده حیثیت شود. اگر ترامپ در بازرسی رابرت مولر محکوم و متهم شناخته نشود، قدرت ترامپ در آینده افزایش خواهد یافت. ترامپ شخصیتی ماجراجو محسوب میشود. ترامپ برای فرار از چالشهای حوزه سیاست داخلی، تلاش میکند تا افکار عمومی ایالات متحده را متوجه موضوعات بینالمللی نماید. در چنین شرایطی، امکان انتقال بحران مشروعیت ترامپ به حوزه امنیت ملی و سیاست بینالملل وجود دارد. ترامپ از انگیزه لازم برای قربانی کردن طیف گستردهتری از منافع ملی آمریکا برای نجات خود برخوردار است. به همین دلیل است که موضوع مربوط به رادیکالیزه شدن بحران امنیتی کره شمالی به عنوان بخشی از سیاست فرار به جلوی ترامپ تلقی خواهد شد؛ روندی که بحران سیاست داخلی آمریکا را به عرصه سیاست خارجی ایالات متحده انتقال داده و زمینه مخاطرات جدید را اجتنابناپذیر میسازد.
دکتر ابراهیم متقی/ استاد دانشگاه تهران