به همین دلیل سروش صحت سال گذشته سری نخست لیسانسهها را براساس فیلمنامهای نوشته خود و ایمان صفایی را روی آنتن شبکه سه سیما فرستاد و پس از وقفهای چند ماهه سری دوم آن را از هفته گذشته روانه پخش کرده است. دنبالههای تلویزیونی در ایران عموما سابقه درخشانی نداشته و اغلب نمونههای موجود نیز در مواجهه با مخاطبان خود موفق عمل نکردهاند. بخش مهمی از این موضوع به فیلمنامه بازمیگردد که باید در سری دوم پرکششتر از سری اول بوده و مخاطب را با خود همدل و همراه کند. حال باید دید لیسانسهها 2 توان چنین کاری را دارد یا مانند نمونههای مشابه قبلی قادر به تکرار موفقیت سری اول نخواهد بود.
روابط چند لیسانسه بیکار موتور حرکت قصه
زوج موفق صحت و صفایی در اغلب آثارشان جنسی از کمدی را به تصویر میکشند که اساس آن بر پایه روابط انسانها بنا نهاده شده است؛ شخصیتهایی که در عین واقعی بودن، رگههای پررنگی از فانتزی هم در آنها به چشم میخورد.
برای مثال هم میتوان به سریال شمعدانی و موقعیتهای شکل گرفته کمیک براساس شخصیتهایی فانتزی اشاره کرد. در لیسانسهها این وظیفه بر عهده سه جوان اول کار (مسعود، مازیار و حبیب) گذاشته شده که شخصیتهای مکملی همچون: پدر مازیار، خانواده حبیب و... آنان را همراهی میکنند. کاری که تا حدود زیادی براساس کلیشهها بوده و مخاطب به واسطه آشنایی ذهنی با آن، سریعتر شوخیها را درک میکند. نکته دیگر این که شخصیتها در سری نخست خیلی زود به مخاطب معرفی شدند و بسرعت وارد داستانی میشویم که شخصیتهای اصلیاش در یک نکته یعنی بیکاری با یکدیگر وجه اشتراک دارند.
تیپ ـ شخصیتهایی برگرفته از جامعه با چاشنی فانتزی
در این قبیل آثار که داستان چندان پروپیمانی ندارند، شخصیتها جور قصه را کشیده و کار به اصطلاح شخصیت محور پیش میرود. این گونه است که مثلث مازیار، مسعود و حبیب به عنوان سه دوست با مشکلاتی نزدیک به هم شکل گرفته و مخاطب را با خود همراه میکند. هر یک از آنها تیپهای آشنایی هستند که با کمی ظرافت به یک شخصیت تبدیل شده و نشانههایی دقیق از مردان جوان سال 95 را با خود دارند و به همین خاطر هم مخاطب آنها را غریبه ندیده و عمیقا احساس نزدیکی میکند. مسعود به نوعی بدشانسترین شخصیت این سه ضلعی است که خود را زرنگتر از همه میداند، اما همیشه اشتباهات زیادی از او سر میزند. از گذاشتن اتومبیل حبیب جلوی تابلوی پارک ممنوع گرفته تا نکشیدن ترمزدستی اتومبیل صفر کیلومتر پدرش که به دره سقوط میکند! در طرف دیگر با حبیب آشنا میشویم که زندگی نسبتا مرفهی با تکیه بر پدر خود داشته و میخواهد فارغ از ازدواجهای سنتی با دختری که میپسندد ازدواج کند. او هم مثل مسعود خود را زرنگ میداند، اما از ابلهانهترین روشها برای خواستگاری از دختر مورد علاقهاش بهره میگیرد! در آخر با مازیار مواجه میشویم که اندکی عاقل تر از دو دوست دیگر خود بوده و از مشکل اعتیاد پدر و جدایی مادرش از او به همین خاطر رنج میبرد و قصد مهاجرت دارد. در انتهای سری نخست، صحت و صفایی از ابتلای مازیار به سرطان به عنوان یک نقطه عطف بهره گرفته و قصه را به سمت و سوی تازهتری میکشند. همین طور علاقه پدر ترانه به خواهر آقای پلیس که در بیمارستان با او برخورد کرده و دلبستهاش شده است. این دو مورد به اضافه فرار پدر مازیار از کمپ ترک اعتیاد، داستان را به سمت سری دوم هل داده و آن را باز میگذارد تا سر فرصت به آنها پرداخته شود. برخی شخصیتهای فرعیتر کار همچون پدر مازیار هم بسیار خوب از درآمده و گاه شوخیهای درخشانی را شکل میدهند. در اینجا زنان نقشی دوگانه در سریال دارند: در دسته نخست میتوان به ترانه اشاره کرد که نقش موثری در پیشبرد داستان داشته و در متن بسیاری از شوخیها قرار میگیرد، اما دسته دوم آنهایی هستند که در حاشیه قرار داشته و به ندرت در مرکز توجه قرار میگیرند که از نمونههای آن میتوان به مادر مسعود و مادربزرگ مازیار اشاره کرد.
سری دوم و افزایش بار فانتزی داستان
سروش صحت برای تولید سری دوم، کار سختی را پیش رو داشته، چراکه سری نخست با همه فراز و فرودهایش، مخاطبان پروپاقرصی دست و پا کرده و توجه قشر خاصی از دوستداران کمدی را برانگیخته است. حال برای ادامه این مسیر نیاز به قصهای دارد که علاوه بر راضی نگهداشتن مخاطبان ذکر شده بتواند مخاطبان جدیدتری را به سمت خود بکشاند. به همین خاطر هم میزان فانتزی حاکم بر فضای کار را افزایش داده است. در سری نخست شخصیتی مثل پلیس موتورسوار حضور داشت که با صدای دوبله شدهاش، شوخیهایی را سروشکل میداد. در سری دوم، این دست شوخیها بیشتر از قبل شده و فانتزی بر کلیت آن سایه میاندازد. برای مثال میتوان به حضور یک خواننده در برخی سکانسها اشاره کرد که ترانهای را مطابق با حس و حال داستان میخواند و گاه شخصیتهای اصلی کار هم با او برخورد میکنند! با همه اینها چند قسمت اولیه سری دوم نشان داد فیلمنامه آن مشکلاتی دارد که مهمترین آن به وجوه تکراری در پرداخت شخصیتهای محوری همچون مسعود، حبیب و مازیار بازمیگردد. بخصوص حبیب که همچنان به شکلی گل درشت و کاملا اغراقآمیز به دنبال نیمه گمشدهاش میگردد یا مسعود که مصرانه به دنبال شانه خالی کردن از زیر بار تعهدات مالی زندگی مشترک و ساکنشدن در خانه پدر ترانه است. همین هم میتواند پاشنهآشیل کار لقب گرفته و در قسمتهای آتی مشکلاتی را برای کلیت کار به وجود آورد.
نقطه قوتی به نام بازیگر
فیلمهای کمدی برای به تصویر کشیدن شوخیهای نوشته شده روی کاغذ نیاز به بازیگرانی دارد که زوایای مختلف این گونه سینمایی را شناخته و در عین حال روی زمانبندی در اجرای شوخیها نیز اشراف داشته باشند. لیسانسهها 1 و 2 از این لحاظ وضعیت خوبی داشته و بازیگران به خوبی با فضای فانتزی گونه کار آشنایی دارند. در عین حال صحت از کلیشهها هم غافل نشده و برخی بازیگران اصلی کار همچون امیرحسین رستمی را بر این اساس انتخاب کرده است. امیر کاظمی هم در نقش مازیار، مخاطب را یاد شخصیتش در شمعدانی میاندازد که وجوه اشتراک زیادی میانشان به چشم میخورد. هوتن شکیبا هم که در تئاتر کارنامه قابل قبولی دارد، در نقش حبیب تعمدا به سمت یک بازی کاملا اغراق شده و بیرونی رفته و گهگاه لحظات کمیک درخشانی را خلق کرده است، اما متفاوتترین نقشآفرینی لیسانسهها به کاظم سیاحی در نقش پدر معتاد مازیار تعلق دارد که یک معتاد تمامعیار و در عین حال متفاوت با نمونههای کلیشه شده را خلق کرده است.
محمد جلیلوند
نظر شما