شناسهٔ خبر: 22960034 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

گزارش صفحات اندیشه روزنامه‌های ۲۱ آذر؛

از انقلاب اکتبر تا تلقی هانری کربن از بایسته های شرق شناسی

گزارشی از صفحات اندیشه روزنامه های امروز کشور را در ادامه می خوانید.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: گزارشی از مطالب اصلی صفحات اندیشه روزنامه های صبح کشور را در این مجال بررسی خواهیم کرد.

رزونامه فرهیختگان: جهان افلاطونی یا جهان ارسطویی؟

روزنامه فرهیختگان امروز مطلبی با عنوان جهان افلاطونی یا جهان ارسطویی؟ به قلم علی کاکادزفولی منتشر کرده است. نویسنده در این یادداشت می گوید: هنوز مشخص نیست که تا چه میزان از آثار افلاطون به دست ما رسیده و افلاطونی که ما می‌شناسیم با افلاطونی که بوده چقدر فاصله دارد؛ اما تابشی از افلاطون را می‌توان در آثار خود وی و مکتوبات ارسطو به میزان نسبتا خوبی دریافت کرد. ارسطوی جوان که از مقدونیه به آتن آمده بود تا نزد افلاطون بیاموزد، دیری نپایید که سنگ‌بنای جدیدی را در قامت فلسفه بنا نهاد و آن نوعی وسواس عملگرایانه بود. فلسفه‌ای که تا پیش از او در اندیشه‌های اشراق‌گونه سقراط و در جهان مثل افلاطون شکل گرفته بود، حالا به ارسطوی جوان رسیده بود و نوبت او بود تا چیزی به آن اضافه کند.

وی ادامه می دهد:  شاگرد افلاطون اگرچه در پایان عمر به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم بخش قابل توجهی از نظریات استادش را پذیرفته بود، اما به هرحال آنچنان طریق معرفت‌شناسی خود را از وی جدا کرده بود که وقتی آموزه‌های استاد با سرانگشتان او به تدوین درآمد، کمتر کسی را به این فکر می‌انداخت که ارسطو نه خود تفکر، که بنیان‌های نگرش فکری خود را از افلاطون به ارث برده، اگرچه در آنها نیز دخل و تصرفاتی عظیم ایجاد کرده بود. حقیقت آن است که پس از ارسطو بزرگراه‌های اندیشه باریک و باریک‌تر شد و تا قرن‌ها آنچه به نام فلسفه وجود داشت، درواقع فلسفه نبود؛ کالبدی مرده بود که جریان‌های پسین سعی داشتند روح ارسطو را در آن بدمند و مانند او فکر کنند. حال آنکه این درست خلاف سیره ارسطو بود که فلسفه را نه آموختنی که فهمیدنی دریافته بود

ما نیز از پس قرن‌های پس از ارسطو می‌توانیم پرسش‌های جدی‌تری را مطرح کنیم؛ اینکه آیا صورتبندی ارسطو از منطق تنها به همان‌گونه‌ای که خود وی طرح‌ریزی کرد، ممکن بود؟

کاکادزفولی می نویسد: ما نیز از پس قرن‌های پس از ارسطو می‌توانیم پرسش‌های جدی‌تری را مطرح کنیم؛ اینکه آیا صورتبندی ارسطو از منطق تنها به همان‌گونه‌ای که خود وی طرح‌ریزی کرد، ممکن بود؟ چنانکه در گستره اعصار، منطقی که ارسطو به ما معرفی کرده بود با چالش‌هایی مواجه شد؛ هیوم درصدد پاسخ به این پرسش برآمد که آیا منطق ارسطو فقط بر ذهنیات حاکم است یا در دنیای بیرون هم عینیت دارد؟ و کانت نیز با سخن گفتن از منطق استعلایی سعی داشت به نوعی نگاه انتقادی خودش را به منطق ارسطویی نشان دهد که البته خود وی بعدها نیز از سوی فرگه و شاگرد او یعنی راسل مورد انتقاد قرار گرفت.

وی در پایان می گوید: این پرسش که تداوم نگاه افلاطونی یا تداوم نگاه ارسطویی چه پایان‌هایی را رقم خواهد زد، احتمالا پرسش بنیادی و جذابی برای متفکران علوم اجتماعی به نظر برسد؛ چراکه افلاطون نگاهی فعالانه به دنیای بیرون داشت و بیشتر از اینکه به تفسیر و توصیف بپردازد، به خلق معانی و تحلیل می‌پرداخت؛ رویکردی که در روش معرفت‌شناسی ارسطو یافت نمی‌شود و در عوض او خود را جاری در طبیعت می‌بیند که باید از طریق تکثیر شناخت از آن بیشترین بهره را گرفت. در یک مثال بسیار ساده با تسری این دو شیوه مواجهه به عرصه سیاسی و اجتماعی می‌توان به زمینه‌های دگرگونی جوامع و حکومت‌ها پرداخت و با هرکدام از این شیوه‌ها به نحوی متفاوت به جوامع نگریست و اتفاقات را طرح‌ریزی کرد. آنچه روشن است آن که تاریخی که رقم زده شده، فقط یکی از مسیرهای ممکنی است که پیموده شده است؛ به عبارت روشن‌تر در پهنه تاریخ اتفاقات بسیاری می‌توانسته رخ دهد که نداده و اینکه چرا رخ نداده و اگر رخ می‌داد چه اتفاقات دیگری می‌افتاد و چه نتایج دیگری رقم زده می‌شد، موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده است. چه بسا ورود به این حوزه بکر دستاوردهایی کلان‌تر از تجزیه و تحلیل تجربه‌های تاریخی را به دست دهد.

روزنامه اعتماد: اکتبر به نفع ما بود

علی بیگدلی استاد تمام تاریخ جهان دانشگاه شهید بهشتی معتقد است در یک برآیند کلی وقوع این انقلاب در روسیه در ایران پیامدهای مثبتی داشت، هر چند زمینه کمونیسم‌هراسی در سردمداران رژیم پهلوی را به دنبال داشت و این موضوع به نوبه خود پیامدهای متفاوتی به همراه آورد

روزنامه اعتماد در صفحه اندیشه امروز خود در گفتگو با علی بیگدلی به انقلاب روسیه پرداخت. علی بیگدلی استاد تمام تاریخ جهان دانشگاه شهید بهشتی معتقد است در یک برآیند کلی وقوع این انقلاب در روسیه در ایران پیامدهای مثبتی داشت، هر چند زمینه کمونیسم‌هراسی در سردمداران رژیم پهلوی را به دنبال داشت و این موضوع به نوبه خود پیامدهای متفاوتی به همراه آورد. وی می گوید: تاثیرگذاری اندیشه و عمل چپ در ایران بعد از انقلاب روسیه رخ داد و گسترده و عینی شد.

وی ادامه می دهد: بعد از انقلاب اکتبر ما از سلطه خشن و غیرمنطقی اواخر دوره قاجار رها شدیم و به صورت کشوری صاحب حق درآمدیم و جزو نخستین کشورهای آسیایی بودیم که به مجمع ملل رفتیم و بعدا عضو سازمان ملل متحد شدیم. یعنی روابط ایران با قدرت‌های بزرگ بر اساس حاکمیت ملی ما صورت می‌گرفت. البته روس‌ها هم گاهی با امریکایی‌ها و رفتارهای شاه موافق نبودند، ما را آزار می‌دادند. اما بیشترین اثر اتحاد جماهیر شوروی تشکیل حزب قدرتمند توده بود که از احزاب بسیار سازمان یافته و منسجم در تمام آسیا بود. قدرتمند شدن این حزب هم باعث شد که شاه دچار اشتباهات فاحشی شود، زیرا به‌شدت از این حزب می‌ترسید و به نیروهای رقیب حزب توده گرایش پیدا کرد و به آنها امتیازات وسیعی داد که پیامدش را بعدا دیدیم.

بیگدلی در نهایت انقلاب اکتبر را به نفع ایران می داند و می گوید: به نظر من محصول انقلاب اکتبر در یک دیدگاه وسیع به نفع ما بود.

روزنامه قدس: تلقی هانری کربن از بایسته های شرق شناسی

اینکه کرسی «کربن» ادامه پیدا نکرده و تعدیل شده، ممکن است حتی دلایل سیاسی هم داشته باشد. یک قسمت آن هم به نظرم کم کاری خود ما ایرانی ها بوده است

روزنامه قدس در شماره امروز خود به گفتگو با انشاءالله رحمتی در مورد هانری کربن پرداخته است. رحمتی در این گفتگو می گوید: اینکه کرسی «کربن» ادامه پیدا نکرده و تعدیل شده، ممکن است حتی دلایل سیاسی هم داشته باشد. یک قسمت آن هم به نظرم کم کاری خود ما ایرانی ها بوده است.

وی می گوید: تأثیر کربــن در شرق شناســی انکارناپذیر است. نمی شود کســی شرق شناسی کند، اسلام شناســی و ایران شناســی کند و به آثار کربن بی توجه باشــد. بســیاری از این شــخصیت ها را برای نخســتین بار کربن معرفی کرده اســت، نه تنها بــه غربی ها، بلکه برای خــود ما. پس از کربن می بینیم که به این شخصیت ها توجه شــده و کســانی هم که به این هــا پرداختند هیچ یک نگاهشان فارغ از کربن نبوده اســت

رحمتی می گوید: کربن بخشــی از میراث ماست؛ یعنی یک نماینده تفکر ما هست که با قوت بی نظیری این تفکر بخصوص تشیع را به غرب معرفی کند؛ ولی متأسفانه ما اقدامی نکرده ایم.

روزنامه شرق: گرامشی؛ یک تفکر جهانی

روزنامه شرق در صفحه اندیشه امروز خود ترجمه یادداشتی از رزمیگ کوشیان در مورد گرامشی را منتشر کرده است.

وی در این یادداشت می نویسد: چرا امکان وقوع انقلاب کارگری در سال ١٩١٧ در روسیه وجود داشت اما این انقلاب در جای دیگر با شکست مواجه شد؟ چطور در آن برهه «جنبش» در سایر کشورهای اروپایی در آلمان و مجارستان شکست خورد و حتی «شوراهای تورین» در ایتالیا، زمانی که کارگران شمال در سال‌های ١٩١٩-١٩٢٠ برای چندین ماه کارخانه خود را اشغال کردند، به انقلاب کارگری، مشابه با آنچه که در روسیه اتفاق افتاد، منجر نشد؟ این سوال، نقطه عزیمت «یادداشت‌های زندان» آنتونیو گرامشی است که به‌عنوان یک انقلابی جوان، نخستین تجربه‌های خود را در رویداد تورین کسب کرد. یادداشت‌های زندان چند سال پس از پایان رویدادهای تورین نوشته شدند، این یادداشت‌ها به‌عنوان یک کار سیاسی عمده در قرن بیستم، بر شکست انقلاب‌ها در اروپا و همچنین چگونگی غلبه بر شکست جنبش‌های کارگری دهه‌های ١٩٢٠ و ١٩٣٠ تمرکز دارد. پس از گذشت سه ربع قرن از مرگ گرامشی، مخاطب یادداشت‌های زندان همچنان همه کسانی‌اند که دست از پیداکردن راه‌های رسیدن به یک دنیای ممکن دیگر نکشیده‌اند.

اینکه انقلاب در روسیه امکان‌پذیر شد اما در اروپای غربی نه، طبق گفته گرامشی به ماهیت دولت و جامعه مدنی برمی‌گردد

وی ادامه می دهد: اینکه انقلاب در روسیه امکان‌پذیر شد اما در اروپای غربی نه، طبق گفته گرامشی به ماهیت دولت و جامعه مدنی برمی‌گردد. در روسیه تزاری، قدرت اصلی در دستان دولت متمرکز بود، جامعه مدنی - احزاب، اتحادیه‌های کارگری، شرکت‌ها، مطبوعات، انجمن‌ها... - کمتر توسعه‌یافته بودند. کسب قدرت در این شرایط، همان‌طور که بلشویک‌ها عمل کردند، پیش و بیش از هر چیز مستلزم تسخیر دستگاه دولتی است: ارتش، دولت، پلیس، دستگاه قضاوت... وقتی جامعه مدنی جنینی و ابتدایی است، هر آنکه قدرت دولتی را در اختیار داشته باشد می‌تواند آن را منقاد خود کند. قطعا، زمانی که دولت تسخیر می‌شود مشکلات تازه شروع می‌شود: جنگ داخلی، احیای دستگاه تولیدی، روابط حساس میان طبقه کارگر و دهقانان...
از سوی دیگر، در اروپای غربی، جامعه مدنی متراکم و مستقل است. جامعه مدنی، تحت‌تأثیر انقلاب صنعتی، به‌تدریج مقر تولید را می‌سازد. جامعه مدنی یک بخش مهم از مجموع کل قدرت را در اختیار دارد؛ به‌طوری که تسخیر دولت کفایت نمی‌کند: ما هنوز هم باید در جامعه مدنی حکومت کنیم اما مشکل این است که ما جامعه مدنی را به همان شیوه تسخیر نمی‌کنیم. تغییر اجتماعی اشکال متفاوتی از انقلاب روسیه به خود می‌گیرد؛ نه اینکه انقلاب‌ها در اروپای غربی غیرممکن شده است، بلکه باید جزوی از «جنگ موضعی» بلندمدت باشند.

این یادداشت در نهایت با توضیحی بر حزب ستمدیدگان می نویسد: از آغاز قرن بیستم، درهم‌تنیدگی رو به رشدی میان نخبگان اروپایی و آمریکایی شکل گرفته که توضیح می‌دهد چرا ساخت اروپا اغلب به منافع امپراتوری آمریکا وابسته است و تاکنون موفق به ایجاد یک پروژه سیاسی مستقل نشده است. گرامشی کار ساخت «حزب ستمدیدگان» را در هر دو سطح ایتالیا و جهان از طریق فعالیت‌های خود در انترناسیونالیسم سوم متوقف نکرد. او به این ترتیب تئوری و عمل را به یکدیگر پیوند زد؛ موضوعی که تقریبا در میان روشنفکران انتقادی امروز نادیده گرفته شده است.