
به گزارش شما نیوز ،بدون شک متوجه این موضوع شدهاید که از میزان بازیهای ساختهشده از روی فیلمهای سینمایی بهشدت کاسته شده و دیگر چندان شاهد عرضه چنین بازیهایی نیستیم. به نظر میرسد صنعت گیمینگ بالاخره به این نتیجه رسیده که ساخت چنین بازیهایی نهتنها کمکی به فروش فیلمهای سینمایی نمیکند، بلکه دهنکجی بزرگی به دو صنعت عمده سرگرمی یعنی سینما و بازیهای ویدئویی محسوب میشود. صحبت این نیست که تمام بازیهایی که از روی فیلمهای سینمایی لایسنس میشوند افتضاح هستند اما بیشتر آنها بهواسطه سیاستهای اشتباه سازندگان و ناشران تبدیل به آثاری میشوند که حتی جای خالی داخل سطلهای زباله را نیز تنگ میکنند. ناشران تلاش میکنند این بازیها همزمان با اکران فیلمهای سینمایی به بازار عرضه شوند و همین شتاب برای ساخت و محدودیت زمانی موجب میشود که سازندگان از بسیاری از فاکتورهای مهم چشمپوشی کنند. این بار قصد داریم به بررسی عناوینی بپردازیم که به بدترین نحو ممکن نمایندگی فیلمهای سینمایی را در صنعت گیمینگ انجام دادند. بهطور عمده تنها نکته مثبت این عناوین پوسترهای زیبا است که آن را هم چندان نمیتوانیم مرهون زحمات استودیوهای بازیسازی بدانیم.
مانده در زمان
برای گیمرهای باسابقه که ساعتها از عمر خود را پای کنسولهای قدیمی نینتندو ازجمله «نس» صرف کردهاند. تنها ذکر یک نام برای جیغ کشیدن و فرارشان به بیابان کافی است. این کلمه نام یک استودیو بازیسازی به نام است؛ استودیویی که در کارنامه خود چیزی جز ساخت بازیهای افتضاح و بهدردنخور ندارد. لذا وقتی این استودیو وظیفه ساخت بازیای براساس فیلم مشهور «بازگشت به آینده» را برعهده گرفت، بسیاری از گیمرها از شدت خودزنی راهی بیمارستان شدند. پس از عرضه نیز به این بازی لقب یکی از بهترین روشهای درمانی بیخوابی را دادند. از تیراندازی احمقانه بازی بگیرید تا چالههای خیابان و دستههای زنبور که در گوشه و کنار مراحل برای کشتن کاراکتر اصلی در کمین نشستهاند بگذریم. بازی فاقد داستان یا یک سناریو ساده است. گیمرها به محض نشستن پای این بازی در یک سیاهچاله گرفتار میشوند که هیچ راهی برای نجات از آن جز خاموش کردن دستگاه و پرتاب کردن کارتریج به سمت دیوار نیست. تمامی مراحل بهصورت احمقانهای تکرار میشوند و کمترین تفاوتی با یکدیگر ندارند. لذا با وجود این که تنها یک ضربه برای قتل کاراکتر اصلی و بازگشت او به نخستین مرحله بازی کافی است اما تکراری بودن مراحل، این موضوع را تبدیل به یک معضل بزرگ نمیکند.
تالار مرگ گیمرها
حال نوبت به سری بازیای میرسد که در طول این سالها شاهد عرضه برخی از بهترین و بدترین عناوین بوده است. بدون شک دو قسمت «هریپاتر» و «تالار مرگ» را میتوان بدترین عناوین این سری بازی نامید. سازندگان تلاش کردهاند با افزودن قابلیت سنگرگیری به بازی، چاشنیهایی از سری «دندههای جنگ» را به بازی بیفزایند. تنها با این تفاوت که بهجای ارهبرقی باید با چوب جادو با دشمنان بجنگید. از سوی دیگر با قرار دادن صحنههای سینمایی فراوان که هرکدام افتضاحتر از قبلی ساخته شدهاند، گیمرها را از پدیده کاتسین متنفر میسازند. قسمت دوم هم دقیقا مسیر قسمت نخست را ادامه داده تنها با این تفاوت که بسیار بدتر از آن است. سازندگان در یک اقدام قابل تحسین، یکی از بدترین سناریوها را برای این بازی نوشتهاند که از قضا به عقیده بسیاری از طرفداران، بهترین کتاب در کل سری هریپاتر محسوب میشود.
عذابدهندگان ماشینی
بدون شک نقطه تمایز «تبدیل شوندگان» با دیگر اعضای این لیست، این است که حداقل بازیهای دیگر براساس فیلمهای سینمایی جذاب و برتر تاریخ ساخته شدند اما «تبدیل شوندگان» حتی صاحب یک فیلم سینمایی جذاب هم نیست. کارگردان سری در هر قسمت بازیگران را تعویض میکند و با افزودن جلوههای ویژه آتشسوزی و انفجار، مخاطبان کمتوقع را هدف قرار میدهد. سازندگان بازی باز هم در اقدامی تحسینبرانگیز، موفق شدند بازیای بدتر از فیلم اصلی بسازند. چه کسی حوصله دارد در بازی از انسانها دفاع کند، پس برای کسب امتیاز تا میتوانید به تخریب اموال انسانها بپردازید تا درنهایت با خود بیندیشید: تمام تبدیلشوندگان موجودات خبیثی هستند.
بتمن برای هیچ وقت
گیمپلی این بازی بهشدت یادآور سری «مورتال کامبت» است. بتمن باید در یک بازی دوبعدی به درگیری با دشمنان خود بپردازد و شهر گاتم را نجات دهد اما صبر کنید. همه چیز قرار نیست به همین سادگی پیش برود. بیشترین چالش بازی در کنترل بازی مخفی شده است. این که چگونه بتمن را کنترل کنید تا مانند یک کیسهبوکس کتک نخورد و بتواند راه خود را بیابد. بهعنوان مثال در یک نقطه از بازی باید با استفاده از قلاب بتمن به طبقه بالا راه بیابید اما به هیچ وجه مشخص نیست چگونه باید این کار را انجام دهید یا این که کجا! بتمن در بازی «بتمن برای همیشه» بهقدری احمق طراحی شده که حتی از یک گربه هم تا حد مرگ کتک میخورد.
افسانه ناتمام جیمزباند
وقتی از بازیهای جیمز باند صحبت میکنیم، گیمرها به یاد «چشم طلایی» یا عناوین نسبتا جذابی میافتند که برای پلیاستیشن۱ عرضه شد. به هیچ عنوان قصد نداریم درخصوص این عناوین صحبت کنیم. بازی «۰۰۷ افسانهها»تلاش داشت همه چیز را باهم بهدست بیاورد با این حال درنهایت به هیچ راضی شد. سازندگان تلاش کرده بودند سناریوی تمام فیلمهای جیمزباند را در این بازی بگنجانند ولی درنهایت چیزی که ساختند، یک کپیبرداری ناشیانه از سری «ندای وظیفه» بود. در بخش تکنفره باید در مراحل تکراری به اطلاعات مخفیانه دست یابند و در پایان هر مرحله درگیر یک باسفایت احمقانه شوند.
وقتی زمین مورد حمله قرار گرفت
حال نوبت به گل سرسبد بازیهای افتضاح میرسد که نهتنها شکست خورد، بلکه به عقیده بسیاری از کارشناسان اصلیترین دلیل ایجاد بحران صنعت بازی و ورشکستگی کمپانی آتاری در سال۱۹۸۳ محسوب میشود. گرافیک حتی برای سال۱۹۸۲ هم بسیار عقبافتاده بود. با این حال گرافیک مشکل اصلی این بازی نیست. بلکه گیمپلی تکراری آن است که موجب میشود هم کار دست خودتان بدهید و هم کنسول را از بین ببرید. بازی بهقدری بد بود که آتاری بسیاری از نسخههای بازی را در بیابان دفن کرد.
رالف خرابکار
«رالف خرابکار» خود یک فیلم بود که با الهام از بازیهای کامپیوتری ساخته شده بود. سازندگان تصمیم گرفتند این فیلم را دوباره تبدیل به یک بازی کنند. این بازی برای کنسولهای نسل هفتمی نینتندو عرضه شد و شاید قابل باور نباشد که مدت زمان گیمپلی آن تنها دو ساعت است. بهتر نیست همان فیلم را ببینیم؟
دانیال کریمیطار