شناسهٔ خبر: 22919008 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایران آنلاین | لینک خبر

گزارش «ایران» از امداد فرهنگی کانون پرورش فکری به کودکان مناطق زلزله‌زده کرمانشاه

با من بخوان؛ هر قصه‌ای که خنده را روی لب کودکان بنشاند

اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پس از حادثه زلزله در کرمانشاه، کودکانی را که از این ماجرا متاثر و بی پناه شده بودند تنها نگذاشتند.

صاحب‌خبر -

ایران آنلاین /
زهرا کشوری
«گیان عزیزم تو گلکمی». کیمیا نمی‌دانست کجاست! همه جا تاریک بود. مادرش آرام گفت: «خانه خراب شده. نفس بکش. خدا را صدا بزن.» خدا صدایش را در ثلاث شنید. در مسکن مهر شنید. در روستای شیخ صله هم شنید... «مادرین» از پس یک زمین لرزه 7 ریشتری مرد شد. 9-8 ساله است. «دیدم نفس می‌کشند. رفتم دایی را پیدا کردم. دایی‌ام رفت تا برادرهایم را نجات بدهد. همه آنها فوت کرده بودند.» بغضش که می‌شکند از ازگله تا سرپل ذهاب، از کرمانشاه تا خوزستان، از خوزستان تا آذربایجان، تن و جان یک کشور به لرزه می‌افتد. «خوم کرمانشانی و دل گریامه.»

امداد فرهنگی در لغتنامه زلزله
 «وحید خسروی» مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، یک روز بعد از اتفاق تلخ، عمو بِلفِنجِک، عروسک محلی را به میان کودکان برد؛ یک روز پس از زلزله‌ای که قصه زندگی کودکان بسیاری را عوض کرد! دفتر زندگی 129 دانش‌آموز برگ آخری نداشت. 9 دانش‌آموز دبستان لقمان برای همیشه غایب شدند... سیگار پشت سیگار، پدر، حریف لجاجت دخترکش نمی‌شود. کودکی که با زمین و زمان قهر است: «مامان من را در خواب تنها گذاشت.» ایمشو چن شوه نیتیده خاوم/ له کی توریاده گلاره چاوم...
پشت به همه دنیا، عروسکش را در آغوش گرفته تا اشک را بر پهنه صورت مغرور مردان کرد، جاری کند. او زلزله را از بیخ و بن انکار می‌کند. مرگ مادر مبهم‌ترین نقطه زندگی کوتاه اوست.
 همین انکار، همین تنهایی، همین وحشت، واژه «امداد فرهنگی» را به لغتنامه زلزله و حوادث اضافه کرد تا کودکان در هیاهوی بحران گم نشوند. «مجتبی دانشور» مدیرکل روابط عمومی و دبیر ستاد امداد فرهنگی کودکان کشور در گفت‌و‌گو با روزنامه ایران «امداد فرهنگی» را واژه‌ای می‌داند که در زلزله بم و آذربایجان شرقی به دایره لغات کانون اضافه می‌شود. زلزله، خانه را خراب می‌کند. مدارس را به تعطیلی می‌کشاند. پدر و مادرهای جان به در برده ازحادثه را گرفتار فردا می‌کند. کودکان بی‌دفاع‌ترین می‌شوند. آنها، در میان آواری از خانه‌ای که نیست، آینده‌ای که مبهم است، عصبانی‌تر می‌شوند، بی‌قرارتر. اگر آوار روحی آنها برداشته نشود برای همیشه سؤالی بی‌جواب در زندگی می‌شوند.
دانشور و همکارانش نسخه درمان را در باز آفرینی روحی کودکان می‌بینند. مربیان کانون همان روز نخست حادثه، وارد سرپل ذهاب و ثلاث شدند. اول از حال همکاران خود خبردار شدند. همکارانی که داغدار عزیزان‌شان شدند. بعد به سمت قصه‌خوانی رفتند. با من بخوان. هر قصه‌ای که خنده را روی لب کودکان بنشاند. روزهای نخست والدین بهت‌زده مانده بودند که اینها با این عروسک و کتاب در میانه محشر کبری چه می‌کنند؟ «اتل متل تو توله» کجای این خاکی است که برسرشان آوار شده...! مربی‌ها اما وا ندادند. تیم «امداد» جمعیت امام علی هم آمدند به «بازی درمانی». «بادبادک خشم» روشی برای تخلیه خشم کودکانی است که پاییز روی کودکی‌هایشان آوار شده. گروه «سحر» هلال احمر هم کودکان را به صف کرد تا شعر بخوانند و بازی کنند. قطار پشت قطار آنها را از زلزله از ویرانی خانه‌های بی‌مهر دور می‌کنند. می‌روند به دنبال خیال، آنجا که هنوز زلزله نیامده است. تمرین کودکی می‌کنند.
«نرگس کلباسی» همزمان با خرید کانکس برای سه روستا، وسایل پارک بازی می‌خرد. مربی‌های مهد، کتاب‌ها را بلندبلند برای کودکان خواندند.
کتاب داستان، سرزمینِ امنی است که کودک برآمده از بحران به آن پناه می‌برد تا لحظه‌هایی بیاساید و از بار بزرگ غمش، جان به در برد. مهنا کوچولو نگران است: «اسباب بازی‌هایم زیر آوار ماندند.» نگران تنهایی عروسک‌هایش است. دارا و سارا هم به کرمانشاه آمدند. همبازی و همراز دخترکان کرد شده‌اند.
دانشور می‌گوید: «در تهران ستاد را تشکیل دادیم. در نخستین قدم 6کتابخانه سیار از استان‌های همجوار همدان، ایلام و کردستان را به کرمانشاه فرستادیم.» تمام ایران با کرمانشاه همدل شد. تیتر بیشتر روزنامه‌ها به زبان کردی روی کیوسک‌ها رفت. همدلی با زبانی مشترک زودتر دیوارهای فاصله را فرو می‌ریزد. آنها ابتدا مربیانی را به منطقه فرستادند که به زبان کردی و لکی مسلط بودند. ماشین‌ها حالا برای بچه‌ها نوید شادی را در دل ویرانی می‌دهند. می‌دانستند و می‌دانند ماشینی که آرم کانون را دارد، بارش شادمانی است نه پتو، چادر و غذا. جمع می‌شوند و کف می‌زنند. خنده‌هایش در میان تصاویر پر از آوار، رنگ زندگی دارد.«آرمیتا» دختری که در اثر شوک زلزله، روزها قدرت تکلم را از دست داده بود، با تلاش‌های روانشناس و تیم بازی جمعیت امام علی، به حرف آمد.
مادری پشت خنده‌های کودکش؛ گریه می‌کند. آخر کودکش چند روز بود، گریه می‌کرد. حالا پدرو مادرها و اقوام، خود آدرس کودکان کز کرده از زخم آوارگی و زلزله را به امدادگران نشان می‌دهند. پدر و مادرها نگران وقفه کلاس درس و مدرسه بچه‌ها هستند.یک کودک سرپل ذهابی با شیرین زبانی دولتمردان را خطاب قرار می‌دهد. او می‌گوید: «دولت بخواهد ظرف یک هفته همه خرابی‌ها را درست می‌کند ولی در غیر این‌صورت شاید مدرسه‌مان تا دو سه سال دیگر هم درست نشود.»
به گفته دانشور کانون 20هزار جلد کتاب، 5 هزار عروسک دار و سارا و 32 بسته لوازم التحریر را به منطقه فرستاده است. عروسک‌ها خیلی زود با دخترکان کرد، همدل و همزبان می‌شوند. دارا البته خیلی راه به دل پسربچه‌ها نمی‌برد. آنها اسباب بازی‌های دیگری می‌خواهند. به گفته دانشور لوازم‌التحریرها را به آموزش و پرورش داده‌اند تا به محض دایر شدن مدارس در اختیار دانش‌آموزان قرار بگیرد.
کانون سعی کرده از مربیان خانم بیشتر استفاده کند. زن‌ها زودتر راه به قلب کودکان و زنان لب فرو بسته می‌برند. دنیای نقاشی، کودکانه‌ها را رنگ می‌کند. امدادگران اعتقاد دارند که کشیدن تصاویری که نمایانگر احساسات کودک است، می‌تواند در التیام او مفید باشد.
تئاتر «حسن کچل» هم روی کامیون‌های سیار از قزوین به کرمانشاه می‌آید. تئاتر درمانی می‌تواند، مرهمی بر زخم کودکانی باشد که نمی‌دانند یا نمی‌توانند از آنچه در ذهنشان تلنبار شده، سخن بگویند. عمو فیتیله‌ای‌ها هم خود را به کودکان ثلاث و سرپل‌ذهاب می‌رسانند. «علی فروتن» و «حمید گلی» هم از سوی ستاد امداد فرهنگی کودک و نوجوان به مناطق زلزله‌زده‌ غرب کشور راهی می‌شوند. گل از گل کودکان در میان خرابه‌ها می‌شکفد.
 «وحید خسروی» دو هفته بعد از زلزله اصرار بیشتری برای ماندن در میان مردم دارد. به گفته او آن هجوم اولیه مردم سراسر کشور به مناطق زلزله زده، فروکش کرده و مردم مصیبت دیده حالا بیشتر آوار‌ها و خانه‌خرابی‌ها را می‌بینند. او بیش از هر چیزی نگران تأثیر شیوه عزاداری کردی روی بچه‌هاست. عزاداری در مناطق غربی کشور دل سنگ را هم آب می‌کند. زن‌ها مویه می‌کنند و خنچ بر صورت می‌کشند. کودک در میان همان آوار زلزله می‌ماند. کسی باید باشد او را از دل خرابی‌ها پرتاب کند به گوشه کودکی و بازی. به گفته خسروی نان و لباس و خانه در طول زمان قابل حل است، آن چیزی که به گره کور تبدیل می‌شود، زخم‌های روحی است. او نوید حضور نمایشگران بیشتری را در میان کودکان مناطق زلزله‌زده می‌دهد. خسروی روی نکته حساسی دست می‌گذارد. مردم ایران در مهربانی سنگ تمام گذاشته‌اند اما باید حواس همه به فرهنگ منطقه باشد: «زلزله‌زده‌ها گدا نیستند. آنها تا دو هفته پیش خانه و کاشانه داشتند. فرهنگ بدی از خود جا نگذاریم. مواظب عزت نفس آنها باشیم.»
خرابه‌های روستای قره‌بلاغ سرپل ذهاب با ساز پسری نوجوان آرام گرفته‌اند. موسیقی مرهم زخم کردهاست. دف‌نوازان بزودی در کرمانشاه جمع می‌شوند. دخترک‌ها عروسک‌هایشان را آرام می‌کنند و گیس‌هایشان را می‌بافند. زمین به لرزه در می‌آید، لیلا الیاسی مادری در روستای تپانی، خود را روی کودک سه ماهه‌اش می‌اندازد تا او را نجات بدهد. کودک زنده می‌ماند زلزله اما مادر رابا دو کودک دیگرش می‌برد. ساجدی یکی دیگر از مربیان کانون، 16 روستا را برای کتابخوانی و بازی با کودکان زیر پا گذاشته. او به همراه سه همکارش از مشهد به هوای کودکان سرپل ذهاب آمده‌اند. محور برنامه‌هایشان شادی است. هر کتابی که بتواند کودکی را از غم بگیرد و غمی را از کودکی، می‌خوانند... خانه‌شان که خراب می‌شود، تازه بسیاری از درد بی‌پیر کودکی در روستای «کانی بیخیره» در «ثلاث باباجان» خبردار می‌شوند، سرطان به لثه‌اش زده. وضعیت او در دل یک چادر امدادی در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد تا آن‌طور که ایرنا می‌نویسند، دانشگاه علوم پزشکی دخترنوجوان را شناسایی و به بیمارستان امام خمینی(ره) کرمانشاه منتقل می‌کند.
«مهناز فتاحی» سرپرست کانون پرورش فکری استان کرمانشاه به روزنامه ایران می‌گوید: «از روز اول زلزله «آب» و کتاب بردیم.» او از پروژه‌های زیاد خبر می دهد که قرار است در ماه‌های آتی در مناطق زلزله‌زده انجام شود. فتاحی می‌گوید: «این کودکان بسیار ترسیده‌اند. ترس بسیاری هم از آینده دارند. باید با اجرای این برنامه‌ها، گوشه‌ای از تنهایی‌شان را پر کرد.» باید حواسشان را از این زلزله لعنتی گرفت. به گفته او تلاش امداد گران فرهنگی جدا‌سازی کودکان از فضای غم و گریه است. فتاحی می‌گوید: «تمام سعی‌مان را می‌کنیم تا بچه‌ها بدانند که تنها نیستند.» او از برنامه‌های دف نوازی در هفته وحدت حرف می‌زند و می‌گوید: «باید آرام آرام به سمت بازی‌های گروهی برویم. بچه‌ها باید متوجه شوند که تنها نیستند. زندگی ادامه دارد.»
به گفته مدیرکل روابط عمومی و دبیرستاد امداد فرهنگی کودکان کشور، امداد فرهنگی تا اسفندماه برنامه‌ریزی شده است اما خسروی می‌گوید: «کار من تعطیلی ندارد تا زمانی که خانه همه کودکان ساخته شود، هستم.» پسر بچه 7-6 ساله‌ای در سنندج کاپشن تنش را برای کودکان کرمانشاه می‌فرستد... سارا با اندوه بسیار با خود می‌گوید: من مرده‌ام، من مرده‌ام، من در یک جهنم‌ام... دارا می‌گوید: هیس، ما همدیگر را داریم.