به گزارش
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از نیویورکتایمز، کسی که میخواهد درباره لئوناردو داوینچی بنویسد، باید مثل کارآگاهها عمل کند. باید اطلاعات را مثل مو از ماست بیرون بکشد. والتر ایزاکسون سرنخهای زیادی را دنبال کرد تا به داوینچی، مردی که جسورانه مرزها را زیر پا میگذاشت، حیات تازهای ببخشد.
لئوناردو داوینچی با اینکه زیاد مینوشت، اما کمتر پیش میآمد که به طور مستقیم درباره زندگی شخصیاش بنویسد. ایزاکسون از تناقضات سوژهاش استفاده کرد تا به او انسانیت و عمق ببخشد. لئوناردو، مردی که با لباسهای صورتی کمرنگش شناخته میشد، گاهی در اتاقهایی پر از بدنهای کالبدشکافیشده زندگی میکرد. گیاهخواری که پرندهها را میخرید تا آزادشان کند و از سوی دیگر ماشین آدمکشی میساخت. همچنان که ایزاکسون، داوینچی را از جایی به جای دیگر تعقیب میکند، انرژیاش هرگز کم نمیشود و حس کنجکاویاش از بین نمیرود و بارها و بارها جزئیات عجیب و شگفتآوری را کشف میکند.
لئوناردو به خلاقیت شخصیتهای چندپهلوی رنسانس تجسم بخشید؛ اصطلاحی که مورخ فرهنگی، جیکوب برکارد، برای او به کار میبرد. امروز او بیش از همه به عنوان نقاش «مونالیزا» و «شام آخر» شناخته میشود؛ اما در آن زمان که خدماتش را به حاکم میلان ارائه میکرد، قول ساخت پل، توپ و ماشینهای جنگی را داد و تنها در پایان نامهاش اشاره کرد که مجسمهسازی و نقاشی هم بلد است. لئوناردو در دفترچههایش هر چیزی را ضبط میکرد، از آب رودخانهها گرفته تا خون درون رگهای انسان.
ایزاکسون ارتباط میان آثار هنری داوینچی و تفکرات او درباره طبیعت را ترسیم کرد. او معتقد است «مونالیزا» و «شام آخر» تنها نقاشیهایی پیچیده با عمقی بیکران نیستند، بلکه نمایش روشهای جدید و اصول مطالعه طبیعتاند.
ایزاکسون داستان پیوستهای ارائه نمیکند. هیچچیز در مطالعه و بررسی داوینچی ساده نیست. تاریخنگاران علم درباره معنا و اهمیت دستنوشتههای او بحث میکنند و مورخان هنر درباره اصالت و زمانبندی آثار او اختلاف نظر دارند.
ایزاکسون به بررسی کیفیت و تکنیک اجرای کارهای داوینچی میپردازد که پیش از این ناشران همیشه نویسندگان را از پرداختن به جزئیات اینچنینی بر حذر میداشتند. این تصمیم شجاعانه واقعیات را مانند کاشیها کنار هم میچیند و کتاب را بیشتر به یک اثر آموزنده تبدیل میکند تا یک داستان معمولی. اتصال این نقاط که نشان داد لئوناردو علایق و ایدههایش را با پیشینیان و همدورهایهایش به اشتراک میگذاشت، کتاب ایزاکسون را غنیتر کرده است.
∎
لئوناردو داوینچی با اینکه زیاد مینوشت، اما کمتر پیش میآمد که به طور مستقیم درباره زندگی شخصیاش بنویسد. ایزاکسون از تناقضات سوژهاش استفاده کرد تا به او انسانیت و عمق ببخشد. لئوناردو، مردی که با لباسهای صورتی کمرنگش شناخته میشد، گاهی در اتاقهایی پر از بدنهای کالبدشکافیشده زندگی میکرد. گیاهخواری که پرندهها را میخرید تا آزادشان کند و از سوی دیگر ماشین آدمکشی میساخت. همچنان که ایزاکسون، داوینچی را از جایی به جای دیگر تعقیب میکند، انرژیاش هرگز کم نمیشود و حس کنجکاویاش از بین نمیرود و بارها و بارها جزئیات عجیب و شگفتآوری را کشف میکند.
لئوناردو به خلاقیت شخصیتهای چندپهلوی رنسانس تجسم بخشید؛ اصطلاحی که مورخ فرهنگی، جیکوب برکارد، برای او به کار میبرد. امروز او بیش از همه به عنوان نقاش «مونالیزا» و «شام آخر» شناخته میشود؛ اما در آن زمان که خدماتش را به حاکم میلان ارائه میکرد، قول ساخت پل، توپ و ماشینهای جنگی را داد و تنها در پایان نامهاش اشاره کرد که مجسمهسازی و نقاشی هم بلد است. لئوناردو در دفترچههایش هر چیزی را ضبط میکرد، از آب رودخانهها گرفته تا خون درون رگهای انسان.
ایزاکسون ارتباط میان آثار هنری داوینچی و تفکرات او درباره طبیعت را ترسیم کرد. او معتقد است «مونالیزا» و «شام آخر» تنها نقاشیهایی پیچیده با عمقی بیکران نیستند، بلکه نمایش روشهای جدید و اصول مطالعه طبیعتاند.
ایزاکسون داستان پیوستهای ارائه نمیکند. هیچچیز در مطالعه و بررسی داوینچی ساده نیست. تاریخنگاران علم درباره معنا و اهمیت دستنوشتههای او بحث میکنند و مورخان هنر درباره اصالت و زمانبندی آثار او اختلاف نظر دارند.
ایزاکسون به بررسی کیفیت و تکنیک اجرای کارهای داوینچی میپردازد که پیش از این ناشران همیشه نویسندگان را از پرداختن به جزئیات اینچنینی بر حذر میداشتند. این تصمیم شجاعانه واقعیات را مانند کاشیها کنار هم میچیند و کتاب را بیشتر به یک اثر آموزنده تبدیل میکند تا یک داستان معمولی. اتصال این نقاط که نشان داد لئوناردو علایق و ایدههایش را با پیشینیان و همدورهایهایش به اشتراک میگذاشت، کتاب ایزاکسون را غنیتر کرده است.