16 آذر در ذهن من که ورودی نیمه نخست دهه 70 به دانشگاه هستم، یادآور روزهایی است که تشکلهای دانشجویی وسط محوطه دانشگاه تجمع میکردند و به بهانه سالروز این واقعه، هم به نقد کارکرد دولت وقت میپرداختند و هم به کسانی که سودای روابط با آمریکا را داشتند میتاختند. به اولی به خاطر دوری از آرمانهای انقلاب در حمایت از محرومان، مستضعفان و پابرهنگان و دومی را بهدلیل سازشکاری با شیطان بزرگ و استکبار جهانی، مرگ میفرستاد. سن و تجربه ما کمتر از آنی بود که بدانیم این شعارها از کجا آمدهاند؟ جریانهایی که به انجمنهای اسلامی دانشجویان از جهت فکری خط میدادند چه ماهیتی دارند؟ آیا بین این آرمانها و آرمانهای نخستین کسانی که دانشگاه را کانون مبارزه با امپریالیسم آمریکا در ماههای پس از کودتای 28 مرداد قرار داده بودند پیوندی وجود دارد؟ 16 آذر در تاریخ جنبش دانشجویی ایران یادآور شهادت سه نفر از دانشجویان دانشگاه تهران به نامهای آذر(مهدی) شریعترضوی، هوادار جبهه ملی ایران، مصطفی بزرگنیا و احمد قندچی، هوادار حزب توده ایران است. این در زمان تشکیل جبهه مشترک حزب توده و جبهه ملی ایران کودتای ۲۸ مرداد و برآمدن دولت کودتا بود. در این دوره حزب توده نفوذ گستردهای میان دانشجویان داشت. به گفته رئیس وقت دانشگاه تهران به سفیر انگلیس، اکثر چهار هزار دانشجوی این دانشگاه بهشدت تحتتأثیر حزب توده بودند. از بنیادیترین اهداف و برنامههای حزب توده در ایران «دفاع از زحمتکشان و متشکلکردن آنها» بود. با وجود برخورد خشن پهلوی دوم با جریانهای چپ، سیری در ادبیات روشنفکری پیش از انقلاب دستکم تا سال 1355 چیرگی اندیشه و آرمان سوسیالیستی-مارکسیستی بر دانشگاهها و دیگر کانونهای اندیشهورزی را بهخوبی مینمایاند. برای نمونه گفتمان غالب جنبش دانشجویی این دوره، نمودی عدالتطلبانه، فقرستیزانه، ضداستعماری، ضدامپریالیستی و ضدسرمایهداری دارد. با پیروزی انقلاب که عمدتا محصول حضور طبقات فرودست و طبقه متوسط بهشمار میرفت و در پی کوششهایی که به حذف حزب توده انجامید، شعارهای آنها اینبار با رنگولعاب انقلابی و اسلامی در کانون توجه پیشگامان انقلاب و تشکلهای اسلامی دانشجویی قرار گرفت. با این تفاوت که در حوزه سیاست داخلی تأکید بر عدالت و در سیاست خارجی رویارویی با استکبار جهانی (همان امپریالیسم پیشین) و در رأس آن به رهبری آمریکای (اینبار جهانخوار) هسته مطالبات جنبش دانشجویی در پیروی از امام خمینی (دانشجویان پیرو خط امام) قرار گرفت. در این میان، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان (دفتر تحکیم وحدت) تا اوایل دهه1370 پرچمدار مطالبات جنبش دانشجویی بهشمار میرفت. در آغازین سالهای پس از اشغال سفارت (لانه جاسوسی)، دفتر تحکیم با بهرهگیری از منزلت و اعتبار برخاسته از اشغال سفارت (لانه جاسوسی)، در نهادهای انقلابی نفوذ گستردهای یافت و کوشید توان خود را مصروف پاسداشت انقلاب اسلامی، توسعه ایران اسلامی و رفع عقبماندگیهای ایران کند. در دهه 70 رخدادهایی در مقیاس داخلی و جهانی سر برآوردند که بسیاری از انگارههای پیشین را به چالش کشیدند. رویدادهایی مانند فروپاشی شوروی، چیرگی گفتمان لیبرالدموکراسی و جهان تکقطبی در مناسبات جهانی، ناکارآمدی و سرنگونی نظامهای استبدادی سوسیالیستی، گسترش فساد تدریجی و عدم برخورد جدی و ریشهای با فساد و با مفسدان، حرکت ناکام دولت وقت به سمت بازار آزاد، چیرگی رویکرد روشنفکری دینی منتقد در دانشگاهها و فاصلهگرفتن از فضای انقلابی آغاز دهه 60 به بازنگری در مطالبات و نقد دستکم بخشی از قوا از سوی جریان سیاسی غالب دانشجویی (دفتر تحکیم وحدت) انجامید، بهگونهای که نسل جدید انجمنهای اسلامی در مقام نقد و تبری اسلاف خود از اشغال لانه جاسوسی برآمدند. چهرههای سیاسی انقلابی که در سالهای آغازین انقلاب از ارکان دولت به هر دلیلی کنار نهاده شده بودند، دوباره در کانون توجه انجمنهای اسلامی قرار گرفتند. مجموعه شرایط یادشده در نهایت در قالب دوران اصلاحات و دوم خرداد 1376 و پیروزی محمد خاتمی سر برآورد. از این پس، جنبش دانشجویی در انجمن اسلامی دانشجویان دیگر نه در جایگاه نقاد قدرت، بلکه بهعنوان یکی از تشکلهای عمده اصلاحطلبان فعال در مناسبات قدرت قرار گرفت. موقعیت جدید این تشکل، بازدارنده نقش نقادانه آن شد، بهگونهای که گاه در مقام توجیهگر نارساییها برمیآمد، هرچند الزاما همه افراد فعال در مجموعه دانشجویی موافق پیوستن انجمنهای اسلامی به قدرت نبودند. ناکامی جریان اصلاحطلبی در رسیدن به جامعه مدنی و قانونمدار، آزادی بیان و توجه ویژه به نیازها و جوانان بهواسطه آمادهنبودن زیرساختها و مقاومت در برابر موج جدید مطالبات از یک سو به افول اقبال جامعه از اصلاحطلبان انجامید و از سوی دیگر برخورد با جریان دانشجویی در شکل بازداشت فعالان و حمله به تجمعات دانشجویی در حمله به کوی دانشگاه تهران و ناتوانی دولت مستقر در حمایت از دانشجویان از اوایل دهه 80 به افول اثرگذاری جریان دانشجویی بسان گذشته و بهعنوان یکی از گروههای مرجع انجامید. با پیروزی محمود احمدینژاد، عملا بخش کلان جریان جنبش دانشجویی در قالب انجمن اسلامی دانشجویان و دفتر تحکیم دچار استحاله درونی شدند و جریانهایی با منش و کنشی متفاوت با گذشته سر برآوردند؛ کنش و منشی که با وجود بزکهای سیاسی کمتر نماینده جریان غالب خواستههای دانشجویی هستند و عملا سکوی پرتاب دانشجویان به سوی احزاب و جریانهای سیاسی بروندانشگاهی شدهاند. امروز مطالبات دانشجویی کمتر آرمانگرایانه و فراملی است و بیشتر نمودی صنفی و عرفی دارد. گسترش تحصیلات تکمیلی، افزایش شمار دختران دانشجو که سیاست را امری مردانه و خطرناک میدانند، ناکارآمدی ساختار موجود در ایجاد اشتغال و جذب دانشجویان و ترس از برخوردهای انضباطی و امنیتی بروندانشگاهی و... جنبش دانشجویی را به رکود کشانده است و اندک امیدی نیز که با پیروزی حسن روحانی پدید آمد، دستکم در دور دوم دولت ایشان، بهویژه در جریان انتخاب وزیر علوم رو به افول نهاده است. از دیگر سو، فناوریهای جدید، بهویژه تلگرام که تا ساعتها در طول روز دانشجویان را به خود مشغول میدارد، طرح بسیاری از مطالبات محدودشده را از فضای حقیقی به فضای مجازی کشانده است. واکاوی کنشهای جدید دانشجویان و تشکلهای دانشجویی نشان میدهد که هیچ تشکل دانشجویی امروز دیگر نماینده مطالبات اکثریت دانشجویی نیست و دانشجویان کمتر حاضر هستند به این تشکلها بپیوندند. جهتگیری سیاسی دانشجویان کمتر با نقد عالمانه و ایدئولوژیک همراه است و در کلیت خود بیتفاوتی نسبت به تحولات کشور را در پی داشته است و طبیعتا این بیتفاوتی با آرمانهای انقلاب ناسازگار خواهد بود و در آینده هزینههای کلانی را درپیخواهد داشت.
∎از مبارزه با امپریالیسم تا سیاستگریزی امروز
مراد کاویانیراد-هیئت علمی دانشگاه خوارزمی
صاحبخبر -