شناسهٔ خبر: 22815764 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

فارس گزارش می‌دهد

زندگی در «دنیای سکوت»/ از بیکاری پس از اتمام تحصیل تا هزینه‌های سنگین گفتاردرمانی

در یکی از بهترین دانشگاه های کشور درس خوانده و سالهاست که معلم ناشنوایان است. می گوید: کار ما تنها عشق می خواهد؛ سختی آن خیلی زیاد است اما برکت دارد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس، «وقتی سمانه متولد شد شادی و نشاط به معنای واقعی به زندگی‌ خانواده‌اش وارد شد؛ هر لبخند او طرحی از لبخند خدا بود، سه ماهه بود که سرش برخورد شدیدی با دیوار داشت و این برخورد شدید زمینه ایجاد یک ضایعه مغزی را رقم زد؛ پدر و مادرش تمام تلاش خود را کردند اما ضایعه مغزی سمانه منجر به ناشنوایی شد».

ناشنوایی یکی از انواع معلولیت‌هاست و 230 هزار نفر از جمعیت کشور ناشنوا یا کم‌شنوا هستند که 35 درصد آنها را زنان و 65 درصد را مردان تشکیل می‌دهند؛ ناشنوایی هرچند یک معلولیت پنهان است اما به دلیل آنکه مهم‌ترین عامل ارتباط با دیگران از ناشنوا سلب می‌شود وی را منزوی و آسیب‌پذیر می‌کند و اگر فردی که چنین معلولیتی دارد آموزش‌های لازم را دریافت نکند این انزوا به افسردگی شدید منجر می‌شود.

مادر سمانه که ناشنوایی و معلولیت تنها فرزندش او را خیلی آزار داده است، می‌گوید: بزرگ کردن یک دختر معلول ناشنوا خیلی سخت است، جدا از سختی‌هایی که از لحاظ مالی متحمل می‌شدیم، تحمل نگاه دیگران، رابطه گرفتن با دختری که نمی‌شنید و دنیایش «ساکت» بود، طاقت فرسا بود. سمانه وقتی به سن مدرسه رسید مجتمع باغچه‌بان را انتخاب کردیم و حالا کلاس هفتم است.

مادر سمانه ادامه می‌دهد: تلاش کردم دخترم را در مدرسه عادی ثبت‌نام کنم اما برخی مدارس غیردولتی حتی حاضر نشدند از او آزمون ورودی بگیرند و می‌گویند این قبیل دانش‌آموزان حواس بقیه را پرت می‌کنند.

*هزینه بالای کلاس گفتار درمانی

والدین یکی دیگر از دانش‌آموزان مدرسه باغچه‌بان هم می‌گوید: تجربه خوبی از حضور دخترم در مدارس تلفیقی ندارم زیرا این حضور باعث افسردگی او شده است، باید انتخاب دانش‌آموزان و مدارسی که به تلفیق اختصاص داده می‌شوند، دقیق‌تر باشد.

او درباره مشکلات اجتماعی ناشنوایان اضافه می‌کند: گاهی آنها خیلی راحت جمع را می‌پذیرند اما جمع، آنها را نمی‌پذیرد و این مسئله آنها را منزوی می‌کند؛ جامعه برای پذیرش آنها خیلی آماده نیست و هزینه گفتاردرمانی هم برای آنها بالاست و تنها در مقطع ابتدایی، گفتار درمانی در مدارس وجود دارد در حالی که نیاز به آن از بین نمی‌رود و ما مجبوریم معلم خصوصی برای بچه‌ها بگیریم.

مادر یکی دیگر از دانش‌آموزان استثنایی می‌گوید: با توجه به اینکه برای دانش‌آموزان ناشنوا ادامه تحصیل در دوره دوم متوسطه تنها در رشته‌های مهارتی فراهم است، مدرسه هم بچه‌ها را به سمت هنر سوق می‌دهد ولی من دوست دارم دخترم با توجه به اینکه استعداد ریاضی‌اش خوب است، ریاضی را در دانشگاه ادامه بدهد.

*بیکاری بعد از اتمام تحصیل یک معضل بزرگ پیش روی ناشنوایان

محدثه صالحی 2 سال است لیسانس عکاسی اش را گرفته و دیپلمش هم طراحی دوخت است، و در مدرسه باغچه‌بان تحصیل کرده است اما هرجایی که به دنبال وام برای خوداشتغالی رفته است جواب نگرفته، شمع و کارهای هنری دست‌ساز درست می‌کند اما حتی برای فروش هم حمایتی از او نمی‌شود.

البته اینها حرف‌های محدثه نیست، حرف‌های مادرش است از محدثه درباره هرچیزی می‌پرسم «راضی» است، از او می‌پرسم «فروش خوب است؟» جوابش مثبت است، می‌پرسم «کسی از تو حمایت می‌کند، کمکت می‌کنند؟ می‌گوید «بله خدا کمک می‌کند» و من حسودی‌ام می‌شود به دل پر رضایت و آرام محدثه.

*کمک به این فرشته‌ها دنیایی برکت برایم داشته است

خانم معلم اول خودش را معرفی کرد اما بعد از آن به شرطی حاضر به حرف زدن شد که اسمش را نیاورم، ترسید اخلاصش خدشه‌دار شود.

در یکی از بهترین دانشگاه‌‌های کشور درس خوانده و سال‌های سال است معلم ناشنوایان است، همسرش مشوق او بوده و می‌گوید: کار ما تنها عشق می‌خواهد و سختی‌ آن خیلی زیاد است اما برکت دارد؛ آنقدر خیر و برکت از خدمت به این دانش‌آموزان دیده است که گویی خدا خودش خواسته بخشی از خستگی کار را این دنیا از تنش در بیاورد و دنیایی اتفاق خوب به او هدیه کرده است.

خانم معلم مدرسه استثنایی از طرح تلفیقی کمی شاکی است و می‌گوید: بچه‌های ناشنوا با این طرح کم شده‌اند و در کلاس‌های درس مدارس تلفیقی هم به دلیل کم بودن امکانات به آنها توجه نمی‌شود و حضور هفته ای یکبار معلم تلفیقی برای خیلی از دانش‌آموزان استثنایی مناسب نیست.

خانم معلم همراهی‌ام می‌کند و حرف‌های بچه‌ها را برایم ترجمه می‌کند؛ تمایل ندارد بیشتر حرف بزند، شاید شنیدن لحنش وقتی می‌گوید این کار عشق است از صد دفتر حکایت بی‌نیازت می‌کند.

*با کمک خیرین مدرسه را می‌چرخانم

مصاحبه شونده آخر مدیر مدرسه باغچه‌بان خانم محمدیان است، او می‌گوید: مدرسه ما 50 ساله است دستی به رویش کشیده‌ایم اما برای تعمیرات اساسی بودجه نداریم.

او در خصوص کمبود سرانه‌ای که در مدارس عادی وجود دارد می‌گوید: این کمبود در مدرسه ما هم وجود دارد و من تلاش می‌کنم با کمک خیرین مدرسه را اداره کنم اما با وجود کمبودها قدردان معلمان خوب مدرسه هستم که زحمت زیادی برای دانش‌اموزان می‌کشند.

****

صحبت‌ها که تمام می‌شود بین دختران دانش‌آموز می‌روم، شور و نشاطشان را در جمع‌های دخترانه‌شان نگاه می‌کنم، به غصه‌هایشان فکر می‌کنم، سخت بودن برقراری ارتباط با مردم جوامع و بیکاری بعد از اتمام تحصیل که شاید در جامعه امروز گریبانگیر خیلی از جوانان است اما برای معلولان سخت‌تر است و هزینه‌هایی که خانواده‌هایشان به تنهایی و بدون کمک دولت از پس آن برنمی‌‌‌‌‌آیند.

انتهای پیام/

نظر شما