ادامه از صفحه 7
به همین دلیل اگر کسی اطلاع کافی از شرایط آن دوره نداشته باشد ممکن است اتهام پذیرش قطعنامه توسط دولت و یا اعمال نظر در زمینه پذیرش قطعنامه، برایش قابل قبول به نظر برسد.
بعداز بازپس گیری فاو توسط عراق، امام جانشینی فرماندهی کل قوا را طی حکمیرسما به آقایهاشمیدادند. تا آن موقع آقایهاشمیاز طرف امام جنگ را پیگیری میکرد، اما حکم جانشینی فرماندهی کل قوا را نداشت. بعد از بازپس گیری فاو این حکم صادر شد و آقایهاشمیهم با هدف این که دولت را بیشتر در جنگ درگیر کند از مهندس موسوی خواست ستادی تشکیل دهد. آقای مهندس موسوی را به ریاست ستاد فرماندهی کل قوا منصوب کرد و ایشان هم چند تن از وزرا را به عنوان معاونین ستاد انتخاب کردند، که من عهدهدار معاونت لجستیک بودم، آقای روغنی زنجانی که رئیس سازمان برنامه بود، معاون برنامه ریزی ستاد فرماندهی کل قوا شد و به این ترتیب برنامه ریزی دولت و جنگ یکی شد. و تأمین نیازهای لجستیک جنگ با مدیریت وزارتخانه ای که بیشترین دخالت را در این زمینه داشت یکی شد. معاون فرهنگی جنگ هم آقای خاتمیشد که وزیر ارشاد وقت بود.
در این ستاد بحثی درباره توقف جنگ مطرح شد؟
خیر. این ستاد وقتی تشکیل شد که عراق فاو را پس گرفته بود و دلیل تاکتیکی مشخص آن هم این بود که بعد از عملیات کربلای 5 فرماندهان سپاه به آقایهاشمیکه فرمانده جنگ بود، گفته بودند که دیگر در جبهه جنوب طرح جدیدی ندارند.
این طور که مرحوم آقایهاشمیبه من گفتند، فرماندهان انتقال سازمان رزم به جبهه شمال را مطرح و ایشان هم ظاهرا با پیشنهاد انتقادل نیروها به جبهه شمال موافقت کرده بودند.
چنانکه میدانیم پس از فتح خرمشهر و آزاد شدن تقریبی تمام اراضی اشغالی مان، امام(ره) و بعضی از صاحبنظران؛ پیشنهاد اعلام آتشبس و خاتمه جنگ را داشتند، ولی به هر دلیل آن پیشنهاد اجرا نشد و عملیات نظامیبا امید به سقوط فوری رژیم صدام، ادامه یافت. بر خلاف انتظار فرماندهان از آن مرحله به بعد، به دلیل حمایت مستقیم شوروی و سپس فرانسه از دولت عراق، عملیات رمضان و حملات بعدی پیشرفت قابل ملاحظه ای نداشت. به نظر میرسد از آن به بعد، تصمیم فرماندهی جنگ کسب یک پیروزی بزرگ و توقف جنگ بود. شاید بتوان گفت این فرصت پس از عملیات فاو به دست آمد، ولی از آن استفاده نشد و تلاش برای کسب پیروزی بزرگ ادامه یافت. انتقال عمده نیروها به جبهه شمال در این جهت
ارزیابی میشود.
من معتقدم انتقال سازمان رزم به جبهه شمال یکی از اشتباهات بزرگ تاکتیکی در جنگ بود. من از وقتی که وارد ستاد فرماندهی کل قوا شدم این یک خطای بزرگ را گوشزد میکردم و توضیح میدادم که تمام نقاط حیاتی و استراتژیک ما در جنوب است و جبهه شمال نه برای ما و نه برای عراقیها استراتژیک نیست.
این همان ایرادی بود که شما آن را در توقف جنگ مؤثر میدانستید.
بله! همان طور که گفتم انتقال سازمان اصلی رزم از جبهه استراتژیک جنوب به شمال یک اشتباه بزرگ بود. بعد از انتقال سازمان رزم به جبهه شمال بود که عراق توانست شبه جزیره فاو را در هشت ساعت تصرف کند. هر چند خود عراقیها هم از این سهولت شوکه بودند و بعد از 32 ساعت وارد شهر فاو شدند. آنها خیال میکردند ایرانیها تله گذاشته اند. پس از این که عراقیها متوجه شرایط ما در جبهه جنوب شدند همه اراضی تصرف شده خود را که ما در چندین عملیات قبلی از آنها گرفته بودیم به سرعت پس گرفتند و البته این بار دیگر از مرزهای بین المللی به این سو نیامدند. در جبهههای مرکزی (عموما منطقه ایلام) هم اوضاع خوب نبود. عراقیها با تکهای خود که میزدند به راحتی از ما اسیر میگرفتند به طوری که بسیاری از اسرای جنگی ما متعلق به همان روزها بودند.
من آنقدر از اوضاع جبههها و تخلیه جبهه جنوب نگران بودم که یک شب حدود ساعت ده شب با مرحوم احمدآقا تلفنی صحبت کردم و نظراتم را نسبت به اوضاع جبهه دادم و به پیشنهاد ایشان نامه ای برای امام(ره) نوشتم و خطر از دست رفتن مناطق استراتژیک مان در جنوب را توضیح دادم و همان شب نامه را به دستشان رساندم. بعد از مدتی فرماندهان پذیرفتند که سازمان رزم باز هم به جبهه جنوب منتقل شود البته نمیدانم که این تصمیم چقدر به نامه من به امام(ره) مربوط میشد، اما بالاخره این تصمیم
گرفته شد.
بین دولت و نظامیان در این زمینه همفکری صورت نمیگرفت؟
با دولت خیر، ولی در ستاد فرماندهی کل قوا که دولتیها در آن بودند این کار انجام میشد.
آیا در ستاد فرماندهی کل قوا بحث آتشبس تصویب نشد.
در ستاد فرماندهی کل قوا اصلا بحث آتشبس نه تنها تصویب نشد؛ بلکه اصلا مطرح هم نشد.
در دولت هم طرح نشد؟
ستاد فرماندهی کل قوا بالاترین ارگان فرماندهی جنگ بود؛ وقتی آنجا مطرح نمیشد، به طریق اولی در دولت هم مطرح نمیشد.
تصمیم به آتشبس در کجا گرفته شد؟
به یاد دارم یک شب به ما گفتند فردا دفتر آقای خامنه ای ، رئیس جمهور وقت ، تعدادی از بزرگان کشور که همه آنها هم دولتی نبودند، دعوت هستند. فرماندهان جنگ، آقایهاشمی، آقای موسوی، آقای خاتمی، مرحوم مهدوی کنی، آقای محتشمیپور و ...، جمعا حدود 30 نفر، حضور داشتند. در آنجا نامه ای از امام خوانده شد. در آن نامه به وضع نامطلوب اقتصادی کشور و به نامه یکی از فرماندهان، که در آن برای ادامه پیروزمندانه جنگ و درخواست مقادیر غیرقابل تأمینی تجهیزات نظامیکرده بود، اشاره شده بود.
این متن را البته آقایهاشمیمنتشر کرد.
البته باید توضیح دهم که آقای روغنی زنجانی هم به عنوان سازمان برنامه و بودجه و معاون برنامه و بودجه ستاد فرماندهی کل قوا نیز در نامهای به امام راحل، وضع نامطلوب اقتصادی کشور را تشریح کرده بود.
مهندس موسوی موضعی در این باره نداشت؟
هیچ موضعی من از ایشان نشنیدم، این افراد هم مستقیما به امام نامه نوشته بودند و در ستاد فرماندهی کل قوا هم مطرح نشده بود.
بنابراین شما دلیل پذیرش آتشبس را چه میدانید؟
به نظر من دلایل استراتژیک پذیرش آتشبس از سوی امام، نخست وضع بسیار نامطلوب کشور به لحاظ اقتصادی بود. دولت به اندازه بودجهاش کسری داشت. از 400 میلیارد تومان بودجه دولت 200 میلیاردش کسری بود. ارزشش هم که 7 میلیارد دلار بود. بسیاری از واحدهای تولیدی و اقتصادی نیازمند به ارز تقریبا تعطیل شده بودند. این مطالب را آقای روغنی زنجانی در نامه به امام به تفصیل بازتاب داده بود. دلیل دوم، اعلام نیاز یکی از فرماندهان اصلی جنگ به تعداد زیادی تانک، توپ و تجهیزات نظامیبرای تداوم پیروزمندانه جنگ بود، که طبعا هیچ کشوری به ما
تحویل نمیداد.
البته امام (ره) هم در نامه پیش گفتهشان، با اشاره به درخواست فوق، ادامه پیروزمندانه جنگ را «شعاری بیش» ندانستند.
به هر حال پذیرش آتشبس از سوی امام(ره) در آن جلسه مطرح شد و یکی دو روز بعد نامه رسمیامام(ره) در مجلس قرائت میشود.
به این ترتیب مشخص است که ستاد فرماندهی کل قوا و دولت هیچ یک اطلاعی از پذیرش آتشبس نداشتند. مع الوصف من دلایل استراتژیک پذیرش آتشبس را صحیح میدانم. در زندان که بودم در پاورقیهای کیهان میخواندم که مرحومهاشمیرا متهم خوراندن جام زهر را به امام میکردند و دولتیها را هم در این کار شریک میدانستند. البته شخص من پذیرش آتشبس را اقدام صحیح و بسیار شجاعانه امام میدانم که ای کاش افتخار مشارکت در آن تصمیم را داشتم. من در پذیرش آتشبس نقشی نداشتم، اما مخالفتی هم نکردم، علی رغم توضیحات فوق، اعلام میکنم ما دنبال آتشبس نبودیم، بلکه دنبال این بودیم که نیروهای مسلح را به جبهه جنوب بازگردانیم که بتوانند از کشور دفاع کنند و حداقل دلیل تاکتیکی پذیرش آتشبس، که همانا از دست دادن بخشهایی از خوزستان بود، از بین برود.
جنگ چگونه به آتشبس رسید؟
صاحبخبر -