به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، سمپوزیوم «اکنون ما و شریعتی» که ابتدا قرار بود در خرداد ماه و در سالگرد وفات علی شریعتی برگزار شود در آن تاریخ منحل و در روزهای اول و دوم آذرماه (چهارشنبه و پنجشنبه گذشته) مصادف با هشتادوچهارمین سالروز تولد این روشنفکر انقلابی دهه 50 در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد تا هاشم آقاجری بهعنوان یکی از سخنرانان این نشست این جابهجایی و مصادف شدن سمپوزیوم با تولد شریعتی را بهعنوان دلالتی برای ضرورت تولد دوباره اما اینبار نه به نام شریعتی بلکه به نام نوشریعتی بداند.
شاید همه منتظر سخنرانی یوسفعلی اباذری، استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران بودند؛ سخنرانیای که با توجه به صحبتهای جنجالی اباذری به نظر میرسید این بار هم توفانی و جنجالی باشد. اما اینطور نشد و اباذری در یک سخنرانی تقریبا آرام 20 دقیقهای با موضوع «شریعتی و عبور از نئولیبرالیسم» مجددا بر جمله تکراری خود «فاشیسم در پشت در ایستاده است» تاکید کرد و در این میان اهالی بازار آزاد و همینطور سیدجواد طباطبایی نظریهپرداز ایرانشهری را هم بینصیب نگذاشت.
اباذری در آغاز سخنرانی خود با اشاره به اینکه مساله اصلی دوران ما زیست مدرن است و این چیزی است که در دوران شریعتی باب نبود و در آن دوران جامعه سرمایهداری و فرارفتن از سرمایهداری بود، اضافه کرد: «اصطلاح سنت و مدرنیته امروزه و در دوران ما مد شده است اما در زمان شریعتی چیز دیگری با عنوان جامعه سرمایهداری باب بود. این درحالی است که با مد سنت و مدرنیته ما به هیچ جایی نرسیدیم. کتابهای بسیاری در این باره نوشته و ترجمه شد ولی ما با هیچکدام از آنها به جایی نرسیدیم. غرب هم با آن به جایی نرسید. بنابراین لازم است که ما به واژگان شریعتی یعنی اصطلاح سرمایهداری و غیرسرمایهداری برگردیم.»
این استاد دانشگاه در ادامه با بیان اینکه از نظر شریعتی شیعه به قوم خاصی اطلاق یا محدود نمیشود، اضافه کرد: «به عقیده او، شیعه یعنی کسی که دنبال عدالت و آزادی است. بنابراین حرفهای افرادی مثل نصر و امثال ایشان که میگویند شریعتی طرفدار چهگوارا یا چپ بوده تهمتی بیش نیست. نصر امروز هم این مغلطه را میکند. به عقیده شریعتی، شیعه یعنی آزادیخواهی حسینی و عدالتخواهی علوی. بنابراین در دنیا هر کسی که در این راه میکوشد، شیعه است.»
اباذری با اشاره به تمایز افرادی مانند کربن، فردید و امثال آنها با شریعتی گفت: «به عقیده این افراد امامان ما مکتب پررمز و رازی را به ارث بردند و تنها به افراد خاصی هم آن را میدهند. بنابراین امامت درادامه سر ایزدی شاهنشاهی است. فاشیستهای ایرانی مثل سیدجواد طباطبایی هم در ادامه همین راه هستند و این برنامه همان چیزی است که شریعتی مخالف آن بود و متاسفانه بعد از انقلاب گفتمان افرادی امثال کربن و فردید ادامه پیدا کرد نه شریعتی.»
هاشم آقاجری دیگر سخنران روز دوم سمپوزیوم «اکنون ما و شریعتی» بود. آقاجری با بیان اینکه بنیادگرایی امروز پاسخی است به روند جهانیسازی نئولیبرالیستی، اضافه کرد: «بنیادگرایی برمبنای یک ایدئولوژی شکل گرفته است. این ایدئولوژی میتواند به جنبش درآید و سازمان تشکیل دهد و در ادامه این سازمان میتواند به تشکیل دولت بپردازد. شکست داعش که این روزها خبرش را میشنویم درواقع شکست بخش دولتی آن است. آیا بخشهای سازمانی و ایدئولوژیک آن هم شکست خورده است؟»
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه بعد از سال 68 در ایران با آغاز جنبش پسااسلامیتی مواجه هستیم، ادامه داد: «این جنبش در پاسخ به بحرانهای دولت بنیادگرای دهه اول بود که در واقع خواهان عبور از اسلام نبود بلکه تجدیدنظر در خوانشهای بنیادگرایانه را دنبال میکرد.»
آقاجری در ادامه در توضیح و تبیین رسالت نوشریعتی گفت: «نوشریعتی باید به سمت پاسخ به بحران معنا، هویت، کرامت و نابرابری حرکت کند و این قابلیت را دارد که نئولیبرالیسم و بنیادگرایی بازار را به چالش بکشد. نوشریعتی میتواند گفتمانی باشد که نه به دام نیولیبرالیسم و نه به دام جریانات بنیادگرانه منطقهای افتد و نه حتی به دام پسااسلامیستهایی که فقط دغدغه آزادی و دموکراسی داشتند و بعد از هشت سال دولت را به جریان احمدینژادی سپردند... .»
در ادامه روز دوم این سمپوزیوم سارا شریعتی فرزند شریعتی به سخنرانی پرداخت. او که در پنل «بنیادگرایی اسلامیسم و پسااسلامیسم» و با عنوان «الگوی اجتماعی اصلاح دینی بدیلی برای بنیادگرایی» صحبت میکرد با بیان اینکه بنیادگرایی هم یک مساله و هم پاسخ به یک مساله است و به دلیل کارکردهایی که دارد با بعد از هر بار سرکوب؛ مجددا خود را بازتولید میکند، اضافه کرد: «بدیل بنیادگرایی صرفا گفتمانی نیست بلکه ضرورتا باید یک بدیل اجتماعی هم داشته باشد.»
شریعتی با بیان اینکه مفهوم بنیادگرایی به قدری وسیع شده است که از واژههایی چون بنیادگرایی بازار و بنیادگرایی سکولار هم استفاده میشود، بنیادگرایی را به لفظ عام و به یک افراطگرایی تعریف کرد که در حوزه دین با تاکید بر متن خوانشی غیرزمانمند و غیرتاریخی از آن ارائه میدهد.
این استاد دانشگاه بنیادگرایی را یک ملغمه و ترکیب دانست و گفت: «بنیادگرایی هم راست است و هم از گفتمان چپ استفاده میکند. هم رادیکال است و هم محافظهکار. هم سنتی است و هم نهادهای سنتی دین را دور میزند. گاهی به ادبیات محرومان و فرودستان تکیه میکند و این شائبه را پیش میکشد که با گفتمان چپ نزدیکی دارد اما لفظ دیگر ستیز و خارجیستیز آن کاملا با راستافراطی همصدا میشود. بنیادگرایی پدیدهای نوظهور است.»
شریعتی با توصیف دو تصویر از اسلام قرن بیستم و قرن بیست و یکم، اسلام قرن بیستم را اسلامی با چهره سیاسی و مبارزاتی و ضداستعماری عنوان کرد و درباره اسلام قرن بیستویکم گفت: «گروههایی ازجمله القاعده داعش بوکوحرام و طالبان درحال بازیابی تصویری اسلام قرن بیست و یکمی بهعنوان یک اسلام خشونتگرا و نصگرا هستند.»
این استاد دانشگاه با بیان اینکه «جریان اسلام قرن بیستم که ما آن را اصلاح دینی معرفی کردیم دارای دو قرن تاریخ است و آنچه را بنیادگرایی دینی نام دادیم یکی دو دهه عمر دارد اما موقعیتی هژمونیک یافته است»، این سوال را مطرح کرد که «در مقایسه این دو تصویر سوال این است که این تغییر چگونه به وجود آمده است؟»
شریعتی با بیان اینکه بنیادگرایی را باید بهمثابه یک پدیده اجتماعی نگریست، اضافه کرد: «ظهور بنیادگرایی را میتوان به مساله جدید اجتماعی یا بازگشت امر اجتماعی ربط داد. اگر اسلام قرن بیستم با مساله سیاسی پیوند خورده بود، اکنون اسلام در قرن بیستویکم با یک مساله اجتماعی درحال مطرح کردن خود است. مهمترین مسائل کشورهای اسلامی مساله اجتماعی است.
اگر با چنین رویکردی به مسائل کشورهای اسلامی نگاه کنیم درمییابیم که چرا بنیادگرایی نهتنها رشد میکند بلکه همواره درحال بازتولید خود است. بنیادگرایی نقشی را ایفا کرد که جریان اصلاح دینی و روشنفکری دینی آن نقش را ایفا نکرد. کارکردی داشت که روشنفکری دینی نداشت و آن امر اجتماعی و مردم بود و به همین خاطر با پوپولیسم ارتباط پیدا کرد.»
او در ادامه با طرح این پرسش که «چه لحظهای لحظه پوپولیستی است؟» گفت: «لحظهای که یک نخبهگرایی شدید رخ میدهد و پوپولیسم واکنشی است به یک الیتیسیسم. واکنش مردمان به یک نخبهگرایی افراطی از سوی روشنفکران جمعی و عمومی است.»
در دهه 50 زبان روشنفکران ما اجتماعیتر بود، چراکه خود را ناگزیر از صحبت کردن با متن جامعه میدانستند. اما روشنفکران امروز با خود وارد گفتوگو شدند و خود را بینیاز از ارتباط با جامعه دیدند. در شرایطی که جریان اصلاح دینی در کشورهای مسلمان و بهخصوص کشور ما بعد از انقلاب روزبهروز به سمت الیتیسم و نخبهگرایی و پیچیده شدن و تخصصی شدن بحثها میرفت و چهره روشنفکران پابلیک افول پیدا کرد و روشنفکران ما آکادمیسین و پژوهشگر شدند و حلقه واسط بین قدرت و جامعه از بین رفت بنیادگرایی دینی این خلأ را پر کرد. در این میان روبهروز الگوی اجتماعی اصلاح دینی افت کرد. اینجاست که ضرورت بازگشت الگوی شریعتی بهعنوان الگوی اجتماعی اصلاح دینی مطرح میشود.»
این استاد دانشگاه با اشاره اینکه «مشی شریعتی مشی روشنفکری و آگاهیبخشی و کار فرهنگی است» ادامه داد: «مقصود من از الگوی اجتماعی فرم موسساتی و کار خیر و کار اجتماعی نیست. الگوی شریعتی واجد ویژگیهایی است که میتوان آن را الگوی اجتماعی نامید. زبان شریعتی یک زبان ارتباطی است. شریعتی به مکانهای واسط بین دانشگاه و مردم حضور پیدا و تلاش کرد تا بحث خود را منتقل کند. رویکرد او اجتماعی و جامعهشناسانه بود. دین را بهعنوان هسته سخت فرهنگی مردم تشخیص داد و خودش را موظف دانست تا در دین زیسته و دین عامیانه و دین متن مردم تحول ایجاد کند و آن را مورد خطاب قرار دهد، برخلاف نسل بعد که دین عالمانه را مورد خطاب خود قرار دادند.
او نقش خودش را نقش یک روشنفکری جمعی و اجتماعی دانست و پروژه خود را یک پروژه اجتماعی تعریف کرد. حتی در زمانی که استاد دانشگاه بود بارها میگفت که من یک پژوهشگر و آکادمیسین صرف نیستم و بر این نقش روشنفکری خود تاکید میکرد و فعالیت روشنفکری را همپای کار پیامبران میدانست که به معراج میروند ولی بازمیگردد چون خود را متعهد به جامعه میداند. در جامعه ما و در شرایطی که اصلاح دینی به سمت الیتیسم میرود و گرایش زبانی آن پیچیدهتر میشود و مسائل آن بیشتر جنبه فلسفی و الهیاتی و تئوریک و سوبژکتیو پیدا میکند و از امر انضمامی مشخص اجتماعی مردم مثل فقر، زنان، زیست روزمره، محیطزیست و اینها دور میشود.»
شریعتی با بیان اینکه «تا زمانی که روشنفکری دینی نتواند معرفت زندهای تولید کند که در زندگی روزمره مردم تاثیر داشته باشد جریان روشنفکری روزبهروز به سمت فرقهای شدن پیش میرود که تولید دانش میکنند و حرف هم را نقد میکنند اما رابطه آنها با جامعه روزبهروز گسستهتر میشود»، اضافه کرد: «دعوت به الگوی اجتماعی شریعتی در واقع دعوت به دو چیز است که ستونهای اساسی پروژه شریعتی هستند. اولی بازسازی جامعه و بازسازی پلها و پیوندها. این جامعه بیصاحب رها شده را تملک کردن به این معنا که موردخطاب قرار دادن و با او وارد گفتوگو شدن و زبانی را استفاده کردن که آن را بفهمد و در آن تاثیر بگذارد و اولین محور پروژه شریعتی است. دومین بازپس گرفتن دین بهعنوان هسته سخت فرهنگی. هراصلاح اجتماعی در جامعه ما ضرورتا باید از یک اصلاح دینی بگذرد. هر اصلاحی در زندگی مردم باید از اصلاحی در باورهای دینی مردم بگذرد. دین بخش ثابت فرهنگ ماست.»
او در پایان گفت: «نکته آخر اینکه گفتم جامعه و گفتم دین و این وسط چیزی غایب حاضر است و آن سیاست است. سیاست است که زمان ما را معلق میکند. سیاست است که جلوی پروژه اجتماعی میایستد. بسیاری از جریانهای فکری در جامعه ما با تحول فرهنگی و اجتماعی شروع کردند و ناگزیر به سیاست ختم شد. یکی از نمونههای آن مهندس بازرگان است که درنهایت بهعنوان یک نخستوزیر زندگی خود را به پایان میرساند. سیاست هم مثل دین جزء لاینفک زیست ماست. همیشه شمشیر داموکلس سیاست بالای سر ما هست و ممکن است هر زمان بیاید و پروژه اجتماعی و جریان اصلاح دینی ما را مانع شود. از سیاست گریزی نداریم اما همچنان تاکید ما بر الگوی اجتماعی است، چراکه میخواهیم درمقابل یک جریان بنیادگرایی دینی بدیلسازی کنیم و فقط الگوی اجتماعی است که این توان را دارد. الگویی که پرونده اجتماع و متن جامعه و مطالبات و مسائل جامعه را به دست میگیرد و نسبت به آن خود را متعهد میداند.»