گروه سیاسی/ رامین مددلو؛ اگر با عقل محاسبهگر مادی به مقولهی بسیج مستضعفین نگاه کنیم، فعالیت در آن با محاسبهی میزان منافع شخصی که بهصورت بالقوه امکان کسب آن وجود دارد، امر بیهودهای است. شخصی با نگرش مبتنی بر کارکرد ابزاری نسبت به بسیج مستضعفین (که با این نگرش به بسیج بهعنوان یک وسیله جهت دستیابی به منافع شخصی مینگرد) هیچگاه آن را وسیلهای مناسب در راستای منفعت شخصی خود ارزیابی نخواهد کرد. لازم به ذکر است که منظور از دو عبارت بالا، فعالیت در بسیج است، نه عضویت صرف در آن. با این مقدمه، چرا خیل عظیمی از تمامی اقشار و طبقات جامعه در این نهاد فعالیت میکنند؟ آیا این خیل عظیم بیهودگی را عاقلانه میدانند یا معیار عقلانیت نزد آنها متفاوت است؟
معنای بسیج
پیش از پرداختن به پرسشی که بیان شد، باید ابتدا به این پرسش پاسخ داد که به هنگام ذکر نام بسیج، چه چیزی را میخواهیم بیان کنیم؟ چرا در ابتدای متن، تعمدانه بهجای واژهی بسیج، آن را با پسوند مستضعفین به کار بردهایم و پسوند دیگری مانند بسیج «تودهای» استفاده نشده تا دایرهی شمولیت موضوع متن به دیگر شیوههای بسیج در کشورهای مختلف نیز گسترش یابد؟ و اصلاً آیا بسیج یک نهاد خاص با چارچوب و سیستم و بوروکراسی معین و مشخص است؟
از نظر نگارنده، با آنکه بسیج یک شیوهی حضور تودهی مردم در عرصهی ادارهی کشور است (و متفاوت با حضور محدود و سیاسیمحور دموکراسی نمایندگی)، اما محتوای این حضور میتواند به فراخور تفاوت در بنیادها، رنگهای متفاوتی به خود بگیرد. بر همین اساس، بسیج مستضعفین امری ورای یک بسیج تودهای مرسوم است. با آنکه ریشهی اولیه آن در بسیج تودهای مرسوم است، اما محتوای آن به سبب دارا بودن ریشههای اندیشهای خاص و مستقل، چارچوب عینی را نیز دچار دگرگونی میکند. بسیج مستضعفین به بسیج تودهای نظامی محدود نمیشود. به یک نهاد خاص نیز محدود نمیشود. البته این سخن نافی لزوم وجود یک نهاد خاص جهت هماهنگی در امور و برنامهریزی برای حداکثر بهرهبرداری از داشتهها نیست، بلکه این سخن نگاه به فضایی فراتر دارد. فضایی که وجود یک نهاد عینی خاص را نیز ممکن ساخته و در درون خود، آن را میپرورد. این فضا فرهنگ بسیج مستضعفین است. در پژوهشهای مردمشناسانه، فرهنگ هر ملت «آمیزهای یکدست از ارزشها، باورها و شیوههای عمل» تصور میشود. این یکدستی سبب ایجاد یک الگو میشود. یک چارچوب که به رویدادها معنا میبخشد، اهداف را معین میکند و قدرت تفسیر به فرد میدهد.
ریشههای فکری
مروری بر عمدهی گفتههایی که در مورد بسیج مستضعفین بیان شده، نشاندهندهی فقر ادبیات در تبیین ریشههای فکری فرهنگ بسیج مستضعفین است. عمدهی گفتهها، تقدیر از اقدامات بسیج مستضعفین است. گویی به سبب در اختیار بودن این نعمت، به جای آوردن شکر نعمت از طریق گسترش و مستحکم کردن بنیادمحور آن، فراموش میشود. البته حضرت امام خمینی (ره) به فراخور مخاطب قرار دادن تودهی مردم، با بیان وصفی به اصول این فرهنگ میپردازند و مقام معظم رهبری نیز تعدادی از پایههای فکری این فرهنگ را بیان فرموده و به جهت رواج فکر در جامعه، شرح و بسط آن را به جامعه واگذار نمودهاند. عمدهی پایههای فکری نگاشته شده در این متن نیز بهرهبرداریشده از سخنان این دو بزرگ است.
عقلانیت بسیج مستضعفین عقلانیت تکبُعدی و دنیامدار نیست. عقل حسابگر این فرهنگ، سود و زیان مادی را اصل نمیداند، بلکه به آن ذیل عقلانیت الهی نگریسته و در پرتو چنین عقلانیتی آن را تفسیر و فهم میکند. عقلانیت الهی نگاه همهجانبه به یک موضوع را ترویج میکند. در چنین عقلانیتی، محوریت نه با عالم مادی، بلکه با عالم روحانی است.
پایهی نخست: عقلانیت الهی
عقلانیت بسیج مستضعفین، عقلانیت تکبُعدی و دنیامدار نیست. عقل حسابگر این فرهنگ، سود و زیان مادی را اصل نمیداند، بلکه به آن ذیل عقلانیت الهی مینگرد و در پرتو چنین عقلانیتی، آن را تفسیر و فهم میکند. عقلانیت الهی نگاه همهجانبه به یک موضوع را ترویج میکند. در چنین عقلانیتی، محوریت نه با عالم مادی، بلکه با عالم روحانی است. عالم مادی تا زمانی که یاریرسان به اهداف عالم روحانی باشد، ارزشمند و قابل اتکاست. عالم مادی یک ابزار است؛ یک وسیله برای تعالی در عالم روحانی. در این عقلانیت، میزان تحقق ارزشهای روحانی ملاک منطقی یا غیرمنطقی بودن یک عمل است.
پایهی دوم: نگرش مبتنی بر کارکرد ابرازانگارانه-ارزشی
در چنین نگرشی، فرد با بیان ارزشها (با قول و فعل خود) تعهد خود را نسبت به آن ابراز مینماید. ابراز ارزشها برآمده از تعریف فرد از هویت خود است؛ اینکه فرد خود را با چه صفاتی میشناسد و به کدام چارچوب فکری تعلق خاطر دارد. گویی شخص با ابراز ارزشها، خود را معرفی مینماید و هویت فردی و نیز جمعی خود را به نمایش میگذارد. قائل بودن به چنین محوریتی برای ارزشها، نشاندهندهی اهمیت آنها برای فرد است. در این نگرش، ارزشها بسیار مهمتر از منافع شخصی و حتی گروهی است؛ تا جایی که فرد جان و مال خود را نیز فدای آن میکند. جهادگری محصول چنین نگرشی است.
شخصی که در فضای تنفسی فرهنگ بسیج مستضعفین قرار دارد با چنین نگرشی به فعالیت در بسیج مستضعفین میپردازد. بسیج مستضعفین برای وی یک وسیله برای رسیدن به اهداف و منافع شخصی و یا حتی جمعی نیست (حتی ممکن است این اهداف و منافع جمعی مفید برای جامعه نیز باشند)، بلکه خود فعالیت در بسیج را ابراز و بیان یک ارزش میداند. ارزشی که در ساخت هویت وی نیز محوریت دارد. پرسشی که حال قابل طرح است این است که چه ارزشی و یا چه ارزشهایی میتوانند چنین نقشی را در فرهنگ بسیج مستضعفین ایفا کنند؟
پایهی سوم: عدالتمحوری
عدالتمحوری ارزشی است که از مذهب شیعه وارد فرهنگ بسیج مستضعفین شده است. مذهب شیعه در طول تاریخ، با معضل نبود عدالت روبهرو بود. به همین سبب، در نگاه به دنیا، نبود عدالت را بنیاد مشکلات کنونی میداند. نظام ادارهی دنیا تاکنون و به جز مقاطع کوتاه در جغرافیای محدود (مانند دوران خلافت حضرت امیر علیهالسلام) ناعادلانه بوده و سیستم بیعدالتی را نهادینه کرده است. همین امر، عدالت را به پرارجترین ارزش در مذهب شیعه تبدیل نموده است. عدالت ارزش محوری فرهنگ بسیج مستضعفین است. صفت مستضعفین نیز اشاره به اهمیت عدالت دارد. مستضعفین کسانی هستند که به سبب بیعدالتی نظام ادارهی دنیا، به جمع محرومان پیوستهاند و این محرومیت نه تنها مادی، بلکه اعتقادی و روحانی نیز هست.
پایهی چهارم: مسئولیتپذیری
فردگرایی در فرهنگ مدنظر این متن، جایی ندارد. یک بسیجی خود را در قبال دیگری مسئول میداند و این دیگر محدود به حوزهی جغرافیایی، نژادی یا زبانی نیست. توجه به این نکته ضروری است. نفی فردگرایی به معنای تأیید سوسیالیسم نیست. ترجمهی غلطی از سوسیالیسم در زبان فارسی رواج یافته که آن را معادل جمعگرایی میداند. شاید بهتر است برای جلوگیری از بروز اشتباه، از ترجمهی عربی آن بهره جوییم: اشتراکیگری.
فرهنگ بسیج مستضعفین هم فردگرایی و هم اشتراکیگری را نفی میکند و آنها را نماد دو جهت باطل میداند. در این فرهنگ، فرد برای رشد و تعالی خود، نیازمند توجه به جمع است. جمع منشوری است که قابلیتهای بالقوه فرد را به منصهی ظهور میرساند. به همین سبب، این فرهنگ به دنبال فرد جمعگراست؛ یعنی فرد مسئولیتپذیر در قبال دیگری.
بسیج مستضعفین هم فردگرایی و هم اشتراکیگری را نفی میکند و آنها را نماد دو جهت باطل میداند. در این فرهنگ، فرد برای رشد و تعالی خود، نیازمند توجه به جمع است. جمع منشوری است که قابلیتهای بالقوهی فرد را به منصهی ظهور میرساند. به همین سبب، این فرهنگ به دنبال فرد جمعگراست؛ یعنی فرد مسئولیتپذیر در قبال دیگری.
پایهی پنجم: مخالفت با مقدسنمایی
با بیان پایهی مسئولیتپذیری، به شیوهی فکری و رفتاری مهمی در فرهنگ بسیج مستضعفین برمیخوریم و آن مخالفت با مقدسنمایی است. مقدسنمایی مدنظر این متن در دو وجه معنا دارد. وجه معنایی نخست آن فردگرایی متشرعانه است (البته واژهی متشرعانه با تساهل در این زمینه به کار برده میشود). این فردگرایی تعریفی محدود از اسلام نموده و آن را در اعمال فردی خلاصه میکند. در چنین اسلامی، ایمان به جامعیت اسلام، به عمل منجر نمیشود؛ چراکه عمل به اسلام یعنی ورود در حوزهی مسائل اجتماعی. این در حالی است که در فرد بسیجی، ایمان به عمل (هم شخصی و هم اجتماعی) منجر میشود. سورهی انفال آیهی مبارکهی 74 تأییدگر این منظور است. در این آیهی مبارکه، ایمان با هجرت، جهاد و یاری به دیگری بیان شده است. از بین سه همراه ایمان، تنها شاید بتوان هجرت را عملی فردی دانست که آن نیز در جایگاه خود، میتواند تفسیری اجتماعی داشته باشد (مانند هجرت دستهجمعی مسلمانان از مکه به مدینه در صدر اسلام).
وجه معنای دوم مقدسنمایی همان تحجرگرایی است؛ تهمتی که بهکرّات یک فرد بسیجی از مخالفین این فرهنگ میشنود. تحجرگرایی به معنای بستن قوهی تعقل است. البته اینکه چه چیزی تحجر است و چه چیزی نیست، خود جای بحث دارد، اما در نگاهی کلی، پاسخ به این تهمت، پایهی اندیشهای بعدی فرهنگ بسیج مستضعفین را شکل میدهد.
پایهی ششم: عمل آگاهانه
در بسیج تودهای، مردم از دلیل اقدامات بیاطلاعاند. اصل در بسیج تودهای، اعتماد سیاسی است؛ اعتماد به نظام سیاسی و رهبران حاکم بر آن. چنین اعتمادی حتی برخی از اوقات تا جایی پیش میرود که شخص حتی بدون وجود نظارت بر نظام سیاسی و رهبران حاکم بر آن، اقدامات و سیاستگذاریهای آن را تأیید کرده و در راستای خواستههای آن اقدام میکند. شاید بتوان چنین سطحی از اعتماد سیاسی بدون آگاهی را در بسیج تودهای آلمان نازی دید، اما در فرهنگ بسیج مستضعفین، اعتماد سیاسی بر آگاهی تکیه دارد. شخص حق اعتماد جاهلانه را ندارد. آگاهی در فرهنگ مورد بحث، تنها در سطح دانستن دلایل و علل رویدادها و سیاستگذاریها باقی نمیماند، بلکه در سطحی والاتر به مفهوم بصیرت مبدل میشود. در مفهوم بصیرت، دانستن مطرح نیست، بلکه تفسیر و تشخیص مطرح است. بصیرت فرد را قادر میسازد تا مسیر پیش رو و چگونگی حرکت در آن را تشخیص دهد. در حد نهایی نیز بصیرت به فرد قدرت شناخت چارچوب فضای تنفسی فرهنگ بسیج مستضعفین را اعطا میکند. در نتیجهی این اعطا، یک شخص عادی با حضور در فرهنگ بسیج مستضعفین تا حد حافظ فرهنگی که وی را رشد داده است، بالا میرود.
واژهی مهمی در سطر قبلی بیان شد: «رشد». پایهی عمل آگاهانه برمبنای اصل رشد است. توجه به این اصل یکی از تفاوتهای مهم بسیج تودهای مرسوم و بسیج مستضعفین است.
فرجام سخن
این متن به هیچ عنوان داعیهی برشماری پایههای فکری فرهنگ بسیج مستضعفین را ندارد. نگارنده خود میداند که پایههای نگاشتهشده قابلیت بسیاری برای بحث دارند. شاید پایههای مهمتر از آنها در عقبهی فکری بسیج مستضعفین وجود داشته باشد و یا شاید برخی از پایههای برشمرده جز مختصات اندیشهای این فرهنگ نباشند، بلکه محصول اندیشه باشند.
هدف نگارنده تنها قدم گذاشتن در مسیر شناسایی عقبه و پشتوانهی فکری بسیج مستضعفین است. البته ثمرهی عینی نگارش چنین متونی، افزایش ادبیات بحث نیز خواهد بود. افزایشی که در حال حاضر، بهشدت نیاز به آن احساس میشود.
*رامین مددلو؛ دانشجوی دکتری علوم سیاسی/انتهای متن/