ابرهای سفید به هم پیوسته و پنبه مانند زیر بام آبی بلند رژه می روند که خلبان مژده نشستن هواپیما را زودتر از موعد می دهد و صلوات بلند مسافران در فضا می پیچد.
برخی از اعضای گروه رسانه ای که توفیق همراهی آنان را در این سفر داشتم، از کوچکی محل سالن فرودگاه نجف اشرف و فقر شدید امکانات و تجهیزات آن مبهوت می شوند. عوارض ورودی معادل 10 دلار است و با اینکه در آن زمان نرخ دلار 3950 بود اما از هر مسافر 45 هزار تومان می گرفتند.
پس از تشریفات گمرکی به سمت ستاد بازسازی عتبات عالیات راه می افتیم. چاله چوله های خیابان، تپه های مملو از زباله، خانه های محقر گلی یا آجریِ رنگ و رو رفته و بی قواره و دستفروشانی که شهر را به تسخیر خود درآورده اند، بیش از هر چیز توجه مان را به خود جلب می کند.
در برخی نقاط انگار کف خیابان را شخم زده اند و با تردد هر خودرو موجی از گرد و خاک به هوا بلند می شود. حاشیه شهر مثل مناطق جنگ زده است و حتی می توان گفت که نقاط دور دست ایران نیز چنین وضعی ندارند.
آنچه بیش ازهر چیز در بدو ورود به شهر نجف به چشم می آید، وضعیت ناهنجار بهداشت عمومی و انضباط شهری است، گویی شهر بدون مدیر و مقررات است و هر کس ساز خود را می زند.
در کمتر تقاطعی چراغ راهنمایی وجود دارد. در اینجا از بستن کمربند ایمنی، راهنما زدن هنگام گردش به سمت راست یا چپ، رعایت سرعت مجاز و سایر مقررات رانندگی خبری نیست و رانندگی در شهر دل بخواهی است مثل کرایه حمل و نقل که هیچ نرخ مشخصی ندارد.
شهر نجف و سایر شهرهای زیارتی عراق از نبود زیرساخت های شهری رنج می برد. آب شرب بهداشتی فقط در اطراف اماکن مقدسه در دسترس است و آب مناطق دیگر بو و مزه خاصی دارد. نبود فاضلاب و جدول کشی و جوی آب، باعث جاری شدن باران یا فاضلاب در سطح معابری می شود که بیشتر آنها خاکی است و گل و لای بر جای می گذارد.
در کنار این همه کمبودها، معضلات و چالش ها، تنها اخبار نویدبخش، فعالیت های عمرانی ستاد بازسازی عتبات عالیات است که از عمران و آبادانی شهرهای مقدس خبر می دهد؛ فعالیت های شبانه روزی و خالصانه این ستاد چنان نهال امید و توسعه را در دل های مردم عراق کاشته است که نام ایران و ایرانی را با احترام به زبان آورده و با واژه «ممنون» سپاس و تشکر خود را از خدمات ایران اسلامی ابراز می دارند.
علاوه بر نجف، سفر به کوفه و دیدن مسجد کوفه و مسجد سهله، زیارت سامرا، کاظمین و در نهایت کربلای معلی مقصد گروه رسانه ای است. در مسیر کوفه از قبرستان تاریخی «وادی السلام» که بنا به روایات، بارگاه و مرقد حضرت هود و حضرت صالح (ع)، مقام حضرت امام جعفر صادق (ع)، مقام حضرت ولیعصر (عج) و بزرگان دینی است می گذریم.
تصاویر علما و شهدای زیادی در نقاط مختلف این قبرستان دیده می شود. در طول مسیر جمعیتی درحال تشییع پیکر مطهر سه شهیدند که در نبرد با داعش به شهادت رسیده اند. ندای «لبیک یا حسین» حضار لحظه ای قطع نمی شود.
** جاده نجف- سامرا
وجود تانک ها، تیربارها و همچنین خودروهای زرهی در حال تردد در جاده نجف - سامرا ما را به یاد زمان جنگ و مناطق جنگی خودمان می اندازد. در دهها ایستگاه بازرسی، خودروها به وسیله دستگاه های الکترونیکی کنترل می شوند. همین نوع بازرسی ها را در همه اماکن مقدسه می بینیم.
اتوبان نجف - سامرا برخلاف دیگر جاده هایی که دیده بودیم از آسفالت خوبی برخوردار است. راننده جوان ما که می خواهد تا شب، گروه را پس از سامرا و کاظمین و بازدید از برخی اماکن زیارتی بین راهی به کربلا برساند و به نجف بازگردد، گاز ماشین را می گیرد و درحالی که دائم مشغول صحبت با موبایل یا ارسال پیامک است با سرعت سرسام آوری، چپ و راست سبقت می گیرد.
برخی رانندگان با بوق های ممتد اعتراض شان را نشان می دهند اما او گوشش بدهکار نیست. کیلومترشمار عدد 150 را نشان می دهد که قلبم به تپش می افتد! از وحشت پاهایم را محکم به کف «ون» فشار داده و مثل بچه ای که از ترس به مادرش بچسبد، دو دستی صندلی را می گیرم. چند تن از همراهان با دیدن این صحنه از خنده روده بر می شوند.
«سرانجام یکی از دوستان مرا به راننده نشان می دهد و با معجونی از فارسی و عربی به او می فهماند که بیمار قلبی ام و مراقب باشد. راننده سرعتش را کم می کند ولی تا کربلا سر از روی موبایلش بر نمی دارد؛ می گوید: نگران همسر و فرزندانم در بحرین هستم».
خطر تصادف در چنین شرایطی بیشتر از حمله داعش تهدیدمان می کند ولی لذت وعشق زیارت را به هر خطری ترجیح می دهیم.
درسامرا وضعیت جنگی شدیدتر و مملوس تر از نقاط دیگر است. حرمین شریفین عسگریین (ع) در محاصره نیروهای نظامی با انواع تجهیزات پیشرفته زرهی است که ناخودآگاه ما را به یاد روایت تاریخ ازمحاصره امام حسن عسگری (ع) می اندازد، با این تفاوت که این نیروها برخلاف آن زمان امر حفاظت از حرمین شریفین را برعهده دارند.
پس از چند ساعت، راه کاظمین را در پیش می گیریم. نزدیک بودن این شهر به بغداد باعث ایجاد ایستگاه های متعدد بازرسی شده و کنترل خودروها با دقت بیشتر و تجهیزات پیشرفته تری انجام می شود و همین مساله ترافیک مسیر را افزایش داده است.
شب که چادرسیاهش را بر سر کاظمین می کشد، به این شهر می رسیم. سر و وضع این شهر مرتب تر از نجف است. خیابان ها تمیزتر به نظر می رسد و دستفروشان کمتری در معابر به چشم می خورند.
دو ساعت برای زیارت وقت داریم. مسیر مرقد مطهرامام موسی کاظم (ع) و امام جواد (ع) که در یک محل قرار دارد، از خیابانی می گذرد که 2 طرف آن مغازه است و در برگشت از زیارت، از روی کنجکاوی خبرنگاری، قیمت برخی کالاها را که می پرسیم و به گران تر بودن کالاها نسبت به نجف پی می بریم.
** کربلامعلی
خستگی سفر 16 ساعته، امان مان را بریده و همین که روی صندلی خودرو می نشینیم، پلک هایمان به هم می چسبد. نزدیک کربلا، برخی که بیدارند، صلوات می فرستند. عقربه ساعت، 12 شب را نشان می دهد. خدا، خدا می کنیم زود بیدار شویم و نماز صبح را در حرم آقا سید وسالار شهیدان (ع) بخوانیم که بخت با ما یار می شود.
دور تا دور بین الحرمین در حلقه بازرسی ماموران امنیتی است و از هر معبری که بخواهی به نزدیک حرم برسی، باید از گیت های بازرسی بگذری. بیشتر ماموران انتظامی را نیروهای «الحشد الشعبی» تشکیل می دهند که از احترام خاصی نزد مردم عراق برخوردارند. محبوبیت آنها را می توان در تشییع پیکر مطهرشهدای این افراد که گاه و بیگاه بر فراز دستان مردم به سوی ملکوت پرواز کرده اند، دید.
صندوق هایی که در نقاط مختلف حرمین شریفین برای کمک به این گروه ایثارگر مردمی نصب شده و مملو ازکمک های نقدی و اسکناس زایران کشورهای مختلف شده، نشانه دیگری از علاقه وافر مردم به «حشدالشعبی» است.
بازارهای مختلف که مملو از کالاهای وارداتی و بیشتر چینی و ترکیه ای است، دور تا دورمنطقه بین الحرمین را گرفته اند. قیمت کالاها در کربلا تفاوت چندانی با نجف ندارد. برخی مغازه ها اهل چانه زنی اند و برخی دیگر نرخشان یک کلام است.
اگر زایری زیاد چانه بزند، با خنده به او برچسب «اصفهانی» می زنند. در یکی از مغازه ها یک زایر اصفهانی که با این حرف فروشنده روبرو شد، گفت «هم اصفهانی ام و هم به آن افتخار می کنم» و بعد از مغازه دار پرسید «می دونی چرا؟» و خودش پاسخ داد «اصفهانی هم جنس خوب می خرد و هم کسی نمیتونه سرش کلاه بگذاره».
در بازارهای کربلا، دستفروشان بیشتر به چشم می خورند که اجناس را جینی و در حجم زیاد از مغازه های اصلی می خرند و با قیمت کمتری نسبت به مغازه ها می فروشند و به همین علت بازارشان گرم است. البته برخی از آنان یاد گرفته اند قیمت اجناس را قدری بیشتر اعلام کنند تا هنگام چانه زنی خریداران، بتوانند کالای خود را به قیمت مورد نظر بفروشند.
پیرزن نحیفی در گوشه ای ازخیابان «باب البغداد» که به حرمین شریفین ختم می شود، مشغول فروش انواع خرماست. قیمت ارزان خرمای او و همچنین چهره سالخورده اش، مشتریان زیادی را جلب کرده است. از قیافه آفتاب خورده او فقط پوست و استخوانی باقی مانده و به نظر، ضربات تقدیر، زندگی او را در هم کوبیده است.
به کمک یک زایر که مسلط به زبان عربی است با او به گفت وگو می نشینم و از گذشته اش می پرسم. آه سردی می کشد و می گوید: مسیر زندگی ام از کودکی همیشه سخت و پرسنگلاخ بوده است و هر سنگی را که کنار می زدم، سنگ بزرگ تری سد راهم می شد و دیدم چاره ای جز تسلیم در برابر سرنوشت ندارم، زیرا هرگز زورم به چرخ گردون که برخلاف میلم می چرخید، نمی رسید. «تقدیر» فرش زندگی مرا بافته است.
حرفهای او مرا به یاد بیت معروف لسان الغیب انداخت که «در دایره مینا، ما نقطه تسلیمیم؛ لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی».
** نیروهای حشد الشعبی را همچون فرزندان خود میدانیم
بیرون بین الحرمین در گوشه ای روبروی حرم حضرت عباس (ع) نشسته ام که ناگهان همهمه جمعیتی همه نگاه ها را به سوی خود می کشد. تابوت شهیدی از نیروهای «حشد الشعبی» که عکسش حکایت از جوانی حدود 20 ساله دارد، دست به دست می شود. مرد میانسالی عصازنان می کوشد خود را به تشییع کنندگان برساند اما جمعیت هر لحظه از او فاصله می گیرد. درحالی که اشک های گرم روی گونه اش می غلطد، چشمانش همچنان جمعیت را شخم می زند. نوای حزن آلود مداح، او را بی تاب می کند. به نظر می رسد گریستن کمی او را آرام کرده است.
جلو می روم و از او در مورد نسبتش با شهید می پرسم. با فارسی و عربی درهم می گوید: چه نسبتی بالاتر از اینکه آنان خود را برای دفاع از دین و ملت فدا می کنند و برای همین من نیروهای حشد الشعبی را همچون فرزندان خود می دانم.
دل پرخونی از «داعش» دارد، تعریف می کند: نیروهای ارتش و بسیج مردمی عراق در نبرد با داعش، شهادت را با آغوش باز می پذیرند و برای رسیدن به لقاء الله مثل کبوتر پر و بال می گشایند تا از قفس تن رها شوند و شهادت برای آنان مترادف با «رحمت» است.
طی اقامت کوتاه مان درکربلا، کمتر روزی است که در حرم، شاهد تشییع پیکر پاک شهیدی نباشیم. انگار درهای شهادت در این شهر و نقاط دیگرعراق به این زودی بسته نمی شود. جوانی که از شهر «حله» به کربلا آمده است، روبروی حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) در حالی که اشک می ریزد، در حال راز و نیاز با سقای دشت کربلاست. نگاه غمزده و چهره رنگ پریده اش از رنج و دردی جانکاه حکایت می کرد. با اینکه می گفت فقط 30 بهار را دیده است، اما خطوط متعدد پیشانی و موهای جو گندمی اش سن او را بسیار بیشتر از آنچه هست، نشان می دهد.
می گوید «از زمانی که خود را شناختم، با جنگ سر و کارداشتم». «مگر چند سال در جنگ بودی؟» پاسخ می دهد «زندگی ما سراسر میدان جنگ است؛ جنگ با فقر و نداری، جنگ با بیکاری و از همه بدتر ناامنی که داعشی ها برایمان رقم زدند».
سایه غم در چشمانش نشسته بود. حرف عجیبی زد «چند دهه جنگ، ملت ما را قبل از موعد پیر کرده است».
شب های جمعه معمولا بین الحرمین (فاصله بین حرم مطهر حضرت عباس (ع) و سیدالشهدا(ع) ) و حرم مطهرحضرت امام حسین (ع) شلوغ تر از دیگر روزهای هفته است. دسته های مختلف سینه زنی از شهرهای مختلف عراق خود را به کربلا رسانده اند. پلاکاردها نشان می دهد بیشتر عزاداران از شهر مقدس نجف آمده اند.
** اهدای نذورات قلب میلیون ها زائر را لبریز عشق می کند
در چند قدمی حرم مطهر سالار شهیدان، جوان هموطن مان ایستاده و محو تماشای پروژه بزرگ ستاد بازسازی عتبات عالیات است. در چهره اش تاثر موج می زند. می پرسم چرا به جای اینکه از دیدن این بازسازی ها خوشحال شوی، غمگین به نظر می رسی؟ هنوز سوالم تمام نشده که اشک در چشمانش حلقه می زند. با صدای گرفته می گوید: «از مظلومیت آقا امام حسین (ع) و سایر ائمه اطهار(ع) بغضم می گیرد».
با تعجب می پرسم: «با این همه زائر و عزادار باز از مظلومیت سالار شهیدان حرف می زنی؟» در حالی که می خواهد از فرو ریختن اشک هایش جلوگیری کند، می گوید: «من عضو یک گروه تلگرامی در تهران هستم. کانال گروه ما بارها کمک مردم به بازسازی عتبات عالیات را زیر سئوال برده بود. الان که برای اولین بار به کربلا آمده ام، حس می کنم کمک های مردم مثل نذورات و اطعام آنان در ایام محرم و روزهای تاسوعا وعاشوراست که همه افراد با هر مذهب و مسلکی از خوان گسترده آقا امام حسین (ع) بهره مند می شوند».
آهی می کشد: «کاش روزی زیارت عتبات عالیات نصیب این افراد منتقد شود تا ببینند مردم با این کمک ها علاوه بر مشارکت در بازسازی اماکن مقدس عراق، قلب میلیون ها زائر از اقصی نقاط جهان را لبریز از عشق و شادی می کنند».
در مسیر بازگشت به نجف اشرف، هزاران نفر از اعضای ستادهای اربعین شهرهای مختلف کشورمان در حال برپایی ایستگاه های پذیرایی و اسکان زایران اربعین (موکب) و استقبال از بزرگ ترین همایش مذهبی شیعیان جهانند. آنان در این راه سر از پا نمی شناسند و «خستگی» را «خسته» می کنند.
به یاد ابیاتی ازحجت الاسلام موحدی می افتم که در توصیف این حرکت سرشار از عشق و ایمان سروده شده است:
باز این چه شورش است که در اربعین توست؛ باز این چه ماتم است که دلها غمین توست
موکب به موکب از تو فقط حرف می زنند؛ این شور و عشق و زلزله آتشین توست
جمعیتی به یاری ات از جان گذشته اند؛ این پاسخی به ناله هل من معین توست
با زایران خویش بگو عاقبت به خیر؛ زیرا بهشت قطعه ای از سرزمین توست
* روزنامه نگار پیشکسوت
گزارشی از آخرین وضعیت عتبات عالیات پیش ازهمایش جهانی اربعین
سفر به قطعه ای از بهشت - مختار مسعود*
تهران- ایرنا- مثل خواب بود. یکی می گفت این سفری است که «همت» می خواهد. دیگری معتقد به «قسمت» بود ولی ندایی در درونم می گفت که این «دعوت» است. 60 سال در انتظار چنین سفری بودن را چگونه می توان باور و تفسیر کرد؟
صاحبخبر -
∎