به گزارش
شفاف، آن مرد رویایی داشت؛ از سارقی حرف میزنم که هفته پیش توسط پلیس دستگیر شد.تا اینجا ماجرا میتوانست شبیه صدها روایت مشابه باشد، اما وجه تمایز قصه در آن است که پلیس به هنگام جستوجوی محل اختفای او چند دفتر و سررسید یافت که سارق در آنها از رویاها و آرزوهایش نوشته بود.
∎
چیزهایی شبیه داشتن خانهای شیک در شمال تهران، زنی زیبا به عنوان همدم، حساب بانکی با میلیاردها تومان موجودی، شرکتی بزرگ برای تجارت و البته خودروی بیامو آخرین مدل. تصویر نوشتههای جوان سارق بارها در شبکههای اجتماعی همرسان شد و واکنشهایی از جنس تمسخر و خشم برانگیخت. میان این امواج متفاوت احساسات، جای اندوه اما خالی بود، اندوهگین شدن برای کسی که بهشتش را گم کرده است.
نگاهی به تجربه زیسته بشر به ما نشان میدهد که آدمی در تمام اعصار و ادوار به دنبال رسیدن به نوعی بهشت بوده است. ادیان این بهشت را در زندگی جاودانِ پس از مرگ به نیکوکاران وعده میدهند، فلاسفه از آرمانشهری اینجهانی حرف میزنند و داستانسرایان درباره سرزمینهایی با سنگفرش طلا در آنسوی دریاها قصه میپردازند؛ گویی که جان آدمی تشنه دستیابی به این بهشت است، پردیسی که حرکت به سمت آن به زندگی انسان معنا میبخشد.
ویژگی مشترک تمام تصاویر بهشت، غوطهور شدن در لذت و امنیت است. چه الیزیوم یونانی و چه والهالای ژرمنی، مکانی را توصیف میکنند که تهدید و گزندی در آن وجود ندارد و انسان امن است تا در چنین فضایی از تمام لذتهای ممکن تجربه حیات بهرهمند شود.
قدرت غریب این تصاویر، ایمانی راسخ در روان ما پدید میآورد تا به سمتش حرکت کنیم. آن ایمان باعث معناست و معنا خود طلسم بیهوده زیستن را در زندگی انسان باطل میکند و هدفی برای گذران عمر در اختیار میگذارد. حالا سرگردانی تمام شده و یافتن و ساختن بهشت مهمترین چالش زندگی هر یک از ما است.
با این توضیحات دشوار نیست که بتوانیم اهمیت نیاز روانشناختی باور به بهشت را در خویش درک کنیم. برای مدتهای طولانی ادیان به بهترین شکلی به این خواسته اصیل آدمی پاسخ میدادند. بهشت در آسمان بود و این زندگی فرصتی برای آماده ساختن خویش برای تشرف به آن بهشت محسوب میشد اما پیشرفتهای فناورانه و پزشکی از یک سو بر طول عمر آدمی افزودند و از سوی دیگر زمان بیشتری برای خیال بافتن و رویاپرداختن در اختیار او نهادند، حالا آنقدر زمان روی زمین داشتیم که بهشت را نه فقط در آسمان، که بر خاک نیز بطلبیم.
به موازات این امر چالشهای ناشی از تفکر تجربی به تدریج از قدرت تصاویر آسمانی بهشت در ناخودآگاه انسان کاستند بیآنکه آرمانشهر دیگری را جایگزین آن سازند، پس لاجرم روزی چشم گشودیم و دیدیم دستمان از آسمان کوتاه و در زمین تهی است.
آن میل سوزان درونی برای داشتن تصویری از بهشت هرگز در روان انسان آرام نگرفت اما فرهنگ جمعی بشری قادر نبود تا به این نیاز پاسخی درخور دهد، به همین دلیل طی فرآیندی ناخودآگاه با فرافکنی لاهوت بر ناسوت، شبهبهشتهایی ناکارآمد پدید آورد و تصاویری جعلی ساخت تا تهیای بهشت در جان آدمی را موقتا پر کند.
روزی ثروت کلید بهشت شد، روزی تنانگی، زمانی قدرت رمز ورود به بهشت به شمار آمد و وقتی رابطه عاشقانه... فرافکنی مفهوم بهشت روی هرکدام از این فضاهای انسانی، سرابی پدید آورد تا شاید به واسطهاش آن تشنگی ازلی آدمی سیراب شود اما در نهایت آنچه به دست آمد جز وحشت نیفزود. ما گمشدگانی هستیم که سرگردان و سرگشته چیزی را جستوجو میکنیم تا به واسطهاش آرام شویم اما حتی به درستی نمیدانیم به دنبال چه میگردیم.
و در این دوران گمگشتگی، هربار منجیانی دروغین سربلند میکنند و مدعی یافتن راه نجات میشوند. کمونیسم وعده بهشتی عادلانه روی زمین را میدهد، هالیوود تصویری از رویای امریکایی عرضه کرده، باغ پردیس را در آنسوی اقیانوس بنا میسازد، عرفانهای کاذب ادعای به زمین آوردن آسمان را دارند.
این میان جان بیپناه ما توسط تبلیغات بیوقفه این بهشتفروشان محاصره شده و هربار که به یکی از آنان دخیل میبندد صرفا سرخوردگی درو میکند. با وجود این تجربهها اما همچنان ما نومید نمیشویم. مستعدیم برای باور، باور اینکه هر مکتب جدیدی شاید همان گمشدهمان باشد و سرانجام ما را به همانجا که باید، میرساند؛ به بهشت گمشده، زیرا که بیبهشت زیستن ناممکن است.
این باور به بهشت است که به زندگی ما جهت میدهد و مرزی مشخص میکند که در یکسوی آن رستگاری و رهایی حضور دارد و در سوی دیگر ضلالت و گمراهی. بهشت رویا میسازد و همین رویاست که مانع میشود جان ما در ملالِ روزمرّگی غرق و بیبرکت شود. تصویر بهشت است که در آن چند لحظه میان بیداری و خواب در جان ما متجلی میشود و رویایی پدید میآورد که با لبخند و امیدوار به خواب رویم.
بی آن تصویر بهشت، ما فقط زندهایم و زندگی نمیکنیم. از همینرو چنین زودباور تسلیم هر نوآمدهای میشویم که ادعا میکند در دستانش کلید بهشت را دارد. آن سارق گرفتار که شرحش در ابتدای این یادداشت آمد هم یکی از ما است، حالا گیرم کمی ضعیفتر و زودباورتر.
در عمق ذهن نحیفش باور داشت که ثروت، زیبایی و قدرت، او را به بهشت میرسانند پس برای رسیدن به این تصویر ذهنی حتی سرقت را هم برای خود مجاز میدانست زیرا طاقت آن را نداشت که روی زمین، بهشتی وجود داشته باشد و او از آن محروم بماند. او گم شده بود، همانطور که خیلی از ما گم شدهایم. اندوهی اگر که هست، همینجاست.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما