مسعود دانشمند عضو اتاق بازرگانی ایران در ستون سرمقاله روزنامه ايران با تيتر« آثار مستقیم توسعه ریلی بر اقتصاد»نوشت:
افتتاح راهآهن تهران - همدان گام مثبتی بود که روز گذشته برداشته شد. بهرهبرداری از این راهآهن به این معناست که در فازهای بعدی، راهآهن به کرمانشاه و از آنجا به عراق میرسد و با اتصال خطوط ریلی ایران به عراق میتوان راهآهن ایران را تا دریای مدیترانه ادامه داد.
افتتاح این خط ریلی در بخشهای جابهجایی مسافر و بار در کنار افزایش ایمنی، صرفهجویی بالایی نیز در سوخت به همراه دارد. هماکنون از نظر مساحت ایران با کمبود خطوط ریلی، بخصوص در زمینه جابهجایی بار مواجه است. از مجموع باری که در کشور جابهجا میشود تنها 10 درصد آن توسط ریل انجام میشود این درحالی است که در کشورهایی که وسعت آنها با ایران برابری میکند این رقم بین 50 تا 70 درصد است. بنابراین علاوه بر مسافر راه درازی تا بهرهبرداری از تمام ظرفیتهای شبکه ریلی در بخش بار داریم و هر نقطهای از کشور که به ریل وصل میشود یک گام مثبت دراین زمینه است.
از منظر دیگر گسترش خطوط ریلی به معنای توزیع بهینه سرمایه و اشتغال در سراسر کشور است. سرمایهگذاران و تولیدکنندگان برای راهاندازی واحدهای تولیدی خود همواره به دنبال مکانی هستند که نزدیک خطوط ریلی یا بنادر باشد تا با هزینه کمتر و زمان کمتر محصولات تولیدی خود را منتقل کنند. اما در کشور ما به دلیل اینکه در دهههای گذشته خطوط ریلی در تمام شهرها بخصوص شهرهای کوچک وجود نداشته باعث تراکم جمعیت و سرمایه در شهرهای بزرگی شده است که دارای راهآهن هستند که خود منشأ بسیاری از مشکلات زیست محیطی و اجتماعی است. میتوان گفت توسعه راهآهن یکی از راهکارهای از بین بردن معضل حاشیه نشینی در شهرهای بزرگ کشور است.
حال درصورتی که شهرهای کوچکتر نیز صاحب راهآهن شوند سرمایهگذاران و تولیدکنندگان میتوانند به جای شهرهای بزرگ دراین شهرها فعالیت کنند و درنتیجه از تمام ظرفیت نیروی کار آنها نیز استفاده میشود.
بدین ترتیب توسعه خطوط ریلی در کنار تمام مزایایی که برای مردم آن شهر و منطقه و سهولت و ارزانی جابهجایی بار و مسافر دارد، تأثیر مستقیمی روی اقتصاد کلان کشور خواهد داشت. درواقع براحتی میتوان تأثیر راهآهن گسترده را در برخی از کشورهای جهان مشاهده کرد. بنابراین اقداماتی که دولت در راستای توسعه راهآهن انجام میدهد در کوتاه مدت و میان مدت آثار مثبتی به همراه دارد که در منطقه و کل اقتصاد کشور مشاهده خواهد شد.
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- ترمز بریدهتر از دو گرگ که گلهای را بیمحابا بدرند، جاهطلبی انسان است. این حقیقت را حضرت موسیبن جعفر امام کاظم علیهالسلام به ما آموخت که فرمود «ما ذِئبان ضاریان فیغنم قد تَفَرَّقَ رُعائُها بِأَضَرَّ فیدینِ المسلم منالرّئاسهًْ. دو گرگ درنده در میان گلهای که چوپانهای آن پراکنده شدهاند، زیانبارتر از ریاستطلبی و جاهطلبی در دین مسلمان نیست». گرگ، شهوت دریدن دارد و سیرمانی ندارد؛ اگر نه، نباید دو گرگ در هجوم به یک گله، دهها گوسفند را بدرند. سند اگر میخواهید، فراز و نشیب دو انقلابی ترمز بریده به نامهای زبیر و طلحه.
2- این دو در جریان شورش علیه امیر مؤمنان(ع) هلاک شدند. مسعودی 3 قرن بعد در مروجالذهب و درباره کاخنشین شدن طلحه و زبیر نقل میکند «زبیر بن عوام خانهای در بصره بنا کرد که اکنون در سال 332 هجری (زمان مسعودی) هنوز باقی است و معروف است خانههایی در مصر، کوفه و اسکندریه بنا کرد. ثروت زبیر بعد از مرگ، 50 هزار دینار پول نقد و هزار اسب و هزارها چیز دیگر بود. خانهای که طلحه در کوفه با گچ و آجر و ساج ساخت، هنوز باقی است و به دارالطلحتین معروف است. عایدات روزانه طلحه از املاکش در عراق هزار دینار بود. در سر طویله او هزار اسب بسته بود. پس از مردنش، یک سی و دوم ثروتش، هشتاد و چهار هزار دینار برآورد شد». خطاب به قبیل این انقلابیون دنیاطلب و حریص بود که امیر مؤمنان(ع) هشدار داد و فرمود «شما نشانه تیرهای بلایی هستید که نزدیک شده است. پس پروا و پرهیز کنید از مستی نعمت و رفاه» (خطبه 151 نهجالبلاغه) و با هشدار درباره رویدادهای ناگوار آینده فرمود «آن هنگامی است که ضربت شمشیر بر مؤمن، آسانتر از به دست آوردن یک درهم حلال است... آن زمان مست میشوید با غیر شراب، بلکه از فراوانی نعمت و رفاه»(خطبه 187 نهجالبلاغه).
3- طلحه و زبیر دو صحابی رسول خدا(ص)، از رفاه طلبی و ریاستطلبی سرمست و بدمست بودند که برجانشین مسلم پیامبر شوریدند؛ اگرنه چند ماه قبل به اصرار خود با امیرمؤمنان بیعت نمیکردند. بدمست بودند که به فاصله چند ماه، دست در دست اشرافی مانند ولید بن عقبه و مروان بن حکم گذاشتند. فکر و جانشان چنان در تب و تاب سودای ریاست بود که یادشان رفت همین چند ماه قبل، هنگام شورش علیه خلیفه سوم، بساط همین اشراف را بر هم زدهاند و فراموش کردند همان معاویه که امروز با خطاب «امیر مؤمنان»! به آنها نامه مینویسد و میگوید «بیعت من با شماست، در شورش علیه علی تأخیر نکنید»، همان معاویه 30 سال پیش است که جزو سران سپاه کفر بود و با او میجنگیدند.
4- طلحه و زبیر به خاطر نیاوردند یا صلاح نبود به خاطر بیاورند که با ولید هم اردوگاه شدهاند؛ کسی که چند سال پیش شراب خورد و همینها (طلحه و زبیر) گفتند والی کوفه شراب خورده و باید حد الهی بر او جاری شود. اختناق اشرافیت بود و کسی جرأت نمیکرد بر سیاستمدار با نفوذی مانند ولید تازیانه بزند؛ دیده بودند که خلیفه چگونه ابوذر -راستگوترین مردم در بیان پیامبر(ص)- را تنها به ربذه تبعید کرد؛ و دیدند که خلیفه چگونه به جای ولید، دستور ضرب و شتم شاهدان بدمستی ولید را داد. اما یک مرد بود که گفت من حد الهی را بر او جاری میکنم هر چند قریش از این به بعد بگویند «علی جلاد است». او نمیتوانست کسی جز مولای مقتدر و مظلوم ما علیبنابیطالب علیهالسلام باشد... حق داشت امیر مؤمنان چند سال بعد وقتی هم پیالگی طلحه و زبیر با ولید و مروان را در سپاه شورشیان جمل دید، خطاب به روشنضمیران و وجدانداران بشریت بگوید «انّهم لیطلبون حقاً هم ترکوه». آنها حقی را مطالبه میکنند که خود ترک کردند و فرو گذاشتند»(خطبه 22 نهجالبلاغه). شورشگران دیروز علیه اشراف بدمست، حالا بدتر از همانها ترمز بریده بودند؛ چون بدتر از گرگ به ایمان و شعور و شخصیت آنها زده بود... و چه داغی که بر دل ستمدیدگان و غمخواران عدالت تا پایان تاریخ گذاشتند.
5- داستان را میشد همین جا به سرآورد، اگر برخی انقلابیون ترمز بریده، از این سو و آن سوی کاخ سعدآباد (در ولنجک و فرمانیه) سر در نمیآوردند. میشد تن جناب زبیر و طلحه را در گور نلرزاند، اگر برخی انقلابیون سابق، معاویه و عمر و عاصهای ناامید روزگار را سر ذوق نمیآورند و با احکام الهی و حقوق مردم و نظام اسلامی، بیمهری روا نمیداشتند. اما بوی بدمستی اشراف، مشام عوام و خواص جامعه را میآزارد. وقتی مدیری هزار میلیاردی و کاخنشین به سرپناه مردم فرودست با دیده تحقیر مینگرد و مزخرف میخواند- حال آن که 23 سال است درباره مسکن اجتماعی حرف میزند بیآن که آجری برای محرومان روی هم بگذارد- و آن دیگری در مقام تربیت و فرهنگ مردم، شرکت واردات و قاچاق لباس میزند، و سومی و چهارمی با داراییهای چند هزار میلیاردی به خود جرأت میدهند قانون را دور بزنند و فهرست اموال خود را به قوه قضائیه اعلام نکنند و در عین حال دهها شرکت خصوصی را همزمان با مدیریت دولتی اداره کنند، نمیتوان بیتفاوتی و بیغیرتی پیشه کرد.
6- منسوبان ومنصوبان مدیریت اشرافی، 11 هزار میلیارد تومان اموال بیتالمال (متعلق به قشر زحمتکش فرهنگی) را به یغما میبرند اما آن مقام دولتی با وقاحت میگوید غارت نبوده بلکه «بدهیهای معوقه» است! و پس از آن با بیشرمی بیشتر میگوید «اینها (نامزدها) میگویند از هزینههای دولت باید کم شود، منظورشان کاهش حقوق معلمان است»! با ماشین شاسی بلند از کارخانه و کارگران دیدن میکند و در پاسخ مردم و کارگران بیکار شده کرمانشاه و یاسوج میگوید «شعار ندهید، با شعر و شعار مشکلی حل نمیشود»؛ غافل از اینکه بیش از هر کس در مقام مدیریت -و نه شعر و شاعری که در جایگاه خود محترم است- شعر گفته است. با گشودن دروازه واردات که پای منافع دلالان و واسطههای با نفوذ در میان است، ظرف یک سال، 22 درصد بر حجم واردات میافزایند و کشور را تبدیل به چهارمین رکورددار دنیا میکنند و آنگاه برای کارگر ایرانی اشک تمساح میریزند. برای دهها هزار کارگر اتریشی و ایتالیایی و فرانسوی و چینی شغل درست میکنند و با این همه در چشم کارگران و تولیدکننده ایرانی زل میزنند و میگویند به اقتصاد و کسب و کار رونق دادیم. میگویند ایرانی فقط در پخت غذا مهارت دارد و همان را در کترینگ غذای راهآهن به اتریشیها میسپارند. در حرم مطهر امام(ره) و در برنامه تبلیغاتی، کارگران به ستوه آمده را که میگویند زندگی ما رو به فناست، تهدید میکنند «دهانتان را خرد میکنیم» و چند روز بعد که در میان کارگران معدن یورت گلستان با اعتراض و انزجار مواجه شدند، با وقاحت میگویند «صبر و شکیبایی و بزرگواری ما را دیدید؟»!
7- گیرم که آن کارگر نجیب و به فریاد آمده معدن، مسلمان نبود و مثلاً یهودی و غیرمسلمان بود. آیا سزاوار نبود آن مقام دولتی از شرم دق کند و بمیرد وقتی شنید که به نمایندگی از جمع عزادار میگوید «آمدن شما دیگر فایده ندارد. حالا که 40 نفرمان را از دست دادیم، یادتان افتاده آمدید اینجا؟ پارسال رفتیم فرمانداری اعتراض کنیم؛ یعنی متوجه نشدی؟! ما فرماندار و بخشدار و استاندار نداریم... من دلم درد دارد، بگذارید حرفم را بزنم. من دلم داغ دارد، 40 نفر همهشان مردهاند. آقای ]...[ تا الان کجا بودید؟ بزار من درد دلم را بگویم، ]...[ دیگر نمیآید اینجا...». پاسخ چیست؟ حداقل اظهار شرمندگی و از درد این غفلت به خود پیچیدن؟! هرگز! به فاصله چند ساعت، اتاق عملیات روانی طراحی میکند که باید صورت مسئله دلمشغولیهای افکار عمومی را عوض کنیم وگرنه با این وضعیت افکار عمومی، از همین حالا قافیه انتخابات را باختهایم. باید فرافکنی کرد، سرگرمی ساخت، مردم را از 4 جهت ترساند، بیثباتی و بحران درست کرد و زندگی و معاش و آرامش مردم را گروگان گرفت!
8- قرآن کریم درباره آخرین تیر ترکش فرعون و تبلیغاتچیهای او میفرماید «و سحروا اعینالناس و استرهبوهم. پیش چشم مردم، شعبده و جادو برپا کردند و آنها را ترساندند.» تهدید و ارعاب ملت ایران، 10 روز مانده تا روز انتخاب شدت گرفته است. با نوعی دهشتافکنی(تروریسم) تبلیغاتی سنگین روبرو هستیم که ادعا میکند اگر به ما- و فقط ما- رای ندهید، جنگ خواهد شد و تحریمها بازخواهد گشت! آنها به کدام محافل در خارج کشور پشتگرم هستند که به این سادگی ملت را تهدید میکنند؟ مدیرانی را میشناسیم که به تعبیر فلان اقتصاددان اصلاحطلب «سرگرم آیندهفروشی و ایجاد تعهدات 50 میلیارد دلاری برای کشور در نسبت با بیگانگان هستند و فقط خاطرات سیاه روزگار پهلوی و قجری را تداعی میکنند»، اما همین مدیران از رئیس دولت سابق لولویی ساختهاند تا خیانتهای امروز خود را بپوشانند. در سراسر کشور سراغ مناطق محروم که میدانند مردم آن مناطق به ادامه این مدیریت پرخرج و خسارتبار و فشل رای نخواهند داد، رفتهاند و علنا تهدید میکنند که اگر به ما در دولت رای ندهید، بعد انتخابات بر سر بودجه و یارانه و امکانات، پدرتان را درمیآوریم! به این هم بسنده نمیکنند و میگویند «شما نمیشناسید، ما اینها (نامزدهای رقیب) را میشناسیم. اگر سر کار بیایند، در پیادهروها بین زن و مرد دیوار میکشند»! خسارت 18 میلیارد دلاری در پرونده کرسنت بهبار آوردهاند اما «کنسرت» را برای مردم مسئله میکنند.
9- شاید خیلیها فراموش کردهاند که امروز در جبهه ائتلاف شترگاوپلنگی «اعتدال و اصلاحات»، کدام دشمنان دیروز یکدیگر، دور هم جمع شدهاند. تاریخ به یاد دارد که آقای روحانی روز 23 تیر 1378- در آن حماسه بزرگ ملت که به فتنه و آشوب چند روزه پایان داد- درباره همین آشوبگران مدعی اصلاحطلبی گفت «این حرمتشکنی نه برای مردم و نه برای عاشقان انقلاب قابل تحمل نیست. اگرچه تعداد عاملان این عمل زشت، اندک است اما در عین حال لبخند و تشویق استکبار جهانی و امیدهای نابخردانهای که در آنها ایجاد کرد، نشان میدهد استکبار جهانی توسط مزدورانشان، سنگ زیرین این بنا را هدف قرار دادهاند. اگر منع مسئولین نبود، مردم و جوانان غیور و انقلابی ما، با این عناصر اوباش به شدیدترین وجه برخورد میکردند و به سزای عملشان میرساندند... درکدام کشور جهان حرکتهای آشوبطلبانه اینچنین تحمل میشود؟ اینها خیلی پستتر و حقیرتر از براندازی و این حرفها هستند. اگر آمریکا یا رژیم اشغالگر قدس از این عناصر آشوبگر حمایت کردند، توقع هم همین بود. این کشورها همیشه حامی آشوبگران، جنایتکاران و افراد مزدور هستند. حوادث چند روز اخیر، یک پالایش دیگر برای انقلاب ما بود.»
10- امروز آیا همان مزدوران و آشوبگران و اوباش، توبه کرده و سر به راه شدهاند که ستاد آقای روحانی را میچرخانند یا خدای نکرده...؟ آیا زمان پالایشی دیگر در انقلاب فرارسیده است؟ آیا باز هم گرگها ایمان بیدر و پیکر کسانی را درهم دریدهاند؟ و آیا باز هم سُکر نعمت و حب ریاست، عنان از برخی رجال بریده است؟ کاش تا دیر نشده، از لب پرتگاه برگردند و عبرت آیندگان نشوند. «لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فیالمدینه لنُغرینَّک بهم ثم لایجاورونک فیها الا قلیلا. ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا. (آیات 60 و 61 سوره احزاب)
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقالهاش نوشت:
سفر رئیسجمهور روحانی به معدن «زمستان یورت» استان گلستان، یک واقعه مهم است که باید آن را تجلی جمهوریت در جامعه انقلابی و اسلامی ایران دانست.
اهمیت این سفر هنگامی کاملاً روشن میشود که به سخنان آقای روحانی قبل از انجام آن توجه شود. به رئیسجمهور توصیه شده بود به این سفر نرود چون شرایط بگونهای است که ممکن است اعتراضاتی از ناحیه کارگران و خانوادههای جان باختگان و مفقودین و مصدومین وجود داشته باشد. رئیسجمهور در پاسخ گفته بود: من، تنها به معدن میروم تا معدن چیان برای فریاد کشیدن بر سر بالاترین مقام رسمی کشور احساس آرامش و راحتی کنند. این افتخار من است. من رئیسجمهور زمان درد مردم و التهاب آنان هستم. اگر فریاد آنان در برابر من سبب آرامش ملی میشود، من باید بروم».
با قطع نظر از اینکه مشت و لگد زدن به خودروی رئیسجمهور در محل معدن یک اقدام طبیعی بود یا سازماندهی شده، اصولاً یک رئیسجمهور باید با این قبیل وقایع مواجه شود و سخنان دردآلود مردم را بشنود، از شکایتهای آنان مطلع شود و فریاد ضعیفترین قشر جامعه را به گوش خود بشنود تا بتواند از جامعهای که او اولین مقام اجرائی آن است ارزیابی درستی داشته باشد. درست به همین دلیل است که باید گفت حق با آقای روحانی بود که توصیههای مخالفان سفر به معدن را نپذیرفت و با شجاعت به میان معدن چیان رفت و شنید آنچه را که شنید و دید آنچه را که دید.
نکته قابل تامل و توجه در مورد مسائل معدن «یورت» این است که این معدن متعلق به بخش خصوصی است و ربطی به دولت ندارد. با اینحال، به جای آنکه مسئولان و صاحبان معدن به محل حادثه بروند و پاسخگو باشند و به درد دلهای کارگران و خانوادههای آنان گوش کنند، وزرا، رئیس جمهور، استاندار و سایر مسئولان دولتی در محل حاضر شدند و هر کاری که از دستشان بر میآمد برای نجات محبوسان در معدن و حل مشکلات معدن چیان و خانوادههای آنان انجام دادند و برای ادامه حل مشکلات نیز قول مساعد دادند. این، یعنی بیمسئولیتی کسانی که مسئولیت واقعی با آنان است و احساس مسئولیت دولتمردانی که میتوانستند بارها را بر دوش مالکان معدن یعنی بخش خصوصی بیاندازند و خود را وارد این ماجرا نکنند.
اوج مسئولیت شناسی را در این میان شخص رئیسجمهور نشان داد که علیرغم گرفتاریهای کاری و مسائل مربوط به انتخابات، بخش قابل توجهی از وقت خود را به رفتن به میان معدن چیان اختصاص داد درحالی که میدانست این سفر عوارضی هم دارد. شاید از نگاه بعضی افراد، این عوارض منفی تلقی شود ولی واقعیت این است که چنین صحنههائی از زیباترین جلوههای جمهوریت در یک نظام اسلامی است.
رئیس جمهوری که به میان مردم نرود و از نزدیک با دردها و مشکلات آنان آشنا نشود، نه تنها به بخش جمهوریت نظام توجه نکرده بلکه حتی از اسلامیت آن نیز غافل مانده است. اسلام، دین خدمت به مردم است و ترکیب زیبای «جمهوری اسلامی» که برای نظام حکومتی ایران انتخاب شده، تاکید مضاعفی است بر موظف بودن دولتمردان به حضور در میان مردم و آشنا شدن با آنچه در متن جامعه میگذرد. شنیدن چند جمله بدگوئی و شعار اعتراضی و وارد شدن چند مشت و لگد به خودروی رئیسجمهور نیز نمک این مردمی بودن است البته اگر این اقدامات اعتراضی از خود کارگران بوده باشد و اگر سازمان دهی شده و نوعی اقدام تبلیغاتی وابستگان به بعضی رقبای انتخاباتی بوده باشد نیز باید آن را از عوارض حضور در متن مردم و صادقانه با مردم بودن دانست و از آن استقبال کرد.
اکنون انتخابات ریاست جمهوری در پیش است و ما برای آنکه ثابت کنیم مثل رقبای انتخاباتی آمریکا برای رسیدن به قدرت به هر شیوهای متوسل نمیشویم، باید اخلاق اسلامی را محور سخنان، نوشتهها و اقدامات خود قرار دهیم. این شیوه اخلاقی علاوه بر اینکه فضای جامعه را با رقابت سالم همراه میکند، مردم را نیز به حضور در پای صندوقهای رای تشویق مینماید. سفر رئیسجمهور روحانی به معدن «یورت» یک اقدام اخلاقی منطبق بر معیارهای نظام جمهوری اسلامی بود. در انتخابات 29 اردیبهشت هر کس توسط مردم به ریاست جمهوری برگزیده شود باید همین مسیر اخلاقی را در پیش بگیرد و رئیسجمهور زمان درد مردم باشد، رئیس جمهوری که شایسته مردم اخلاق مدار ایران است.
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
- «ايرانشهر آزادشهر» ... رئيس جمهور براي ديدار با معدنچيان به گلستان رفت، اما معدنچيان عزادار و داغدار به جاي استقبال از او، اعتراض کردند. خبر اعتراض معدنچيان خيلي زود در شبکه هاي اجتماعي پيچيد. خبري که با خبر سيما از اين ديدار بسيار متفاوت بود. شديدتر و صريحتر از اين نميشد از يک رئيس جمهور که «4 سال» پيش از مردم مازندران رأي گرفت و ديگر پيدايش نشد استقبال کرد. معدنچيان «آزاد شهر» در يک رويارويي کم سابقه با رئيس جمهور که خيلي دير به ياد مردم افتاد، صحنههايي تکان دهنده را خلق کردند. هيچ کس از ديدن اين صحنهها که نمايانگر عمق فاجعه در زندگي اين معدنچيان و تحقق وعده «بدان که دهان تو خرد خواهد شد» مجري مراسم روز کارگر در حضور رئيس جمهور بود، خرسند نميشود؛ در اين وانفسا، هر کس به فکر فرو ميرود که اين دولت در طول تنها «4 سال» چه کرده است و اگر کشور با همينها، «4 سال» ديگر ادامه دهد، چه خواهد شد؟
اين دولت «4 ساله» به طرزي اسفبار، مردمي و «آزاد شهر»ي نبود؛ اگر ادب به خرج دهم، بايد بگويم که دولتي «غير مردمي» بود. آنها خود را «حرفه»اي ميپنداشتند و مردم را به سبيل تحقير، «لبو فروش» و «راننده تاکسي» خطاب ميکردند، و فراموش مينمودند که همين مردم از سر حکمت و فضيلت، آنان را بر مصدر امور نشاندند. آنها فراموش کردند که لبوفروش و راننده تاکسي، حکيم و استادکار حرفه خويش است، و بهتر از يک انتلکتول خام دو تابعيتي که با گرين کارت بين موطن خويش و فرنگ سفيل و سرگردان است، ميفهمند که در متن تاريخ اين موطن چطور بايد زندگي کرد.
اين دولت «4 ساله» که اسير انتلکتول خام و ناپخته اصلاحطلب و کارگزار بود، نتوانست بفهمد که چرا امام سيد روح الله موسوي خميني (ره)، با آن عظمت در دانش و حکمت، مردم و بويژه کوخ نشينان را بزرگ ميداشت. جاي بسي اسف و آه دارد که در همين دوره «4 سال» اخير، حرم آن امام کوخنشينان به کاخي ناسزاوار تبديل و افتتاح شد، طوري که برگزاري روز کارگر در آن شديداً بيقواره مينمود. حال و هواي روز کارگر در حسينيه امام خميني را با حال و هواي روز کارگر در حرم امام مقايسه کنيد تا دريابيد که چه ستمي بر امام کوخنشينان رفته است. «4 سال» بدي بود. «4 سال»ي بود که پولهاي کارگران اين کشور در «خانه کارگر» براي تبليغات وسيع به نفع دولت صرف شد، در حالي که خود کارگران «خانه کارگر» به اين راضي نبودند و در کنار اتوبوسهايي که آنها را از خيابان وصال به حرم امام ميبردند، بر ضد دولت شعار ميدادند. «4 سال» بدي بود. اي کاش که در تاريخ آتيه اين ملت، ديگر تکرار نشود.- «4 سال»اخير، صحنه فراموشي پندهاي امام، بود. از اين «4 سال»، خاطرات بدي در حافظه تاريخي اين ملت خواهد ماند. اين در حالي است که گروه روحاني-جهانگيري در مناظره دوم سعي کردند تا نشان دهند که جز خود آنها، همه عقبگرد محسوب ميشوند. آنها همچون هر انتلکتول اصلاحطلب و کارگزار، براي اثبات بزرگي خويش راهي جز تحقير ديگران نميديدند.
حال، اين ديگران،يک «لبوفروش» و «راننده تاکسي» و «آتشنشان» و «معدنچي» شريف باشند، يا رقيب سياسي اعم از يک قاضي عاليرتبه که تنها پنج حکم مهم از امام خميني (ره) در دست دارد و توليت لياقتمند آستان قدس رضوي است، يا شهردار کفايتمند تهران که مقايسه فاجعه پلاسکو و معدن به حد کافي براي ملت روشن کرد که ارزشهاي او در قياس با اين مدعيان تو خالي چيست. روحاني-جهانگيري، ساير نامزدهاي انتخاباتي را تحقير کردند، غافل از اين که خود تحقير شدند، حتي در چشم هواداران خودشان. از مناظره دوم بدين سو، شبکههاي اجتماعي صحنه رويگرداني گسترده کساني است که ديگر به هيچ سنخي نميتوانند به خود بقبولانند که اين دولت، حتي پيشرفتي در اصلاحات و حتي کارگزار خوبي براي توسعه بوده است. اين«4 سال»، بيش از حد بد بود.- «4 سال»اخير، اساس مزيتهاي سياست اين کشور را به عقب برگرداند. دولت روحاني-جهانگيري، مردم را از صحنه سياست حذف کردند و دهان منتقدان را بسته که چه عرض کنم، «خرد کردند». آنها مهمترين برتري سياست انقلابي ما را که رمز اصلي توان ملي ما بود از سياست ما حذف کردند و اينچنين بود که حتي دولتهاي ضعيف منطقه هم احساس کردند که ميتوانند روي دست اين ملت بلند شوند، و به آنها اهانت کنند.
«4 سال»بدي را گذرانديم. بايد دست به دست هم دهيم، و تغيير را رقم بزنيم. همچون معدنچيان «آزاد شهر»، به خود جرأت بدهيم، و تغيير را فرياد بزنيم. حال، براي تغيير اين شرايط جريحهدار کننده چه بايد بکنيم؟
نخستين گام براي عبور از اين «4 سال» اين است که بپذيريم که ميشود از اين وضع عبور کرد، و لزومي به استمرار اين وضع نيست. همين اخيراً مردم فرانسه بر سر دولت اولاند از خيلي جهات شبيه اين دولت بود، فرياد زدند و به آنها فهماندند که دور دومي در کار نيست. لزومي به تکرار «4 سال» و رسيدن به هشت سال نيست. ابداً نيست. اصلاً منظور اصلي قانونگذار اين بوده است که سياست کشور هر «4 سال» يک بار چرخي بخورد. اگر خود ما با تغيير تعارف کرديم يا به آن جدي نگاه نکرديم، گذر از «4 سال» بد، رقم نخواهد خورد. براي اين منظور، احتياج به هوشياري و تذکر مستمر جانمايههاي تغيير داريم که اين به نوبه خود ميتواند منجر به تغييرات و موقعيتهاي مطلوب آتي شود. کنار آمدن با هر گونه تغيير، قدري تلاطمزا هست، اما، براي ملتي که ميخواهد در دنياي پيچيده امروز موفق باشد، اين گام، امري اجتنابناپذير است.
نکته بعد براي تغيير، تعهد است؛ وقتي تصميم قطعي خود را براي مواجهه با يک تغيير گرفتيم و آن را باور کرديم، لازم است که براي نيل به آن هدف «مجاهده» کنيم، و مهمترين دلالت اين کلمه آن است که بايد زندگي ما از ريل عادي و متعارف خود خارج شود. مجاهده با حرکت در مسير معمول زندگي روزمره جور در نميآيد. ما بايد جداً براي تغيير وقت بگذاريم. اين تلاش متعهدانه يا همان «جهاد»، سختترين گام در مسير کنار آمدن با هر نوع تغييري است و بدون آن، تغيير ميسر نيست. در اين وهله، شما ديگر در حال سبک و سنگين کردن نکات مثبت و منفي تصميم خود نيستيد،بلکه تصميم قطعي خود را گرفتهايد و فقط در فکر اين هستيد که به طور موفقيت آميز به آن جامه عمل بپوشانيد.
نکته سوم اين است که معمولاً تغييرات بزرگ و درست و حسابي بسيار پيچيده هستند، بدين معنا که رويارويي با بحرانهاي ناشي از آنها منوط به حل شبکهاي از مسائل است. دليل اين پيچيدگي هم آن است که معمولاً، عوامل بسيار متعددي در تغييرات دخيل هستند و همچنين، اين که مؤلفههاي متعددي را براي سير موفقيتآميز تغييرات بايد در نظر گرفت. به همين جهت، اکثر عامليتهاي تحول اجتماعي و سياسي در مواجهه با تغييرات دچار سردرگمي ميشوند. بنا بر اين، افراد ناخرسند از وضع موجود، معمولاً يکي از اين دو راه را پيش ميگيرند: يا کلاً از برخورد با تغيير اجتناب ميکنند تا وضعيت سابق خود را حفظ کنند يا اينکه با ساده انگاري سعي ميکنند که به جوانب صعب تغيير کمتر فکر کنند. هر دو اين راهها نادرست هستند. براي رسيدن به تغيير، باور و درک درست و نهايتاً حل مستمر مسائل لازم است. اين،يعني «رهبري»لازم است. يک رهبر حکيم و معنوي که شبکهاي از کارشناسان فني را حول اهداف انساني هماهنگ کند تا مسائل به نحو شبکهاي راه حل خود را بيابند.
در گام چهارم بايد تمامي آن عواملي را که موجد اين وضع آشفته در مناسبات دولت-ملت و به تبع، بحران در کشور شدهاند را طبقهبندي و اولويتبندي کنيم. هر چه آگاهي جمعي ما از اين اولويتها بيشتر باشد، احتمال وقوع «خلاقيت» در حل مسائل بهتر ميشود. «خلاقيت» عامل اصلي موفقيت در سير تغييرات است. خو کردن به مسيرهاي از پيش پيموده شده، سم مهلکي براي حل مسائل در روزگار ماست، بويژه که اين روزگار، کوران يک «ازجاکندگي تاريخي» است. منطق روزگار ما که هر سه سال يک بار با يک انقلاب ارتباطي روبهرو ميشود، خلاقيت روزمره را ايجاب ميکند و دولت کهنسالان بيش از هر چير با چنين منطقي «بود» که بيگانه «بود».
نهايتاً اين که براي تثبيت نتايج تغيير، بايد موقعيتي را که پيش از تغيير داشتيم جز براي عبرت و حکمت به فراموشي بسپاريم تا جا براي درک موقعيت و شرايط جديد باز شود. مدام به گذشته بازگشتن و گور گذشته را گشودن، جز فساد و تعفن امروز، چيزي نميافزايد. يکي از اشکالات اين دولت، همين بود که مدام خود را با شکايت ملالتبار از دولت پيشين «سرگرم کرد»، به جاي آن که در روزگار خود زندگي کند.
∎
نظر شما