شناسهٔ خبر: 175984 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

حجت الاسلام غرویان در نقد اظهارات نصیری: برخی از منتقدان فلسفه گرفتار وهابیت شیعی شده اند

فرهنگ > دین و اندیشه - یک استاد حوزه علمیه قم معتقد است که اسلام شناسی و تفکرات آقای نصیری و همفکران ایشان متأثر از اخباری زدگی، ظاهرگرایی زدگی و نوعی وهابیت است .

صاحب‌خبر -

عباس شکوهمند:

مهدی نصیری در گفتگو با مجله مهرنامه که متن آن در صفحه وبلاگ ایشان در خبرآنلاین هم منتشر شده، به انتقاد از دیدگاه های شهید مطهری، اسلام شناسی معاصر و فلسفه پرداخته است. خبرآنلاین، به منظور تضارب آراء و اجتناب از انتشار اندیشه های یکسویه، با حجت الاسلام و المسلمین محسن غرویان درباره آنچه نصیری بیان کرده، گفتگویی انجام داد که در ادامه می خوانید.
خبرآنلاین از نقد آقای نصیری و همفکرانشان نسبت به اظهارات آقای غرویان استقبال کرده و آماده انتشار آن است.




آقای نصیری در ابتدای اظهاراتشان درباره اسلام شناسی معاصر گفته اند: «اسلام شناسی معاصر ضمن آن که با معارف قران و عترت به کلی بیگانه نیست و در ادعا و شعار صادقانه بر پیروی از قران و عترت تاکید می کند اما در عین حال از عناصر دیگری مانند یونان زدگی در دو وجه فلسفه و عرفان، تجدد زدگی، چپ زدگی، لیبرالیسم زدگی، سنی زدگی و ... متاثر است که باید در تحقیقی جداگانه مصادیقی از هر یک را نشان داد.» آیا شما با اظهارات ایشان موافقید؟

غرویان: بر خلاف دیدگاه ایشان باید بگویم به نظر من، اسلام شناسی و تفکرات خود آقای نصیری و همفکران ایشان متأثر از اخباری زدگی، ظاهرگرایی زدگی و نوعی وهابیت است که بنده در جای دیگری هم گفته ام که این، نوعی وهابیت شیعی است.
بنابراین، خود این نگاه آقای نصیری و مکتب تفکیکی ها اشکالاتی دارد. نکته دیگر این است که این نسبت دادنها مثل یونان زدگی، تجدد زدگی، چپ زدگی و ... مفاهیم مبهمی است، باید مصادیقش را کاملا نشان دهند، به نحوی که ما به خوبی بفهمیم که این یونان زدگی، یعنی چه و مصداقش کجاست؟ فرض کنید اگر با برهان حرکت یا برهان نظم، اثبات فلسفیِ وجود خدا کردیم آیا اینها معنایش یونان زدگی است؟
اینها مفاهیم مبهمی است که در بحثهای علمی به درد نمی خورد و باید کاملا بحث علمیِ دقیقی صورت بگیرد.

آقای نصیری می گوید که «عناوینی چون فیلسوف (نه به معنای مثلا انسان عقلی اندیش بلکه به معنای پیرو و شیفته فلسفه یونانی با شعب مشائی و اشراقی و صدرایی اش) و نیز عارف ( به معنای عرفان صوفیانه) را نه مدح که قدح شهید مطهری می دانم. بنابراین تعابیری چون فقیه (فقه اصغر و فقه اکبر) و یا عالم ربانی و ... را در تسمیه و توصیف ایشان مناسب و شایسته می دانم.» نظر شما در این باره چیست؟

غرویان: متأسفانه آقای نصیری هر کجا فلسفه را آورده اند بلافاصله آن را به یونان چسبانده اند، سوال بنده این است که مگر فلسفه هر کجا به کار رفت یعنی فلسفه یونانی؟ فلسفه مَقسم است و یک قسم آن، فلسفه یونانی است. هیچوقت منطق دانان مَقسم را با اقسام یکی نمی کنند.
ما و شهید مطهری، بحث از مطلق فلسفه داریم، نباید فلسفه را مساوی با یونان کنیم. این یک نوع مغالطه است و آقای نصیری این مغالطه را انجام داده اند.
این که می گویند شهید مطهری را باید با تعابیری مثل فقیه یا عالم ربانی نامگذاری کنیم نه عارف و فیلسوف، بنده عرض می کنم این نزاع، لفظی است و نزاع لفظی دردی در مباحث علمی دوا نمی کند. این که چه بنامیم فقیه اصغر یا فقیه اکبر یا عالم ربانی یا فیلسوف، اینها ادعاهای لفظی است. آنچه که حقیقت و شاکله تفکر شهید مطهری را تشکیل می دهد، فلسفه الهی و فلسفه اسلامی است و به این تعبیر، شما او را فیلسوف یا عارف بنامید، هیچ مشکلی ندارد.

آقای نصیری می گوید: «در این که بسیاری از اندیشه های شهید مطهری مبتنی بر عقلانیت و نیز برگرفته از مبانی دینی و معارف قران و عترت است و بیشترین تاثیر مثبت را این آثار و اندیشه های ایشان داشته است، بحثی نیست اما این موضوع از نظر حقیر هیچ ربطی به فلسفه ملاصدرا و آن دسته از اندیشه های فلسفی و عرفانی ایشان که مورد نقدهای جدی و اساسی است ندارد.» شما چه نظری دارید؟

غرویان: اولا آن نقدهای جدی و اساسی را آقای نصیری باید کاملا به طور علمی بیان کنند که ببینیم چه نقدی دارند. ثانیا این نکته ای که ایشان می گوید این موضوع هیچ ربطی به فلسفه ملاصدرا ندارد، این ربط را چه کسی می فهمد؟ ما وقتی می خواهیم قضاوت کنیم و بگوییم این مسائل به فلسفه ملاصدرا ربط دارد یا ربط ندارد، باید کسی این ربط یا بی ربطی را بیان کند که خودش کاملا بر مباحث فلسفه ملاصدرا مسلط باشد و به نظر من، آقای نصیری تسلطی بر فلسفه ملاصدرا ندارد. لذا ادعای بی ربطی ایشان، مورد قبول ما نیست.

آقای نصیری در ادامه بیان می کند که «توفیقاتی هم که شهید مطهری در نقد مارکسیسم (فی المثل در نفی ماتریالیسم و اثبات حقیقت غیر مادی و وجود خداوند) داشته به مبانی منطقی و عقلانی ای که همه مفطور بر آن هستند و در ذهن و عقل آدمی تعبیه شده است، مربوط است» پاسخ شما چیست؟

غرویان: سوال بنده این است که همین مبانی منطقی و عقلانی که شما می پذیرید شهید مطهری بر اساس آنها بحث کرده و همه انسانها مفطور بر آنها هستند آیا این منطق مال یونان نیست؟ مال ارسطو نیست؟ چگونه اینجا اشکال نمی کنید؟ به هر حال، درست است که قواعد منطق را ارسطو کشف کرده ولی فطریِ همه انسانهاست و فلسفه همینطور است. بسیاری از اصول و مبانی فلسفه یا عرفان، مبانی منطقی و عقلانی است. ارسطو یا محی الدین یا ملاصدرا که اینها را مطرح کرده اند، در واقع همان مبانی منطقی و عقلانی را کشف کرده اند. اینجا دیگر نمی شود بحث جغرافیا را مطرح کرد که مربوط به یونان است یا ایران است یا کشور دیگری. مباحث فلسفی و اصول فلسفه و منطق و عرفان، در عقل انسان و در فطرت انسان، به طور نهادینه از جانب خدای متعال خلق شده و قرار داده شده است.

آقای نصیری در ادامه گفتگوی خود، به نظریه وحدت وجود که با عبارت «بسیط الحقیقه کل الاشیاء» بیان شده، اشاره می کند و خداوند را وجود نامتناهیِ در برگیرنده همه اشیاء و موجودات می داند، نظر شما چیست؟

غرویان: به نظر من، ایشان فهم درستی از این قاعده ندارند، چون آن را اینگونه معنا کرده اند که «خداوند وجود نامتناهیِ در برگیرنده همه اشیاء و موجودات» است، هیچ فیلسوفی این تعبیرِ دربرگیرنده را به معنای این که خداوند یک کلی است که همه اجزاء را در درون خود دارد، که تفسیری جسمانی است، اصلا به کار نگرفته و این تفسیر از قاعده بسیط الحقیقه که ایشان ارائه کرده اند، تفسیر نادرستی است.

در کل، نظر شما درباره دیدگاه های فلسفی آقای نصیری و همفکرانشان چیست و تفکرات آنها را ناشی از چه می دانید؟
غرویان: به نظر من، آقای نصیری، یک تعریفی خودشان از فلسفه و عرفان دارند و بر آن اشکال می کنند و فلسفه و عرفان را مساوی با یونانیت گرفته اند، در حالی که اهل دقت در فلسفه می دانند فلسفه به معنای نگاه کلان به هستی شناسی است با متد عقلی و عقلانی. عقل هم در قرآن و هم در روایات ما مورد تجلیل واقع شده و یکی از منابع فقهی و معارف دینی ماست.
به هیچ وجه نمی توانیم اسلام و معارف اهل بیت را از عقل و فلسفه، جدا بدانیم. خود انبیاء و معصومین، مصداق فیلسوف هستند، یعنی نگاه عقلی به هستی دارند و هستی شناسی عقلی و فلسفی در سراسر کتاب و سنت به چشم می خورد. بنابراین، این که ما بخواهیم اسلام را یا معارف کتاب و سنت را از فلسفه و عقل و عرفان جدا کنیم، این شدنی نیست و یکی از دلایل بنده این است که این همه در طول تاریخ، همفکرانی مثل آقای نصیری آمده اند که اسلام را به خصوص معارف اهل بیت و شیعه را از فلسفه و عرفان جدا سازند ولی نتوانسته اند و نشده است.
دلیلش هم این است که ارتباط منطقی و ارگانیک و بسیار جوهری بین معارف اهل بیت یعنی کتاب و سنت و مسائل عقلی و فلسفی وجود دارد، اگر اینها جدای از هم بودند، تا حالا جدا شده بودند و راه فلسفه و عرفان از راه کتاب و سنت، کاملا ممتاز شده بود در حالی که چنین نشده و این تلاشهای امثال آقای نصیری و غیره به نتیجه نرسیده است. خود این امر، بهترین دلیل است بر این که اصلا شدنی نیست. مثل این است که شما بخواهید ماهی را از آب جدا کنید، ماهی در آب نباشد، دیگر ماهی نیست و خواهد مرد. معارف تشیع و اهل بیت هم از مباحث عقلی و فلسفی جداشدنی نیست. عرفان هم همینطور در سرسر معارف اهل بیت موج می زند و اینها اصلا جداشدنی نیست.
پس چون نشده، نشان دهنده ارتباط عمیق عقلی، منطقی و علمی بین این حوزه هاست. این نگاه کلی بنده است به این مباحث.

اگر سخن و نکته پایانی باقی مانده بفرمایید.

غرویان: آقای نصیری و همفکران ایشان، همیشه طوری حرف می زنند که گویا خودشان نماینده مکتب اهل بیت هستند، نماینده کتاب و سنت هستند و گویا مثلا کتاب و سنت بر اینها نازل شده، و دیگران مثل شهید مطهری یا علامه طباطبایی یا ملاصدرا مثلا مکتب اهل بیت و معارف اهل بیت را درنیافته اند، در حالی که چنین نیست. علامه طباطبایی و شهید مطهری و ملاصدرا و دیگر بزرگان فلسفه و عرفان اسلامی را ما خیلی متمهزتر و غوطه ورتر در کتاب و سنت می دانیم. آنها هم کتاب، سنت، حدیث ، روایات و اخبار، همه را با دقت خیلی بیشتری از آقای نصیری و همفکرانشان تأمل و دقت کرده و به این نتیجه رسیده اند. این گونه نیست که آقای نصیری بتواند ادعا کند که او کتاب و سنت را می فهمد و دیگران نفهمیده اند. این ادعا هم اولِ کلام است و ما در این ادعا هم حرف و سخن داریم.

برای خواندن مطلب آقای مهدی نصیری، لطفا اینجا را کلیک کنید. 

نظر شما