شناسهٔ خبر: 15135005 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: آناج | لینک خبر

عضویت در گروه تلگرامی؛ بهانه‌ای برای همسرکشی

عضویت در گروه تلگرامی بهانه‌ای بود که باعث شد مرد جوان همسرش را به قتل برساند. متهم که در شعبه ۹دادگاه‌ کیفری استان تهران محاکمه می‌شد، وقتی پشت تریبون قرار گرفت، جزئیات قتل را توضیح داد و اعلام کرد از کرده‌اش پشیمان است.

صاحب‌خبر -

به گزارش آناج به نقل از شرق ، اسفند سال گذشته پسری به مأموران پلیس خبر داد مادرش کشته‌ شده‌ است. زمانی که مأموران به محل رسیدند متوجه شدند قاتل شوهر مقتول است. پسر مقتول به پلیس گفت: من در جریان نبودم بین پدر و مادرم درگیری ایجاد شده‌ است، بیرون از خانه بودم که پدرم تماس گرفت و به من گفت مادرت را به قتل رسانده‌ام، به خانه برو، من هم سراسیمه به خانه آمدم و جسد مادرم را پیدا کردم. 

با توجه به آنچه اتفاق افتاده ‌بود، مأموران تحقیقات خود را آغاز کردند و به دستور بازپرس جسد را به پزشکی‌قانونی انتقال دادند و مرد جوان را بازداشت کردند. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: من زنم را خیلی دوست داشتم. او عشق من نسبت به خودش را درک نمی‌کرد و متوجه نمی‌شد که چقدر نسبت به او تعصب دارم و رفتارهای نامعقولی داشت؛ درگیری اصلی ما این بود.

روز حادثه هم یک ضربه به دستش زدم و بعد پشیمان شدم و آن را پانسمان کردم، اما بعد از چند ساعت زنم خواست از خانه بیرون برود که با او درگیر شدم و او را به قتل رساندم.  مرد جوان به دستور بازپرس، بازداشت موقت شد و بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست علیه او، پرونده برای رسیدگی به شعبه 9دادگاه کیفری استان تهران رفت.

روز گذشته جلسه رسیدگی به این پرونده برگزار شد. بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهم را خواند، قاضی دستور داد تا اولیای‌دم در جایگاه حاضر شوند و خواسته خود را مطرح کنند. فرزندان و مادر مقتول در جایگاه حاضر شدند و هر سه اعلام گذشت کردند و گفتند خواسته‌ای ندارند. مادر مقتول گفت: دخترم را از دست دادم، اما این بچه‌ها یادگارهای او هستند و من نمی‌خواهم اذیت شوند و حالا که مادرشان را از دست داده‌اند، پدرشان را هم از دست بدهند.

بنابراین خواسته‌ای ندارم و مجازات او را برعهده قانون می‌گذارم. در ادامه، متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: بر کسی پوشیده نبود که من زنم را دوست داشتم و عاشقش بودم. درگیری‌ام با او به این دلیل بود که به حرفم گوش نمی‌کرد. مدتی بود که متوجه شده‌ بودم همسرم مرتب با تلفن همراهش سرگرم است و خیلی به من رسیدگی نمی‌کند، بعد یک روز متوجه شدم او عضو گروهی شده‌ است که تعداد زیادی از اعضای گروه مرد هستند.

به همسرم گفتم چرا این‌ کار را کردی و با هم سر این موضوع درگیر شدیم و من او را با یک ضربه چاقو زدم، چاقو به دستش برخورد کرد و زخمی شد، بلافاصله بعد از این ماجرا پشیمان شدم و نتوانستم خون‌ریزی دستش را ببینم، شالی آوردم و آن را بستم. قبل از درگیری به او گفته‌ بودم اگر می‌خواهی به این کارهایت ادامه بدهی، به خانه خواهرت برو و دیگر در خانه من نمان اما بعد از اینکه زخمی شد، ناراحت و از کارم پشیمان شدم و گفتم بیا با هم موضوع را حل کنیم، اما او قبول نکرد و به من گفت که می‌خواهد به خانه مادرش برود.

گفتم این‌کار را نکن و بگذار موضوع تمام شود، اما قبول نکرد. ناراحت بود. به من گفت اگر نگذاری بروم، خودم را می‌کشم و بعد جورابی را دور گردنش انداخت و گفت که خودم را خفه می‌کنم. متهم ادامه داد: وقتی دیدم با من این‌طوری برخورد می‌کند، ناراحت شدم، به سمتش رفتم و با جورابی که خودش دور گردنش انداخته‌ بود، او را خفه کردم.

جوراب را از دو طرف کشیدم و وقتی به خودم آمدم دیدم صورت زنم سیاه شده و دیگر نفس نمی‌کشد. چند ساعتی در خانه ماندم تا اینکه ساعت شش صبح شد و من از خانه بیرون رفتم و بعد هم موضوع را به پسرم اطلاع دادم. متهم درباره اینکه چرا مانع رفتن همسرش به خانه مادرش شد، گفت: زمانی که من و همسرم دعوا کردیم، شب بود. او با زخمی که روی دستش داشت، تا چهار صبح نشست و حدود ساعت چهار صبح بود که لباس‌هایش را پوشید و گفت می‌خواهد به خانه مادرش برود، من هم نگفتم به خانه مادرت نرو، به او گفتم این ساعت درست نیست از خانه خارج شوی.

زمانی که من و همسرم با هم ازدواج کردیم خیلی جوان بودیم و ازدواج ما خیلی عاشقانه بود. من دلم نمی‌خواست که او را برنجانم یا اذیتش کنم، اما نمی‌خواستم که او را از دست بدهم، به‌همین‌دلیل هم این اواخر چندباری با هم بحث کرده ‌بودیم، اما در طول این سال‌ها درگیری جدی‌ای با هم نداشتیم و زندگی آرامی داشتیم. بعد از گفته‌های متهم، وکیل‌مدافع او در جایگاه حاضر شد، او دفاعیات خود را از موکلش برای دادگاه گفت و با توجه به رضایت اولیای‌دم، خواستار بخشش موکلش از سوی دادگاه شد. با پایان جلسه رسیدگی، هیأت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.

برچسب‌ها:

نظر شما