مجتبی طحان- روزنامهنگار| اهالی شادگان یا همان فلاحیه قدیم را بهعنوان مردمانی صاحب ادب و اخلاق میشناسند. مردمانی متدین و خونگرم که هنوز سنتهای اخلاقی را تا حد زیادی رعایت میکنند و میهماننوازی و احترام از مشخصههای بارز اهالی این دیار است. بسیاری از هموطنان ما شادگان را به سبب تالاب زیبا و بینالمللیاش میشناسند و با این مردم آشنا هستند. در این میان خدمت به مردم از دیگر صفات شاخص شادگانیهاست و نجاتگر پایگاه امداد جادهای دارخوین نیز از همین خصال نیکو برخوردار است. محمود ربیهاوی توانسته است نقش کاپیتانی را برای مسئولان هلالاحمر شادگان و امدادگرانش به خوبی ایفا کرده و بهعنوان حلقه اتصال بین این دو طیف ارایه خدمت کند.
برای شروع خودتان را معرفی بفرمایید.
محمود ربیهاوی هستم؛ نجاتگر جمعیت هلالاحمر شادگان، 29 ساله، متأهل که خداوند به من دو گلپسر عطا كرده که او را بسیار شاکرم.
آشنایی شما با جمعیت هلالاحمر از کجا آغاز شد؟
عشق اول من فوتبال بود و در آن زمان چون ما در آبادان زندگی میکردیم و هلالاحمر هم در شهر آبادان تیم فوتبال داشت، به سمتش کشیده شدم. در ابتدا قرار بود بازیکن فوتبال شوم، ولی دست روزگار مرا با این نهضت بزرگ آشنا کرد و شد آنچه تا الان ما را نگهداشته و توان دوریاش نیست.
نظر یک عشقِ فوتبالی نسبت به هلالاحمر چگونه است؟
در ابتدا من برای سرگرمی وارد جمعیت هلالاحمر شدم. تابستانها، اوقات فراغت و هنگام بیکاری به هلالاحمر میرفتم و کار بیکاری میکردم تا کمکم با اهدافش آشنا شدم و آن موقع بود که متوجه شدم که هلالاحمر فقط برای وقتگذرانی نیست و اهداف جدیتری نیز در آن پیدا میشود. همان زمان بود که جذب هلالاحمر و به سازمان جوانان وارد شدم.
در هلالاحمر به دنبال چه بودید و هستید؟
شاید در این سالها و با تمام مشکلات و ناملایماتی که دیدهام، چیزی که مرا پایبند هلال کرده، همین اصول هفتگانهاش است که اگر دقیق نگاه کنیم، منطبق بر عالیترین مبانی و مفاهیم انسانی و اسلامی نوشته شده است و در این میان بشردوستی است که حرف اول و آخر را میزند. شاید تنها چیزی که من در هلالاحمر به دنبالش بودم و هستم، همین اصل بشردوستی است که به خاطرش بارها و بارها به خطر افتادهام و از ادامه این راه ترسی و شکی ندارم. چند روز پیش پایگاه بودم، خانوادهای پدر پیرشان را که در خودرو دچار ایست قلبی شده بود، پیش ما آورده بودند و گریه و زاری میکردند. با وجود اینکه هم ما و هم آنها میدانستیم که آن پیرمرد فوت شده بود، با وجود اين جسد او را تا بیمارستان حمل کرده و دو، سه ساعتی معطل شدیم تا جنازه تحویل داده شد. همه ما میدانیم که کار ما حمل آن پیرمرد نبود؛ ولی برای آنکه کمکی کرده باشیم، این کار را انجام دادیم که شاید حال خانواده او از این بدتر نشود. اینجاست که باید بگوییم که بشردوستی ما را پايبند هلالاحمر کرده است!
به نظر شما امدادگری سخت است؟ امدادگر چگونه تعریف میشود؟
از نظر من امدادگری بسیار سخت است. نمیشود به هر کسی امدادگر گفت. متأسفانه باید بگویم برخی از افراد فقط برای سرگرمی و داشتن حقوقی به امدادگری روی میآورند. برای خود من اتفاق افتاده که امدادگر داشتهایم در پایگاه که از 24 ساعت، 20 ساعت خواب بود؛ نه آموزشی نه آمادگی و نه تمرینی؛ فقط و فقط برای گذران وقت و گرفتن بیدردسر پول سراغ امدادگری آمده است. از نگاه من امدادگر کسی است که اهداف و شعارهای جمعیت هلالاحمر را جامه عمل بپوشاند و همه ما میدانیم که داوطلبانهبودن یکی از اصول این نهضت خدایی است. امدادگر باید از سر رضایت خداوند و برای دل امدادگری کند نه برای نام و نان! امدادگر نخستين چیزی که باید در نظر داشته باشد، فعالیت داوطلبانه بیچشمداشت است؛ نه برای پول و تشویق و سهمیه و....
برای رسیدن به این نگاه چه کار باید کرد؟
باید جمعیت هلالاحمر بازتعریف شود؛ با نگاهی نو و رویکردی جدید. بسیاری از افراد در جامعه هنوز هلالاحمر را درست نمیشناسند. البته همه ما میدانیم که کار جمعیت هلالاحمر امدادرسانی و آموزش همگانی است، ولی هستند افرادی که نگاهی ابزاری به هلالاحمر دارند و فکر میکنند که در اینجا باید به دنبال کار گشت. باید با اطلاعرسانی صحیح به جامعه این توجه را بدهیم که فعالیت در هلالاحمر داوطلبانه است و حتی کار اداری آن هم باید به صورت داوطلبی انجام شود. باید در کتابهای مختلف از رده قبل از دبستان، در روزنامهها و جراید و هر کجا که بشود و مقدور باشد، هلالاحمر را به مردم شناساند؛ البته فعالیتهای خوبی در سالهای اخیر انجام شده که میبایست بیشتر و کیفیتر شود. نگاه به امدادگری در هلالاحمر باید نگاه داوطلبانهمحور باشد.
میگویند شما کار خاصی را در شادگان انجام میدهید که شبیه کاپیتانی است؟
تقریبا دو سال قبل بود که بحث باشگاه امدادگران و نجاتگران مطرح شد و با همکاری و محبت بچهها، من شدم دبیر باشگاه. البته تا قبل از باشگاه، هم سعی در حل مسائل و مشکلات امدادگران و رویارویی با مسئولان جمعیت با کمک بقیه دوستان داشتم. ولی پس از دبیری باشگاه امدادگران و نجاتگران این وظیفه کمی خاصتر شد و تلاش کردم که بهعنوان یک واسط بین بچهها و مسئولان باشم. این تجربه باعث شد تا هم مشکلات و مسائل امدادگران کلاسهتر شده و به مسئولان انتقال یابد و هم اینکه اگر منویات و مطالبات خاصی از بچهها از طرف مدیران باشد، نیز به زبان خود بچهها به ایشان منتقل شود. درمجموع برخیها به این کار من کاپیتانی میگویند! برای نمونه شناسایی امدادگران زبده و واقعی که در حقیقت از جنس امداد و امدادگری هستند را من انجام میدهم؛ درست است که برخی از اوقات مسئولان، کار خودشان را برخلاف نظر ما و به قول معروف به تشخیص خودشان انجام میدهند، ولی من سعی میکنم وظیفهام را بهدرستی انجام دهم؛ حتی اگر نتیجه ندهد که ما مأمور به تکلیفایم!
چند سال است که در پایگاه امداد جادهای مشغول هستید؟
از سال 83 یعنی تقریبا حدود 12سال است که در پایگاه مشغول خدمت هستم. یادش بخیر ابتدا در زمان مجردی برخی اوقات تا 20 روز هم در پایگاه میماندم.
پایگاه از نظر شما چطور جایی است؟
پایگاه جایی است که انسان میتواند با خودش خلوت کند، به کارهایش فکر کند، اهدافش را ترسیم كند، اخلاقش را تکمیل کند، دینش را متجلی کند، حتی درسش را بخواند و خیلی از کارهای دیگر را انجام دهد. درمجموع به نظر من پایگاه امداد جادهای یک پایگاه انسانسازی است. شاید دور از ذهن باشد ولی باید بگویم پایگاه خانه دوم من بوده و هست. من پایگاه را بسیار دوست دارم.
مشکلات شهرستان شما در حوزه امداد چیست؟
از نگاه من کار را نباید به غیراهلش سپرد؛ یعنی اگر کار به کاردان سپرده نشود، دیوار تا ثریا کج خواهد رفت. امداد نیز مستثنی از این داستان نیست. اگر کارهای امدادی به دست یک مسئول غیرامدادی بیفتد، به نتیجه نمیرسد و باعث لطمه و آسیب به امداد و امدادگر و مردم آسیبدیده خواهد شد. مشکل دوم ما این است که توزیع درست و صحیحی برای اقلام و امکانات امدادی بین شهرستانها وجود ندارد. برخی از شهرستانها را میبینی که همه نوع کالای امدادی دارند و در برخی از شعب، حتی سادهترین اقلام امدادی وجود ندارد که این امر، هم سبب کاهش کمی و کیفی خدمترسانی به مردم شده و هم باعث بیانگیزگی امدادگران خواهد شد. درمجموع برای هر نوع کار در حوزه امداد و نجات میبایست کار کارشناسی صورت پذیرد. مشکل عمده سوم در بحث آموزش است. آموزش ما شده فقط مدرک دادن و بس. آموزش متأسفانه از کیفیت بالایی برخوردار نیست! چون فلان امدادگر یک مدرک تحصیلی دارد، میتواند در دوره شرکت کرده و مدرکی بگیرد و ادامه ماجرا! با تأسف سهلانگاری و سادهانگاری در بحث آموزش گریبانگیر جمعیت شده و به جاهای ناخجستهای هم رسیده که باید «مردی از خویش برون آید و کاری بکند.»
چه توصیهای به امدادگران جوان دارید؟
توصیه میکنم اگر کسی اهلیت امدادگری ندارد و اهل امداد و نجات نیست، وارد این کارزار نشود یا اگر وارد شد، حداقل خودش را به جایگاه امدادگری برساند؛ یعنی اگر به او گفتند امدادگر، خودش باور داشته باشد که یک امدادگر است. خودش را برساند به سطح امدادگری از نظر تخصص، اخلاق و همان اصول هفتگانه جمعیت هلالاحمر.
در پایان اگر نکته خاصی باقی مانده است بفرمایید؟
میخواهم بگویم من بارها در جمعیت هلالاحمر بیمهری و بیعدالتی دیدهام، ناملایمتها کشیدهام، اذیت شدهام، اما دست آخر به خاطر همین جمعیت، میدان را خالی نکردهام و نخواهم کرد. میخواهم بگویم نقصهای موجود در جمعیت هلالاحمر را به حساب آدمهایش بگذارید نه نهضتش که این ما آدمها هستیم که سیستم را قوی و ضعیف میکنیم.
گفتوگوي «شهروند» با محمد ربیهاوی، نجاتگر باسابقه جمعیت هلالاحمر شادگان
نگاه به امدادگری در هلالاحمر باید نگاه داوطلبمحور باشد
صاحبخبر -