سيدرضاقلي ميرفخرايي، عضو هيأت علمي دانشگاه تربيت مدرس: پس از آنکه «باراک اوباما»، نخستين رئيسجمهوري رنگينپوست آمريكا که از محبوبیتی خاص در خارج از مرزهای آمریکا برخوردار است، در مصاحبه مطبوعاتی با همان آرامش منطقی همیشگی جمهوریخواهان را مستقیما خطاب قرار داد که با رفتارها و گفتارهای «دونالد ترامپ» نامزد حزبشان، چه میخواهند بکنند و به آنها یادآور شد که شما هر بار پس از آنکه ترامپ موضعی غیرمنطقی اتخاذ میکند، از او فاصله میگیرید؛ اما اتخاذ چنين مواضعي به اتفاقی روزمره بدل شده است و سپس تقریبا با جملاتی «واضح و روشن»، اما دیپلماتیک از آنها تلویحا خواست تا نامزد دیگری را جایگزین ترامپ کنند. پروژه حذف ترامپ به شکلی هماهنگ و همهجانبه آغاز شد؛ پروژهای که با امضای 50 فرد متشخص امنیتی آمریکا از یک سو و حملات شخصیتها و سیاستمداران سرشناس خارجی ابعاد واقعا گسترده و فوقالعادهای گرفت و شرایطی ایجاد کرد که دیگر «همه» بهنوعی در انتظار کنارهگیری ترامپ از نامزدی حزب جمهوریخواه بودند.
در نظرسنجیهای منتشرشده نیز فاصله ترامپ از «هیلاری كلينتون» رقيب دموكراتش، بیشتر و بیشتر میشد. رسانهها دائما بر این فاصله که هر روز بر آن افزوده میشد، تأکید میکردند تا پروژه حذف او «تمام»شده محسوب شود. آتش حملات چنان تند بود که مسئولان ستاد ترامپ نیز گویی فراموش کرده بودند که «جورج بوش» پدر تقریبا چند ماه قبل از انتخابات از «دوکاکیس»، یعنی نامزد دموکراتها 16 امتیاز عقب بود؛ اما در پایان با نتیجهای خردکننده او را شکست داد. در چنین شرایطی، در زیر آتشی سنگین و همسو، رسانههای خبری بینالمللی انتظار اعلام کنارهگیری ترامپ را در مخاطبانشان تقویت میکردند؛ مخاطبانی که همین انتظار را از بخشی از رهبران و دستاندرکاران مهم حزب محافظهکار نیز میشنیدند؛ اما بودند مقامات «ملایمتر» جمهوریخواه که حذف نامزد این حزب را شکستی استراتژیک برای خود ميدانستند. بررسی گفتارها و سخنرانیها و مصاحبه آنها با کارشناسان نشان میداد که آنها به جای ترامپ گزینه دیگری نیز پیشنهاد دادهاند؛ بازگشت به مواضع سنتی حزب جمهوریخواه و سخنگفتن در چارچوبهای مقبول حزبی. در چنین شرایط «سنگینی» بود که ترامپ با اخراج بسیاری از مقامات قبلی ستاد انتخاباتی خود از یک سو و بهکارگیری گروه دیگری از خبرگان انتخاباتی، شروعی دیگر را تجربه کرد؛ شروعی که در آغاز به نظر میرسید براساس یک خط سیاسی سنتی حزبی جمهوریخواهانه و تأکید بر «کاهش مالیات» سازمان یافته باشد. براساساین گویا قرار شد که او در سه سخنرانی این مواضع را بیان کند. دو سخنرانی اول با آنکه خطوط اصلی مواضع او را بیان میکرد «چیز» خاصی در بر نداشت و به نظر میرسید فرایند «جنگیری» جناح ملایم و سنتی حزب تأثیرات مطلوبی از خود بر جا گذاشته و او به همان «دعوتی» که «بچههای مجتمع در تیپارتی» لبیک گفته بودند، پاسخ مثبتي داده است و البته میشد انتظار داشت که همان سرنوشتی که تیپارتی به آن دچار شده بود، در نهایت برای ترامپ نیز «رقم زده شود».
اما در سخنرانی سوم بود که ناگهان توفان ترامپ بار دیگر سراسر جهان رسانهای را در بر گرفت. ترامپ در این سخنرانی که قرار بود درباره مسائل امنیتی داخلی آمریکا و به طور مشخص وضعیت پلیس در این کشور باشد، به ناگهان پس از یک تأخیر یکساعتونیمی برای ورود به صحنه سخنرانی که باعث تعجب همه گویندگان خبری رسانهای شده بود، بازگشت به مواضع اقتصادی پیشین خود را اعلام کرد؛ مواضعي كه مبتنی بر احیای سیاستهای «پروتکشنیستی» برای حفاظت از بازار داخلی آمریکا بودند که شاید بزرگترین بازار مصرفی در جهان باشد؛ اعطای پاداشهای اقتصادی و همچنین تدوین جرائم متعدد برای سرمایههای آمریکایی که در داخل یا خارج از آمریکا فعالیت تولیدی میکنند.
جهت این مواضع نیز ایجاد شغل برای آمریکاییان از سوی ترامپ اعلام شد. سازمانهای خبری با تعجب و به طور فوری این خبر را پخش کردند و بلافاصله دو پرسش اصلی را مطرح كردند. پرسش اول این بود که تحت تأثیر چه عاملی این چرخش ناگهانی که انتظارش را نداشتند، اتفاق افتاده بود. رسانهها این چرخش را به مشاور جدیدی نسبت دادند که به دلیل بعضی روابط غیراخلاقی از فاکسنیوز اخراج شده بود؛ مردی که علاوه بر ریاست فاکسنیوز، عنوان مشاوره به رؤسای جمهور محافظهکار را نیز در پرونده خود دارد. رسانههای خبری در عین یادآوری گذشته این مشاور، سعی در دروغینخواندن انکار ترامپ، با نشاندادن فیلمی از او که در سالن سخنرانی در ردههای میانی نشسته بود، داشتند. تأکید بر مسائل غیراخلاقی او در زمانی از سوی رسانههای خبری بینالمللی اوج گرفت که ترامپ در سخنرانی سوم خود به مواضع پوپولیستی سابق بازگشت. با توجه به وجود او در میان مشاوران غیررسمی ترامپ، در هر دو سخنرانی اول و دوم، اشاره رسانهها به مشاور ترامپ بهعنوان مسبب اصلی بازگشت نامزد جمهوريخواهان به مواضع سابقش کمی غیرمنطقی به نظر میرسد. درهرصورت از «لحن» رسانهها اینطور به نظر میرسید که آنها با این تغییر جهت ترامپ، چندان «راحت» نیستند و اینهمه جستوجو برای یافتن مقصر اصلی تنها میتوانست حکایت از ناراحتی آنها داشته باشد.
دقیقا در چنین زمانی بود که رسانههای بینالمللی با مصاحبه با مسئولان ستاد انتخاباتی او، این سؤال را مطرح میکردند که برنامه دقیق سیاسی ترامپ چیست که در دل آن سؤالی دیگر قرار داشت که به نظر من سؤال اصلی آنها محسوب میشد؛ برنامه تبلیغاتی ترامپ برای پیروزی در انتخابات چیست؟ البته این سؤال از هیلاری و مسئولان ستاد او کمتر میشود؛ چراکه اولا هیچ مربی موفقی برنامه دقیق خود برای پیروزی در یک مسابقه را از قبل اعلام نمیکند و ثانیا تحلیلگران ورزشی بهطور تقریبا کاملی و با درجه اعتبار بالایی میتوانند شیوه بازی اینگونه مربیان را حدس بزنند. تقریبا همه میتوانند استراتژی احتمالی هیلاری را با توجه به برنامههای ستاد انتخاباتیاش و بافت رهبران و مسئولان این ستاد حدس بزنند، اما داستان ترامپ بدین شسته رفتهای نیست و در چنین شرایطی طبیعی بود همه به دنبال این سؤال باشند که او چه مسیری را پی خواهد گرفت.
مصاحبه با مسئولان ستاد یا مشاوران باتجربه یا بسیار جوان او به من نشان میداد سردرگمی غریبی درباره این استراتژی بین دستاندرکاران ستاد ترامپ وجود دارد. پاسخهای گنگ و دوپهلو با درجه بالایی از اعتماد، همیشه نشان از ندانستن دارد. آنها خود نیز دقیقا نمیدانند کجا روانه هستند. اما همین مسئله اوضاع را برای هیلاری و کمپ او خطرناک تر میکند، چراکه ناگهان چراغ ماشینهای کمپ مقابل خاموش شده و تعیین مسیر دقیق آنها امکانناپذیر شده است. دقیقا در لحظاتی که من به نوشتن این جملات مشغولم، زیرنویس خبری «سیانان» خبر از استعفای معاون ستادی دارد که رئیسش نیز رفته بود و مشاورانی که البته آنقدر بزرگ نیستند که رفتنشان خبرساز باشد. مسلم است آنچه این رفتگان درحالرفتن در مصاحبههای خود مطرح میکردند، نمیتوانست چندان نیز مشخص و دقیق بهنظر آید. اما همیشه در چنین شرایطی است که ایدههای نو شکل میگیرد و روشهای تازه آزمایش میشوند و گاه این «چراغهای» بهنظر «خاموش» است که نتیجه میدهند. این در حالی است که کمپ هیلاری با کمترین میزان «بحران»، عدهای از افراد فوقالعاده حرفهای و فارغالتحصیل از بهترین دانشگاههای جهان را در اختیار دارد که «روتین»های انتخاباتی و روشهای امتحانشده و پاسخ دادهشده را با درجه بالایی از «کاربلدی» اجرا میکنند. آنها مانند مربی کاربلد و فوقالعاده مقتدری هستند که با اعتقاد کامل به روش «پاسخ» دادهشده خود، هرگونه تغییری در آن را نامتصور محسوب میکنند. آنها هر «خطایی» را به «نحوه اجرا» نسبت میدهند و نه به استراتژی یا روش خود. اما در کمپ ترامپ وضعیتی بحرانی حاکم است که چشمهای از «مسائل» پاسخدادهنشدهای است که در انتظار «حل» هستند، بحران میتواند شرایطی مناسب برای زایش روشهای تازه و خلاق باشد. در ریاضیات بعضیها بر این اعتقادند گرچه «پاسخ» یکی است، اما راههای متفاوتی برای رسیدن به آن وجود دارد. مسئله این است که شرایط بحرانی باعث میشود تا این راههای تازه امتحان شود ولی شرایط ثبات افراد را فقط به اجرای بهتر و قویتر راههای قدیمی امتحان پسدادهشده متمایل میکند.
بررسی مطالب یا نقشه راهی که ترامپ در سومین سخنرانی خود بدانها اشاره کرد، میتواند کمک بزرگی در تحلیل استراتژی ترامپ در انتخابات کند. یکی از نکات مهم مورد اشاره ترامپ فاصلهگرفتن او از حملات، جملات و عباراتی است که میتواند «تصویر یک نژادپرست» را از او در میان رأیدهندگان آمریکایی بهوجود آورد. ترامپ و مشاوران پنهان و آشکارش بهخوبی فهمیدهاند او میتواند رأی اقلیتهای نژادی را بهدست آورد. آنها با کنارگذاشتن استراتژی «رأی ازدسترفته را فراموش کن»، شاید بهطور مستقیم آمریکاییهای آفریقاییتبار را خطاب قرار دهند تا سیاستهای خود را برای آنها شرح دهند. گرچه او هنوز محتوای مشخصتری برای جلب رأی آنها تدوین نکرده است، ولی او نشان داد خواهان فاصلهگرفتن از اظهارات جنجالیای است که میتواند باعث سوءتفاهم شود. احتمالا مشاورانی به ترامپ گوشزد کردهاند ما میتوانیم بخشی از رأی اقلیتهای نژادی را بهدست آوریم البته اگر مطالبی عنوان نکنید که «مواد» لازم را برای «توپخانه رسانهای دشمن» مهیا کند. ادامه این خط نوین میتواند نشاندهنده «حملات» بهمراتب کمتری از سوی ترامپ به اقلیتها باشد.
همچنین او برای زدودن شائبه نژادپرستی و ضدیت با نژاد یا ملیت خاصی، راهکارهایی را برخواهد گزید. احتمالا ترامپ بر این مسئله تأکید خواهد کرد که ساختن دیوار از سوی چه کسانی آغاز و هریک از رؤسایجمهور آمریکا چه میزان بدان پرداخته و مسیر رأی هیلاری به این لوایح چه بوده تا شائبه نژادپرستی خود را بزداید و آنگاه ترامپ توضیح خواهد که او فقط خواهان تعمیق این سیاستها با یک مدیریت قوی است که اتفاقا ملی بوده و مصوبات مجلس را نیز به همراه داشته است. او بر مدیریت بد قبلیها و مدیریت خوب خود تأکید خواهد کرد. فاصلهگرفتن از بعضی اظهارات الزاما به معنای تغییر مواضع اولیه او نيست، چراکه او از این مواضع میتواند در جهت گرفتن رأی آمریکاییان اسپانیایی و آفریقاییتبار استفاده کند؛ این شغلها مال شما است و این «ورود» باعث پایینآمدن دستمزد شما نیز میشود. بنابراین او سعی خواهد کرد تا این مواضع را به اقلیتهای مقیم آمریکا بفروشد و توضیح دهد که به نفع شما، به نفع شغل شما و به نفع میزان دستمزد خود شماست که این ورود غیرقانونی مسدود شود.
سیاستی که او در سخنرانی مزبور بیان کرد، نشان میدهد او مرکزیترین و اصلیترین محور برنامهای خود را همچنان درباره اقتصاد معنا میکند. او به احتمال زیاد بر فقر تأکید خواهد کرد و این فقر را زائدهای از یک نظام غیرعادلانه اقتصادی به تصویر خواهد کشید؛ نظامی که برای منافع بیشتر، سرمایه خود را به خارج از مرزهای آمریکا صادر میکند و با این کار مشاغل آمریکاییها را نیز به خارج صادر میکند. او توضیح خواهد داد سیاستهای او مبنیبر حفاظت از بازارهای داخلی، درباره ایجاد شغل است و بس و نه دشمنی او با ملت یا نژاد یا کشور خاصی. او بیان خواهد کرد جرائم یا پاداشهایی برای تولید در خارج یا داخل آمریکا تعیین خواهد کرد تا شغل خوب، با درآمد بالا را نصیب آمریکاییها كند؛ از هر نژاد و تباری که باشند. او توضیح خواهد داد جهانیشدن تولید و تأکید هیلاری بر آن فقط میتواند به معنی ازدسترفتن شغل برای گروههای پایینی جامعه در آمریکا معنا دهد. بهنظر من، بازگشت او به این سیاست بسیار تعیینکننده بوده و کلید پیروزی احتمالی ترامپ در ادامه همین سیاست است. او با تأکید بر دنیای داراها و ندارها سیاست خود را درباره ندارها معنا خواهد کرد؛ ایجاد شغل. او و مشاورانشان میدانند که از نظر جامعهشناسی کارکردگرایانه «زنبیل خانوار» از اصلیترین واحدهای تفسیر وضعیت اجتماعی محسوب میشود. او به بررسی زنبیل خانوارهای پایینی و متوسط پایین خواهد پرداخت تا نشان دهد که چگونه فقر جامعه آمریکا را در بر گرفته و شغل پردرآمد چه اهمیتی برای مردم معمولی آمریکا در بر دارد.
ترامپ دراینباره بر استقلال خود و خط مستقل سیاسی خود تأکید خواهد کرد و با حمله به اختاپوس قدرت، هیلاری را بخشی جداییناپذیر از چنین ساختاری معرفی خواهد کرد. او دقیقا دراینباره به «پاترویتیسم» دروغینی حمله خواهد کرد که سرباز آمریکایی را به خارج میفرستد؛ اما در بازگشت هیچ شغلی برایش فراهم نکرده و توضیح خواهد داد که سربازان آمریکایی برای گشایش سرزمینهایی به خارج فرستاده میشوند تا کارگر ارزانقیمت بیشتری در اختیار سرمایهداران آمریکایی قرار دهند. سرباز آمریکایی علیه منافع خودش تحت لوای شعارهای توخالی پاترویتیستی بسیج میشود تا خود را بیش از گذشته بدبخت کند و سرمایهداران را پولدارتر کند. دقیقا دراینباره است که او «پوپولیسم» خود را تلاش برای کسب رأی اقشار پایینی به سیاست خارجی انتخابی خود ربط خواهد داد؛ اما او در عین تأکید بر سرکوب داعش به دلیل ریختن خون آمریکاییها، توضیح خواهد داد که او خواهان صلح و سازش و همکاری در سطح جهان است و در امور دیگر کشورها دخالت نخواهد کرد؛ چراکه به نفع آمریکا و اقشار پایینی و متوسط میلیونی آن نیست. او خود را صلحطلب معرفی خواهد کرد و سیاست خارجی خود را «سالهای آرامش» نام خواهد گذاشت؛ بنابراین ما میتوانیم انتظار داشته باشیم تا ترامپ اقتصاد و سیاست خارجی را به ایجاد شغل و همچنین ضدیت با جهانیشدن ربط دهد و خواهان بازگشت سرمایهها به آمریکا باشد. او دقیقا همین سیاست را به ضدیت سرمایهداران با خود و ضدیت رسانهها به خود ربط خواهد داد. او این امر را نهتنها در سخنرانیها، بلکه در همه ابزار ممکن تبلیغی مانند تیزرهای کوتاه تبلیغاتی تلویزیونی به کار خواهد بست.
اما لحن او چه در سخنرانیها و چه در دیگر ابزار تبلیغی، لحنی مانند ديگر رؤساي جمهور خواهد داشت. لحن او در سخنرانی بحثشده نشاندهنده برگزیدن یک شیوه جدید است که از «قدرت» شخصی که میتواند رئیسجمهور آمریکا باشد، حکایت میکند. او میداند که این لحن را باید بیشتر و بیشتر به سخنان رؤساي جمهور نزديك کند تا نشان دهد که او فردی است که میتواند آمریکا را به موفقیت برساند.
دقیقا درباره همین موضوع است که او حملات خود به هیلاری را به اینگونه تغيير خواهد داد تا نشان دهد که در شرایط سخت مناظره مانند روزهای سخت ریاستجمهوری اعصاب خود را از دست نخواهد داد. دقیقا او برای این موضوع لحن محکم هیلاری را به رئیسمآبانه و «کنترلکننده» یا به قول آمریکاییها «کنترل فریک» ربط خواهد داد که در تقابل با رؤسای جمهور دیگر کشورها به تندی و عصبانیت و رودررویی میانجامد. او هیلاری را فردی لجباز نشان خواهد داد که آمریکا را به ورطههای خطرناکی در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان کشانده تا در نهایت مردم آمریکا تاوان چنین منش شخصیتی ناکامل و نامنعطفی را بپردازند و او مسلما میتواند مثالهای بسیاری دراینباره پیدا کند. او به ایمیلها و مبالغ دریافتی هیلاری اشاره خواهد کرد؛ اما مانند یک «رئیسجمهوری»، چراکه میداند که «قهرمانان» به «افراد» به دلیل دشمنی شخصی حمله نمیکنند. قهرمانان به دلیل منافع مظلومان است که تیغ از نیام بر میکشند و ترامپ میخواهد تا قهرمان محرومان و عموم باشد؛ چراکه اساس سیاست هر «پوپولیستی» چنین است.
و البته با توجه به شخصیت مشاوری که گویا در کنار اوست؛ اما انکار میشود؛ من از حالا در انتظار پیداکردن سربازان و قهرمانان جنگی هستم که شغل ندارند، سفید یا سیاه و دیگر اقلیتهایی که در زندگی شخصی دچار استهلاک شده و شخصیت و منش خود را بربادرفته میبینند و دراینحال آنها همان سیاستهای ترامپ را به عنوان راه نجات خود بیان میدارند. من از حالا در انتظار مشارکت ترامپ در صحنههای احساسی با مردم معمولی آمریکا از هر نژادی هستم که او را یک قهرمان مردمی به نمایش گذارند. درباره این موضوع تبلیغات تلویزیونی اهمیت خاصی دارند که او مانند بوکسوری که به دلیل دستهای کوتاه مجبور به خستهکردن حریف و واردکردن ضربات در آخرین راندهاست، موجی از تبلیغات گسترده اینچنینی را برای آخرین ماه انتخابات آماده كند. تأثیرات این نوع برنامههای رسانهای عکس روابط انسانی و ارتباطات میانچهره کوتاه است و او میداند که این کارها در آن آخرین ماه و روزها بیشترین تأثیر را خواهد داشت؛ اما نه در زمانی که کار از کار گذشته باشد. ما از حالا میتوانیم مطمئن باشیم که یکی از نبردهای کلاسیک انتخاباتی در جریان است. نبرد هیلاری و دونالد ترامپ نبردی خواهد بود که برای سالها در کتب ارتباطی به عنوان «مادر همه نبردهای انتخاباتی» از آن یاد شود که البته این اصطلاحی نیست که ترامپ علاقهای به استفاده از آن داشته باشد.
استراتژی انتخاباتی دونالد ترامپ چیست
بازگشت با قدرت به صحنه
صاحبخبر -