شناسهٔ خبر: 14966833 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: بنیاد ملی نخبگان | لینک خبر

ميرجلال‌الدين کزازي:

زبان پارسي را از وام‌واژه‌ها پاس بداريم

صاحب‌خبر -

دکتر ميرجلال‌الدين کزازي، مدرس زبان و ادب پارسي در دانشگا‌ه‌هاي داخلي و خارجي معتقد است، ايرانيان امروز در سنجش با نياکان در گراميداشت زبان پارسي، کمتر از شور و شرار، تلاش و تکاپوي زيبنده و بايسته برخوردارند.

اقدام و عمل؛ دولت-ملت؛ امیدوار و استوار

 

پایگاه اطلاع‌رسانی بنیاد ملی نخبگان: دل‌بسته است و علاقه‌مند به زبان پارسي، تا جايي که با شيوه خاص سخن گفتنش در ذهن مردم به ياد آورده مي‌شود. مي‌گويد که شايسته و بايسته است که پالوده و پيراسته پارسي را سخن گفت. نخستين بار او بود که زبان پارسي را با چنين تعبيري به کار برد و معرفي کرد؛ قند شيرين پارسي. اتاق کارش پر است از کتاب‌‌ها و متون پژوهشي، تاريخي و زبان‌شناسي. اما شمار کتاب‌هاي مربوط به شاهنامه فرودسي کمي چشم‌نوازتر است. دکتر ميرجلال‌الدين کزازي، مدرس زبان و ادب پارسي در دانشگا‌ه‌هاي داخلي و خارجي، شاهنامه‌پژوهي شيواسخن است که فرهنگ واژگاني هم  از او به چاپ رسيده ‌است. با او درباره اصالت زبان پارسي، لزوم حفظ کيان واژگان پارسي و فراز و فرودهاي  اين زبان، گفت‌وگو کرديم.

 سخن  ها درباره اين  که روزگاري زبان فارسي زبان علم و دانش بوده،  بسيار است، آيا اين تنها قابليت اين زبان بوده  ؟ ديگر امتيازهاي زبان فارسي را چه مي  توان دانست؟

اگر بخواهيم پاسخي سنجيده و دانشورانه به اين پرسش بدهيم، آن پاسخ اين است. هيچ زباني از پيش زباني که در زمينهاي شايستهاي و برتري داشته باشد، نيست. اين برتري و شايستگي اندک اندک در پي کاربرد زبان، فرادست ميآيد. اگر زباني را زبان دانش ميناميم، از اين روي زبان دانش شده که آن را در اين زمينه بيشتر به کار گرفتهاند. زبان فارسي هم از همين آيين و قانونمندي پيروي ميکند. در روزگاران شکوفايي شهرآييني (تمدن) ايراني و درخشش فرهنگ ايران، زبان پارسي زبان جهاني بوده است.

در زمينههاي گوناگون کاربرد داشته، اما در يک زمينه برترين زبان جهان گرديده است. در آفرينش هنري يا ادب سخن. بهويژه در سخن در پيوسته يا شعر. هيچ زباني را شما در جهان نميتوانيد يافت که از اين ديد همسنگ، همتا و همتراز زبان پارسي باشد. برترين، گرانمايهترين شاهکار ادب جهان در اين زبان پديد آمده است، چرا؟ زيرا زبان فارسي بيش از زبانهاي ديگر در آفرينش هنري به کار گرفته شده. اين نکته هم در جاي خود پذيرفتني است که پارهاي از زبانها شايد آمادگي و شايستگي بيشتر در زمينهاي داشته باشند. زبان فارسي چون زباني است که بسيار از ديد زبانشناسي تاريخي پيشرفته و پويا، بيشتر آفرينش هنري و زيباشناختي را ميشايسته است و ميشايد، زيرا اين زبان بهآساني ميتواند با پسند و توان آفرينندگي سخنور هماهنگ و همساز شود. ناگفته پيداست هنگامي که شکوفايي فرهنگي و درخشش شهرآييني ميپژمرد، کاستي ميگيرد و زبان هم شکوفايي و توانمندي پيشين خود را به نمود نميتواند آورد.

 ما دانشمندان پارسي  زبان بسياري هم داريم که در جهان شهرت دارند. نمونه  اي از اين درخشش، توان و توانايي  هاي دانشمندان و زبان پارسي از ديد شما کدام است؟

سخن در اين است که زبان پارسي، زبان دانش هم ميتواند بود. نمونهاي براي شما بياورم. دانشور نامبردار ايراني، بوريحان بيروني، کتابي در دانش اخترشماري به زبان پارسي نوشته است با نام تازيکانه «التَّفهيم لِأَوائلِ صناعة التَّنجيم» خب، اين کتاب کتابي است دانشورانه، يکي از دانشهاي ميتوان گفت، فني در آن روزگار. بيشتر هم از اينگونه به زبان پارسي نوشته نشده بوده، اما بوريحان توانسته است زبان پارسي را به شيوهاي نهتنها بسنده، ميتوان گفت، شايسته و پسنده در اين زبان به کار بگيرد. واژهها زيبا، رسا، روشن، دلانگيز براي واژههاي ويژه(اصطلاحات) در اين کتاب، نخستبار به کار برده شده است.

 در اين روزگار چگونه مي  توان درخشش و جايگاه زبان پارسي را حفظ کرد؟

بازگشت شهرآييني يا فرهنگ پيشين از نگاهي فراخ، شدني و انجامپذير نيست، اما ميتوان درخشش و شکوه فرهنگ و شهرآييني گذشته را همواره بازگرداند. زمانه همواره در گذر است. رنگها، ريختهاي گوناگون مييابد. از همين روي نمودهاي فرهنگي و چگونگي شهرآييني ميتواند دگرگون شود، هرچند گوهره و جانمايه و شالودههاي فرهنگ همچنان برجاي ميمانند. ميتوان گفت فرهنگ، زيبارويي است دلرباي که هر دم ميتوان جامهاي ديگرگون بر تن کند، يا خود را به شيوهاي ديگر بيارايد. آنچه دگرگون ميشود، اين زيباروي نيست. جامه، شيوه و آراستگي اوست. اما اگر آن زيباروي خود بپژمرد، بيافسرد و از فرّ و فروغ زيبايي بيبهره بماند. پيداست که نميتوان او را ديگر بار به برنايي و برومندي و به آييني زيبايانه پيشين بازگرداند.

ما با زبان بهتر تا کرده  ايم يا پيشينيانمان؟

اگر همچنان کلان و فراخ بنگريم، ميتوانيم بر آن بود که نياکان ما با همه فراز و فرودهايي که زبان فارسي در درازناي تاريخ خود داشته است، اين زبان را گرامي داشتهاند، کوشيدهاند که آن را از گزند و آسيب برکنار بدارند، به همان سان در توانمندي، شادابي و شکوفايي آن بکوشند. اگر چنين نميبود، ما امروز نميتوانستيم بر اين زبان شيواي شکرين سخن بگوييم. انديشههاي خود را در بستر اين زبان جاي بدهيم. آن را در آفرينش زيبايي و هنر به کار ببريم. اما ايرانيان امروز در سنجش با نياکان در گراميداشت زبان پارسي، کمتر از شور و شرار، تلاش و تکاپوي زيبنده و بايسته برخوردارند.

 يعني نسل ما دچار تقصير فرهنگي در اين زمينه شده  . اگر چنين است، سبب آن از نگاه شما چيست؟

همچنان اگر فراخ بنگريم، يکسره آنان را در اين سستي و کوتاهي گنهکار نميتوانيم دانست. زيرا زمانه ما زمانهاي است يکسره ديگرگونه. زمانه آسيمگي، شتاب و بيزماني است. اين پديده نهتنها در ايران که در سراسر جهان زيانبار بوده است. به آنچه نياز به آرامش، درنگ و زمان دارد تا بشکفد، مايه بگيرد، بپرورد، زيان رسانده است. امروزيان بيآنکه خود بهدرستي بدانند چرا، ميکوشند که هر کاري را در کمترين زماني که ميتوان، به انجام برسانند. شايد اين تلاش در زمينههايي نهتنها زيانبار، سودمند نيز باشد. اما در آنچه به فرهنگ به جهان مينوي و دروني آدمي بازميگردد، بيگمان زيانبار است و آسيبرسان. از آن ميان زبان نيز ترجمان انديشه و حالهاي دروني است. پايگاه و پايبندان (ضامن) فرهنگ، منش و چيستي آدميان است. اين شتابزدگي و آسيمگي زيان خواهد رسانيد.

مصداقي براي آسيب  هاي اين شتاب و آسيمگي اگر بخواهيد بياوريد، چه خواهد بود؟

براي نمونه، امروز کسي آن شکيب و آن توان را ندارد که نامهاي بنويسد. پس آنچه را در نامه ميخواهد نوشت، در پيامکي کوتاه که با زباني کژ و مژ، نافرجام و بياندام نوشته ميشود، به ديگري ميرساند. خب! از همين نمونه شما ميتوانيد آشکارا به ژرفاي سخن راه ببريد که چرا من برآنم آسيبي که  به زبان از آن ميان زبان پارسي در اين روزگار ميرسد، آسيبي است که ميتوان گفت برآمده از ناچاري تاريخي است. اما اين سخن بدان معنا نيست که ما به يکبارگي تن به اين ناچاري در بدهيم. اين ناچاري ميبايد ما را برانگيزد تا بکوشيم، زبان در نشيب پژمردگي، بيکارگي و نابودي ننهد. ميبايد ما را وادارد به ياري زبان بهويژه زبان فارسي که يکي از دلآويزترين و فرهنگيترين زبانهاي جهان است، بشتابيم.

اين شتاب، دلسوزي و تلاش براي پاسداري از زبان پارسي آغاز شده  است، يا بايد آغاز شود؟

خوشبختانه نشانههاي اين انگيختگي و افروختگي در جامعه ايراني ديده ميشود، بهويژه در ميان جوانان. در اين ساليان بيش از هر زمان، ايرانيان در پي آنند که به زبان پارسي بگرايند. ميکوشند که در نوشتار و گفتار تا آنجا که ميتوانند از به کار گرفتن  وامواژهها (واژههاي بيگانه) بپرهيزند؛ واژههايي که به هيچ روي با نغزيها و زيباييها، با رساييها و روشنيها، با شورانگيزي و شکربيزي و دلآويزي زبان پارسي سازگار نميتواند بود.

شما طبعي بر سرودن شعر هم داريد. به نظرتان فارسي در شعر بيشتر آسيب ديده يا نثر؟

من اگر بخواهم به هر روي پاسخي به اين پرسش شما بدهم، ميتوانم گفت که زبان پارسي در سرود و سرواد يا در شعر کمتر آسيب ديده است تا در سخن پراکنده يا نوشته يا نثر. چرايي آن هم بازميگردد به اينکه شعر پيوندي تنگتر با پيشينه زبان پارسي يا ادبي که در اين زبان پديد آمده است، دارد.  نثر بهويژه در زبان رسانه بسيار به بيراهه رفته است. از سختگي و ستواري، از زيبايي و دلآرايي بيبهره مانده است.

تسلط به يک زبان ديگر براي مترجم شدن و ترجمه را کافي مي  دانيد؟

ترجمان هم يکي از  سرچشمههاي سستي و تنُکمايگي در زبان کنوني پارسي شده است. زيرا هر کس با زبان بيگانه آشناست، ميتواند انگاشت که ترجمان نيز هست. ترجماني، از ديد من کاري است بارها دشوارتر و باريکتر از نويسندگي. هر نويسندهاي که به بسندگي با زباني بيگانه آشنا باشد، ترجمان نيز ميتواند بود، اما آن کس که با زبان بيگانه آشناست، اما در زبان مادري خويش نويسنده نيست، هرگز ترجمان نميتواند شد. خواست من از ترجماني پيداست؛ ترجماني ادبي است. پارهاي از کاربردهاي تاريک، ناساز، نادرست در زبان پارسي برآمده و مايه گرفته از برگردانهاي سست و خامدستانه است. من نمونههاي بسياري ميتوانم براي اين سستي بياورم، اما چون زمان نيست، از آن چشم ميپوشم.

 برخي معتقدند به تعبير شما پالوده پارسي سخن گفتن براي نسل جديد، آسان نيست. بايد چه کار کرد؟

پاسخ به پرسش شما پاسخي است که اگر بخواهم داد کار را به شايستگي بدهم، سخت به درازا خواهد کشيد و بارها در گفت و شنودهاي رسانهاي يا جستارها و کتابهاي خويش به اين پرسش پاسخ دادهام. يک آبشخور که خواننده گرايان به آگاهي از پاسخ مرا فراوان به کار ميتواند آمد، کتاب «آوايي از ژرفا» است که  گفتوگويي است درازدامان در پديدارشناسي زبان پارسي. کمابيش همه پرسمانهاي بنيادين، پرسشهاي ساختاري در اين گفت و شنود کاويده و بررسيده شده است. يکي از آنها نيز همين پرسش بنيادين است که چرا ميبايد زبان پارسي را از وامواژهها پاس بداريم. من اگر بخواهم حتي سخت کوتاه اين پرسش را پاسخ دهم، گفتوگو برافزون خواهد شد.

به نظر مي  رسد اگرچه نياز به توجه يکايک ما وجود دارد، اما اهتمام نهادها الزامي  تر است. موثرترين اقدام و نهاد از نظر شما چيست؟

خب در اينجا باز به زمينه ديگر ميرسيم که آن هم زمينهاي گسترده است: چارهها و راهکارهاي پاسداشت زبان پارسي از گزند و آسيب. من تنها به يک راهکار بسنده ميکنم. آن هم اين است که ما در آموزش دبستاني، نخست و سپس در آموزش دبيرستاني بيشترين زمان و توان را به زبان پارسي ويژه بداريم. اگر نوآموز، سپس دانشآموز زبان پارسي را به بسندگي بياموزد با زيباييها و دلنشينيها و نوشينيهاي آن آشنا شود، هم توان آن را خواهد يافت که اين زبان را درست و بهآيين به کار گيرد، هم به اين باور خواهد رسيد که هر کژي، نابهنجاري، آشفتگي در کاربرد اين زبان، گزند گراني به آن ميتواند رسيد.

 و سخن نهايي...

من در جستاري زبان پارسي را گوهري غلتان و رخشان داشتهام که کمترين گرد، کمترين خراش در آن به نمود ميآيد و بدان آسيب ميرساند. در سنجش زبان پارسي، ديگر زبانها به تخته سنگ ميمانند که اگر با يک پتک بر آن بکوبيد، پارهاي از آن فروبريزد، تخته سنگ چندان نمودي ديگرسان و نازيبا نخواهد يافت. „

اقدام و عمل؛ دولت-ملت؛ امیدوار و استوار