آمیزه ای از رویدادهای اخیر همراه با اختلافات تاریخی دیرینه ای که سابقه آنها به بیش از 60 سال پیش باز می گردد، غرب اقیانوس آرام را به یکی از خطرناک ترین مناطق جهان تبدیل کرده است. به گفته گیدئون راچمن مفسر پرسابقه فایننشال تایمز تنش ها بین چین و ایالات متحده یکی از خطرناک ترین و چشمگیرترین موضوعات در زمینه سیاست های بین المللی است.
تنها ظرف پنج هفته گذشته کشتی های جنگی هر دو کشور- از جمله ژاپن نزدیک ترین متحد واشنگتن در منطقه- جز تصادم با یکدیگر، هر کاری کرده اند. و در حالی که پکن کماکان به احداث پایگاه های خود در جزایر پراکنده در دریای جنوب چین ادامه می دهد، ایالات متحده در حال مستقر کردن بمب افکن های راهبردی قادر به حمل تسلیحات اتمی در استرالیا و گوآم است.
در مواقعی لفاظی های هر دو به شدت تکان دهنده می شود. مثلا بعد از آنکه واشنگتن دو گروه رزمی ناو هواپیمابر را به منطقه اعزام کرد، سخنگوی وزارت دفاع چین یانگ یوجین هشدار داد که آمریکاییان «مراقب باشند»، در حالی که روزنامه گلوبال تایمز متعلق به حزب کمونیست چین هشدار داد که اقدامات آمریکا «خط رویارویی فیزیکی با چین را افزایش داده است.» این روزنامه در ادامه هشدار داد: « که اگر هدف نهایی آمریکا این است که چین فعالیت های خود را متوقف کند، در این صورت وقوع یک جنگ بین آمریکا و چین در دریای جنوب چین اجتناب ناپذیر است.»
اندکی پیش تر نیز چانگ وانکوآن وزیر دفاع چین گفته بود که پکن باید خود را برای یک جنگ مردمی در دریا آماده کند.
این حوادث را به انتصاب یک ناسیونالیست دست راستی افراطی به سمت وزیر دفاع ژاپن و تصمیم آمریکا مبنی بر به کار گیری بازدارنده های موشک های ضد بالستیک در کره جنوبی بیفزایید تا دریابید که به کار بردن اصطلاح «منطقه بی ثبات» چندان گزافه گویی نیست.
برخی از این تنش ها به معاهده سان فرانسیسکو در سال 1951 بازمی گردد که رسما به جنگ جهانی دوم در آسیا خاتمه داد. به گفته کیمی هارا پژوهشگر کانادایی این سند عامدانه به گونه ای تنظیم شد که درباره مالکیت مشتی جزایر و صخره های پراکنده در شرق و جنوب دریاهای جنوب چین مبهم باشد. این ابهام زمینه لازم را برای ایجاد تنش هایی در منطقه فراهم کرده بود که واشنگتن بعدها بتواند از آنها برای رقابت های بالقوه با هدف حفظ توازن بهره برداری کند.
اختلاف فعلی بین چین و ژاپن بر سر جزایر سنکاکاس/ دیائویین- ژاپنی های از نام اول و چینی ها از نام دوم استفاده می کنند- یکی از پیامدهای مستقیم این معاهده است. هرچند که واشنگتن هیچ گونه موضع گیری رسمی در این باره که کدام کشور مالک چند صخره غیرمسکونی است نکرده، ولی خود را متعهد به دفاع از ژاپن در صورت بروز هر کشمکش نظامی با چین می بیند. روز دوم آگوست وزیر دفاع ژاپن، چین را متهم به دست داشتن در اقدامات خطرناکی کرد که می توانند تبعات ناخواسته ای را در پی داشته باشند.»
وزیر دفاع جدید توکیو تومیومی ایاداد یکی از بازدید کنندگان همیشگی معبد یاسوکونی است که برای گرامیداشت مجرمان جنگی ژاپنی بر پا شده است. بعلاوه او یکی از منتقدان دادگاه های جرایم جنگی توکیو در ایام پس از جنگ است. همچنین این خانم خواستار بررسی قتل عام سال 1927 نانجینگ شده که طی آن سربازان ژاپنی تا 300 هزار چینی را قتل عام کردند. به نظر می آید که در محاسبات نخست وزیر شینتو آبه، انتصاب وی تقریبا برای برانگیختن خشم پکن بوده است.
و این اقدام در مغایرت جدی با قانون اساسی ژاپن نیز قرار دارد که توکیو را از استفاده از نیروهای نظامی خود در هر اقدامی جز دفاع از خود بازمی دارد. ژاپن دارای یکی از بزرگ ترین و پیشرفته ترین نیروهای دریایی در جهان است.
در طول چند هفته گذشته شناورهای گارد ساحلی چین و قایق های ماهیگیری این کشور، ادعاهای ارضی ژاپن بر سر این جزایر را به چالش کشیده اند و هواپیماهای چینی و ژاپنی دست به مانورهای خطرناکی در برابر یکدیگر زده اند. در یک حادثه خاص نگران کننده، یک جنگنده ژاپنی رادار رزمی خود را روی یک جنگنده- بمب افکن چینی قفل کرده است.
رفتار ستیزه جویانه آمریکا و متحدانش نسبت به چین در حالی به ایجاد وضعیت ناامن و خطرناکی منجر می شود که دو ابرقدرت هسته ای را رودرروی یکدیگر قرار می دهد.
از نقطه نظر پکن، واشنگتن در تلاش برای «مهار» چین از طریق محاصره کردن آن توسط متحدان آمریکاست، همان کاری که آمریکا در طول جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی انجام داد. با توجه به تحرکات اخیر در این منطقه، دشوار می توان با این استنتاج پکن مخالفت کرد.
بعد از غیبتی 20 ساله، نیروی نظامی آمریکا به فیلیپین بازگشته است. واشنگتن در حال به کار گیری سیستم های ضد موشکی در کره جنوبی و ژاپن و تعمیق روابط نظامی خود با استرالیا، ویتنام، اندونزی و هند است. «محور آسیا»ی دولت اوباما تلاش دارد بدنه نیروهای مسلح آمریکا را از اقیانوس اطلس و خاورمیانه به آسیا منتقل کند. راهبرد نبرد هوادریای واشنگتن- که به تازگی نام «مفهوم مشترک برای دستیابی و مانور در میادین جهانی» بر آن گذاشته شده- خنثی کردن توانایی چین برای دفاع از آب های ملی اش را مد نظر دارد.
چین به این دلیل که از دو عملیات آمریکا احساس خطر کرده، در حال نوسازی بخش عمده ای از نیروی نظامی خود است. اول اینکه چینی ها از سرعت عمل نیروی نظامی آمریکا در قلع و قمع ارتش عراق در جنگ اول خلیج فارس، بی آنکه تقریبا هیچ تلفاتی به طرف آمریکایی وارد آید مبهوت ماندند. مورد دوم نیز در سال 1996 در دوره ای بود که تنش ها بین پکن و تایپه به اوج خود رسیده بود و دولت کلینتون دو گروه رزمی ناوهواپیمابر را در تنگه تایوان به کار گرفت.
اما نیروی نظامی پکن با وجود تمام به روزکردن ها راه درازی تا چالش با ایالات متحده در پیش دارد. نیروی دریایی چین دارای یک ناو هواپیمابر کوچک است، در حالی که ایالات متحده 10 ناو هواپیمابر بزرگ در اختیار دارد، بعلاوه یک زرادخانه اتمی بسیار بزرگ تر از نیروی اتمی متوسط پکن. آخرین جنگ چین حمله مصیبت بار سال 1979 این کشور به ویتنام بود و دیدگاه کلی آمریکا به چین این است که ارتش این کشور یک اژدهای کاغذی است.
این طرز تفکر در ژاپن نیز رواج دارد که نگران کننده است. دولت ملی گرای تهاجمی ژاپن محتمل تر است تا یک درگیری را با چین آغاز کند تا آمریکا. مثلا ژاپن بحران بر سر سنکاکو/ دیائوییس را شروع کرده است. اول توکیو با نقض توافقنامه خود با چین و دستگیر کردن ماهیگیریان چینی و سپس الحاق یکجانبه این جزایر به خاک خود بحران را شروع کرد. ارتش ژاپن همیشه نگرشی بزرگ بینانه نسبت به خود داشته و به طور سنتی قابلیت های چینی ها را دست کم می گیرد.
خلاصه آنکه ایالات متحده و ژاپن نه از «ارتش مدل جدید» چین ارعاب می شوند و نه آن را تهدیدی جدی قلمداد می کنند. این طرز فکر اگر به این نتیجه گیری ختم شود که چین همیشه وقتی مواجهه حالتی جدی پیدا می کند عقب می نشیند، بسیار خطرناک است. ستیزه جویی و توهم همراهان خطرناکی در جو تنش آلود فعلی محسوب می شوند.
به کار گیری برنامه ریزی شده سیستم های ضد موشک «دفاع تهدیدگر حوزه ارتفاعات بالا»ی آمریکا، پکن را متقاعد کرده که آمریکا در تلاش برای خنثی کردن نیروی موشکی اتمی چین است که استنتاجی غیرعقلانی هم نیست. هرچند سیستم های ضد موشکی تحت عنوان «دفاعی» طبقه بندی شده اند، ولی به سادگی می توان آنها را به عنوان بخشی قابل توجه از راهبرد «وزنه تعادل اساسی» آمریکا نیز به کار گرفت. این راهبرد خواستار اولین حمله به یک موشک دشمن می شود که سیستم دفاع ضد موشک آن را متوقف کرده تا بتواند با خطا رفتن اولین ضربه، تمام موشک های دشمن را نابود کند.
چین التزام داده که هرگز ابتدا از سلاح های اتمی استفاده نکند. ولی با توجه به حلقه محاصره رو به رشد پایگاه های آمریکا و به کار گیری سیستم های ضد موشکی، ممکن است این وضعیت تغییر کند. رفتن به سوی یک راهبرد «پرتاب به محض هشدار» می تواند قابل درک باشد که احتمال یک جنگ اتمی تصادفی را بسیار تشدید خواهد کرد.
راهبرد «نبرد هوادریا» خواستار حملات موشک های متعارف با هدف ضربه زدن به مراکز فرماندهی و تاسیسات راداری در عمق خاک چین می شود. ولی با توجه به راهبرد «وزنه تعادل» آمریکا، فرماندهان چینی ممکن است فرض را بر این بگیرند که این موشک های متعارف دارای کلاهک اتمی هستند که قصد دارند بازدارندگی هسته ای چین را مختل کنند.
به گفته آمیتای اتزیونی از دانشگاه واشنگتن و یکی از مشاوران ارشد اسبق پرزیدنت جیمی کارتر، «چین احتمالا به چیزی که به شکلی موثر یک حمله بزرگ به خاک اصلی خود باشد، با تمام شیوه های نظامی در دسترس خود- از جمله با موجودی تسلیحات اتمی اش- پاسخ خواهد داد.»
یک گزارش منتشر شده از سوی «اتحادیه دانشمندان نگران» چنین نتیجه گیری می کند که اگر چین به سمت «پرتاب به محض هشدار» حرکت کند، چنین تغییری می تواند خطر یک تبادل اتمی از روی تصادف را شدیدا افزایش دهد؛ چرخشی خطرناک که آمریکا می تواند به اجتناب از آن کمک کند.
گفته می شود که پرزیدنت اوباما در حال بررسی اتخاذ التزام «عدم حمله اول هسته ای» است، ولی با مخالفت های ارتش خود و جمهوریخواهان مواجه شده است. دبورا لی جیمز فرمانده نیروی هوایی می گوید: «من نسبت به چنین سیاستی نگران خواهم بود. داشتن میزان مشخصی از ابهام ضرورتا چیز بدی نیست.»
ولی با توجه به امکان وقوع حوادث- یا وحشت فرماندهان نظامی- «ابهام» این خطر را که کسی ممکن است اقدامی را بد تفسیر کند تشدید می کند. توقف یک تبادل اتمی شاید امکان پذیر باشد به خصوص زمانی که راهبرد «وزنه تعادل» آمریکا موشک های دشمن را هدف قرار دهد. «یا از آنها استفاده کن یا آنها را از دست بده» مثلی قدیمی در میان جماعت نگران از تسلیحات اتمی است.
در هر صورت واکنش استاندارد به یک سیستم ضد موشکی، ساختن پرتاب کننده ها و کلاهک های بیشتر است، چیزی که جهان به مقدار بیشتری از آنها احتیاج ندارد.
اگرچه چین دارای دغدغه های امنیتی مشروعی است، ولی مسیری که برای پاسخ دادن به این دغدعه های دنبال می کند، دوستان اندکی را در منطقه برایش باقی می گذارد. پکن بر سر جزایر پاراکل ویتنام را مورد زورگویی قرار داده، به فیلیپینی های اطراف جزیره اسپرتلی فشار آورده و تمام کشورهای منطقه را به جز متحدان نزدیک خود در کره شمالی، لائوس و کامبوج از خود رانده است. ادعاهای چین بخش اعظم دریای جنوب چین را پوشش می دهد، منطقه ای که حدود پنج تریلیون دلار از تجارت جهانی هر ساله از طریق آن عبور می کند. این منطقه همچنین دارای مواد معدنی و منابع ماهیگیری غنی نیز هست.
رویکرد مشت آهنین چین به ایالات متحده این فرصت را داده تا خود را به عنوان یک «وکیل مدافع» کشورهای کوچکی که ادعاهای خود را درباره صخره ها، جزایر و گله ماهیان دارند وارد این اختلافات کند. آمریکا در این منطقه گشت های دریایی و هوایی برقرار کرده که در مواقعی دیده شده کشتی ها و هواپیماهای جنگی چینی، آمریکایی و ژاپنی تا فواصل بسیار اندک به یکدیگر نزدیک شده اند.
تغییرات جمعیتی در حال انتقال دادن توازن قدرت اقتصادی و سیاسی از اروپا و آمریکا به آسیاست. در سال 2015 بیشتر از 66 درصد از جمعیت جهان در آسیا ساکن خواهند بود. برعکس سهم آمریکا از این نظر 5 درصد و سهم اتحادیه اروپا 7 درصد است. تا سال 2050 «پین کد» جهان 1125 خواهد شد: یک میلیارد نفر در اروپا، یک میلیارد در قاره های آمریکا، دو میلیارد در آفریقا و 5 میلیارد در آسیا. حتی سیا پیش بینی می کند که «دوره برتری آمریکا در سیاست های بین المللی که در سال 1945 آغاز گردید، به سرعت رو به نزول دارد.»
آمریکا می تواند در برابر این تغییرات اجتناب ناپذیر مقاومت کند، ولی تنها با اتکا بر قدرت نظامی بسیار بزرگش و ایجاد یک سیستم ائتلافی که یادآور جنگ سرد است. اتفاقی که باید موجب نگرانی همگان شود. جهان با خوش اقبالی از آن دوران تاریک بدون درگرفتن یک جنگ هسته ای خارج شد، ولی اتکا بر شانس و احتمال، راهبرد خطرناکی است.
نویسنده: کان هیلینان[1]
ترجمه: محمود سبزواری
منبع:
http://fpif.org/china-u-s-approaching-dangerous-seas/
[1]. Conn Hallinanستون نویس سیاست خارجی در نشریه فوکوس
انتهای متن/
∎