شناسهٔ خبر: 14954028 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه رسالت | لینک خبر

بازي گزينه ‌ها

* قضيه - گفته مي‌شود که برخي نخبگان سياسي بر سر استمرار رياست جمهوري دکتر حسن روحاني توافق کرده‌اند، و اين منظور را از طريق «بازي گزينه‌هاي ظاهري» همچون دور دوم عالي مقام اکبر هاشمي بهرماني رفسنجاني، پيش خواهند برد (چنان که در خاطرات حاج آقا آمده). برآوردها اين است که آن‌ها شهر را شلوغ خواهند کرد يا زمينه را براي «پوليتيک گريه» همچون دور دوم عالي مقام محمد خاتمي، فراهم خواهند آورد، تا نهايتاً دکتر حسن روحاني، بار ديگر بر کرسي رياست جمهوري تکيه بزنند.

صاحب‌خبر -

- دکتر حسن روحاني، رئيس جمهوري که در سفرهاي استاني، اغلب، از استقبال وسيع مردم کم ‌بهره است، و در انتخابات اخير خبرگان نيز، با ريزش رأي در استان تهران، يعني، اصلي‌ترين نقطه اميد آراي خود مواجه شد، مي‌رود تا بار ديگر، رئيس جمهور ايران شود، و برداشت من اين است که شايد استمرار اين دولت شديداً نخبه‌گرا، براي برخي نخبگان، «منفعت‌زا» باشد، ولي، براي کشور، خطرناک است؛ زيرا، اين دولت شديداً پير، و قوياً نخبه‌گرا، در شرايط اقتصادي و اجتماعي فعلي، ابداً توان بسيج ظرفيت‌هاي مردمي براي نجات کشور را ندارد. من، نخبگان کشور را دعوت مي‌کنم که شجاعت روبه‌رو شدن با آن چيزي که اين کشور، واقعاً بدان احتياج دارد را به خود بدهند. سياست، بايد از يک نخبه‌گرايي ضد مردمي، ضد لبوفروش و ضد راننده تاکسي رها شود، و بار ديگر ضمن احترام به مردم، به يک سياست انقلابي و مردمي باز گردد، تا اين انقلاب بتواند، همچون گذشته، با «بسيج» مردم، موانع را از سر راه خود بردارد. اگر «اقتصاد مقاومتي» براي برخي نخبگان سياسي، چيزي جز لقلقه‌ زبان يا تملق نيست، نمي‌توانند به استمرار اين دولت رأي بدهند. اين دولت، آشکارا و بدون پرده‌پوشي، گرايشي به مردم ندارد، و قاطبه مردم نيز به آن، روي خوشي نشان نخواهند داد و اعتماد نخواهند کرد.
*  کاوش در قضيه
1.در سه سال گذشته، «بسيج»، توانسته است، 230 هزار شغل را در کشور احيا و ايجاد کند، بدون آن که هزينه‌اي براي دولت داشته باشد (فارس، 13950603000820). در شرايطي که مردم، عميقاً احساس مي‌کنند که دولت، کشور را رها کرده است و همه اميدها را به برجام دوخته است، «بسيج»، چگونه راه سوم را گشوده است؟
2.در جوامع بسيار پيچيده امروز، روند تخصصي شدن باعث شده تا مردم، بسيار بيش از نخبگان، درباره موقعيت محلي و کار و زندگي خود اطلاع داشته باشند. اين واقعيت، بايد سازمان‌هاي سياسي که هم چنان 
به روش حکمراني قديمي و از بالا به پايين معتقدند را وادار سازد تا بفهمند بسياري از مردم امروز قادر به حکمراني بر خود هستند و تنها وظيفه دولت، «خدمتگزاري» و «بسيج» ظرفيت‌ها براي تسهيل اين حکمراني مردمي است.
3.در تعريف حکمراني، اولين چيزي که به ذهن مي‌رسد، فردي است با يک موقعيت شغلي تحت عنوان حاکم که بر افراد تسلط دارد، اما، در مورد مردم هوشمند در جوامع بسيار پيچيده امروز، که توان حکمراني حيطه محلي خود را دارند، حکمراني، به عنوان يک «روند» تعريف مي‌شود که مي‌تواند حکمراني‌هاي فردي را با يکديگر هماهنگ و به اصطلاح «بسيج» کند. بنا بر اين، زماني که حکمراني را به عنوان يک «نقش تخصصي حاکم» تعريف مي‌کنيم، آن را به چيزي محدود کرده‌ايم که تنها به «گروه عقلا» مربوط مي‌شود که به نحوي، ساير مردم را فارغ از عقل قلمداد مي‌کند. اين تعريف، نه فقط اهانت‌بار است، نه تنها محدود‌کننده است، بلکه نمي‌تواند براي زمانه‌اي که در آن، روند انجام کارها و مسئوليت‌ها تغيير کرده است، توضيح مناسبي ارائه دهد. حکمراني، يک نقش تخصصي نيست، بلکه بيشتر نحوي «خدمتگزاري به ظرفيت‌ها»ي همه مردم است.
4.در سازمان‌هاي مفروض نخبگان نياوراني، سلسله مراتب نخبگي-لبوفروشي، در عمل، از جانب همه و کل 9 طبقه پذيرفته شده است (بگذريم که تنها يک نفر سادگي ابراز آن را داشت). تمرکز بر «نقش تخصصي» در حکمراني، همه قدرت را در دست عقلاي نياوران قرار مي‌دهد؛ همان کساني که مي‌خواهند تا مردم را با برنامه‌ريزي، سازمان‌دهي و کنترل نارساي خود اداره کنند. اين، چيزي است که اساساً باعث شده است تا حکمراني، يک حالت گنگ و نامفهوم، از بالا به پايين و محدود‌کننده داشته باشد، طوري که مردم احساس مي‌کنند که حکمرانان در حالي که نام خود را «عقلا» گذاشته‌اند، بديهيات طبخ لبو يا راندن تاکسي را هم نمي‌فهمند.
5.اين شيوه حکمراني، در مقابل، نسق حکمراني انقلابي قرار دارد که عبارت است از يک لم «خدمت‌گزاري» که امام سيد روح ا... موسوي خميني (ره)، در نظر و عمل، رسم آن را پايه گذاشت. در اين چارچوب، حکمراني، چيزي فراتر از آن است که نخبگان به سادگي براي انجام گرفتن کار توسط مردم، دستور صادر کنند. امروزه، مردم و جوانان هوشمند و شديداً سايبر، مي‌توانند خودشان، «چرخه زندگي» خود و بسياري از فعاليت‌هاي ديگر را حکمراني کنند، بدون آن که نياز باشد تا شخصي از ساختمان نياوران، نقش رسمي هدايت آن‌ها را بر عهده گيرد. به همين دليل، حکمراني، جدا از تخصص سياستمدار، به نقشي براي همه تبديل شده است. در اين شرايط، تز امام در مورد «دولت خدمت‌گزار» بيش از پيش، ‌تر و تازه به نظر مي‌رسد.
6.حقيقت اين است که نقش «سياستمدار»، تنها بخشي خاص از روند کلي «مديريت چرخه زندگي» را تشکيل مي‌دهد. در شرايط پيچيده زندگي مدرن، مسئله سياست، «مديريت جمعي چرخه زندگي» است، و همه مردم بايد در اين روند همراهي کنند، و سياستمدار نمي‌تواند به استناد تخصص‌هاي جزئي خود در يک زمينه حقوقي يا مهندسي، خواهان صدرنشيني 9 طبقه‌اي خويش باشد.
7.«بسيج»، ملهم از انقلاب اسلامي، متکي بر «خودحکمراني»، از سيستم‌هاي پيچيده‌اي استفاده مي‌کند تا ضمن عمل در جهت متحد عقيدتي و توحيدي که توسط «فقيه حکيم جامع الشرايط» تعيين مي‌شود، معيارهاي اندازه‌گيري و تصميم‌سازي دقيق و انعطاف‌پذيري که در دسترس همه مردم مشارکت‌کننده هست را فعال مي‌کند و صحنه پيچيده و کارآمدي از سياست را به نمايش مي‌گذارد. مردم، در هر حوزه محلي، اغلب، دانشي بهتر از نخبگان خود در اختيار دارند، و تصميمات حساس‌تر و دقيق‌تري مي‌گيرند. حکمراني، «روندي» است که توسط همه مردم شکل مي‌گيرد نه فقط نخبگان.
8.حکمراني يعني، سازمان‌دهي مناسب براي تشخيص اهداف درست و بهترين وسيله براي دستيابي به آن‌ها، و اگر حکمراني اين باشد، بهترين سياق حکمراني، حکمراني انقلابي و بسيجي خواهد بود. به عنوان مثال، زماني که شما کارهايتان را اولويت‌بندي مي‌کنيد، در حال حکمراني به خود هستيد؛ شما مشغول اولويت‌بندي به معني تصميم‌گيري در اين باره که چه فعاليت‌هايي بيشترين احتمال براي دستيابي به هدف مشخص را دارند و مهم‌ترين کارها کدم‌اند. به اين ترتيب، حکمراني مانند دخل و خرج روزانه، فرآيند تخصيص مناسب منابع براي حصول بهترين بازده، حتي، اگر اين منابع، تنها زمان، دانش يا تجربه مردم باشد. مسلماً همه مردم مي‌توانند منابع محلي زندگي خود را مديريت کنند، بدون اين که لازم باشد يک نقش سياسي رسمي به آن‌ها اختصاص يابد، و ايده «بسيج»، به رسميت شناختن اين حقيقت است.
9.حکمراني، بسيار با تحقق اهداف مرتبط است. شما مي‌توانيد با يکي از روش‌هاي زير به اين اهداف دست يابيد: با شانس، با نابساماني، يا با انتخاب روش مقرون به صرفه. و اگر شما رويکرد سوم را ترجيح مي‌دهيد، که اغلب مردم امروز چنين‌اند، پس، همه، يک پاي فرآيند حکمراني در دنياي امروز را تشکيل مي‌دهند، چرا که، همه، انتخاب را به شانس و تقدير و هرج و مرج ترجيح مي‌دهند و مي‌توانند اين ترجيح را محقق سازند. نخبگان نياوران، خوب است بدانند که مردم، در جريان «مديريت چرخه زندگي» خود، خوب مي‌دانند که چگونه بايد به اهداف چند گانه در چارچوب مقدورات محدود دست يابند، و اين مديريت بهينه و محلي، زماني ميسر است که بتوانند جنبه‌هاي کليدي مقدورات خود را مديريت کنند. و اين، يعني، آن که نخبگان، با طرد و عزل نظر از مردم، خود را از يک توان مديريتي بزرگ و منتشر محروم کرده‌اند.
10.فرجام مطلب اين که، بيزاري امروز مردم از برخي نخبگان سياسي دولتي، به مفهوم بيزاري مردم از اصل نظام حکمراني نيست. بيزاري از نخبگاني است که ديگر تعارف را کنار گذاشته‌اند و در خاطرات خود مي‌نويسند که چگونه رقابت‌هاي انتخاباتي را به بازي گزينه‌ها يا پوليتيک گريه تبديل مي‌کنند. در مقابل خاطرات برخي، مردم خاطراتي از «دولت خدمتگزار» دارند که در ذهن خود، آرزوهاي آن را مي‌پرورند، و هر جا نشانه‌اي از آن بيابند، به سوي آن مي‌شتابند. اين که مردم به سازمان «بسيج» اقبال نشان داده‌اند، و در اين مدت که دولت هم توان ايجاد شغل چنداني نداشته، 230 هزار شغل را رديف کرده‌اند، نشان مي‌دهد که مردم، به يک حکمراني انقلابي روي خوش نشان مي‌دهند، ولي، اگر قرار است، دولت، دست به دست شدن قدرت در دست «عقلا» باشد، نه (توأم با اقتباس‌هاي آزاد از ميچ مک‌ کريمون).